جعفر کاشف الغطاء
جعفر بن خضر بن یحیی مالکی جناجی نجفی معروف به جعفر کاشفالغطاء در سال 1154 قمری در شهر نجف اشرف پا به عرصۀ هستی نهاد. وی فقیه و مجتهد شیعه و از مراجع تقلید ساکن نجف در اوایل قرن سیزدهم بود. نسب وی به ابراهیم (فرمانده سپاه مختار) پسر مالک اشتر نخعی (فرمانده سپاه امام علی) میرسد.[۱] از مهمترین آثار کاشفالغطاء کتاب جامع کشف الغطاء میباشد. شیخ جعفر کاشفالغطا، شاگرد محمدباقر وحید بهبهانی و شاگرد سید محمدمهدی بحرالعلوم بودهاست؛ وی از چهرههای مخالف وهابیت بهشمار میرود.
جعفر کاشف الغطاء | |
---|---|
نام کامل | جعفر بن خضر بن یحیی مالکی جناجی نجفی |
نامهای دیگر | جعفر کاشفالغطاء، شیخ جعفر کبیر |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 1154 ق، ۱۱۲۰ ش، ۱۷۴۱ م |
محل تولد | نجف، عراق |
سال درگذشت | 1227 ق، ۱۱۹۰ ش، ۱۸۱۲ م |
روز درگذشت | 22 رجب |
محل درگذشت | نجف |
دین | اسلام، شیعه |
استادان |
|
شاگردان |
|
آثار |
|
حیات علمی
شیخ جعفر کاشفالغطا از همان دوران کودکی به تحصیل علوم دینی پرداخت و مقدمات علوم را نزد پدر خود شیخ خضر حلی فراگرفت و سپس از محضر بزرگانی همچون وحید بهبهانی، سیدمهدی بحرالعلوم، شیخ محمدتقی دورقی و سیدصادق فحام و دیگر بزرگان آن زمان بهره برد.[۲]
وی از دانشمندان فقها و مجتهدان بزرگ و پرآوازۀ شیعه است و از وی با القابی همچون «شیخ اکبر»، «شیخ نجفی»، «شیخالفقها» و «صاحب کشف الغطا» نام برده میشود. او دارای مقامهای عالیِ علمی و عملیِ مشهوری است که در کتب تراجم ذکر شده است.[۳] وی بهجهت تألیف کتاب کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء به «کاشفالغطا» مشهور شد و حتی نسل او نیز به همین عنوان معروف هستند. وی این کتاب را در سفر و در حالی نوشته است که جز قواعد علامه حلی یا شرح قواعد و یکی از کتابهای فقهی، کتاب دیگری نزد او نبوده است. این کتاب بهترین معرّفِ مقامهای عالیِ علمیِ مؤلفِ خود و حاکی از کثرت علم و فهم و جودت فکر و حُسن سلیقه و کثرت احاطۀ علمیِ وی، و شامل اصول و فروع علوم دینی است. از شیخ مرتضی انصاری نقل شده است که فرمودند: «کسی که قواعد اصولیۀ آن کتاب را خوب درک کرده باشد، نزد من مجتهد مسلّم است». [۴] وی پس از درگذشت بحرالعلوم، به رهبریِ دینیِ شیعیان عراق، ایران و دیگر کشورها دست یافت و بر شهرت و نفوذ اجتماعی و سیاسیِ او افزوده شد و عملاً مرجع تقلید شیعیان جهان گردید.[۵]
اساتید
کاشفالغطا ابتدا از سفرۀ علمیِ پدرش بهرهمند شد و سپس در محضر شیخ محمدتقی دورقی و سیدصادق فحام تلمذ نمود. وی بیشترین دورۀ علمآموزیِ خویش را در محضر شیخ محمدمهدی فتونی عاملی نجفی سپری کرد. از دیگر اساتید برجستۀ وی میتوان به محمد باقر بهبهانی و سیدمهدی بحرالعلوم طباطبایی اشاره نمود.[۶]
شاگردان
کاشفالغطا شاگردان زیادی را در دامن علم و دانش خویش پرورش داد که برخی از آنها از علمای شاخص و مطرح جهان تشیع هستند. از جملۀ شاگردانِ کاشفالغطا میتوان به سه فرزندش با نامهای شیخ موسی، شیخ علی، شیخ حسن، و همچنین شیخ اسدالله تستری کاظمی صاحب المقاییس، شیخ محمدتقی رازی صاحب حاشیة المعالم، سید صدرالدین عاملی، سیدجواد عاملی صاحب مفتاح الکرامة، شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهر الکلام، سید محمدباقر صاحب الأنوار، حاج محمدابراهیم کرباسی صاحب الإشارات، شیخ قاسم محییالدین عاملی نجفی، ملا زینالعابدین سلماسی، شیخ عبدالحسین اعسم، سیدباقر قزوینی، آقاجمال و شاگردان دیگری از عربها و فارسها نام برد.[۷]
دیدگاه علماء نسبت به شیخ جعفر
صاحب مفتاح الکرامه در عبارتی اینچنین از شیخ جعفر کاشفالغطاء تعریف کرده: «الشیخ الأکبر أفقه المتأخّرین المحقّق المدّقق الشیخ جعفر صاحب کتاب کشف الغطاء الّذی اشتهر لأجل تألیف هذا الکتاب العظیم فی فنّه المتقن فی بیانه المبتکر فی کثیر من آرائه ب «کاشفالغطاء». شیخ اکبر، فقیهترین از علماء متأخر، محققی که اهل دقت است و....».[۸] حسن عیسی حکیم در کتاب تاریخ نجف نسبت به شخصیت علمی کاشفالغطاء مینویسد: «فهو عندی مجتهد» او در نزد من مجتهد است.[۹] مرحوم استاد میرزا حسین نوری، صاحب مستدرک الوسائل(ره) اینچنین کاشفالغطاء را ستایش میکند و توصیف مینماید: درست است در هر عصر، عالمان بزرگی داشتهایم که از نظر علم و تقوی کمنظیربوده و همتایی نداشتند، ولی امروز سخن از شخصیتی است عالیقدر و بزرگ مرتبه که با کتاب ارزنده «کشف الغطاء» خود فقه و دشواریهای فقه را شکافت و همانند کشتی کهحباب دریا را میشکافد. نام آن بزرگوار جعفر بن شیخ خضر جناجی نجفی و معروف به «کاشفالغطاء» است.[۱۰] شیخ انصاری در مکاسب محرمه عبارتی که از شیخ جعفر کاشفالغطاء میآورد:«بعض الاساطین»است که این نشان از جایگاه والای کاشفالغطاء در نزد بزرگانی چون شیخ انصاری دارد.[۱۱]
دیدگاههای شیخ کاشفالغطاء
مرحوم شیخ جعفر کاشفالغطاء در کتاب «منهج الرشاد لمن اراد السداد» دیدگاههای شیعه را نسبت به موارد اختلافی و شبهات وارده را تبیین نموده و پاسخهای متقنی را ارائه نموده که در این مجال به اختصار به طرح اصل دیدگاههای وی در این مباحث پرداخته شده است:
کفر
شیخ جعفر کفر را بر چندین قسم تقسیم کرده:
- کفر انکار که با انکار وجود خدا، اثبات وجود خدایی جزالله، انکار معاد و انکار نبوت والاترین مردمان محقق میگردد؛
- کفر شرک که با اثبات شریک برای خداوند واحد قهار، یا اثبات آن برای پیامبر برگزیده محقق میشود؛
- کفر شک که با شک در یکی از سه اصلی که اصول اسلام اند، محقق میشود شکی که هیچ جایی نداشته باشد و برخاسته از پندارهای شخص باشد؛
- کفر هتک که با هتک حرمت محقق میشود برای نمونه این هتک حرمت میتواند ادرار کردن بر قرآن یا درکعبه یا دشنام دادن به خاتم پیامبران باشد؛
- کفر جحود به این است که آدمی اصول اسلام را به زبان منکر شود لیک به دل آن را باور داشته باشد؛
- کفر نفاق به این است که آدمی در دل ایمان نداشته باشد لیکه به زبان خویش را ایمان دارد بنماید؛
- کفر عناد به این معنا که با زبان به ایمان داری اعتراف کند و به دل نیز باور داشته لیک طوق بندگی را برگردن خویش ننهند بل به سان ابلیس به درگاه پروردگار گستاخی کند؛
- کفر نعمت به این است که نعمتهای خدای را کوچک شمرد و از خدای بر خویش منتی نبیند؛
- کفر انکار ضروریات. مانند انکار نماز و روزه و حج که از جمله ضروریات دین بشمار میروند؛
- کفر در خالقیت: نسبت دادن آفرینش و خلق به کسی غیر خدا؛
وی بعد از بیان اقسام کفر روایاتی که دال بر کافر شدن تارکین برخی از واجبات را بیان کرده و مینویسد: کمتر گناهی است که از اطلاق نام کفر بر آن در امان مانده است.[۱۲] روایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) را بر ادامه جنگ تا مادامی که شهادتین بر زبان جاری شود و سایر روایات این باب که دال بر عدم تکفیر کسانی که شهادتین بر زبان جاری میکنند را نقل کرده و این را بر خلاف دیدگاه وهابیت بر میشمارد. به همین جهت روایت وارد شده که رسول خدا فرمود نسبت دادن مسلمان به کفر، کفر است.[۱۳]
عبادت
مراد از عبادتی که نباید جز برای خدا باشد و هر که بدان غیر خدا را عبادت کند کفر ورزیده است تمامی گونههای خضوع، خشوع و اطاعت نیست. این حقیقت از سخن اهل لغت آشکار میشود و گرنه کفر غلامان و مزدوران و تمامی خادمان فرمانروایان بل کفر فرزندان هنگام کرنش در برابر پدران و کفر هر آن که در برابر براردان یا نیکوکاران تواضع کند لازم میآید. در حقیقت آن چه مایه کفر میشود اطاعت از برخی بندگان خداست بدین باور که آنان درذات خویش و بدون این که کار را به خدا نسبت دهیم شایستگی این اطاعت را دارند و نیز صاحب تدبیر و اختیارند. باید گفت عبادت با اختلاف نیتها اختلاف پیدا میکند پس هر که به نحو خود ساخته و بدعت و از سر مخالفت با فرمان پروردگار حقیقت عبادت را آهنگ کند کافر است، چه قصد قربت و نزدیکی به خدای را کرده باشد، چه قصدی چنین نکرده باشد.[۱۴]
ذبح لغیر الله
احدی از مسلمانان تردید ندارد که هر کسی برای غیر خدا و از روی عبادت و پرستش آن غیر قربانی کند از حلقه مسلمانان بیرون است، چه الوهیت بتها را باور داشته باشد چه از آنها نزدیکی بیشتر به خدای را آهنگ کرده باشد، زیرا این گونه قربانی کردن عبادت غیر خداست. اما آن که از سوی پیمبران جانشینان و یا مومنان قربانی کند تا پاداش بدیشان برسد، پس در این کار پاداشی سترگ نهفته است. از پیامبر اکرم روایت شده که او قربانی نموده فرمود: بارخدایا این قربانی از سوی من و کسانی از امت من که قربانی نمیکنند. این حدیث را احمد، ابوداود و ترمذی روایت کردهاند. در سنن ابوداود آمده است که علی (علیهالسلام) از سوی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گوسفند قربانی میکرد و میفرمود پیامبر مرا وصیت کرد تا هماره از سوی او قربانی کنم. بنابراین آنچه اتفاق میافتد و قربانی صورت نمیگیرد قربانی از سوی ایشان است نه برای ایشان.[۱۵]از این روی نذر برای غیر خدا معنایی ندارد جز صدقه ای که به اولیای خدا ارمغان میشود. معنای نذر پیامبر صدقه ای است نذر شده که پاداش آن بدو هدیه میگردد و نذر برای اولیای خدا نیز همین گونه است و کسی که برای پدر و مادر نذر میکند و سوگند میخورد یا پیمان میدهد که از سوی آنان صدقه دهد او نیز افزون بر هدیه دادن پاداش این کردارها کاری نمیکند.[۱۶]
سوگند به غیر خدا
هیچ مسلمانی گمانی ندارد که سوگند یاد کردن به غیر خدا آن گونه که صاحب عظمت کبریاء ملکوت قدرت و جبروت اراداه شده مایه بیرون شدن از حلقه مسلمانان خواهد شد. اما بدیهی است که اراده صرف تأکید، کفر و شرک به بار نمیآورد. چه مدارد کفر بر صرف عبارتها نمیگردد. دلیل این سخن آن که سوگند یاد کردن به غیر خدا در گفتار صحابیان و تابعان بل در گفتار خانم پیامبران به گونهای متواتر آمده است. امیرالمومنین در نامه خود به معاویه مینویسد: به جانم سوگند اگر به خرد خویش بازگردی و از خواهش نفسانی چشم بپوشانی درخواهی یافت که من بی گمان در خود عثمان بیگناهترین کس هستم.[۱۷]
استغاثه
استغاثه بر مخلوقات با این باور که فاعل مختار باشند مستغیث را به گونهای از کفر فرو میبرد و مراد از استغاثه تنها طلب شفاعت و درخواست دعا است. روایت عثمان بن حنیف و خلیفه دوم در طلب باران و روایات دیگر را مولف جهت طلب دعا و شفاعت بیان نموده است. مواردی که در آن شخص مستغیث از مخلقوات دعا و شفاعت طلب کند مشکلی ندارد و اگر امور را به تنهایی به آن مخلوق نسبت دهد مسلمانان از او بیزاری میجویند.[۱۸] بنابراین استغاثه از دیدگاه مولف کتاب جز طلب دعا از استغاثه شونده نیست و این بر پایه حدیثی قدسی است که پروردگار در آن میفرماید ای موسی مرا به زبانی بخوان که در آن گناه نکرده باشی موس عرض کرد پروردگارا این زبان از کجا آورم پروردگار فرمود زبان دیگران. استغاثه کننده اگر از روی اصالت و استقلال از استغاثه شونده چیزی بخواهد در همه کارهایی که بدو باز میگردد به استغاثه شونده سپرده میشود و گرنه استغاثه شونده در حقیقت کسی است که امور نهایتا به او میرسد. در دعا نیز اگر چنین آهنگ شود که دعا شونده فاعل مختاری است که اشیاء بدو میرسد این کفر به پروردگار آسمان خواهد بود و اگر از آن مجاز اراده شود تحت حقیقت دعا جای ننمیگیرد. [۱۹]
توسل
بدون شک و تردید توسل از سنتهای رسولان و سیره گذشتگان صالح است و اخبار و آثار بر آن گواهند. روایت توسل آدم (علیهالسلام) به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و روایت عثمان بن حنیف و توسل خلیفه دوم به عموی پیامبر از جمله روایاتی است که مولف در تبیین دیدگاه خود بیان نموده است. با بیان روایات متعدد این ثابت میگردد که هر کسی به امری سترگی همچون قرآن یا پیامبر یا بنده صالحی یا مکان شریفی یا اموری غیر از آن به خدا توسل جوید بر او خرده ای نتوان گرفت بل او چیزی سزاوارتر و برتر آورده است. بر واسطه جویی به حق آفریدگان نیز خرده ای نیست چه سرور را بر بنده خویش حق مالکیت و بنده را بر سرور خویش حق مملوکیت است و خادم حق خدمت خویشاوندی دوست حق دوستی همسایه حق همسایگی و همنشین حق همنشینی دارد؛ زیرا حق عبارت است از پیوند به هر نحوی که اتفاقا افتاده و به هر سویی روی داشته باشد. روش پیشینیان از روزگار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تا به امروز بر همین جاری بوده و احدی از مسلمانان آن را انکار نکرده است.[۲۰]
شفاعت
شفاعت در حقیقت گونهای از دعا و امید است و از ویژگیهای پیامبران و اوصیا نیست و برای کسی بر خدا پذیرش شفاعت او حتمی نیست بلکه شفاعت تنها از الطاف و منتهای پروردگار است و مگر به اجازه و رضایت او صورت ننمیگیرد و اخبار درباره آن متواتر است. محمد بن عمرو بن عاص از پیامبر روایت میکند که فرمود هر که از خداوند برای من نزدیکی جایگاه درخواست کند شفاعت برای او روا میشود این روایت را مسلم آورده است.[۲۱]
شفاعت اگر از قبیل دعا باشد طلب آن به التماس دعا از انبیاء و اولیاء باز میگردد و دعای مخصوصی خواهد بود برای نجات دیگران یا روا داشتند حاجت آنان در امور دنیا و آخرت. بر بنیان این بیان سخن و بحثی نخواهد بود که چنین طلبی بر هرکسی رواست و به آن میماند که از برادرانت دعا طلب کنی. در این خصوص میان زندگان و مردگان هم تفاوتی نیست و علت آن وجود اخبار متواتری است بر شنیدن مردگان.
اگر از شفاعت منصبی اراده شود که پروردگار به پیامبران و اولیای خویش ارزانی داشته است و آنان از این راه به اذن عام پروردگار مردمان را از آتش دور میدارند، به این معنی که پروردگار پیامبرش را برای نجات برخی دوزخیان در روز حسابرسی اذنی عام داده است. شفاعت بدین معنی ویژه آخرت خواهد بود. تردیدی نست که هرکسی از پیامبر و اولیا در سرای دنیا شفاعت میطلبد معنای نخست آن را اراده میکند.[۲۲]
مولف در ادامه کلام خود مینویسد ای کاش میدانستم از طلب شفاعت چه چیزی انکار میشود؟ آیا به سبب خطاب قرار دادن مردگان است که این اگر لغز باشد کفر و شرک نمیشود. یا به سبب اسناد امر به کسی غیر از خدای سبحان است؟ این امر نیز شگفتتر از اول است چه کسی که برای فردی که از سرورش حاجتی دارد دعا میکند و یا در راه برآورده ساختن آن تلاش میورزد از درجه عبودیت بیرون نمیشود و بویژه این که هیچ چیزی بدون اجازه آن سرور روی ندهد. علاوه بر آنکه در احادیث مواردی بر چشم میخورد که بر عمومیت شفاعت در دور داشتند زیانهای دنیوی اخروی گواه است.[۲۳]
آثار
شیخ جعفر کاشفالغطا در دو جبهۀ علمی و عملی با وهابیت به مقابله برخاست. وی در دفاع از شهر نجف در برابر وهابیت، شخصاً به نبرد با آنان پرداخت. زمانی که دامنۀ طغیان وهابیان به عراق کشیده شد و دو شهر کربلا و نجف مورد هجوم آنها قرار گرفت، کاشفالغطا در شهر نجف به دفاع از شهر و مقدسات و مردمِ آن برخاست و اسلحه به دست گرفت و دیگر عالمان و طلاب و مردم را نیز مسلح ساخت. وی با مهاجمان جنگید و سرانجام آنان را مجبور به فرار کرد. پس از آن، وی دستور داد دیواری در اطراف شهر نجف بسازند تا هنگام هجوم وهابیان، شهر و مردمِ آن در امان باشند.[۲۴] وی در صحنۀ مبارزۀ علمی نیز با تألیف کتابی بهنام «منهج الرّشاد لمن أراد السّداد»، به نقد و ردّ آرای وهابیان پرداخت.
کاشفالغطا آثار متعددی را در زمینههای فقه، اصول و کلام تألیف کرده است. مهمترین اثر او کشف الغطاء نام دارد که بهسبب نگارشِ همین کتاب، به «کاشفالغطا» مشهور شد. از دیگر آثار مطرحِ او که به شرح زیر میباشد.
- تاب منهج الرشاد لمن أراد السّداد است که در زمینۀ رد آرای وهابیان تألیف شده است؛
- ثبات الفرقة الناجیة بین الفرق الإسلامیة؛
- أحکام الأموات؛
- بغیةالطالب فی معرفة المفروض و الواجب؛
- الحق المبین فی تصویب المجتهدین و تخطئة جهال الأخباریین؛
- شرح قواعد علامه حلی، که کاشفالغطا بر برخی ابواب مکاسبِ آن تا مبحث خیارات، شرح زده است؛
- العقائد الجعفریة؛
- کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء؛
- منهج الرشاد لمن أراد السّداد.[۲۵]
کتاب منهج الرشاد لمن أراد السّداد اولین کتابی است که از طرف علمای شیعه در ردّ عقاید محمد بن عبدالوهاب نوشته شده است. مؤلف در این کتاب مجموعۀ عقاید محمد بن عبدالوهاب را جمعآوری و آنها را نقد کرده است. ماجرای نگارش کتاب "منهج الرشاد لمن اراد السداد" از این قرار است که عبدالعزیز بن محمد بن سعود[۲۶]" نامهای به شیخ جعفر کاشفالغطاء نوشت و در آن شیعیان را به شرک در عقیده و رفتار متهم ساخت. شیخ جعفر کاشفالغطاء در پاسخ به نامه عبدالعزیز، رساله منهج الرشاد لمن أراد السداد را نوشت.
عبدالعزیز بن محمد بن علی آل عبداللطیف در کتاب دعاوی المناوئین لدعوة الشیخ محمّد بن عبدالوهّاب گفته است: وکتب جعفر النجفی مؤلفات بعنوان (منهج الرشاد لمن أراد السداد)، وکان سبب تألفیه هو اطلاعه علی کتاب من عبدالعزیز بن سعود - کما ذکر ذلک فی مقدمة کتابه -، فصنف هذا الکتاب، شیخ جعفر کاشفالغطاء مطالبی با عنوان منهج الرشاد لمن أراد السداد نوشت، اطلاع یافتن شیخ جعفر از نوشته عبدالعزیز او را به نوشتن این کتاب واداشت. متن نامه عبدالعزیز در دست نیست شیخ جعفر کاشفالغطا تنها بخشهای کوتاهی از نامه عبدالعزیز را در خلال نامه خود آورده و از این طریق میتوان از بخشهایی از محتوای نامه عبدالعزیز اطلاع یافت. شیخ جعفر کاشفالغطاء این نامه را در سال 1210ق -هشت سال پیش از حمله وهابیان به کربلا و یازده سال پیش از حمله آنها به نجف- نوشت.
موضوع محور بودن، علمیت، رعایت ادب از جمله ویژگیهای بارز رساله و نامه کاشفالغطاء به عبدالعزیز است. شیخ جعفر کاشفالغطاء در این کتاب عبدالعزیز را مخاطب قرار داده و از تعابیر مهر آمیزی همچون اخی (برادرم)، قسم علیکدر خطاب با وی بهر برده است.[۲۷]
او همواره از اسلوب و سیاق موعظه استفاده کرده و عبدالعزیز را نسبت به مرگ و زوال حیات دنیا تنبّه بخشیده است. کاشفالغطا در این رساله بر حسب قواعد احتجاج و جدل رفتار کرده و از مسلمات و مقبولات عبدالعزیز بهره برده است؛ او تنها از روایات و احادیث وارده در کتب حدیثی شش گانه اهل سنت بهره برده است.
این کتاب شامل مقدمه، مقاصد و خاتمه است. مقدمۀ این کتاب سه فصل دارد که در آنها مسئلۀ نیت، اختلاف ظواهر آیات و روایات، و همچنین ملاک تشخیص در امور مشتبه مطرح شده است. در بخش مقاصدِ این کتاب، 8 مطلب مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است:
- اقسام کفر؛
- معنای عبادت؛
- ذبح برای غیرخدا؛
- نذر برای غیرخدا؛
- قسم به غیرخدا؛
- استغاثه؛
- توسل؛
- شفاعت.
خاتمۀ این کتاب نیز شامل چهار باب است:
- باب اول دربارۀ حیات مردگان بعد از موت،
- باب دوم دربارۀ زیارت قبور،
- باب سوم دربارۀ تبرککردن به قبور و مانند آن،
- باب چهارم «دربارۀ ساخت بنا بر روی قبور» نگاشته شده است.[۲۸]
کاشفالغطا در بخشی از این رساله گفته است: احدی از مسلمانان در این مسئله شک ندارد که اگر کسی به قصد عبادت، حیوانی را برای غیر خدا قربانی کند، مثل بتپرست ها که برای بتهای خود قربانی میکردند و نام آن بت ها را هنگام قربانی کردن بر زبان میآوردند، قطعاً چنین کسی از دایرة مسلمانان خارج است؛ چه معتقد به الوهیت و خدایی آن غیر باشند یا نباشند یا قصد کنند که آن غیرِ خدا و این قربانی، آنها را به خدا نزدیک کند یا چنین قصدی نداشته باشند؛ چون نفس این کار عبادت غیر خدا اما اگر کسی به نیابت از پیامبران یا اوصیا و مؤمنین قربانی کند تا ثواب این عمل به آنها برسد، چنان که قرآن تلاوت میکنیم یا نماز میخوانیم و ثواب آن را به اشخاص مختلف هدیه میکنیم یا برای آنها دعا میکنیم و همه کارهای خیر را به همین نیت انجام میدهیم، همة اینها اجر و پاداش بسیار بزرگی دارد و هیچ یک از کسانی که برای پیامبران و اوصیا و مؤمنین یا هر کسی غیر از خدا قربانی میکنند، جز این نیتی ندارند ... و من به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست، سوگند میخورم از وقتی که خود را شناخته ام تا امروز، نه دیدم و نه شنیدم که کسی از مسلمانان، حیوانی را ذبح یا نَحر کرده باشد و در هنگام نیتِ قربانی، نام پیامبر یا وصی یا بندهای از بندگان صالح خدا را برده باشد و تنها قصد آنان اهدای ثواب به آن بزرگواران است. حال اگر قبل از به حکومت رسیدن شما، در اطراف شما، کسانی با آن عقاید و اعمال بودهاند، صاحب خانه به آنچه در خانه هست، داناتر است.[۲۹]
وفات
سرانجام شیخ جعفر کاشفالغطاء پس از گذراندن عمری سرشار از خدمت به مکتب و امت اسلام، در سال 1227 یا 1228 قمری در زادگاهش، نجف اشرف، پس از هفتاد و چهار سال زیستن پر برکت در دنیا، به لقای خدا شتافت و زندگی جاودان خود را آغاز کرد و در محلۀ عماره مدفون شد.[۳۰]
پانویس
- ↑ امین، سیدمحسن، أعیان الشیعة، ج4، ص99
- ↑ حبیبآبادی، محمدعلی، مکارم الآثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14، ج3، ص854.
- ↑ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الأدب، ج5، ص24.
- ↑ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الأدب، ج5، ص24 و 25.
- ↑ امین، سیدمحسن، أعیان الشیعة، ج4، ص100.
- ↑ همان، ص103؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الأدب، ج5، ص24؛ حبیبآبادی، محمدعلی، مکارم الآثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14، ج3، ص853 و 854.
- ↑ امین، سیدمحسن، أعیان الشیعة، ج4، ص103 و 104؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الأدب، ج5، ص24.
- ↑ حسینی عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة للفقیه، تحقیق: محمدبافر، خالصی، ناشر: آل البیت علیهمالسلام، قم، بی تا، ج1، ص3.
- ↑ حکیم، حسن عیسی، المفصل فی تاریخ النجف الأشرف، 10جلد، المکتبة الحیدریة - ایران - قم، چاپ: 1، 1427 ه. ق. ج5؛ ص98
- ↑ خاتمه مستدرک الوسائل.
- ↑ انصاری، شیخ مرتضی، مکاسب المحرمة، تحقیق: محمد جواد رحمتی، ناشر: دارالذخائر، قم 1411ه. ق. ج1، ص56
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص55.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص56.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص65.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص68.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص72.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص76.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص83.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص86.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص93.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص94.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص98.
- ↑ کاشفالغطاء، جعفر، ترجمه منهج الرشادلمن اراده السداد، ص99.
- ↑ امین، سیدمحسن، أعیان الشیعة، ج4، ص100 و 101.
- ↑ امین، سیدمحسن، أعیان الشیعة، ج4، ص104.
- ↑ دومین حاکم از دولت نخست سعودی از سالهای ۱۷۶۵ تا ۱۸۰۳نوه سعود میباشد.
- ↑ کاشفالغطاء، شیخ جعفر، منهج الرشاد لمن أراد السداد، تحقیق: الدکتور جودت القزوینی، ناشر: مرکز الأبحاث العقائدیة، ص7.
- ↑ کاشفالغطا، جعفر، منهج الرشاد لمن أراد السّداد، ص121 و 122.
- ↑ کاشفالغطا، جعفر، منهج الرشاد لمن أراد السّداد، ص 80 و 83.
- ↑ شیخ جعفر کبیر کاشفالغطاء"، در مجموعه فقهای نامدار شیعه، عقیقی بخشایشی، ص ۳۱۵