جنگ
÷
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در
جنگ یک درگیری شدید مسلحانه میان دولتها و حکومتها و جوامع یا گروههای شبه نظامی مانند مزدور ها و شورشگران و شبه نظامیان است از آنجا که جنگ یک درگیری مسلحانه واقعی ارادی و گسترده بین جوامع سیاسی است می توان آن را نوعی خشونت سیاسی تلقی کرد هنگامی که جنگ و دیگر گونه های خشونت در جریان نباشند وضعیت صلح بر قرار است. البته از جنگ، تعریف واحدی نشده است. اصولاً از هیچ واژه مربوط به حوزه علوم انسانی، مفهوم یکسانی وجود ندارد؛ از این رو، هرکس و هر اندیشهای جنگ را به گونهای تعریف میکند که با تعریف دیگری ناسازگار است. تعدد در تعریف جنگ، تنوع در طبقه بندی و انواع آن را نیز پدید میآورد. به همین نسبت، انگیزه جنگ نیز متفاوت است و بر سر انگیزه مشروعیت جنگ اتفاق نظر نیست.
تعریف مفهوم جنگ
درباره جنگ نیز، همانند سایر مفاهیم، تعریفهای مختلفی بیان شده است که هر یک بیانگر نگرش خاصی، به جنگ است. به عنوان مثال، هدلی بال جنگ را خشونتی سازمان یافته میداند که دو یا چند کشور علیه همدیگر انجام میدهند. این تعریف، جنگهای داخلی را در برنمیگیرد. کلاو زوتیس معتقد است جنگ، به کارگیری حد اعلای خشونت در راه خدمت به دولت یا کشور است. البته همه جنگها در راه خدمت به دولت و کشور صورت نمیگیرد. در مجموع، به نظر میرسد تعریفی که کوئینی از جنگ ارائه میدهد، جامعتر از تعریفهای بالا باشد.
وی میگوید: «جنگ هنر سازمان دادن و به کارگرفتن نیروهای مسلّح برای انجام مقصود است[۱].» تعریف از جنگ، در این مقاله، ترکیبی از تعاریف فوق است؛ به گونهای که شامل عناصری چون خشونت اعلا، به کارگیری از نیروهای مسلح، خشونت سازمان یافته و وقوع آن بین دو یا چند کشور میگردد. مصداق عینی چنین تعریفی، در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به وضوح دیده میشود.
انواع جنگ و جایگاه جنگ تحمیلی
جنگ بر اساس معیارهای مختلف به چند قسم تقسیم میشود. به عنوان مثال
- بر اساس هدف، جنگ به جنگهای عادلانه و غیرعادلانه[۲]؛
- بر مبنای مقیاسهای جغرافیایی، به جنگهای محلّی، منطقهای، فرامنطقهای و جهانی (عمومی)؛
- با توجه به انضباط و تاکتیک، به جنگهای منظم (کلاسیک) و نامنظم (چریکی)؛
- بر اساس سطح جغرافیایی، به جنگهای دریایی، هوایی و زمینی؛
- بر اساس قلمرو، به جنگهای داخلی و خارجی تقسیم میشوند[۳].
همچنین جنگها بر مبنای نوع ابزار، به جنگهای هستهای و غیر هستهای قابل تقسیم است. این تقسیم یکی از جامعترین تقسیماتی است که برای جنگ بیان کردهاند[۴]. اهمیت این تقسیم به دو دلیل است:
الف) تا حد زیادی از ابهاماتی که تقسیمات دیگر دارند دور است. به عنوان مثال، تقسیم جنگ به عادلانه و غیر عادلانه این ابهام را به وجود میآورد که کدام جنگ عادلانه و کدام جنگ غیر عادلانه است؟
ب) این چارچوب شامل جنگهای بیشتری میشود.
به خاطر دلایل مذکور است که این تقسیم را برگزیده و به توضیح آن میپردازیم.
جنگ هستهای
به عقیده نویسنده آمریکایی کتاب «دام سلاح هستهای و راهی برای گریز از آن[۵]»، نظامیان و دولتمردان آمریکایی فکر میکردند شوروی(سابق) با در اختیار داشتن هارتْلند(قلب زمین)، به راحتی میتواند به اروپای غربی(متحد آمریکا) حمله کند. بنابراین، تنها راهی که بتوان جلوی پیشروی شوروی(سابق) را سد کرد توسعه سلاحهای هستهای است؛ زیرا شوروی(سابق) را نمیتوان به علت دارا بودن سربازان بی شمار و عمق استراتژیک و مهمتر از آن، یخبندان همیشگی اقیانوس منجمد شمالی، از طریق زمین و دریا مورد حمله قرار داد[۶].
واقعیت آن است که سخن درباره ابعاد مختلف جنگ هستهای، به کمک تصورات ذهنی صورت میگیرد. زیرا پس از بمباران اتمی ژاپن، در هیچیک از میدانهای جنگ از سلاحهای اتمی استفاده نشده است؛ چون در کنار پیشرفتهای کمی و کیفی سلاحهای هستهای، محدودیتهای جدّی(مانند وحشت از طرف مقابل) در زمینه تولید، انبار سازی و به کارگیری آن وضع شد. همچنین با فروپاشی شوروی(سابق) روند مسابقه تسلیحات(هستهای) رو به کاهش گذاشته است؛ ولی کره زمین همچنان بر لبه پرتگاه هستهای قرار دارد، زیرا هم اکنون مقادیر زیادی از تسلیحات هستهای وجود دارند که تضمین صد در صد در عدم به کارگیری آنها موجود نیست. بنابراین، هنوز ضرورت دارد که درباره جنگ هستهای سخن گفته شود[۷]. به علاوه، اصرار آمریکا به افزایش قدرت اتمیاش و تلاش برای ممانعت از دسترسی دیگر کشورها به تسلیحات هستهای، اهمیت پرداختن به جنگ و ابعاد آن را دو چندان میکند. سؤال اصلی این است که، در صورت وقوع یک جنگ هستهای چه اتفاق خواهد افتاد؟ پاسخ این است که آثار تخریبی چنین جنگی طبق بررسیهای آماری انجام شده و در مقایسه با آنچه در ژاپن اتفاق افتاده است بسیار زیاد خواهد بود. به عنوان مثال، در یک جنگ هستهای میلیونها انسان میمیرند و به میلیونها نفر دیگر آسیبهای جدّی[۸] و جبران ناپذیری چون ابتلا به غدد سرطانی، ناراحتیهای عصبی مانند نومیدی، اضطراب، ترس و «گروه ستیزی» وارد میشود[۹].
جنگ هستهای به دو بخش تقسیم میشود:
الف) جنگ عمومی:
طبق یکی از تعریفها، جنگ عمومی[۱۰] جنگی است که شامل حمله آمریکا و شوروی(سابق)، علیه یکدیگر میشود. در چنین جنگی از سلاحهای اتمی استفاده خواهد شد و در زمانی کوتاه، جنگ به اکثر کشورهای جهان گسترش مییابد و همه امکانات مادی و معنوی آنان درگیر جنگ خواهند شد. این احتمال وجود دارد که برتری سلاحهای اتمی یکی از طرفین درگیری و یا مهارت در استفاده فوری از آن، باعث شود قبل از آن که جنگ عمومی (هستهای) گسترش یابد پایان پذیرد. یا ممکن است تهدید به جنگ عمومی هستهای(بازدارندگی) که توأم به توانایی لازم و تصمیم جدی در به کارگیری آن است، مانع از وقوع آن گردد[۱۱]. هرگاه بازدارندگی، اثر خود را از دست بدهد ممکن است به دوران «جمود هستهای»[۱۲] پایان یابد و از «سلاحهای گرما هستهای» نیز استفاده گردد. در چنین حالتی یک جنگ هستهای عمومی واقع خواهد شد[۱۳]. در هر صورت، این مشکل در تعریف جنگ عمومی هستهای وجود دارد که گرچه این جنگ کل جهان را در بر میگیرد؛ ولی جنگی است که بر کشورهای فاقد قدرت هستهای هم تحمیل میشود و خساراتی جبران ناپذیر بر آنها وارد میسازد.
ب) جنگ محدود:
بازدارندگی، وقوع جنگ را به کلی منتفی نمیکند. به بیان دیگر، خطر جنگ همواره وجود دارد و در صورت بروز یک جنگ هستهای، موجودیت کشور به کار گیرنده و درگیر جنگ هستهای در معرض خطر جدی قرار میگیرد. بنابراین برای آماده بودن به منظور جنگ و پرهیز از انهدام کامل، جنگ محدود میتواند یک راه حل مناسب باشد. در واقع جنگ محدود، راهی بین «انهدام و تسلیم» است[۱۴]. جنگ محدود همانند جنگ عمومی، دارای تعریفهای متعددی است. یکی از تعریفهای جنگ محدود، مفهوم هستهای آن است. در این مفهوم، جنگ محدود(هستهای) یک جنگ اتمی است که شامل خاک آمریکا و شوروی(سابق) نگردد. در چنین جنگی آمریکا و شوروی(سابق)، فقط به حمایت همه جانبه از یکی از طرفهای درگیر در جنگ میپردازند و از درگیری مستقیم علیه یکدیگر اجتناب میکنند[۱۵]؛ اما هیچگونه تضمینی وجود ندارد که در صورت وقوع یک جنگ محدود هستهای، دیگر کشورهای دارنده سلاحهای هستهای از خود خویشتنداری نشان دهند و از هرگونه اقدامی که منجر به «تصاعد جنگی[۱۶]» شود، خودداری نمایند[۱۷]. در جنگ محدود هستهای هم، بیش از آنکه خطر هستهای متوجه ابرقدرتها و اعضای باشگاه هستهای(کلوپ هستهای) باشد، متوجه کشورهای فاقد چنین سلاحهایی است.
جنگ غیر هستهای
جنگهای غیر هستهای برخلاف جنگهای هستهای به دفعات مورد استفاده انسان قرار گرفته است؛ زیرا انسان آشنایی و تجربه بیشتری در به کارگیری جنگهای غیر هستهای داشته و همچنین آثار مرگبار و تخریبی آن در مقایسه با جنگهای هستهای بسیار کمتر است.
جنگهای غیر هستهای
الف) جنگ محدود:
جنگ محدود علاوه بر مفهوم هستهای، معنای غیر هسته ای هم دارد. جنگ محدود غیر هسته ای در معانی مختلفی به کار رفته است که در اینجا به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
- جنگ محدود از لحاظ جغرافیایی[۱۸]: در چنین جنگی، دامنه و وسعت میدان جنگ محدود به یک منطقه جغرافیایی کوچک است. بر این اساس در جنگ محدود، در مقایسه با جنگ عمومی، به علت کوچک بودن محل درگیری آزادی عمل کمتری وجود دارد. البته در آن هیچگونه محدودیتی در استفاده از سلاحهای مختلف(به استثنای جنگ افزارهای هستهای) وجود ندارد. در این صورت، چنین جنگی یک جنگ محدود غیر هستهای است.
- تعریف جنگ محدود جغرافیایی(جنگ محلی) حداقل دارای یک نقص است، زیرا این تعریف، جنگهایی را که از لحاظ جغرافیایی بین جنگهای محدود و عمومی(غیر هستهای) قرار میگیرند را شامل نمیشود. به بیان دیگر، جایگاه جنگهای منطقهای و فرامنطقهای(قارهای) در چنین تعریفی نامشخص است.
- جنگ محدود از لحاظ هدف: در این جنگ، طرفین درگیری دارای هدف محدودی هستند؛ امّا اگر یکی از طرفین درگیر دارای هدف نامحدود در جنگ باشد، طبقه بندی چنین جنگی در جنگهای محدود خالی از اِشکال نیست. افزون بر این، در چنین جنگی معلوم نیست که هدف چه معنایی دارد. همچنین دایره و معیاری که محدود بودن هدف را مشخص نماید، به درستی معنا نشده است.
- جنگ محدود از لحاظ ابزار: در چنین جنگی، طرفهای متخاصم از ابزارهای غیر هسته ای استفاده میکنند. هرگاه در این نوع از جنگ، طرفین و یا یکی از طرفهای درگیر، از سلاحهای اتمی استفاده کند، نمیتوان آن را یک جنگ محدود از لحاظ ابزار، محسوب کرد. جنگی را جنگ محدود مینامند که در آن از نفرات محدود استفاده گردد و یا اینکه دامنه تخریب آن اندک باشد. ممکن است یک جنگی که با تخریب اندک و یا نفرات محدود آغاز میشود، منجر به یک جنگ عمومی غیر هسته ای گردد؛ زیرا غولی که آزاد میشود، هرچند با طنابهای محکم او را بسته باشند، باز تضمینی در کنترل صد در صد آن وجود ندارد.
ب) جنگ چریکی[۱۹]:
جنگ چریکی دارای یک سابقه طولانی است. اصطلاح چریک و جنگهای چریکی در سال 1186 ش. (1807 م.) در پی حمله فرانسه به شبه جزیره ایبری[۲۰] وارد فرهنگ نظامی شد. به دنبال آن، به صورت محدود از جنگهای چریکی در جنگ جهانی دوم استفاده گردید. بعد از جنگ جهانی دوم نمونههای برجسته جنگ چریکی در چین، کوبا و ویتنام اتفاق افتاد[۲۱]. هرگاه برای سرنگون کردن حکومت ضد مردمی حاکم یا به منظور بیرون راندن نیروهای متجاوز استعمار، ابزار، امکانات و در نهایت قدرت کافی فراهم نباشد، ممکن است جنگ چریکی بدین منظور آغاز شود. بر این اساس، نیروهای چریکی بیش از هر چیز، به قدرت و امکانات مردمی متکی میشوند و در تلاشند برای دستیابی به پیروزی، پشتوانه مردمی لازم را فراهم آورند.
جنگ چریکی، جنگ نامنظم و دراز مدتی است که توسط دستههای کوچک مسلّح، علیه دشمن(داخلی و یا خارجی) صورت میگیرد. در این جنگ بیش از سایر جنگها، بر اصولی چون ایجاد انفجار در پشت خطوط اصلی، به ستوه آوردن دشمن، ناامن کردن و قطع راههای ارتباطی دشمن، عملیات ناگهانی علیه آن، تغییر دائم میدان جنگ و نظایر آن تکیه میشود[۲۲]. اقدامات فوق به عقیده مائو تسه تونگ[۲۳] ـ رهبر انقلاب چین ـ در سه مرحله انجام میشود.
اوّل مرحله دفاع استراتژیک:
که در آن ضمن تلاش در جهت متحد کردن مردم، به تدریج برای عملیات نظامی و سیاسی(مانند اعتصابات) صورت میپذیرد.
دوم، مرحله تدارک آفندی:
در این مرحله چریکها در جهت یکپارچگی بیشتر مردم، توسعه عملیات و تدارک سلاح و لوازم پزشکی و آذوقه اقدام میکنند.
سوم، مرحله آفند استراتژیک:
چریکها در صورت گذراندن موفقیت آمیز دو مرحله قبلی، توانایی لازم را برای نیل به پیروزی پیدا میکنند. بنابراین، با استفاده از قدرت حاصله در جهت تسلیم یا انهدام دشمن اقدام میکنند[۲۴]. به رغم این که جنگ چریکی متکی بر مردم است؛ ولی مردم همواره به دلیل انگیزههای مذهبی از آن حمایت نمیکنند.
ج ـ جنگ روانى[۲۵]:
سابقه کاربرد عملى جنگ روانى بسیار طولانى است؛ ولى به طور مشخص، چینیها[۲۶] و سپس مسلمانان اولین کسانى بودند که از جنگ روانى استفاده کردند[۲۷]. بعدها در قرن بیستم و به خصوص در جنگ جهانى اول و به میزان بیشترى در جنگ جهانى دوم و در دوران جنگ سرد، از آن استفاده گردید. از ابداع واژه جنگ روانى زمان کمى میگذرد، زیرا در سال 1282ش. (1902 م) جان فُولِر انگلیسى، اولین کسى بود که اصطلاح جنگ روانى را به کار برد. 22 سال بعد، دولت انگلیس اصطلاح «جنگ سیاسى» را به جاى آن، مورد استفاده قرار داد و سرانجام در سال 1319ش. (1940 م) با انتشار مقاله «جنگ روانى و چگونگى به راه اندازى آن» واژه جنگ روانى وارد فرهنگ نظامى آمریکا و سپس جهان گردید[۲۸].
ویلیام داقرتى نویسنده آمریکایى مقاله «جنگ روانى»، تعریفى را که در مطبوعات علمى و عمومى از جنگ روانى آمده است به این صورت ذکر میکند: «جنگ روانى عبارت است از مجموع اقدامات یک کشور به منظور اثرگذارى و نفوذ بر عقاید و رفتار دولتها و مردم خارجى در جهت مطلوب (که) با ابزارهایى غیر از ابزار نظامى، سیاسى و اقتصادى یعنى تبلیغاتى انجام میشود[۲۹].» برخلاف تعریف فوق، جنگ روانى میتواند کاربرد داخلى هم داشته باشد که در این حالت، شامل حملههاى شدید تبلیغاتى دو گروه داخلى نسبت به یکدیگر میشود. این تبلیغات براى ایجاد نگرش دلخواه در مردم صورت میگیرد. همان طور که از تعریف جنگ روانى مشخص است، هدف اصلى در جنگ روانى تضعیف و انحراف افکار عمومى به منظور تحمیل اراده بر آنهاست؛ چه این افکار عمومى حق باشد یا ناحق. زیرا در این صورت بدون به کاربردن ابزار نظامى، سیاسى و اقتصادى داراى هزینه بالا، دشمن آماده تسلیم در برابر طرف مقابل میگردد. براى دستیابى به این هدف، در ابتدا اطلاعات لازم و دقیق جمع آورى میشود؛ سپس این اطلاعات به وسیله ابزاهاى جنگ روانى به کار گرفته میشود و در نهایت، میزان تأثیر جنگ روانى بر دشمن به منظور تقویت نقاط قوت و کاهش نقایص، مورد ارزیابى قرار میگیرد[۳۰]. براى تحقق جنگ روانى، ابزارهاى مختلفى از جمله «شایعه سازى» به کار میرود که با رعایت اختصار به شرح کوتاهى از آن میپردازیم.
شایعه به معناى انتقال اخبار غیر موثق است که در جاهایى که وسائل اطلاع رسانى کم بوده یا مسؤولین اجرایى اطلاعات کافى در اختیار مردم نگذارند، گسترش مییابد. کسانى که شایعه را گسترش میدهند، هدفهایى چون، سلب اعتماد طرف مقابل، بیرون ریختن ناراحتیهاى درونى و نظایر آن را دنبال میکنند. در هر صورت، نتیجه نهایى «شایع پراکنى» کاهش روحیه مردم و سربازان[۳۱]، بى اعتمادى و ایجاد تفرقه است. البته جنگ روانى کاربردهاى دوسویه دارد: یعنى هم به نفع دشمن و هم علیه آن قابل استفاده است؛ ولى هر کشورى که از ابزارهاى تبلیغى فراوانترى برخوردار باشد، مؤفقیت آن نیز در جنگ روانى علیه دشمن بیشتر خواهد بود.
د)جنگ شیمیایى و میکروبى:
کاربرد عوامل شیمیایى همانند عوامل روانى، سابقهاى طولانى دارد. اوّلین عوامل شیمیایى که انسان در جنگ به کار برد، نفت و قیر بود. به مرور زمان، مواد شیمیایى دیگرى چون کُلر، گاز خردل، فسژن، گاز اشک آور و مانند آن، بر آنها افزوده شد. از این مواد به صورت گسترده و وسیع، در جنگ جهانى اول استفاده گردید. در جنگ جهانى دوم نیز، به علت ترس طرفهاى درگیر از حمله شیمیایى طرف مقابل، از آن استفاده نشد؛ اما بعد از آن در بسیار از جنگهاى منطقهاى و محلى (مانند جنگ ویتنام) مورد بهره بردارى قرار گرفت[۳۲]. از مواد شیمیایى براى کشتن، صدمه زدن و ناتوان کردن انسان و حیوان و حتى به منظور از بین بردن گیاهان و عدم بارورى خاکِ دشمن استفاده میشود. این مواد که به صورت جامد، مایع و گاز به کار میروند، از طریق پوست، دستگاه گوارشى و تنفسى سلامت موجودات زنده را به خطر میاندازند[۳۳].
نوع دیگرى از جنگ که در بخش جنگ شیمیایى مورد بحث قرار میگیرد، جنگ میکروبى است. در این جنگ، موجودات زنده میکروسکوپى مانند ویروسها، باکتریها، قارچها، انگلها و مانند آن، با همان کاربردهاى مواد شیمیایى براى مقاصد نظامى و غیر نظامى به کار میروند. این جنگ نیز قدمت زیادى دارد؛ زیرا تاتارها، در سال 726ش. (1347 م) براى اولین بار از میکروب طاعون و وبا، علیه دشمنان خود استفاده کردند[۳۴]. به نظر میرسد، با توجه به اثرات وحشتناک به کارگیرى عوامل شیمیایى و میکروبى، تولید و به کارگیرى آنها کاهش یافته باشد؛ امّا به دو دلیل توجه به سلاحهاى شیمیایى و میکروبى در حال افزایش است.
اوّل این که، هزینه ساخت و انبارسازى آن در مقایسه با سایر سلاحهاى جنگى بسیار کمتر است. همچنین به راحتى و بدون ابزارهاى پیچیده میتوان آن را مورد استفاده قرار داد. به همین علت عراق در طول جنگ با ایران، مقادیر زیادى از سلاحهاى میکروبى و شیمیایى را تولید و ذخیره کرد و بخشى از آن را در جنگ به کارگرفت.
دوم آن که، بشر قادر نیست به علت قدرت تخریبى بسیار زیاد سلاحهاى اتمى از آن بهره گیرد[۳۵]. بنابراین، سلاحهاى شیمیایى و میکروبى پاسخگوى نیازهاى جنگى او خواهد بود.
جنگ تحمیلى در دیدگاه ما، یک جنگ غیرهستهاى است، به همین دلیل، در هیچیک از انواع و طبقه بندى جنگهاى هستهاى قرار نمیگیرد. این جنگ از یک نظر، یک نبرد جغرافیایى به شمار میآید که در بخش خاصى از زمین: یعنى اغلب در سرزمین ایران و عراق جریان داشته است؛ ولى یک تفاوت عمده با جنگ محدود جغرافیایى دارد و آن این که آثار دفاع مقدس در یک منطقه جغرافیایى محدود، باقى نماند، بلکه آثار منطقهاى و جهانى وسیعى را به دنبال آورد. از دیدگاه ایرانیان، دفاع مقدس، یک جنگ با هدف محدود نبود، زیرا انگیزه ایران به خلاف عراق، تنها حفظ تمامیت ارضى نبود، بلکه هدف جنگجویان ایرانى و رهبرى انقلاب اسلامى، دفاع از کیان اسلام بوده است. البته باید قبول کرد، جنگى که بر ما تحمیل شد، از لحاظ ابزار جنگى و به دلیل کاربرد سلاحهاى غیرهستهاى، محدود تلقى میشود. در این جنگ، حتى عملیات پارتیزانى و چریکى هم به چشم میخورد که گروه شهید چمران مصداق بارز آن بود. همچنین، عملیات روانى وسیعى در جنگ تحمیلى، هم از ناحیه ایران و هم از ناحیه عراق در جریان بود. همینطور بارها عراقیها از مواد شیمیایى و میکروبى علیه رزمندگان و مردم بیدفاع ایران استفاده کردهاند. بنابراین، جنگ تحمیلى در هیچ یک از طبقه بندی هاى جنگهاى غیرهستهاى هم قرار نمیگیرد و باید براى آن تعریف منحصر به فردى ارائه کرد و آن را در طبقه بندى جدید با ویژگیهاى جدید قرار داد. همانگونه که انگیزههاى این جنگ از نگاه ما، با دیگر جنگهاى بشرى قرن بیستم متفاوت است.
انگیزههاى مادى و معنوى در جنگ و جنگ تحمیلى مواردى چون عشق به قدرت، سودجویى، قدرتطلبى، خودنمایى و نظایر آن، از جمله علل جنگ معرفى شدهاند؛ در حالى که این موارد، معلول علت دیگرى هستند. در حقیقت، علل اصلى جنگ به ابعاد مادى و روانى انسان برمى گردد. به بیان دیگر، جنگ از درون انسان سرچشمه میگیرد، به گونهاى که هرگاه یکى از دو بُعد انسان، بر بُعد دیگر وى غلبه پیدا کند، آن بُعد غالب، علتِ واقعى جنگ را میسازد[۳۶]. با وجود این که علت اصلى جنگ را یکى از دو بُعد مادى و روانى انسان تشکیل میدهد؛ ولى به وسیله ابزارها و اهدافى چون سیاست، اقتصاد، تکنولوژى، ایدئولوژى و مانند آن خود را نشان میدهد. این بدان مفهوم نیست که یک جنگ، داراى یک هدف و ابزار است، بلکه ممکن است مجموعهاى از ابزارها و اهداف در آن به کار گرفته شود؛ امّا یکى از آنها ظهور و بروز بیشترى داشته باشد.
قبل از ورود به بحث اصلى لازم است به سئوال زیر پاسخ داده شود و آن این که آیا انگیزه جنگ در ذات انسان وجود دارد؟ عدهاى[۳۷] معتقدند جنگ در ذات انسان قرار دارد، زیرا در نهاد انسان همواره یک عنصر حیوانى غالب وجود دارد. بنابراین، جنگ ـ نه صلح ـ حالت واقعى انسان را تشکیل میدهد. مطابق این نظریه، جنگ ناشى از طبیعت انسان است و جنبه وراثتى دارد و نمیتوان آن را تغییر داد. نظریه فوق به چند صورت دیگر نیز مطرح شده است که هر یک نشان میدهند در انسان صفاتى به صورت ذاتى وجود دارد که آن صفات ذاتى منشأ جنگ به شمار میروند. به عنوان مثال، بعضى عقیده دارند در هر انسانى تمایل به برتری جویى و سلطه طلبى وجود دارد که ناخودآگاه وى را به سوى جنگ میکشاند. همچنین عدهاى معتقدند همه انسانها خواهان کسب سود و افتخار بیشترند و براى دستیابى به آن چارهاى جز جنگ ندارند. این عده عقیده دارند خشم و غضبى که در هر انسانى یافت میشود، اگر به حد افراط برسد، جنگ حتمى است و نیز چون هیچ انسانى به انسان دیگر اعتماد ندارد، همواره از جنگ براى دفاع از خود استفاده میکند[۳۸]. دلایل متعددى براى رد نظریه فوق ارائه شده است که با رعایت اختصار به چند نمونه آن اشاره میشود:
- اگر جنگ جزء ذات انسان است، در آن صورت باید سراسر تاریخ بشر پر از جنگ باشد، در حالى که چنین نیست.
- اگر ما جنگ را جزء ذات انسان به شمار آوریم، باید انسانهایى را که براى برقرارى صلح تلاش کرده یا میکنند را فاقد طبیعت کامل بدانیم. در صورتى که لازمه تلاش براى استقرار صلح، بهرهمندى از قواى روانى کامل است.
- اگر گفته شود جنگ جزء ذات انسان است، پس باید جلاّدان و جانیان تاریخ مانند چنگیز، هیتلر و مانند آن را، کسانى دانست که به مقتضاى طبیعت خود عمل کردهاند، بنابراین آنان را نباید سرزنش کرد. در حالى که هر عاقلى آنان را سرزنش کرده و میکند[۳۹]. در واقع، ریشه مادى یا روانى بودن جنگ به درون انسان برمیگردد نه اینکه انسان به صورت فطرى و ذاتى جنگ طلب باشد؛ بلکه انسان موجود مختارى است که میتواند از وقوع جنگ جلوگیرى نماید.
علل مادى و معنوى جنگ
علل مادى جنگ:
هر یک از ابزارهاى مادى که براى آغاز و یا ادامه جنگ به کار میرود، اگر با هدف و انگیزه مذهبى، الهى، خدمت به انسانیّت و نظایر آن به کار رود، در چارچوب علل معنوى جنگ قرار میگیرد. آنچه موجب شده است، علل زیر جزء علل مادى جنگ محسوب شود آن است که هرگاه جنگ، فقط با انگیزهها و هدفهاى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و مانند آن همراه باشد، در آن صورت علل مادى جنگ را تشکیل خواهند داد.
- علل سیاسى جنگ: برخى عقیده دارند، هر گاه سیاست توانایى خود را در حل و فصل اختلافات از دست بدهد، جنگ آخرین وسیلهاى است که براى دستیابى به اهداف سیاسى مورد استفاده قرار میگیرد. به بیان دیگر، زمانى که سیاست در حل مسائل با شکست رو به رو شود، جنگ تنها راه باقیمانده براى تحقق هدفهاى سیاسى است. اگر چه نمونه هایى از جنگ را میتوان براى نظریه فوق پیدا کرد؛ ولى جنگ فقط به دلایل و علل سیاسى انجام نمیشود. به بیان دیگر، تصور این که پس از شکست سیاست، جنگ صورت میگیرد اشتباه است؛ زیرا پس از شکست سیاست، ممکن است جنگ صورت گیرد؛ امّا وقوع آن حتمى نیست؛ زیرا به عنوان مثال، توسل به راههاى اقتصادى میتواند راه حل مناسبى براى حل اختلافات دو طرف جنگ در این شرایط باشد. همچنین اگر جنگ ادامه سیاست است[۴۰] و پس از شکست سیاست ادامه مییابد، پس باید موقعى که جنگ در جریان است هیچ گونه روابط سیاسى بین متخاصمین در جریان نباشد، در حالى که در شدیدترین جنگها، روابط سیاسى ضعیفى بین طرفین درگیر برقرار است. دولتها و کشورها براى تحقق اهداف سیاسى با گسترش حاکمیت ملّى و همچنین امپریالیستها براى تحقق سلطهگرى، فقط متکى به جنگ نیستند؛ بلکه ممکن است از ابزارهاى دیگرى چون پاداش و تنبیه نیز استفاده کنند. علاوه بر این، باید یادآور شد که به هم خوردن هر توازن قوایى منجر به جنگ نمیشود. به عنوان مثال، پس از فروپاشى شوروى و با به هم خوردن توازن بین آمریکا و روسیه، جنگى بین این دو کشور صورت نگرفت.
- علل اقتصادى جنگ: تلاش براى دستیابى به امکانات اقتصادى، منابع زیرزمینى، از بین بردن منابع تجارى و گمرکى و مانند آن، از علل اقتصادى جنگ معرفى شدهاند. به عنوان مثال، عدهاى جنگ جهانى اوّل را ناشى از تلاش کشورهاى آلمان و ایتالیا براى دستیابى به بازارهاى جهانى مواد خامِ لازم، دانستهاند[۴۱]. مهمترین نظریهاى که ریشه جنگ را فقط در مؤلفههاى اقتصادى جستجو میکند، تفسیر مارکسیستى از جنگ است. مارکسیستها از یک سوء عقیده دارند تقسیم کار و برقرارى اصل مالکیت خصوصى، طبقات مختلفى را در جامعه بشرى ایجاد کرده است و تا زمانى که این طبقات باقى باشند، جنگ نیز وجود خواهد داشت و از سوى دیگر، آنها براى تحقق کمونیسم جهانى، جنگ را لازم میدانند؛ و آن جنگى است که بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار روى خواهد داد[۴۲]. شکى نیست که عامل اقتصادى میتواند در بروز جنگ نقش داشته باشد؛ امّا چنین عاملى نمیتواند به صورت مطلق، ریشه همه جنگهاى بشرى، مانند جنگهایى که در جهت گسترش دین و یا حفاظت از آن انجام میشود باشد. چنان که از نظر تاریخى، ایجاد طبقات اجتماعى به آن صورت که مارکسیستها میگویند آن هم در تمام دنیا که جنگ در آن کم و بیش جریان داشته است، به اثبات نرسیده است. البتّه فروپاشى شوروى، خود دلیلى بر بطلان عقاید مارکسیسم و لنینیسم ـ بخصوص نظریه علل اِقتصادى جنگ ـ به شمار میرود.
- سایر علل مادى جنگ: جنگ داراى ریشههاى مادى دیگرى هم هست که به برخى از آنها به اختصار اشاره میشود.
الف) علل زیستى جنگ:
این نظریه به چند صورت مطرح شده است: اوّل این که جمعیت جهانى در مقایسه با منابع غذایى، از رشد بیشترى برخوردار است. بنابراین براى برقرارى تعادل بین این دو، چارهاى جز جنگ نیست. این نظر نمیتواند درست باشد؛ زیرا بررسیهاى به عمل آمده نشان میدهد که مواد غذایى موجود در زمین، براى تغذیه پانصد برابر جمعیت فعلى کافى است[۴۳]. دیگر آن که، تلاش در جهت دستیابى به فضاى بیشتر به منظور بهرهمندى از امکانات افزونتر منجر به جنگ میشود. این نظریه که ناشى از افکار برتری طلبى نژادى است، یک دلیل عقلى و منطقى براى شروع جنگ محسوب نمیشود. چنان که تعداد کمى از کشورهاى جهان مانند آلمان نازى، اسرائیل غاصب، نژادپرستان سابق آفریقاى جنوبى به چنین اصلى اعتقاد دارند.
ب) امپریالیسم:
امپریالیسم هم در بعضى موارد به عنوان عامل اصلى براى آغاز جنگ معرفى شده است. در این دیدگاه، امپریالسیم در دو صورت، علت جنگ محسوب میشود.
پانویس
- ↑ احمد نخجوان، جنگ، چاپخانه فردین و برادر، تهران، 1317، صص 35ـ19.
- ↑ هر کسی ممکن است براساس ارزشهایی که به آن اعتقاد دارد، جنگ عادلانه را به گونهای خاص تعریف نماید که با تعریف دیگری در تضاد باشد. به عنوان مثال، مسیحیان جنگهای صلیبی را عادلانه و مسلمانان آن را ناعادلانه میدانند.
- ↑ تقسیمات دیگری درباره جنگ وجود دارد که هر یک بر مبنای خاصی صورت گرفته است. مانند جنگ اردوگاهها، جنگ نفتکشها، جنگ شهرها، جنگ الکترونیکی، جنگهایی که نام امکنه دارند و نظایر آن.
- ↑ جفری ام الیوت و رابرت رجینالد، فرهنگ اصطلاحات سیاسی و استراتژیک، ترجمه میرحسین رئیسزاده، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، تهران، 1378، ص421.
- ↑ ذکر نظرات این نویسنده آمریکایی به معنای تأیید کامل آن نیست. به طور عمده نویسندگان و نظریه پردازان آمریکایی،گناه بسیاری از کارها را به گردن شوروی (سابق) میانداختند، در حالی که این بخشی از واقیت است.
- ↑ رابرت والترز، دام سلاح هسته ای و راهی برای گریز از آن، ترجمه محمد رضا فتاحی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1363، صص 11ـ3.
- ↑ مجله سروش، شماره 500، 1368، ص 7.
- ↑ جان فاستر دالس (وزیر امور خارجه اسبق آمریکا) در سال 1329ش. (1950 م) برآورد کرده بود که در روزهای نخستین یک جنگ هسته ای، 72 میلیون کشته و 20 میلیون مجروح خواهند شد. ر. ک: برتراند راسل، جنگ هسته ای، ترجمه فریدون حاجتی، اکباتان، تهران، 1362، ص 32.
- ↑ برای اطلاعات بیشتر ر ک: روزنامه اطلاعات، 19 شهریور 1362، ص 11.
- ↑ جنگ عمومی در معنای غیر هسته ای آن عبارت است از: جنگ مسلحانه بین اکثر کشورهای جهان که در آن تمام منابع طرفهای درگیر برای حفظ بقاء و یا پیروزی در جنگ به کار گرفته میشود.
- ↑ جان ام. کالینز، استراتژی بزرگ اصول و رویهها، ترجمه کورش بایندر، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، تهران، 1370، صص 87ـ79.
- ↑ جمود هسته ای یعنی این که در دوران موازنه وحشت با این که سلاحهای اتمی در دسترس است؛ اما مورد استفاده قرار نمیگیرند.
- ↑ سلاحهای گرما هسته ای سلاحهایی هستند که در آن از مهمات هیدروژنی استفاده شده است.
- ↑ جان بلیس و دیگران، استراتژی معاصر نظریات و خط مشیها، ترجمه هوشمند فخرایی، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، تهران، 1369، ص 153.
- ↑ چنین جنگهایی را جنگ نیابتی یا وکالتی گویند که طی آن آمریکا و شوروی (سابق) از مقابله مستقیم نظامی با یکدیگر خودداری میکردند؛ ولی برای دستیابی به منافع خود از طریق ایجاد جنگ بین کشورهایی که وابسته به آنها بودند، حرکت میکردند. جنگ محدود هسته ای بر افکار هرمان کان آمریکایی استوار است؛ وی جنگ هسته ای را باعث انهدام بشر نمیداند.
- ↑ افزایش وسعت یا شدت یک جنگ را تصاعد در جنگ مینامند.
- ↑ جان ام.کالینز، پیشین، ص 73.
- ↑ به جنگ محدود جغرافیایی، جنگ محلی نیز گفته میشود.
- ↑ جنگ چریکى (Guerrilla War Fare) به نام جنگ پارتیزانى و جنگ آزادیبخش نیز به کار میرود. چریک که ترجمه Guerrilla است یک لغت ترکى محسوب میشود و به معناى گروه کوچک مسلّحى میباشد، که پیشقراول مردم در مبارزه علیه دشمن است.
- ↑ شبه جزایر ایبرى شامل دو کشور اسپانیا و پرتقال میشود.
- ↑ بهمن آقایى و غلامرضا على بابایى، فرهنگ علوم سیاسى، نشر ویس، تهران، 1366، ص 253.
- ↑ فونگوین جیاپ، هنر نظامى جنگ خلق، ترجمه احمد تدین، آگاه، تهران، 1359، ص6.
- ↑ مائو یکى از بنیانگذاران جنگ چریکى جدید محسوب میشود.
- ↑ جان ام، کالینز، پیشین، ص 107.
- ↑ جنگ روانى (Psychological Warfare) با اصطلاحاتى چون جنگ اذهان، تبلیغات، جهت دهى سیاسى، تهاجم غیر مستقیم و جنگ سیاسى مترادف است.
- ↑ شستشوى مغزى توسط چینیها ابداع شد.
- ↑ خداوند در بخشى از آیه 12 سوره انفال با بیان «من ترس در دل کافران میافکنم»، مجوز استفاده از جنگ روانى را داده است و پیامبر(ص) بارها از آن استفاده کرده است، مانند آتش افروختن در بلندیهاى مکه، هنگام فتح آن که به منظور ایجاد ترس در دل کافران انجام شد.
- ↑ ویلیام داقرتى، جنگ روانى، ترجمه حسین حسینى، دانشگاه امام حسین علیهالسلام ، تهران، 1372، ص 41.
- ↑ همان.
- ↑ فصلنامه سیاست دفاعى، پیش شماره تابستان 1371، ص 17.
- ↑ رابرت ناپ، شایعه، ترجمه حسین حسینى، دانشگاه امام حسین علیهالسلام ، تهران، 1372، ص36.
- ↑ حسین علائى، جنگ شیمیایى تهدید فزاینده، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، تهران، 1370، ص10.
- ↑ على نورى، جنگ شیمیایى و پیشگیرى و درمان آسیبهاى ناشى از آن، جهان دانش، تهران، 1363، ص14.
- ↑ حسین علائى، پیشین، ص 85.
- ↑ مجله اطلاعات سیاسى اقتصادى، شماره 10، 1376، ص 8.
- ↑ تاکنون هیچ گونه تبیین کلى از علل جنگ ارائه نشده است. تقسیم فوق قراردارى است. علت چنین تقسیمى آن است که عللى چون سیاست، اقتصاد، تکنولوژى و ایدئولوژى را میتوان در چارچوب دو بعد مادى و معنوى قرار داد. به بیان دیگر، جنگ از خشونت برمى خیزد و خشونت یک پدیده روانى است.
- ↑ مانند افلاطون، ارسطو، فروید و توماس هابز (هابس).
- ↑ بازشناسى جنبههاى تجاوز و دفاع، ستاد تبلیغات جنگ شوراى عالى دفاع، تهران، 1368، ج 1، ص198.
- ↑ همان.
- ↑ (کلاوزویتس) جنگ را ادامه سیاست میدانست، در حالى که لنین جنگ را همان سیاست و هیتلر سیاست را همان جنگ میدانست.
- ↑ آلوین و هایدى تافلر، جنگ و ضد جنگ، ترجمه شهیندخت خوارزمى، نشر سیمرغ، تهران، 1372، ص11.
- ↑ بازشناسى جنبههاى تجاوز و دفاع، پیشین، ص 202.
- ↑ همایون الهى، امپریالیسم و عقب ماندگى، اندیشه، تهران، 1376، ص58.