• در حال بازنگری، اصلاح و تکمیل********


ماتریدیه از جمله مکاتب مشهور در حوزه علم کلام است که به پیروی از ابومنصور محمد بن محمد بن محمود ماتریدی شکل گرفته است. این مکتب، یکی از چهار مکتب کلامی اهل سنت است که از نظر اعتقادی با مکتب اشاعره هم‌سو بوده و تقریبا هم‌عصر بوده است.

معرفی اجمالی ابو منصور ماتریدی

تاریخ دقیق ولادت ابو منصور ما تریدی ( موسس مکتب ماتریدیه) که در روستای ماترید یا ماتریت از توابع سمرقند متولد شد، معلوم نیست، اما همگان بر تاریخ وفات وی اتفاق نظر دارند که مربوط به سال 333 هجری قمری می‌شود.[۱] ماتریدی بعد از وفات در شهر سمرقند به خاک سپرده شد.درباره او نوشته اند که از متکلمان بزرگ زمان خویش بوده و در فن تفسیر قرآن و علم کلام تبحر داشته است.[۲]جایگاه ماتریدی در میان اهل سنت در حدی است که او را در کنار ابوالحسن اشعری، یکی از دو شخصیت برتر در حوزه کلام قرار می‌دهند. همچنین طوایف بسیاری از اهل سنت، در عقاید کلامی از وی تبعیت می‌کنند.[۳]

تاریخچه

قـرن‌ دوم و سوم هجری قمری بستر مجادلات مذاهب کلامی خصوصا معتزله و اهل حدیث بود. این مسئله موجب شد تا فضای فکری جامعه اسلامی آن روز تیره و تار شود. یک سوی این منازعات که البته حاکمان آن زمان در ایجاد آن، نقش داشتند، معتزلیان بودند که توجه موجهی به فهم عقل داشتند و این مشی آن ها را از دیگران جدا می کرد و در طرف دیگر اهل حدیث بودند که بر ظواهر نصوص آیات و روایات و عمل به آن تعصب ویژه ای داشتند. نتیجه این مناقشات، جامعه اسلامی را با دو خطر بزرگ مواجه کرد.1:ادامه این وضع موجب منازعات و درگیری ها و حتی کشتار میان طرفداران این دو مذهب می‌شد و نتیجه آن به شکست اتحاد مسلمانان می‌انجامید. 2: ترویج هر کدام از این دو تفکر افراطی و تفریطی، به شکست بنیان عقیدتی مردم می‌انجامید، زیرا نتیجه گرایش اهل حدیث و جمود آن ها بر ظواهر نصوص، مسایلی چون تجسییم، تشبیه و نیز جعلیات را وارد عرصه اندیشه دینی می‌کرد و نتیجه تفکر اعتزالی که پایه آن اعتماد کامل به فهم عقل بود، تالی فاسد‌های خود را داشت. به همین جهت ضرورت شکل گیری نهضتی اصلاحی در بستر اندیشه اهل سنت و جماعت احساس می‌شد. در همین راستا سه نفر از متفکران اهل سنت و جماعت به نام های 1. ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری متوفای 324 قمری 2. ابو منصور ماتریدی متوفای 333 قمری 3. ابوجعفر طحاوی برای رسیدن به این هدف تلاش خود را آغاز کردند تا به نوعی شکاف میان تفکر معتزلی و تعصب نص گرایی اهل حدیث را ترمیم کنند. البته نقش طحاوی بیشتر تبیین آرای کلامی ابو حنیفه بود، در حالی که ابوالحسن اشعری و ابو منصور ماتریدی، هر کدام به تنهایی موسس مکتب کلامی جدیدی شدند که امروزه به نام مکتب اشاعره و ماتریدیه شناخته می‌شود.

مقایسه روش کلامی ماتریدی و اشعری

ماتریدیه به طور کلی در مبانی اعتقادی شان نسبت به اشاعره توجه بیشتری به عقل دارند با این حال نظام فکری شان را بر دو پایه عقل و نقل استوار می‌کنند. آن ها تفکر کلامی خود را بر مبنای اصلاح منازعات میان اهل حدیث و معتزله قرار داده و کوشیده‌اند تا میان دو مکتب یاد شده، راه درستی را برگزینند. در کتاب التوحید ماتریدی شواهد فراوانی از منازعات این چنینی مشاهده می شود. ابومنصور در این کتاب گاهی مدافع اهل حدیث می شود و گاهی موافق معتزله و گاهی نیز از فهم و تفسیر خود پیروی می‌کند. پیروان این مکتب اگر چه درباره صفات خدا قایل به تنزیه هستند و از تشبیه و تجسیم خالق پرهیز می‌کنند، با این حال با معتزله در این که به طور کلی قائل به نفی صفات اند نیز همراهی نمی کنند.

دیدگاه ها در تفاوت روش ماتریدیه با اشاعره

محققینی که ماتریدیه و اشاعره را پژوهش کرده اند، به سه دیدگاه میان این دو مکتب رسیده اند.

دیدگاه اول برخی معتقدند که میان اشعری و ماتریدی تفاوت عمده‌ای وجود‌ ندارد‌ و آن دو در‌ اصول کلی عـلم‌ کـلام‌ اتـفاق‌ نظر‌ دارند. دکتر فتح‌الله خلیف و شمس‌الدین سلفی از طرفداران این نظریه است. دکـتر خـلیف می‌گوید: «دو شیخ اهل‌سنت روش واحدی دارند و در اهمّ مسائل علم کلام که مورد اختلاف فرقه‌های کلامی است، مـتفق هستند.»[۴]. در پاسخ این دیدگاه می‌بایستی گفت که این ادعا دقیق نیست، زیرا با مطالعه و بررسی آثار این دو مکتب به تفاوت های بسیاری میان فهم ابوالحسن اشعری و ابو منصور ماتریدی در تبیین اصول کلامی دست می یابیم. مثلا اشعری برای فهم عقلی اعتبار چندانی قایل نمی‌شود بلکه وی تمام توجهش را به طرف نصوص و متون دینی معطوف می کند. مثلا در صفات خبری معتقد است که مطابق با ظواهر آیات قرآن خداوند دارای صورت و دست می‌باشد..[۵] اما برای ماتریدی مهم فهم عقلی است از این رو تفسیر اشعری را نمی‌پذیرد.

دیدگاه دوم این دیدگاه مربوط به احمد امین مصری است که معتقد است رنـگ‌ اعـتزال‌ در مـکتب اشعری آشکارتر است‌ و این امر بدان جهت است که اشعری مدتی طولانی در مکتب اعـتزال بـوده است.»[۶] وی سپس برای مدعای خود بیان می‌کند که‌ «اشعری قایل به وجـوب‌ عـقلی‌ شـناخت خداوند است، اما ماتریدی این امر را نمی پذیرد. ref>احمد امین مصری، ظهرالاسلام، نشر دارالکتاب العـربی، چاپ سوم، ج 4، ص 5ـ 91.</ref> پاسخ ادعای وی چنین است که استشهاد احمد امین می بایستی متوجه ابومنصور ماتریدی باشد که به وجوب عقلی معرفت خدا قایل است در حالی که ابوالحسن اشعری به وجوب نقلی معرفت خداوند قائل است و علاوه اصل مدعای وی که اشعری به مدت طولانی در مکتب اعتزال بوده است و از این جهت تفکر اعتزالی دارد نیز نا‌صحیح است. بله اشعری مدت طولانی‌ای را در مکتب اعتزال سپری کرده است، ولی این موضوع دلیل نمی‌شود که وی بر همان روش و منش اعتزالی باقی مانده باشد.

دیدگاه سـوم این دیدگاه که مختار بسیاری از محققان است این مطلب را اثبات می‌کند که آرای ابومنصور ماتریدی در بسیاری از مسایل کلامی با آرای ابوالحسن اشعری اختلاف دارد که نقطه عطف این اختلاف در پر رنگ بودن حضور عقل در آرای ماتریدیه است و از این حیث ماتریدیان نسبت به اشاعره به معتزله بیشتر نزدیک می شوند. در نتیجه می‌توانیم ادعا کنیم که در واقع مکتب ماتریدی تلفیقی از مکتب اشاعره و معتزله است.********** ابو زهره می‌نویسد: «در روش مـاتریدی عـقل سـلطه عظیمی‌دارد، اما اشاعره به روش نقلی مـقیّدند و آن را بـا عقل تأیید می‌کنند، به نحوی که برای انسان روشن می‌ شود که اشـاعره‌ در خـط بین اعتزال و اهل فقه و حدیث قـرار دارد و ماتریدی در خط میان اشـاعره و مـعتزله است.»[۷] از جمله کسانی که دیدگاه سـوم را پذیـرفته‌اند، می‌توان به استاد‌ جعفر‌ سبحانی،[۸] استاد علی ربانی گلپایگانی [۹] و شیخ محمد زاهد کوثری اشاره کـرد، لیـکن شخصیت اخیر اختلاف میان اشـاعره و مـاتریدیه در عـقاید را چندان جدی تـلقّی نمی‌کند.

خلاصه عقاید ماتریدیه

نکته ای که لازم است قبل از اشاره به خلاص آرای ماتریدیه در حوزه عقاید کلامی بیان شود این است که به طور کلی متکلمان اهل سنت و جماعت در مسایل کلامی خصوصا آن جا که به توحید مربوط می شود تعصب خاصی دارند و در این حوزه تنها خدا را خالق و فاعل هستی می‌دانند و برای انسان هیچ شانی مگر به اندازه کسب یا تنها انتساب فعل به فاعل قایل نیستند که البته برخی چون ابوالحسن اشعری برای فاعل انسانی در افعال ارادی به اختیاری حد اقلی قایل اند و در فرض اثبات قدرت برای انسان آن را بدون هیچ تاثیری می پذیرند. و اما دیگر اشاعره و خصوصا ماتریدیه برای انسان نسبت به افعالش انتسابی حقیقی قایل اند. و اما ماتریدیه برای اثبات خدا و بحث توحید عموماً بر براهینی که دیگر متکلمان نیز به آن اشاره دارند مانند برهان حدوث، برهان وجوب و امکان و برهان نظم تکیه می‌کنند. یکی از براهین جالب توجهی که ماتریدی به چالش می‌کشد، برهان شر است. او از این برهان که به‌طور معمول برای انکار خداوند به کار می‌رود برای اثبات وجود صانع بهره می‌جوید: «اگر عالم خود به خود به وجود آمده بود می‌بایست هر چیزی برای خود بهترین و نیکوترین صفات و حالات را پدیدمی‌آورد و در این صورت شرور و زشتی‌ها وجود نمی‌داشت و وجود اینها دلیل بر این است که جهان خود به خود به وجود نیامده بلکه به واسطه غیر از خود پدید آمده‌است»[۱۰]

این مکتب در باب افعال اختیاری در واقع به امر بین الامرین گرایش دارند یعنی نه جبر را قبول دارند و نه تفویض را باور می‌کنند. از دیدگاه ماتریدیه، فاعلیت انسان واقعی است و وی با اراده و قدرتی که خدا به او می‌دهد فعل را ایجاد می کند که البته این ایجاد به معنای خلق نیست. آن ها معتقدند که فعل انسان غیر از فعل خدا است فعل خدا جنبه خلقی و فعل انسان جنبه توصیفی دارد مثلا نشستن و برخاستن فعل انسان است، اما اصل آن را خدا خلق می کند، پس ذات نشستن و برخاستن، آفریدهٔ خدا، ولی عمل نشستن و برخاستن مربوط به انسان است که با اختیار و اراده ای که خدا با او داده و با نیت انسان انجام می شود.اصل عمل را خدا می آفریند و عنوان عمل را انسان با نیتش ایجاد می کند. پس اگر فاعل انسانی فعلی را نیت نکند، آن فعل از سوی خدا آفریده نمی‌شود. در نتیجه معیار جزا( ثواب و عقاب) در نگاه ماتریدیه قصد و نیت فعل از سوی انسان است، زیرا «اِنّما الاعمالُ بالنیّات».[۱۱]

ماتریدیه برخلاف اشاعره معتقدند تکلیف ما لایطاق یعنی تکلیف بر کسی که قدرت ندارد تا فعلی را انجام دهد، خلاف عدالت و حکمت الهی است. در حالی که اشاعره معتقدند تکلیف ما لایطاق از سوی خدا به بندگان ایرادی ندارد.[۱۲]

تمام متکلمان اسلامی بر مبنای قرآن و روایات، بر این مسئله اتفاق نظر دارند که خداوند دارای اوصافی چون علم،قدرت و حیات است. معتزله و امامیه معتقدند که صفات ذاتی خداوند، عین ذات اوست اما اشاعره این صفات را زاید بر ذات می‌دانند و معتقدند صفات مربوط به ذات، قدیم، و صفات مربوط به فعل حادث است، در حالی که ماتریدیه به عینیت ذات و صفات اعتقاد دارند و هم صفات ذات و هم صفات فعل را قدیم می‌دانند و در این موضوع با امامیه و معتزله در یک صف قرار می گیرند.[۱۳]

اشاعره به حسن وقبح عقلی اعتقادی ندارند و آن را شرعی و مطابق با تشخیص شارع می‌دانند بر این مبنا می‌گویند که از جهت عقلی امکان دارد که خداوند مطیعان و مومنان را به جهنم ببرد و عاصیان و کافران را به بهشت اما از نظر شرعی امکان ندارد چون خداوند وعده داده است که هر کسی مستحق عملی است که انجام می‌دهد ولی ماتریدیه همراه با امامیه و معتزله به حسن وقبح عقلی اعتقاد دارند و درباره موضوع استحقاق مدح و ثواب یا استحقاق نکوهش و عقاب معتقدند که از طریق حکم عقل، می‌توان حکم الهی را نیز کشف کرد. بدین معنی که ایجابی از ناحیه عقل در کار نیست بلکه عقل خود کاشف حقیقت است. پس مطابق با حکم عقل، خدا عادل است و هر کسی را آن می‌دهد که سزایش باشد.[۱۴] بنا بر این، کیفر بندگان مطیع هم از نظر شرعی وهم عقلی امکان ندارد.

متکلمان شاخص ماتریدیه

مکتب ماتریدی چون سایر مکاتب اسلامی از متکلمان مشهوری برخوردار شد تا بعد از موسس آن ابو منصور ماتریدی، امتداد دهنده عقاید این مکتب و مروج این مذهب کلامی‌باشند.در ادمه به نام برخی از چهره‌های مشهور این مکتب از قرن چهارم تا قرن چهاردهم اشاره می شود. متکلم مشهور قرن چهارم ابولیث‌ نصربن‌ محمد سمرقندی (م 375 هـ.ق) مـعروف به «امام الهدی» است. وی دارای سه کتاب‌ به‌ نام‌های ذیل می باشد: بیان عقیده‌ الاصول‌ فی ایمان،‌ اصول‌ الایـمان‌ و شـرح الفقه الاکبر لابی حنیفه. رساله المعرفه و الایمان متکلم ماتریدی مشهور قرن پنجم صدرالاسلام قاضی ابوالیسر محمدبن محمد بزدوی (494 قـ)، صـاحب کتاب‌ اصول‌ الدین است. وی از مهم‌ترین شخصیت‌های ماتریدیه‌ بوده و کـتاب او‌ از منابع اصلی و مهم ماتریدیه به حساب می‌آید. در قرن ششم دو متکلم ماتریدی مشهور حضور داشتند.1: متکلم اول امام ابـومعین مـیمون بن محمد النسفی (508 ق) از مهم‌ترین شخصیت های ماتریدیه و صاحب کتاب تبصرة‌ الادله است که در تـبیین‌ اندیشه ماتریدیان سهم بزرگی‌ داشـته‌ اسـت. کتاب وی دومـین مـنبع مـکتب ماتریدیه پس از کتاب التوحید ابومنصور ماتریدی اسـت‌ کـه‌ به روش کتاب التوحید نوشته شده‌ و البته از آن‌ کامل‌ تر‌ و خوش فهم‌تر است. 2: شخصیت دوم نـجم‌الدین ابـوحفص عمربن محمد النسفی (م 537 ق) صاحب العـقائدالنسفیه است. وی متکلّم بزرگی در ماتریدیه‌ به حساب می‌آید. کتاب او لب اللباب است که شرح های بسیاری بر آن نوشته شده است که از جمله آن شرح تفتازانی می باشد. متکلم ماتریدی مشهور قرن هفتم شـمس‌الدین ابـوعمر محمدبن ابی‌بکر رازی‌ (666‌ قـ)‌ صـاحب مختارالصحاح است. متکلم ماتریدی مشهور قرن هشتم شخصی به نام حـافظ‌الدین‌ ابـوالبرکات‌ عبدالله‌ بن‌ احمد‌ نـسفی‌ (710 قـ) صاحب المدارک و عمده عقائد اهل السنه است. متکلم ماتریدی مشهور قرن نهم نورالدین عبدالرحمن بن احمد معروف به «جـامی» (898 قـ) کتاب های نقد النـصوص فـی شـرح نقش الفصوص ابن عـربی، شرح عقیدة الحمریة، فوائدالضیائیة، الدرة الفاخرة از آثار اوست. متکلم ماتریدی مشهور قرن دهم مصلح‌الدین مصطفی بن محمد قسطلانی‌ معروف‌ بـه «کـستلی» (م 901 ه.ق) است. حاشیه وی بر شرح تفتازانی بر عقائدالنسفیة از مهم‌ترین منابع ماتریدیه به حساب می‌آید.(23) متکلم ماتریدی مشهور قـرن یـازدهم عـلامه کمال‌الدین احمدبن حسن بن سنان‌الدین‌ رومی‌ بیاضی‌ مـعروف بـه «بـیاضی‌زاده» (1097قـ) است.از وی کـتاب‌های‌ اصول المنیفة ابو حنیفة و اشارات المرام منتشر شده است.کتاب اشارات المرام وی از مهم‌ترین کتب ماتریدیه متأخر است که با مقدمه شیخ‌ محمد‌ زاهد کوثری به چاپ‌ رسـیده‌ است. متکلم ماتریدی مشهور قرن دوازدهم محمد بن ابی‌بکر مرعشی معروف به «ساجقلی‌زاده» (1150ق) صاحب نشرالطوالع است. متکلم ماتریدی مشهور قرن سیزدهم محدث و فقیه شاه ولی‌الله دهلوی ملقب به «سراج‌ الهند»‌ (1239ق) صاحب میزان العقائد می باشد. در قرن چهاردهم دو متکلم ماتریدی مشهور حضور داشتند 1: شیخ محمد عبده مصری(1323ق) صاحب کتاب رساله التوحید است که البته در این که وی واقعا ماتریدی است یا اشعری محل اختلاف شدید است و بسیاری وی را از متلکمان اشعری می‌دانند.2. متکلم بعدی استاد محمد زاهد کوثری است.


پانویس

  1. حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الهدایة، بی تا، ج۷، ص۴۵۶.
  2. تمیمی، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، بیروت، دار النشر النعمانیه، سال ۱۴۱۲ هجری قمری، ج۱، ص۲۷۷.
  3. طاش کبری زاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعادة و مصباح السیادی فی موضوعات العلوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا، ج۲، ص۱۳۳.
  4. ابومنصور ماتریدی، کتاب التوحید، تحقیق و مقدمه دکتر فـتح‌الله خـلیف،‌ دارالجامعات‌ المصریه، ص 18 مقدمه
  5. ر ک دائرة‌ المعارف بزرگ اسلامی (مدخل اشعری با ویرایش و اصلاح جملات).
  6. احمد امین مصری، ظهرالاسلام، نشر دارالکتاب العـربی، چاپ سوم، ج 4، ص 5ـ 91.
  7. محمد ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، دارالفکر‌ العربی،‌ قاهره، ص 167.
  8. جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل،‌ ج 3، ص 26.
  9. علی ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، مرکز جهانی علوم اسـلامی، قـم، 1377، ص 221.
  10. .ماتریدی، ابو منصور، التوحید، تحقیق: فتح‌الله خلیف، ص 17، مصر، اسکندریه، دارالجامعات، بی‌تا.
  11. با اقتباس از دانشنامهٔ بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۷، ص ۶۴۲۶.
  12. با استفاده از دانشنامهٔ بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۶، ص ۶۰۵۹.
  13. رک، حسین صابری، تاریخ فرق اسلامی، سمت، جلد ۱، چاپ دوم، ۱۳۸۴، ص ۲۹۹.
  14. با اقتباس از فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 4 , جعفر سبحانی و عقاید ماتریدی پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه