لطفی الهمص

حاج لطفی محمد محمود الهمص (ابو عدنان) در سال 1929 میلادی در شهر یبنا به دنیا آمد و یک سال قبل از نکبت فلسطین در سال 1948 میلادی ازدواج کرد و صاحب هفت پسر و پنج دختر شد. سه تن از پسرانش در زمان حیاتش از دنیا رفتند، چنانکه پسر اولش «زهیر» در هجرت در شهر مجدل درگذشت و پس از سالها «رضوان» بر اثر بیماری مننگوکوک درگذشت. فرزند «زهیر» در انتفاضه اول پس از درگیری با ارتش اشغالگر در اردوگاه یبنا به شهادت رسید. او قبل از هجرت در یبنا در کتابی که به «کتاب تعلیم قرآن» به دست شیخ محمد رزق و سپس شیخ عبدالکریم ابوهاشم و شیخ محمد تفش معروف بود، شروع کرد و در طی آن یاد گرفت. قرآن بخواند و بنویسد به دلیل دانش خواندن و نوشتن مستقیماً به کلاس دوم راه یافت و تحصیلات ابتدایی را با ممتاز به پایان رساند. وی پس از هجرت به اداره برق در صنعت راه یافت و در سال 1337 شمسی فارغ التحصیل شد و به دلیل کسب رتبه اول در صنعت مفتخر شد.

Ambox clock.svg


نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.

یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۴:۲۰، ۲۱ مه ۲۰۲۲؛


لطفی الهمص
لطفی الهمص
نام لطفی الهمص
زاده 1956 م / فلسطین
درگذشت 1443 قمری/ اردن
دین و مذهب اسلام، تسنن
فعالیت‌ها همکاری با اخوان‌المسلمین


نوار غزه در آن زمان رشته برق نداشت، حاج لطفی رفت تا حرفه تعمیر ساعت را بیاموزد و در عرض 15 روز به آن مسلط شد و مغازه ای برای تعمیر آن باز کرد و بعد از او در آن مشغول به کار شد. حاج لطفی در نبرد مقابله با تجاوزات صهیونیستی و محاصره شهر باشیت قبل از نکبت فلسطین شرکت کرد. پسر عمویش در این جنگها به شهادت رسید و او را در یبنا به خاک سپردند. او قصری را از سرزمین خود با هزاران شهروند فلسطینی رها کرد تا اینکه با خانواده‌اش در تل زعرب در شهر رفح در جنوب نوار غزه ساکن شد و به مدت دو سال در چادر زندگی کرد تا اینکه UNRWA خانه‌هایی را برای پناهندگان در منطقه ساخت. مرکز شهر و زائر برای اقامت در کمپ آوارگان یبنا در جنوب رفح حرکت کردند. در آن زمان مسجدی در رفح وجود نداشت که به نماز اختصاص داشته باشد، به همین دلیل مردم در خانه ای در شرق رفح و دیگری در غرب آن نماز می خواندند، پناهندگان به سرپرستی پدر حاج لطفی در سال 1950 میلادی مسجد الهدی را ساختند و ساخت آن را در سال 1950 به پایان رساندند. 1952 م. حاج لطفی به مؤذن مسجد برگزیده شد.او قبل از سحر برای اذان صبح زود از خواب بیدار می شد.نماز فجر روزانه.پدر حاج لطفی و شیخ احمد حمد متناوباً به امامت می رسید. پس از رحلت پدرش و شیخ عبدالله عوض الله، حاج لطفی در سال 1363 خورشیدی به امامت مسجد الهدی منصوب شد.

نسل اول اخوان

آغاز پیوستن او به اخوان المسلمین در سال 1950 پس از میلاد بود، جایی که او تحت تأثیر سخنرانی یکی از شیوخ اخوان قرار گرفت که باعث احترام او به آنها شد. پسر عمویش شیخ سلامه الحمص و به آن پیوست.

حاج لطفی در اخوان ادامه داد و نزد شیوخ خود از جمله شیخ اسماعیل محمد حسین المصری، شیخ محمد غزالی، شیخ العباسیری و شیخ علی جعفر با همراهی برادرانش از شیوخ رفح، تحصیل کرد. برخی از آنان درگذشتند و برخی دیده می‌شوند، مانند شیخ محمد برهوم، احمد حمد، موسی برهوم و عبدالله لافی محمود محسن، محمد النجار، فوزی العطار و دیگران.

آنها همچنان به شعبه اخوان در سینا می رفتند تا اینکه در دوران جمال عبدالناصر حمله دیوانه وار به اخوان المسلمین انجام شد و مورد آزار و اذیت و آزار و اذیت قرار گرفتند که منجر به توقف آنها از رفتن به اخوان شد.

این موانع مانع از راه حاج لطفی نشد، بنابراین او به گردان فلسطینی که توسط عبدالمنعم عبدالرئوف - یکی از اخوان المسلمین - تشکیل شده بود، پیوست که در آغاز شامل 250 جوان از نوار غزه بود. فلسطین جز با این و این برگردانده نمی شود.» سخنان او برای او مانند تیزکردن عزم و استحکام حاج لطفی در راه همان خاری بود که در پیش گرفت.

حاج لطفی در مدت حضور در گردان امام گردان و خطیب جمعه و درجه ایشان (عامل امباشی) و پس از دو ماه به درجه (امباشی مشرف) نائل آمدند و سپس به درجه (امباشی مشرف) نائل آمدند. امباشی اسیل) که در درجه بالایی قرار دارد و مسئولیت 12 سرباز در گردان را بر عهده داشت.

پس از اینکه عبدالمنعم فرمانده گردان توسط جمال عبدالناصر به زندان افتاد، حاج لطفی پس از 21 ماه پیوستن به اخوان المسلمین به دلیل عضویت در اخوان المسلمین اخراج شد.

او یکی از آوارگان ارشدی است که به دلیل جنایات صهیونیست ها لحظاتی از فاجعه و آوارگی اجباری را تجربه کرد. و در یکی از جلسات در مورد ماجرای آوارگی و پناهندگی در سالگرد نکبت صحبت کرد و گفت: با شروع جنگ 1948 روستاهای کوچک اطراف لیبنا شروع به مهاجرت به آن کردند و با پیشروی. از گروهک های صهیونیستی، چندین بار با آنها مقابله کردیم و با تمام شدن مهمات، همه مردم به سمت بشیت عقب نشینی کردند و نبرد بزرگی با گروهک های صهیونیستی که 15 روز طول کشید، با سلاح های سبکی که در اختیار ما بود، در گرفت. ما از جنوب نوار غزه و مصر علیا از بقایای جنگ جهانی اول خریدیم.

الحاج الحمص در ادامه به بیان جزئیات نکبت که با گذشت شصت و دومین سالگرد آن هرگز فراموش نمی کند، گفت: در آغاز هجرت در تل زروب فرود آمدیم. در جنوب رفح و ما پناهگاهی نداشتیم، در آن زمان جمع بسیاری از خانواده هایی بود که به طور دسته جمعی از شهرهای خود آواره شده بودند و امیدوار بودند که برگردند و تنها چند روز است و مهاجرت ادامه نخواهد داشت.

وی در رابطه با تشکیل کمپ های آوارگان افزود: پس از دو سال رنج بدون خانه در تل زروب، آنروا خانه های خشتی برای مردم در مرکز کشور ساخت و خانواده های هر شهر در یک منطقه خاص گرد آمدند. با گذشت زمان، هر محله ای نامیده می شد که در سال 1948 میلادی اصالتاً ساکنان آن از کشور ما غالب شدند.

منبع

  • ر.ک: مدخل لطفی الهمص در ویکی‌اخوان؛ ikhwanwiki.com..