معراج در منابع مکتب اهل‌بیت

تفصیل معراج در روایات مکتب اهل بیت

شرح تفصیلی معراج در تفاسیر و اخبار بسیار زیاد هستند و ما در اینجا اندکی از آن را نقل می‌کنیم[۱]:

شروع معراج از ابطح

هشام بن حکم گوید: امام صادق (علیه‌السلام) در مورد آیه اول سوره اسراء از رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) روایت کرده که فرمود: «درحالی‌که من در ابطح خوابیده بودم و علی (علیه‌السلام) در سمت راست و جعفر (رحمةالله‌علیه) در سمت چپ و حمزه (رحمةالله‌علیه) در مقابل من بود، به ناگاه خود را پوشیده در بال ملائکه دیدم»، یکی پرسید: «ای جبرئیل! تو به‌سوی کدام یک فرستاده شده‌ای»؟ گفت: «به‌سوی این و به من اشاره کرد پس گفت: این سرور و سیّد فرزندان آدم (علیه‌السلام) است و این دیگر وصیّ و جانشین و وزیر و داماد و خلیفهٔ او در میان امّت اوست و این عموی او سیدالشّهداء، حمزه (رحمةالله‌علیه) است و دیگری پسرعموی او جعفر (رحمةالله‌علیه) است، دو بال خضاب شده دارد که در بهشت همراه ملائکه پرواز می‌کند»[۲].

هدف معراج در روایات:

1- اکرام سماواتیان و نشان دادن عجایب خلقت به رسول اکرم: یونس بن عبدالرحمن گوید: از امام کاظم (علیه‌السلام) پرسیدم: «چرا خداوند پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) خود را به آسمان و از آنجا به سدرةالمنتهی و از آنجا به حجاب‌های نور عروج داد و در آنجا او را مخاطب قرار داده و با او صحبت کرد، درحالی‌که خداوند مکان و جا ندارد»؟ امام (علیه‌السلام) فرمود: «خداوند مکان و جا ندارد و زمان بر او نمی‌گذرد، امّا خداوند می‌خواست او را بر ملائکه و ساکنان آسمان‌ها برتری دهد و با مشاهده و زیارت پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) آنها را اکرام نماید و عجایب عظمتش را به او نشان دهد که بعد از آنکه پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به زمین بازگشت، خبر دهد و آن‌گونه که شبهه‌اندازان در دین می‌گویند نیست و خدا از آنچه آنها می‌گویند مبرّا و پاک و منزّه است؛ «و برتر است از آن همتایانی که قرار می‌دهند![۳].[۴].

2-آشنایی پیامبر با آیات الهی:از امام رضا (علیه‌السلام) سؤال شد. امام (علیه‌السلام) فرمود: «خداوند در این آیه اعلام می‌کند که پیامبرش را به هنگام شب سیر داده بعد خودش می‌فرماید: سیر برای چه بوده، لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا؛ آیات خدا غیر خداست. در آیه توضیح علّت سیر را داده و آنچه پیامبر اکرم (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) دیده است. در آیه دیگری می‌فرماید: به کدام سخن بعد از سخن خدا و آیاتش ایمان می‌آورند؟![۵] از این آیه معلوم می‌شود که آیات غیر از خدا هستند [چون می‌گوید بعد از خدا و آیاتش][۶].

3- تحقق پرسش پیامبر از انبیا در شب معراج: ابومنصور گوید ابوربیع نقل می‌کند: با امام باقر (علیه‌السلام) حج به جا آوردیم ... نافع به امام باقر (علیه‌السلام) گفت: «به من بگو مقصود از این فرموده خداوند به پیامبرش (صلی‌الله علیه و آله)؛ از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس: آیا غیر از خداوند رحمان معبودانی برای پرستش قرار دادیم [۷]، چیست؟ بگو با اینکه محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پانصد سال پس از عیسی (علیه‌السلام) بوده است، از چه کسی باید این پرسش را بپرسد»؟ امام باقر (علیه‌السلام) بعد از تلاوت ایه اول سوره اسراءفرمود: یکی از آیاتی که خداوند تبارک‌وتعالی در این سفر محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به بیت‌المقدس به وی نمود این بود که خداوند همهٔ پیامبران و رسولان (را از آغازین تا آخرین برانگیخت»[۸]. هدف از معراج پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)تنها دیدار خدا در آسمانها نبوده، آنچنان که ساده لوحان پنداشته اند و متأسفانه! بعضی از دانشمندان غربی به خاطر ناآگاهی یا تعمّد در دگرگون ساختن چهره اسلام، به آن قایل شده‌اند؛ بلکه هدف این بوده که روح بزرگ پیامبر اسلام(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)اسرار عظمت خدا را در سراسر جهان هستی و نهان جهان مشاهده کند، و برای هدایت و رهبری انسانها درک و دید تازه ای بیابد[۹] سید جعفر مرتضی عاملی (ره) پس از اظهار عجز از درک و بیان تمام اهداف معراج رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، پنج مورد از این اهداف را بیان کرده است که در اینجا فقط به خلاصة آنها اشاره می‌شود:

  1. درک انسان از عجز خویش از از انجام و درک اسرار معراج که یکی از معجزات مهمّ و بزرگ است.
  2. آماده‌شدن پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) برای تحمّل مشکلات و سختی‌های انجام رسالت بزرگ از طریق مشاهدة برخی از آثار عظمت پروردگار عالم، همان گونه که در قرآن کریم بیان شده است: «لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنا»[۱۰] و «لَقَدْ رَأی مِنْ آیات رَبهِ الْکبری»[۱۱].
  3. در این دنیا انسان در عالمی محدود زندگی می‌کند. پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)به‌عنوان خلیفة خدا در زمین، لازم بود که اطلاعاتی از عوالم دیگر کسب کند، چشمش باز شود و اطلاعاتش بیش‌تر گردد، تا در مقام تبلیغ دین، با آگاهی کامل سخن بگوید.
  4. پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) باید عظمت آثار خدا را از نزدیک درک کند تا اطمینانش بیش‌تر و به رکن وثیق و محکم اعتماد نماید، شبیه این مطلب درباره بعضی از پیامبران سابق نیز بوده؛ مثل ابراهیم(علیه‌السلام)پس از درخواست مشاهده زنده شدن مردگان، گفت: (وَ لَکن لِیطمَئِنَّ قَلبِی)[۱۲]و حضرت عُزیر(علیه‌السلام)پس از مشاهده زنده‌شدن مرده گفت: (اَعلَمُ اَنَّ اللهَ علَی کلِّ شیءٍ قَدِیرٌ[۱۳].
  5. بدین‌طریق پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) خبرهایی از آینده بدهد و با عملی‌شدن آنها، صحّت ادعای او آشکار شود، و اطمینان مؤمنان نیز بیش‌تر گردد[۱۴][۱۵].

وسیله معراج

عبدالله‌بن‌عطاء گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «براقی که جبرئیل برای پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) آورد از قاطر کوچک‌تر و از الاغ بزرگ‌تر بود، گوش‌هایش آویخته و چشم‌هایش روی پاهایش قرار داشت و گامش به گستره چشم اندازش بود و چون به کوهی می‌رسید دست‌هایش کوتاه و پاهایش بلند می‌شد و چون سرازیر می‌شد دست‌ها بلند و پاها کوتاه می‌گشت. یال بلندی داشت که به طرف راستش ریخته بود و از پشت سر خود دو بال داشت»[۱۶] .

مسیر معراج

اسماعیل جعفی گوید: در مسجدالحرام نشسته بودم و امام محمدباقر (علیه‌السلام) نیز در گوشه‌ای نشسته بود، ایشان سر بلند کرد و نگاهی به آسمان و نگاهی به کعبه کرد و فرمود: سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ المَسْجِدِ الحَرَامِ إِلَی الْمسْجِدِ الأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ و این آیه را سه بار فرمود، سپس رو به‌سوی من کرد و فرمود: «ای عراقی! عراقیان درباره این آیه چه می‌گویند»؟

عرض کردم: «می‌گویند: ایشان را شبانگاهی از مسجدالحرام به‌سوی بیت‌المقدس سیر داد».

حضرت (علیه‌السلام) فرمود: «چنین که می‌گویند نیست، بلکه ایشان را شبانگاه از اینجا به اینجا سیر داد» و با دست خود به آسمان اشاره کرد، سپس فرمود: «بین این دو جا، حرم است»[۱۷].

تعداد دفعات معراج

ابوحمزه گوید: [ابو بصیر] از امام صادق (علیه‌السلام) سؤال کرد: «محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) چند مرتبه به معراج رفت»؟

حضرت (علیه‌السلام) پاسخ داد: «دو مرتبه»، پس وقتی به مکان معیّن رسیدند، جبرئیل گفت: «یا محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! اینجا مقامی است که تاکنون هیچ‌کدام از انبیاء (و ملائکه به این مقام نرسیده‌اند». تا اینکه خداوند فرمود: «ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)»!

محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «لبّیک ای خداوند من»!

خداوند فرمود: «بعد از تو چه‌کسی در میان امّتت، هادی خواهد بود»؟

محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) عرض کرد: «خداوندا، من نمی‌دانم».

خداوند فرمود: «علی امیرمؤمنان (علیه‌السلام) و آقای مسلمانان و رهبر کسانی که پیشانی آنها در اثر عبادت و سجده درخشان است».

بعد امام صادق (علیه‌السلام) به ابو بصیر فرمود: «ای ابومحمّد، به خدا سوگند! ولایت و امامت علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) در زمین تعیین نشده؛ بلکه از آسمان آن هم به طور شفاهی و رودررو تعیین شده است»[۱۸] .

زمان و مکان معراج

زمان اولین معراج پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)9 ماه یا 2 سال قبل از ولادت حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) بوده است. زیرا حضرت محمد(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)در جواب یکی از همسران خود که از شدت محبت به حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) گله کرده بود تشکیل نطفه ایشان را در آسمان و شب معراج خوانده‌اند. به گفته علامه طباطبایی دیدگاه مشهور عالمان مسلمان این است که معراج در سال‌های آخر اقامت پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)در مکه (پیش از هجرت و پس از بعثت) روی داده است. برخی از علما نیز بر این باورند که معراج در سال 12 بعثت رخ داده است.

درباره این که معراج در چه شبی رخ داده است نیز نظرهای متفاوتی وجود دارد و یکی از شب‌های 17 ربیع الاول، 27 رجب، 17 رمضان و یا شبی از شوال یا ربیع الثانی را شب معراج پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)می‌دانند. مکان اولین معراج پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)یک از این مکان‌ها بوده است؛ خانه حضرت خدیجه(سلام‌الله علیها)، خانه ام هانی خواهر حضرت علی (علیه‌السلام)، شعب ابی‌طالب و یا مسجد‌الحرام در کنار کعبه[۱۹].

طول زمان معراج

امام کاظم (علیه‌السلام) از پدرانش نقل می‌کند:

امام حسین (علیه‌السلام) فرمود: یکی از یهودیان اهل شام که از دانشمندان آنها نیز بود به مجلسی که یاران رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) از جمله علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) در آن حضور داشتند وارد شد و گفت: «ای پیروان محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! هیچ مقام و منزلتِ پیامبری را وانگذاشتید مگر اینکه آن را به پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) خود نسبت دادید، آیا پاسخ سؤال‌های مرا می‌دهید»؟ یاران پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) از پاسخ به او درماندند؛ ولی امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «آری»!

یهودی به حضرت (علیه‌السلام) عرض کرد: «این سلیمان (علیه‌السلام) است که باد برایش رام و مسخّر شد و سلیمان (علیه‌السلام) به‌وسیلهٔ آن، در سرزمین‌هایش سیر می‌کرد و صبحگاهان مسیر یک ماه و عصرگاهان مسیر یک ماه را می‌پیمود».

امام علی (علیه‌السلام) به او فرمود: «آری! چنین بوده است؛ ولی به محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بهتر از آن عنایت شده است، چرا که او از مسجدالحرام به مسجدالاقصی سیر داده شد که یک ماه [میان آن دو] راه است برده شد و در ملکوت آسمان‌ها در زمانی کمتر از یک‌سوّم شب، بالا برده شد که به‌اندازهٔ پنجاه‌هزار سال راه بود تا جایی که به ساق عرش رسید و به [مقامِ] علم [الهی] نزدیک و نزدیک‌تر شد و برایش از بهشت، فرشی سبز فرو آویخته شد و نور، چشمش را فراگرفت و عظمت پروردگارش را با دیده دلش و نه با چشم سرش مشاهده کرد»[۲۰] .

هشام بن حکم از امام صادق (علیه‌السلام)نقل کرده که امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: پیامبر خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نماز عِشاء آخر و نماز فجر را در شبی که به معراج رفته بود، در مکّه خواند[۲۱] .

عظمت جایگاه پیامبر در واقعه معراج

1- پیامبر اکرم، امیر قاب قوسین او ادنی و اولین لبیک‌گوی الست

ابن‌سنان گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «اوّلین کسی که در جواب پیمان نخستین که خداوند از انسان‌ها در عالم ذرّ گرفت، پاسخ مثبت داد رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بود و این بدین خاطر است که پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نزدیک‌ترین آفریدگان به خداوند متعال و در مکانی بود که جبرئیل در شبی که پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به آسمان برده شد به ایشان گفت: «ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! به پیش برو که در جایی قدم گذاشته‌ای که هیچ فرشته مقرّب و پیامبری در آن گام ننهاده است و اگر روح و جان پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) از [سِنخِ] آن مکان نبود هرگز نمی‌توانست به آنجا برسد و در نزدیکی به خداوند چنان بود که خدا فرموده است: فاصله او [با پیامبر] به‌اندازه فاصله دو کمان یا کمتر[۲۲] یعنی بلکه فاصله [از فاصله دو قوس کمان] کمتر بود» [۲۳].

2- پیامبر اعظم کلیم الله اعظم و برتر از موسی (علیه السلام) و دیگر پیامبران

ابن‌عباس (رحمةالله‌علیه) گوید: چهل نفر از یهودیان مدینه گفتند، برویم پیش این جادوگر دروغگو و او را سرزنش نماییم و تکذیبش کنیم. او مدّعی است من پیامبر خدای جهانم، چگونه می‌تواند پیامبر باشد با اینکه آدم (علیه‌السلام) بهتر از اوست و نوح (علیه‌السلام) از او بهتر است و یکایک انبیاء را نام بردند. ...

پیامبر اکرم (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به عبد الله‌بن‌سلام فرمود: «بین من و تو تورات حاکم باشد». یهودیان راضی شدند ... یهودیان گفتند: «موسی (علیه‌السلام) بهتر از تو است».

فرمود: «به چه دلیل»؟

گفتند: «زیرا خداوند عزیز با چهارهزار کلمه با او صحبت کرد؛ ولی با تو یک کلمه هم صحبت نکرده است».

فرمود: «به من بهتر از او داده‌اند». پرسیدند «چه چیز»؟ فرمود: «سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ؛ من بر بال جبرئیل نشستم تا به آسمان هفتم رسیدم و از سدرةالمنتهی گذشتم، آنجا که جنّةً الماوی است، تا بالأخره به ساق عرش چسبیدم از ساق عرش صدایی برآمد: إِنِّی أَنَا اللهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ الرَّءُوفُ الرَّحِیمُ. با دل او را دیدم نه با چشم و این بهتر است از آنچه به موسی (علیه‌السلام) داده‌اند». یهودیان اعتراف نموده گفتند، این‌ها در تورات مکتوب است[۲۴] .

3- پیامبر اسلام امام جماعت پیامبران و فرشتگان

زراره و فضل از امام باقر (علیه‌السلام) نقل می‌کنند: هنگامی‌که رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) شبانه به آسمان برده شد و به بیت‌المعمور (خانه‌ای به موازات خانه کعبه در آسمان‌ها که عبادتگاه فرشتگان است) رسید و وقت نماز شد، جبرئیل اذان و اقامه گفت و رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) جلو ایستاد و فرشتگان و پیامبران پشت سر ایشان به صف ایستادند[۲۵].

مکانهای دیدار شده در شب معراج

1- دیدار پیامبر از مسجد کوفه در شب معراج

هارون‌بن‌خارجه از امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده است که فرمود: «ای هارون! فاصله خانه تو از مسجد جامع چقدر است»؟

عرض کردم: «نزدیک است».

فرمود: «یک میل است»؟

عرض کردم: «شاید از آن هم نزدیک‌تر»؛

پرسید: «آن‌وقت تو همهٔ نمازها را در آنجا نمی‌خوانی»؟

عرض کردم: «به خدا سوگند! نه، فدایتان شوم! چه‌بسا بعضی وقت‌ها از آن غافل می‌شوم».

فرمود: «اگر من نزدیک مسجد بودم، همهٔ نمازها را در آنجا می‌خواندم».

سپس درحالی‌که دست خود را حرکت می‌داد، فرمود: «هر مَلَک مقرّب و هر پیامبر و بندهٔ صالحی در مسجد کوفه نماز خوانده است، حتّی وقتی محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به معراج می‌رفت، جبرئیل او را از این مسجد عبور داد» و گفت:»ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! این مسجدِ کوفه است».

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «به من اجازه بده تا دو رکعت در این مسجد نماز بخوانم» و جبرئیل به او اذن داد و حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پایین آمد و در آنجا دو رکعت نماز خواند.[۲۶] .

2- نام‌گذاری شهر قم در شب معراج

امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: جدم رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «هنگامی‌که مرا به آسمان سیر و عروج دادند، جبرئیل مرا بر کتف راستش حمل می‌کرد پس چشمم در زمین به بقعه‌ای سرخ که رنگش از زعفران زیباتر و عطرش از مشک خوشبوتر بود افتاد، در آن بقعه شیخی و پیرمردی که بر سرش کلاه بلندی نهاده بود دیدم، به جبرئیل گفتم: «این بقعه سرخ رنگی که رنگش از زعفران زیباتر و عطرش از مشک خوشبوتر است چیست»؟

جبرئیل عرضه داشت: «اینجا مکان شیعیان شما و پیروان وصیّ شما علی (علیه‌السلام) است».

به جبرئیل گفتم: «این شیخ و پیرمردی که کلاه بلند بر سر دارد کیست»؟

جبرئیل عرض کرد: «این ابلیس است».

به او گفتم: «او از این شیعیان چه می‌خواهد»؟

جبرئیل عرضه داشت: «می‌خواهد ایشان را از ولایت و دوستی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بازدارد و آنها را به فسق و فجور دعوت می‌کند».

به او گفتم: «ای جبرئیل، به‌سوی ایشان فرود آییم، پس با سرعتی سریع‌تر از برق جهنده و تیزتر از شعاع چشم، خود را به ایشان رسانیدیم».

به ابلیس گفتم: «بایست ای مطرود درگاه حق! و در اموال و اولاد و زنان دشمنان شیعیانم شرکت کن نه در اموال و اولاد و زنان ایشان زیرا بر شیعهٔ من و علی (علیه‌السلام) برای تو اجازه‌ای نیست و سلطه‌ای بر ایشان نخواهی داشت».[۲۷]

3- بازدید از طیبه، طورسینا و بیت‌لحم

جبرئیل نزد من آمد و گفت: «نماز بگزار». پایین رفتم و نماز خواندم.

پرسید: «می‌دانی کجا نماز خواندی»؟

گفتم: «نه»!

گفت: «تو در طور سینایی؛ جایی که خداوند با موسی سخن گفت[۲۸]، نماز خواندی».

دوباره سوار بر براق شدم و حرکت کردیم.

جبرئیل دوباره گفت: «پایین بیا و نماز بگزار». چنین کردم.

پرسید: «می‌دانی کجا نماز خواندی»؟

گفتم: «نه»!

گفت: «تو در بیت‌لحم نماز خواندی، بیت‌لحم نزدیک بیت‌المقدس است و زادگاه عیسی بن مریم (علیه‌السلام) است»[۲۹].

4- بازدید پیامبر اکرم از جهنم و بهشت و خوردن رطب بهشتی

هروی گوید: از امام رضا (علیه‌السلام) خواستم درباره بهشت و جهنّم برایم توضیح دهد و بگوید که آیا آنها خلق شده‌اند؟ فرمود: «آری آنها خلق شده‌اند و وجود دارند و رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) داخل بهشت شده و به هنگام معراجش آتش جهنّم را دیده و از آن خبر داده است».

گفتم: «گروهی از مردم می‌گویند: آنها هنوز خلق نشده‌اند و جزء مقدّرات هستند و در قیامت خلق خواهند شد»!

امام فرمود: «آن‌ها از ما نیستند و ما نیز با آنها کاری نداریم، کسی که خلق بهشت و جهنّم را انکارکند نبیّ و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) اسلام را انکار نموده و ما را منکر شده و از ولایت ما نصیبی نبرده است و در جهنّم داخل می‌شود، خداوند فرمود: این همان دوزخی است که مجرمان آن را انکار می‌کردند! امروز در میان آن و آب سوزان در رفت و آمدند![۳۰] و پیامبر اسلام (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرموده: هنگامی‌که به آسمان عروج کردم جبرئیل دست مرا گرفت و مرا داخل بهشت کرد و خرمایی بهشتی را به من داد که آن را خوردم و در اثر آن نطفه‌ای در صلب من ایجاد گردید، پس هنگامی‌که به زمین بازگشتم با خدیجه (سلام‌الله‌علیها) همبستر شدم و او به فاطمه(سلام‌الله‌علیها) حامله گردید، پس فاطمه (سلام‌الله‌علیها) حوریّه‌ای انسانی است و هرگاه که مشتاق بوی بهشت می‌گردم وی را می‌بویم چراکه او بوی بهشت را می‌دهد»[۳۱].

دیدارهای پیامبر در شب معراج

1- رؤیت نور عظمت الهی در شب معراج و در مقام او ادنی

ابن ابى‌نصر از امام رضا (علیه‌السلام) نقل مى‌كند كه رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمودند: زمانى كه مرا به سوى آسمان بردند، جبرئيل مرا به مكانى رساند كه هرگز پاى خود را در آن‌جا نگذاشته بود. پس (همه چيز) براى من روشن شد و خداوند، خود را به‌صورت نور، طبق آن‌چه مى‌خواست، نشان داد[۳۲]. و نیز احمدبن‌محمّدبن‌ابونصر نقل کرده که امام رضا (علیه‌السلام) از من پرسید: «اختلاف میان شما و طرفداران هشام بن حکم در زمینه توحید چیست»؟

عرض کردم: «فدایت شوم! ما به دلیل روایتی که می‌گوید رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پروردگارش را [در شب معراج] در شکل یک جوان مشاهده نمود معتقد به جسمانی‌بودن خداوند هستیم و هشام بن حکم منکر جسمانی‌بودن خداوند است». امام (علیه‌السلام) فرمود: «ای احمد! هنگامی‌که رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) شبانه به آسمان برده شد و به سدرۀ المنتهی (درخت پُر برگ و پر سایه‌ایست که در اوج آسمان‌ها قرارگرفته و فرشتگان از آن فراتر نمی‌روند)، رسید در میان حجاب‌ها برای او به‌اندازه سوراخ سوزنی شکافته شد و به‌مقداری که خداوند می‌خواست او ببیند، از نور عظمت [ِالهی] را مشاهده کرد و شما [از این جریان] قصد تشبیه (تشبیه خدا به موجودات دیگر) نمودید؟! ای احمد! این کار را رها کن که از آن، چیز مهمّی دستگیرت نمی‌شود»[۳۳].

2- دیدار پیامبر با ملک الموت

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: هنگامی‌که مرا به آسمان بردند، در آسمان سوّم مردی را دیدم که نشسته و یک پا در مشرق دارد و یکی در مغرب؛ و لوحی در دست دارد و سرش را می‌جنباند، به جبرئیل گفتم: «این کیست»؟ گفت: «ملک‌الموت است»[۳۴].

3- دیدار پیامبر با «مالک» خازن جهنم

ابن‌بکیر گوید امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: وقتی پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به آسمان دنیا عروج کرد، به هر مَلَکی که رسید با دیدن او شادمان می‌شد و با روی گشاده از حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) استقبال می‌کرد به‌جز مالک و نگهبان جهنّم، سپس پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به جبرئیل فرمود: «ای جبرئیل! به هر ملکی گذر کردم با دیدن من شادمان شد به‌جز این ملک، این مَلَک کیست»؟ گفت: این مالک، خازن و نگهبان جهنّم است و خدا او را این‌گونه آفریده است». پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «از او بخواه تا آتش را به من نشان‌دهد»، جبرئیل گفت: «ای مالک، این محمّد (صلی‌الله علیه و آله)، پیامبر خداست، به من شکایت‌کرده و گفته است؛ به هر ملکی رسیدم از دیدن من شادمان شد و به من سلام داده به‌جز این ملک، من به او گفتم: خداوند او را این‌گونه آفریده است و از من خواست که از تو بخواهم جهنّم را به او نشان دهی». مالک، یک طبقه از طبقات آتش را به او نشان داد و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) تا آن لحظه که جان‌به‌جان آفرین تسلیم کرد هرگز خندان دیده ‎نشد»[۳۵].

4- رؤیت عذاب شدن گروه‌های مختلف زنان در معراج نبی مکرم

عبدالعظیم حسنی از امام جواد (علیه‌السلام) از پدرانش از امام علی (علیه‌السلام) روایت فرمود:

من و فاطمه بر رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) وارد شدیم، پس ایشان را در حالی که سخت می‌گریست یافتیم، من عرض کردم: «پدر و مادرم فدایت یا رسول اللَّه! چه باعث شده که شما این چنین گریه می‌کنید»؟

در پاسخم فرمود: «ای علیّ! شبی (معراج) که مرا به آسمان بردند، زنانی از امّتم را در عذابی شدید نگریستم، و آن وضع برای من سخت گران آمد، و گریه‌ام از جهت عذاب سخت آنان است که به چشم خویش وضعشان را دیدم:

زنی را به مویش در دوزخ، معلّق، آویخته بودند که مغز سر او می‌جوشید؛

و زن دیگری را دیدم که به زبانش در جهنّم آویزان بود و آتش در حلقوم او می‌ریختند؛

و زن دیگری را مشاهده کردم که او را به پستان‌هایش آویخته بودند؛

و دیگری را دیدم که گوشت بدن خویش را می‌خورد، و آتش در زیر او شعله می‌کشید؛

و زنی دیگر را دیدم که پاهایش را به دست‌هایش زنجیر کرده بودند و مارها و عقرب‌ها بر او مسلّط بودند؛

و زنی را دیدم کر و کور و لال که در تابوتی از آتش است و مخ او از بینی‌اش خارج می‌شود و همه بدنش قطعه‌قطعه از جذام و برص (خوره و پیسی) است؛

و زنی دیگر را مشاهد کردم که در تنوری از آتش به پاهایش آویزان است؛

و زنی را دیدم که گوشت بدنش را از پس‌وپیش با قیچی آتشین می‌برند؛

و دیگری را دیدم صورت و دست‌هایش آتش‌گرفته و مشغول خوردن روده‌های خویش است؛

و زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن حمار است و هزار، هزار نوع او را عذاب می‌کنند؛

و زنی را به‌صورت سگ دیدم که از عقب به شکم او آتش می‌ریزند و از دهانش بیرون می‌ریزد و فرشتگان با گرزهایی آتشین بر سر و پیکر او می‌زنند».

پس فاطمه (سلام‌الله‌علیها) به پدرش عرض کرد: «ای حبیب من، و ای نور دیدگانم به من بگو که اینان چه کرده بودند و رفتارشان چه بود که به این عقوبت گرفتار شدند».

رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «ای دختر عزیزم امّا:

آن زنی که به موی سرش معلّق در آتش بود، آن فردی بود که موی سر خویش از نامحرمان نمی‌پوشانید؛

و امّا آن زنی که به زبانش آویخته بود او کسی بود که با زبان، شوهر خویش را آزار می‌داد؛ و آنکه به پستان‌هایش آویزان بود شوهرداری بود که از آمیزش با شویش پرهیز داشت؛

و امّا آنکه به پاهایش معلّق در دوزخ بود کسی بود که بدون اذن همسر خود از خانه بیرون می‌رفت؛ و امّا آن زنی که گوشت بدن خویش را می‌خورد آن بود که خود را برای نامحرمان زینت می‌کرد؛

و امّا آنکه دست‌وپایش را به هم زنجیر کرده بودند و مارها و عقرب‌ها بر او مسلّط بودند زنی بود که درست وضو نمی‌ساخت و لباسش را از آلودگی به نجس، تطهیر نمی‌کرد، و غسل جنابت و حیض به‌جای نمی‌آورد و خود را پاک نمی‌ساخت، و به نماز اهمیّت نمی‌داد؛

و امّا آن کر و کور و لال زنی بود که از غیر شوهر خویش دارای فرزند می‌شد و به شوهر خود نسبت می‌داد؛

و آنکه گوشت بدنش را با مقراض‌ها می‌برید پس وی زنی بود که خود را در اختیار مردان اجنبی می‌نهاد و خود را به آنها عرضه می‌نمود؛

و امّا آن زنی که سرورویش آتش گرفته بود و مشغول خوردن روده‌های خود بود آن کسی بود که دلّالی جنسی به حرام می‌کرد؛

و امّا آنکه سرش سر خوک و بدنش بدن حمار بود آن زنی بود که سخن‌چینی به‌دروغ می‌نمود؛

و امّا آنکه رخسارش رخسار سگ بود و آتش در دبر او می‌ریختند و از دهانش بیرون می‌آمد آن زنی آوازه‌خوان و نوحه‌گر و حسود بود».

آنگاه پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «وای بر زنی که شوی خویش را به غضب آرد، و خوشا به حال بانویی که شوهرش از او راضی باشد»[۳۶] .

شب معراج و حضرات معصومین

1- اسامی ائمه معصومین بر ساق عرش الهی

عبدالله‌بن‌صالح هروی از پیامبر (صلی‌الله علیه و آله)برایمان حدیث کرد: وقتی مرا به آسمان بردند، جبرئیل دوفصل، دوفصل، اذان و اقامه گفت. سپس به من گفت: «ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پیش بیفت».

به او گفتم: «ای جبرئیل بر تو پیشی بگیرم»؟

گفت: «آری! زیرا خداوند متعال انبیائش (را عموماً و تو را به‌خصوص بر تمام فرشتگان برتری داده است، پس جلو برو و با فرشتگان نماز بگذار و این افتخاری نیست».

من جلو رفته و وقتی به حجاب‌های نور رسیدم جبرئیل گفت: «ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پیش‌رو و از من جدا شو».

گفتم: «ای جبرئیل! در چنین جایی مرا تنها می‌گذاری»؟

عرضه داشت: «آخرین حدّی که حق عزّوجلّ برای من قرار داده همین‌جاست، اگر از آن تجاوزکنم بال‌هایم می‌سوزد»،

پس مرا در نور پرتاب نمود و در آن به جلو رفتم تا جایی که خدا خواست سپس ندایی به گوشم رسید؛ «یا محمّد (صلی‌الله علیه و آله)»!

عرض کردم: «بلی پروردگارم»!

ندا رسید: «ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! تو بندهٔ من بوده و من پروردگار تو هستم، تنها مرا بپرست و فقط توکّلت بر من باشد تو در بین بندگانم نور و به‌سوی خلق رسول و بر آفریدگانم حجّت من هستی، بهشتم را برای تو و پیروانت آفریده و جهنّم را برای مخالفینت ایجاد نموده‌ام. به جانشینانت عزّت و به شیعیانت اجر و ثواب خواهم داد».

عرضه داشتم: «پروردگارا! جانشینانم چه کسانی هستند»؟

ندا رسید: «ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) اسامی ایشان بر عمود عرش نوشته شده، پس درحالی‌که مقابل پروردگار جل‌جلاله ایستاده بودم به عمود عرش نگریستم، دوازده نور دیدم در هر نوری خطی سبز بود که بر آن اسم یکی از اوصیاء و جانشینانم به چشم می‌خورد، اوّل ایشان علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) و آخر آنها نام مهدی (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) امّتم بود».

عرضه داشتم: «پروردگارا! اینان جانشینان بعد از من هستند»؟

ندا رسید: «ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) ایشان والیان و محبوبان و برگزیدگان و حجّت‌های من بعد از تو بر مردمانند و ایشان جانشینان تو و بهترین مخلوقات من بعد از تو هستند، به عزّت و بزرگی خود قسم! که البتّه به‌وسیلهٔ ایشان دین خود را آشکار کرده و آیین خویش را برپا نموده و با آخرین ایشان زمین را از دشمنانم پاک خواهم کرد و او را بر مشارق و مغارب کرده زمین مسلّط نموده، بادها را مسخّرش کرده و ابرهای سخت را رامش قرار داده و اسباب و ابزار را در اختیارش نهاده و با لشکریانم کمکش نموده و با فرشتگانم یاری‌اش خواهیم کرد تا دعوت من بر فراز کره زمین مستقّر گشته و خلق بر یکتاپرستی من اجتماع کنند و سپس مُلک و سلطنتش را گسترانده و پیوسته روزگار را بین دوستانم سپری نموده تا روز قیامت فرا رسد»[۳۷].

2- اخبار از سرنوشت حضرت امیر و حسنین (علیهم السلام) در شب معراج

کامل الزیارات به نقل از حمّاد بن عثمان، از امام صادق (علیه‌السلام) :

شبی که پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) را به آسمان بردند، به او گفته شد: خداوند تبارک و تعالی تو را در سه چیز می‌آزماید تا شکیبایی ات را ببیند.

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفت: «ای خدای من! در برابر امرت، تسلیم هستم و جز به نیروی تو، مرا صبری نیست. آنها چیستند؟».

به پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفته شد: نخستین آنها، گرسنگی و مقدّم داشتن نیازمندان بر خود و خانواده‌ات است.

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفت: «ای خدای من! پذیرفتم و راضی و تسلیم شدم و توفیق و صبر، از توست».

[گفته شد:] دومین چیز [که باید بر آن صبر کنی]، تکذیب‌شدن و هراس شدید و جانبازی‌ات در جنگ با مال و جان در برابر کافران است و [نیز] صبر بر آزاری است که از آنان (کافران) و منافقان به تو می‌رسد و نیز درد و زخم جنگ.

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفت: «ای خدای من! پذیرفتم و راضی و تسلیم شدم و توفیق و صبر، از توست». [گفته شد:] و سومین چیز، [صبر بر] کشتارهایی است که خاندانت پس از تو با آن روبه‌رو می‌شوند. برادرت علی، از امّتت دشنام و زورگویی و سرزنش و ناکامی و انکار و ستم می‌بیند و در پایان هم کشته می‌شود.

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفت: «ای خدای من! پذیرفتم و خشنود شدم و توفیق و صبر، از توست».

[گفته شد:] و دخترت، بر او ستم می‌شود و محروم می‌گردد و حقّی را که تو برایش قرار داده‌ای، از او غاصبانه می‌گیرند و او را در حال بارداری می‌زنند و بر او و حریم و خانه‌اش بدون اجازه درمی‌آیند و سستی و تحقیر و خواری به او می‌رسد و جلو گیرنده‌ای نمی‌یابد و بر اثر زده شدن، آنچه در شکم دارد، سقط می‌کند و از همان زدن نیز از دنیا می‌رود.

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفت: «ما از خدا هستیم و به‌سوی او بازمی‌گردیم. ای خدای من! پذیرفتم و تسلیم شدم و توفیق و صبر، از توست»

[گفته شد:] و فاطمه از برادرت (علی)، دو پسر دارد که یکی از آن دو را به نیرنگ و خیانت می‌کشند و اموالش را به غارت می‌برند و نیزه‌اش می‌زنند و اینها را امّتت انجام می‌دهند.

پیامبر گفت: «ای خدای من! پذیرفتم و تسلیم هستم. ما از آنِ خداییم و به‌سوی او بازمی‌گردیم و توفیق و صبر، از توست».

[گفته شد:] و امّتت پسر دیگر فاطمه را به جهاد می‌خوانند و آن گاه او را محاصره می‌کنند و می‌کشند و فرزندان و هر کس از خاندانش را که همراه اوست، می‌کشند و حرمش را غارت می‌کنند. او از من کمک می‌جوید؛ امّا قضای حتمی من، در شهادت او و همراهیان اوست و کشته‌شدنش حجّت بر همه ساکنان سراسر زمین است. آسمانیان و زمینیان از سر بی‌تابی بر او می‌گریند و نیز فرشتگانی که به یاری‌اش نرسیده‌اند. سپس از صُلب او، پسری می‌آید که با او تو را یاری می‌دهم و مثالِ (تصویر) او نزد من زیر عرش است....[۳۸]

3- ملاقات پیامبر با انوار همه ائمه معصومین در شب معراج

مفضّل گوید: امام صادق (علیه‌السلام) از پدرانش و ایشان از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل می‌کند:

رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «چون مرا به آسمان سیر دادند، پروردگار عزّوجلّ به من وحی کرد و فرمود: ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! به‌راستی من یک نظری به زمین کردم و تو را از آن برگزیدم و تو را پیغمبر نمودم و از نام خودم برای تو نامی باز گرفتم من محمودم و تو محمّدی. سپس دوباره نظری افکندم و علی (علیه‌السلام) را در آن انتخاب کردم و او را وصیّ تو و خلیفهٔ تو و شوهر دختر تو و پدر نژاد تو نمودم و برای او هم نامی از نام‌های خود برگرفتم من اعلایم و او علی (علیه‌السلام) است و فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و حسن و حسین (علیهاالسلام) را از نور شما آفریدم سپس ولایت آنها را به فرشتگان عرضه داشتم، هرکس پذیرفت، نزد من از مقرّبین شد.

ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! اگر بنده‌ای مرا عبادت کند تا بریده شود و مانند مشک پوسیده گردد و منکر ولایت آنان نزد من آید من او را در بهشتم جا ندهم و زیر عرشم سایه نبخشم، ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! دوست داری آنها را ببینی»؟

عرض کردم: «آری! پروردگارا».

خدای عزّوجلّ فرمود: «سر بلند کن».

سر بلند کردم و ناگاه انوار علی (علیه‌السلام) و فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و حسن و حسین (علیهاالسلام) و علیّ‌بن‌الحسین و محمّدبن‌علی و جعفربن‌محمّد و موسی‌بن‌جعفر و علیّ‌بن‌موسی و محمّدبن‌علی و علیّ‌بن‌محمّد و الحسن‌بن‌علی و محمّدبن‌الحسن‌قائم (را دیدم و قائم (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) در وسط آنها مانند ستاره درخشنده بود، عرض کردم: «پروردگارا! این‌ها کیانند»؟

فرمود: «امامان و این است قائم (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) آنکه:

  • حلال مرا حلال کند
  • و حرام مرا حرام کند
  • و به‌وسیلهٔ او از دشمنانم انتقام بکشم
  • و او راحتِ دوستان من است
  • و اوست که دل شیعیانت را شفا می‌دهد از ظالمین و جاهدین و کافرین
  • و لات و عزّی را تروتازه بیرون می‌آورد و آنها را می‌سوزاند

و مردم در آن روز سخت‌تر از فتنه گوساله و سامری به آنها فریفته شوند و در آزمایش قرار گیرند »[۳۹] .

4- حب الرسول و اهل البیت و شیعیان در قلوب مومنین و ملائکه

پیامبر (صلی‌الله علیه و آله)- از امام علی (علیه‌السلام) روایت است:

رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «همانا خدا اسلام را آفرید، پس برای او میدانی ساخت و نوری قرار داد و حصاری نهاد و یاوری نیز برایش مقرّر کرد. امّا میدان اسلام قرآن است و امّا نورش حکمت و حصارش نیکی و یاورانش من و اهل‌بیت و شیعیانم می‌باشیم، پس اهل بیتم و شیعیان و یارانشان را دوست دارید، زیرا چون مرا به آسمان دنیا عروج دادند و جبرئیل نَسَب و وصف مرا برای اهل آسمان بیان کرد، خدا دوستی من و دوستی خاندان و شیعیانم را در دل ملائکه سپرد و آن دوستی تا روز قیامت نزد آنها سپرده است، سپس جبرئیل مرا به‌سوی اهل زمین فرود آورد و نسب و وصفم را برای اهل زمین بیان کرد و خدای عزّوجلَّ دوستی من و دوستی اهل بیتم و شیعیانشان را در دل‌های مؤمنین امّت سپرد، پس مؤمنین امّتم تا روز قیامت سپرده مرا نسبت به اهل بیتم حفظ کنند. همانا اگر مردی از امّتم در تمام دوران عمرش عبادت خدای عزّوجلَّ کند ولی با حالت بغض و دشمنی اهل‌بیت و شیعیانم خدا را ملاقات کند خدا دلش را جز با نفاق نگشاید [یعنی چون باطن و حقیقتش را خدا آشکار کند، مردم او را منافق یعنی بی‌ایمان و دو رو بینند]» [۴۰] .

5- مثال علی امیرالمومنین همراه پیامبر در شب معراج

رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) فرمود: «ای علی (علیه‌السلام)! خداوند تبارک‌وتعالی در هفت‌جا تو را با من همراه نمود.

اوّل؛ در شبی که به معراج رفتم،

گفتم: «ای جبرئیل! این‌ها کیستند»؟

گفت: «آن‌ها کسانی‌اند که خداوند روز قیامت به‌واسطه تو به آنها مباهات می‌کند». من نزدیک شدم و درباره آنچه بوده و تا قیامت خواهد بود برایشان صحبت کردم.

وقتی برای بار دوّم به معراج رفتم، جبرئیل به من گفت: «برادرت کجاست»؟

گفتم: «او را در زمین باقی گذاشتم».

گفت: «از خدا بخواه او را با تو همراه کند» و من دعا کردم، خدا مثال تو را برایم حاضر کرد و حجاب‌ها از آسمان‌های هفتگانه برایم کنار رفت و من همهٔ ساکنان و اهل آسمان را دیدم، هر ملکی را در جای خودش، درحالی‌که مثال تو پشت سر من بود[۴۱] .

6- تعیین جانشین پیامبر در شب معراج

امام باقر (علیه‌السلام)- اسماعیل جُعفی گوید: هنگامی‌که پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به سدرهًْ المنتهی رسید، جبرئیل از همراهی ایشان باز ایستاد.

رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «ای جبرئیل! آیا در مثل چنین جایگاهی مرا رها می‌کنی»؟!

جبرئیل گفت: «به پیش برو که به‌خدا سوگند! به جایگاهی رسیده‌ای که تاکنون کسی از آفریدگان خداوند پیش از تو به آن نرسیده است».

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «در آن هنگام پرتوی از نور پروردگارم را مشاهده کردم درحالی‌که میان من و خدای سُبحه فاصله انداخته بود». اسماعیل جعفی گوید: به امام باقر (علیه‌السلام) عرض کردم: «فدایت شوم! مراد از سُبحه چیست»؟

امام (علیه‌السلام) با صورتش به زمین و با دستش به آسمان اشاره نمود و سه مرتبه فرمود: «[مراد] عظمت و شکوه پروردگارم [است]».

خداوند فرمود: «ای محمّد»!

عرض کردم: «لبّیک ای پروردگارِ من»!

فرمود: «فرشتگانِ عالَم بالا درباره چه چیز بحث و گفتگو می‌کردند»؟

عرض کردم: «پاک و منزّهی تو! من دانشی به‌غیر آنچه تو به من آموختی ندارم».

پس خداوند دست [قدرتِ] خویش را میان سینه‌ام قرار داد و من سردی آن را میان دو کتفم احساس کردم و پس از آن، چیزی از گذشته و آینده از من سؤال نفرمود مگر اینکه به آن دانا گشتم».

[خداوند برای بار دوّم] فرمود: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! فرشتگان عالَم بالا در چه چیز بحث و گفتگو می‌کردند»؟

عرض کردم: «ای پروردگار من! در مورد درجات (کارهایی که بر رتبه انسان‌ها می‌افزاید) و کفّارات (کارهایی که گناهان را جبران می‌کند) و کارهای نیک و پسندیده».

خداوند فرمود: «ای محمّد! پیامبری‌ات به پایان رسیده و عمرت تمام گشته است، جانشینت کیست»؟

عرض کردم: «ای پروردگارم! من آفریدگانت را امتحان کردم و در میانشان مطیع‌تر از علی (علیه‌السلام) برای خودم ندیدم». خداوند فرمود: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! علی (علیه‌السلام) برای من نیز [چنین است]».

عرض کردم: «ای پروردگارم! من آفریدگانت را امتحان کردم و در میانشان کسی که بیش از علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) مرا دوست بدارد ندیدم».

خداوند فرمود: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! علی (علیه‌السلام) برای من نیز چنین است، علی (علیه‌السلام) را بشارت بده که او پرچم هدایت و پیشوای دوستداران من است، او نوری است برای کسانی که مرا فرمان برند و کلمه [و حقیقتِ] ماندگاری است که آن را همراه همیشگیِ پرهیزگاران ساختم، هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکس با او دشمنی کند با من دشمنی کرده است. بااین‌حال او را به بلا و مصیبت‌هایی اختصاص می‌دهم که کسی را به آنها اختصاص نداده‌ام».

[از روی تعجّب] عرض کردم: «ای پروردگار من! برادرم، همراهم، وزیر و وارثم را»؟!

فرمود: «این حُکمی است حتمی که او دچار بلا و امتحان شود و دیگران نیز به‌وسیلهٔ او [و پذیرفتن یا نپذیرفتنِ ولایتش] مورد امتحان قرار گیرند، بااین‌حال من به او چهار چیز را بخشیده‌ام که گره آنها به دست اوست و او هرگز آنها را فاش نسازد»[۴۲].

7- دادن لباس معراج به علی علیه‌السلام

پیامبر (صلی‌الله علیه و آله)- ابان‌بن‌عثمان گوید: امام صادق (علیه‌السلام) از قول پدرانش فرمود: «هنگامی‌که لحظه فوت پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرا رسید لباسی که در آن به معراج رفته بود را به علی (علیه‌السلام) داد»[۴۳].

8- توصیه به ولایت علی علیه‌السلام و اولاد طاهرینش در همه دفعات معراج

صباح مزنی گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) را صدوبیست مرتبه به معراج بردند در هر مرتبه خداوند به پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) در مورد ولایت علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) و امامان (بعد از او بیشتر از آنچه درباره واجبات سفارش می‌کرد، توصیه می‌فرمود[۴۴] .

9- تصریح به اسامی حضرات ائمه

ابن‌اذینه گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «ناصبی دراین‌باره چه می‌گوید»؟

پرسیدم: «فدایتان شوم! درباره چه امری»؟

فرمود: «درباره اذان و رکوع و سجودشان».

عرض کردم: «می‌گویند؛ ابیّ‌بن‌کعب آن را در خواب دیده است».

فرمود: «دروغ می‌گویند، قطعاً دین خداوند عزّوجلّ مهم‌تر و برتر از آن است که در خواب دیده شود».

سدیر صیرفی پرسید: «فدایتان شوم! شما خود آن را برایمان بگویید».

امام (علیه‌السلام) فرمود: «وقتی خداوند عزّوجلّ پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) را در آسمان‌های هفت‌گانه‌اش به معراج برد، در آسمان اوّل بر مَجد و کَرامت و شرف او افزود،

در آسمان دوّم فرائض و واجبات را به او آموخت و خداوند محملی از نور نازل کرد که در آن چهل نوع نور بود که به عرش خداوند خیره شده بودند و چشم ناظران را خیره می‌کرد، یکی از آنها به رنگ زرد است و رنگ زرد در دنیا از آن ناشی شده و یکی به رنگ سرخ است و رنگ سرخ در دنیا از آن ناشی شده و دیگری به رنگ سفید است و رنگ سفید در دنیا از آن ناشی شده است و بقیّه به رنگ سایر رنگ‌هایی است که خدا از نور خلق کرده است و رنگ‌ها در این محل، حلقه‌ها و زنجیرهایی از جنس نقره بودند».

سپس به آسمان عروج کرد و ملائکه به گوشه‌وکنار آسمان گریختند و به سجده افتادند و گفتند: «پاک و منزّه است پروردگار ما، چقدر این نور به نور پروردگار ما شبیه است»! جبرئیل گفت: «اللهُ أکبر، اللهُ أکبر»، سپس درهای آسمان باز شد و ملائکه گرد آمده، گروه‌گروه بر پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سلام دادند و گفتند: «ای پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) خدا! حال برادرت چگونه است؟ هرگاه به زمین برگشتی، سلام ما را به او برسان»،

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پرسید: «آیا او را می‌شناسید»؟ گفتند: «چگونه او را نشناسیم، درحالی‌که برای تو و او و شیعهٔ او تا روز قیامت از ما بیعت گرفته شده است تا هر روز پنج بار با شیعیان او مصافحه کنیم منظور در وقت نمازهای پنج‌گانه است و بر تو و او درود فرستیم»؟! سپس خداوند چهل نوع نور به من بخشید که به نورهای اوّلین [مَحْمِل] شبیه نبودند و همچنین از آن حلقه‌ها و زنجیرها به من بخشید و مرا به آسمان دوّم عروج داد، وقتی به درِ آسمان دوّم رسیدم، ملائکه به گوشه‌وکنار آن گریختند و به سجده افتادند و گفتند: «پاک و منزّه و مقدّس است خداوند و پروردگار ملائکه و روح، چقدر این نور به نور پروردگارمان شبیه است»!

جبرئیل گفت: أشهَدُ أن لا إلهَ إلا الله، أشهَدُ أن لا إلهَ إلا الله،

ملائکه جمع شدند و گفتند: «ای جبرئیل! این شخص کیست که همراه توست»؟

گفت: «این، محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) است».

پرسیدند: «آیا مبعوث شده است»؟ گفت: «آری»!

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «پس پیکرهایی شبیه اسب‌های نیکو نزد من حاضر شدند و به من سلام کرده و گفتند: «سلام ما را به برادرت برسان»،

گفتم: «آیا او را می‌شناسید»؟

گفتند: «چگونه او را نشناسیم که تا روز قیامت برای تو و او و شیعیان او از ما بیعت گرفته‌اند و ما در هر شبانه‌روز پنج بار با شیعیان او مصافحه می‌کنیم»؟! و منظور آنها در زمان هر نمازی است.

پس پروردگارم چهل نوع نور از انواع نور را به من بخشید که به نورهای اوّلین [مَحْمِل] شبیه نبودند،

آنگاه به آسمان سوّم عروج کردم، ملائکه گریختند و به سجده افتادند و گفتند: «پاک و منزّه و مقدّس است پروردگار ملائکه و روح، این نور چیست که بسیار به نور پروردگار ما شبیه است»؟!

جبرئیل گفت: «أشهَدُ أنَّ محمّداً رسول‌الله، أشهَدُ أنَّ محمّداً رسول‌الله، گواهی می‌دهم که محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پیامبر و فرستاده خداست».

ملائکه گرد آمدند و گفتند: «خوش آمدی، ای اوّل و ای آخر و ای گردآورنده و ای نشردهنده! محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بهترین نبیّ و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) و علی (علیه‌السلام) بهترین وصیّ و وزیر است».

پس به من سلام داده و از حال برادرم پرسیدند.

گفتم: «او در زمین است، آیا او را می‌شناسید»؟

گفتند: «چگونه او را نشناسیم، درحالی‌که ما هر سال بیت‌المعمور را زیارت می‌کنیم؟!

در آنجا صفحه‌ سفیدی است که بر آن نام محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) و علی (علیه‌السلام) و حسن و حسین (علیهاالسلام) و امامان (و شیعهٔ آنها تا روز قیامت نوشته شده است و ما هر شب و روز پنج بار برای آنها دعا می‌کنیم تا برکت و مجد و کرامت بیشتری یابند منظور آنها در زمان نمازهای پنج‌گانه است و با دست خود سر آنها را مسح می‌کنیم».

سپس خداوند چهل نوع نور دیگر به من بخشید که به نورهای پیشین شبیه نبودند و آنگاه به آسمان چهارم عروج کردم، ملائکه در آنجا هیچ نگفتند و من صدای مبهمی شنیدم، گویی از درون سینه زمزمه می‌شد، ملائکه جمع شدند و درهای آسمان باز شد و پیکره‌هایی شبیه اسب‌های نیکو نزد من حاضر شدند، جبرئیل گفت: «حَیَّ عَلَی الصَّلاةِ، حَیَّ عَلَی‌الصَّلاةِ، حَیَّ‌عَلَی الفَلاحِ، حَیَّ عَلَی الفَلاحِ».

ملائکه گفتند: «این دو جمله مقرون به هم و آشنا هستند». جبرئیل گفت: «قَد قَامَتِ الصَّلاةُ، قَد قَامَتِ الصَّلاةُ».

ملائکه گفتند: این جمله تا روز قیامت از آن شیعیان او خواهد بود»، پس دور هم گرد آمده پرسیدند: «حال برادرت چگونه است»؟

گفتم: «مگر شما او را می‌شناسید»؟!

گفتند: «او و شیعهٔ او را [می‌شناسیم]، آنها در اطراف عرش الهی نورهایی هستند و در بیت‌المعمور صفحه‌ سفیدی از نور وجود دارد که در آن مکتوبی از نور وجود دارد، در آن اسم محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) و علی (علیه‌السلام) و حسن و حسین (علیهاالسلام) و ائمّه (و شیعهٔ آنها تا روز قیامت نوشته شده است، نه کسی به آنها افزوده می‌شود و نه کسی از آن کم می‌شود و این عهد و میثاق ماست و هر روز جمعه آن مکتوب بر ما خوانده می‌شود».

سپس به من گفته شد: «ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! سرت را بالا بگیر». چنین کردم، دیدم طبقات آسمان شکافته شده و پرده‌های حجاب به کنار رفته است، سپس به من گفت: «سرت را پایین بینداز! چه می‌بینی»؟ سرم را پایین انداختم، خانه‌ای همانند کعبه دیدم و حرمی شبیه به حرم خانه کعبه، اگر چیزی از دست می‌افتاد حتماً بر روی همان خانه می‌افتاد. گفته شد: «ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! این حرم و تو مُحرِم هستی، هر مثلی تمثالی دارد»[۴۵] .

10 اسامی ائمه معصومین بر ساق عرش الهی

عبدالله‌بن‌صالح هروی از پیامبر (صلی‌الله علیه و آله)نقل کرد که وقتی مرا به آسمان بردند، جبرئیل دوفصل، دوفصل، اذان و اقامه گفت.

سپس به من گفت: «ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پیش بیفت».

به او گفتم: «ای جبرئیل بر تو پیشی بگیرم»؟

گفت: «آری! زیرا خداوند متعال انبیائش (را عموماً و تو را به‌خصوص بر تمام فرشتگان برتری داده است، پس جلو برو و با فرشتگان نماز بگذار و این افتخاری نیست».

من جلو رفته و وقتی به حجاب‌های نور رسیدم جبرئیل گفت: «ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پیش‌رو و از من جدا شو».

گفتم: «ای جبرئیل! در چنین جایی مرا تنها می‌گذاری»؟

عرضه داشت: «آخرین حدّی که حق عزّوجلّ برای من قرار داده همین‌جاست، اگر از آن تجاوزکنم بال‌هایم می‌سوزد»، پس مرا در نور پرتاب نمود و در آن به جلو رفتم تا جایی که خدا خواست سپس ندایی به گوشم رسید؛ «یا محمّد (صلی‌الله علیه و آله)»! عرض کردم: «بلی پروردگارم»!

ندا رسید: «ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! تو بندهٔ من بوده و من پروردگار تو هستم، تنها مرا بپرست و فقط توکّلت بر من باشد تو در بین بندگانم نور و به‌سوی خلق رسول و بر آفریدگانم حجّت من هستی، بهشتم را برای تو و پیروانت آفریده و جهنّم را برای مخالفینت ایجاد نموده‌ام. به جانشینانت عزّت و به شیعیانت اجر و ثواب خواهم داد».

عرضه داشتم: «پروردگارا! جانشینانم چه کسانی هستند»؟

ندا رسید: «ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) اسامی ایشان بر عمود عرش نوشته شده، پس درحالی‌که مقابل پروردگار جل‌جلاله ایستاده بودم به عمود عرش نگریستم، دوازده نوردیدم در هر نوری خطی سبز بود که بر آن اسم یکی از اوصیاء و جانشینانم به چشم می‌خورد، اوّل ایشان علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) و آخر آنها نام مهدی (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) امّتم بود». عرضه داشتم: «پروردگارا! اینان جانشینان بعد از من هستند»؟

ندا رسید: «ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) ایشان والیان و محبوبان و برگزیدگان و حجّت‌های من بعد از تو بر مردمان‌اند و ایشان جانشینان تو و بهترین مخلوقات من بعد از تو هستند، به عزّت و بزرگی خود قسم! که البتّه به‌وسیلهٔ ایشان دین خود را آشکار کرده و آیین خویش را برپا نموده و با آخرین ایشان زمین را از دشمنانم پاک خواهم کرد و او را بر مشارق و مغارب کرده زمین مسلّط نموده، بادها را مسخّرش کرده و ابرهای سخت را رامش قرار داده و اسباب و ابزار را در اختیارش نهاده و با لشکریانم کمکش نموده و با فرشتگانم یاری‌اش خواهیم کرد تا دعوت من بر فراز کره زمین مستقّر گشته و خلق بر یکتاپرستی من اجتماع کنند و سپس مُلک و سلطنتش را گسترانیده و پیوسته روزگار را بین دوستانم سپری نموده تا روز قیامت فرا رسید»[۴۶] .

11- اعتقاد راستین پیامبر به فضایل علی علیه‌السلام و عدم تردید در آن

ابن‌مسکان از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند: چون رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) را شبانه به معراج بردند و خداوند بلند مرتبگی و بزرگی علی (علیه‌السلام) نزد خویش را به پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) ابلاغ فرمود و [پس از آن] پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به بیت‌المعمور بازگردانده شد و خداوند، پیامبران (را برای او گرد آورد و آنها پشت‌سر پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نماز گزاردند، عظمت و بزرگیِ آنچه خدا در مورد علی (علیه‌السلام) به پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) ابلاغ نموده بود به ذهن رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) خطور کرد، دراین‌هنگام خداوند این آیه را نازل فرمود: و اگر در آنچه بر تو نازل کرده‌ایم تردیدی داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس. (یونس/۹۴) یعنی از پیامبران گذشته بپرس چرا که فضیلت‌هایی‌که پیرامون علی (علیه‌السلام) در قرآن بر تو نازل کردیم بر آن پیامبران نیز در کتب آسمانی‌شان نازل نموده‌ایم؛ به یقین، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسیده است بنابراین، هرگز از تردیدکنندگان مباش! [مسلماً او تردیدی نداشت! این درسی برای مردم بود!] و از آنها مباش که آیات خدا را تکذیب کردند، که از زیانکاران خواهی بود! (یونس/۹۵۹۴) امام صادق (علیه‌السلام) [در ادامه] فرمود: «به خدا سوگند! پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) هرگز شکّ و تردید به دل خود راه نداد و [چون تردید نداشت از پیامبران (نیز] نپرسید»[۴۷] .

12- ابلاغ سلام خداوند و جبرئیل به حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها در شب معراج

ابوسعید خدری در حدیثی نقل می‌کند که پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: جبرئیل در شب معراج همراه من بود، وقتی برگشتم، گفتم: «ای جبرئیل! آیا امر و خواسته‌ای داری»؟

گفت: «خواسته من آن است که از جانب من و خدا به خدیجه (سلام‌الله‌علیها) سلام برسانی».

هنگامی‌که پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) خدیجه (سلام‌الله‌علیها) را دید و کلام جبرئیل را برایش گفت.

خدیجه (سلام‌الله‌علیها) در پاسخ گفت: «خداوند، خود سلام است و سلام از اوست و به اوست و بر جبرئیل سلام و درود باد».[۴۸]

13- توصیه به وصایت حضرت امیر المومنین علی علیه‌السلام

فضاله گوید: حضرمی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده که مردی خدمت حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمد، ایشان در مسجد کوفه بود و به شمشیر خود تکیه داشت آن مرد گفت: «یا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آیه‌ای در قرآن موجب تباهی دل و تردید در دین من شده است».

پرسید: «آن آیه کدام است»؟

گفت: «آیه: از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس. (زخرف/۴۵) بفرمایید آیا در زمان حضرت رسول (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پیامبری وجود داشت که از او بپرسد»؟

حضرت علی (علیه‌السلام) به او فرمود: «بنشین! ان‌شاءاللَّه برایت توضیح می‌دهم.

خداوند در قرآن می‌فرماید: سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمسْجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا از جمله آیاتی که خداوند به پیامبرش نشان داد در شب معراج این بود که جبرئیل آمد و او را از مکّه در ظرف یک ساعت از شب به بیت‌المقدس رساند بعد براق را برایش آورد، پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) را به آسمان برد تا بیت‌المعمور، جبرئیل وضو گرفت پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نیز مانند او وضو گرفت، جبرئیل اذان گفت و اقامه گفت دوتا دوتا به حضرت پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) عرض کرد جلو بایست و نماز بخوان با صدای بلند؛ زیرا پشت تو گروهی از ملائکه هستند که تعداد آنها را جز خدا نمی‌داند در صف اوّل پدرت آدم و نوح و هود و ابراهیم و موسی (علیهم السلام) و هر پیامبری که خدا فرستاده از ابتدای آفرینش آسمان‌ها و زمین تا موقع بعثت تو هستند.

پیامبر اکرم (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بدون ترس و اهمیّت پیش رفت دو رکعت نماز خواند.

پس از تمام‌شدن نماز خدا به او وحی کرد: از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس. (زخرف/۴۵)».

پیامبر اکرم (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) روی به آنها نموده فرمود: «گواهی به چه چیز می‌دهید»؟

گفتند: «گواهی به اینکه خدایی نیست جز پروردگار یکتا که شریکی ندارد و تو پیامبر اویی و علی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و وصیّ توست و هر پیامبری که از دنیا رفت جانشینی از خانواده خود گذاشت غیر از این. [اشاره به عیسی‌بن‌مریم (علیه‌السلام) کرد؛ چون او از طرف پدر خویشاوندی نداشت وصیّ او شمعون‌صفا پسر حمون‌بن‌عمامه بود] و گواهی می‌دهم که تو رسول خدا و سیّد انبیاء (هستی و علی بن ابی‌طالب (علیهما‌السلام) سرور اوصیاء است از ما نسبت به گواهی درباره شما پیمان گرفته شده است». آن مرد گفت: «دلم را زنده کردی و عقده دلم را گشودی، یا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)»![۴۹] .

14 - علی علیه‌السلام ناظر صحنه‌های معراج

ابوصالح از عبدالله‌بن‌عباس نقل می‌کند: شنیدم رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: خدای تبارک‌وتعالی پنج چیز به من عطا فرمود و پنج چیز به علی (علیه‌السلام) ... و برای او درهای آسمان‌ها را گشود و حجاب‌ها برداشت که هرچه من دیدم او هم دید[۵۰] .

15- اسلام و جهاد و هجرت، مایه برتری ایمان و علی (علیه‌السلام) برترین مؤمن

انس‌بن مالک گوید: پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «چون به آسمان برده شدم به ستونی رسیدم که در دو سر آن دو دایره موازیِ یکدیگر قرار داشت که بُن آن از نقره سپید و میانه‌اش از یاقوت و زبرجد و بالای آن از طلای سرخ بود، به جبرئیل گفتم: «این چیست»؟

گفت: «این آئین توست که سفید و آشکار و درخشان است»،

پرسیدم: «در میانه‌اش چیست»؟

گفت: «جهاد».

سؤال کردم: «پس این طلای سرخ چه می‌باشد»؟ پاسخ داد: «هجرت و چون علی (علیه‌السلام) واجد همهٔ این‌ها بود درجه ایمان او بر ایمان همهٔ مؤمنین برتری دارد»[۵۱] .

15- خطاب الهی به پیامبر با لغت و بیان امیر المومنین علی علیه‌السلام در معراج

عبدالله‌بن‌عمر گوید: از رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) شنیدم که از آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پرسیده شد: «خدا در شب معراج با چه لغتی با تو سخن گفت و تو را مخاطب قرار داد»؟

فرمود: «مرا به لغت و بیان علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) مخاطب قرار داد سپس به من الهام کرد که بگو پروردگارا تو مرا مخاطب قراردادی یا علی (علیه‌السلام)»؟.

سپس فرمود: «ای احمد! من چیزی هستم ولی از همهٔ چیزها فاصله دارم مانند چیزهای دیگر نیستم و من به مردم قیاس نمی‌شوم و به موجودات تعریف نمی‌شوم. تو را از نورم آفریدم و علی (علیه‌السلام) را از نور تو آفریدم او را به رازهای نهانی دل تو آگاه کردم من کسی را به‌سوی دل تو دوست‌تر از علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) پیدا نکردم سپس تو را با زبان علی (علیه‌السلام) مخاطب قرار دادم تا دلت آرام بگیرد»[۵۲].

و نیز روایت شده که هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به آسمان عروج کرد، فرشته ای را به شکل علی دید که هیچ تفاوتی با ایشان نداشت، پس گمان کرد که ایشان است، پس فرمود: یا ابا الحسن پیش از من بدین مکان درآمدی؟ جبرئیل گفت این علی بن ابی‌طالب نیست، این فرشته ای به شکل علی است. ملائکه مشتاق علی بن ابیطالب علیه السلام بودند. ، پس از پروردگارشان خواستند که شبیه او در نزدشان باشد که بتوانند دائم او را ببینند. [۵۳]

16- حوراء بهشتی در معراج

ابوسعید خدری گوید: پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: هنگامی که مرا در آسمان‌ها سیر دادند، جبرئیل دست مرا گرفت و مرا بر بساطی از بساط‌های بهشت نشاند. پس از آن یک گلابی به من داد و من آن را زیر و رو کردم، ناگهان شکافته شد و از آن کنیزی از حوریان بهشتی خارج شد که من زیباتر از او ندیده بودم، پس به من گفت: «سلام بر تو ای محمّد»!

گفتم: «تو کیستی» گفت: «من راضیه مرضیّه هستم که پروردگار مرا از سه چیز آفریده است، پائین تنه من از عطر است، و میان تنه من از کافور و بالا تنه من از عنبر است. خدای مرا به آب حیات سرشته است.

خدای جبّار به من گفت هست شو، پس موجود شدم، و مرا برای برادر و پسر عمویت علی‌بن‌ابی‌طالب آفریده است»[۵۴] .

17- فلسفه بوی بهشت‌داشتن فاطمه سلام‌الله‌علیها

طاووس یمانی از ابن‌عباس نقل می‌کند: عایشه بر رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) وارد شد درحالی‌که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله)، فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را می‌بوسید، پس به او گفت: «ای رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله)! آیا او را خیلی دوست می‌داری»؟

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «آری! به خدا سوگند! اگر می‌دانستی که چقدر او را دوست می‌دارم تو نیز او را بیشتر دوست می‌داشتی، زیرا هنگامی‌که در شب معراج مرا به آسمان چهارم بردند، جبرئیل اذان گفت و میکائیل اقامه، آنگاه به من گفته شد: ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! جلو بیا و نماز بگزار».

گفتم: «ای جبرئیل! با بودن تو من چگونه جلو بایستم و نماز بگزارم»؟

گفت: «بله، به‌درستی‌که خداوند عزیز پیامبران مرسل خود را بر ملائکه مقرّبش فضیلت و برتری داده است و علاوه‌بر آن تو را نیز نسبت به ایشان، فضیلت مخصوصی عطا فرموده است». پس جلو رفتم و با ساکنان آسمان چهارم نماز گزاردم و وقتی به طرف راست برگشتم [حضرت] ابراهیم (علیه‌السلام) را دیدم که در یکی از باغ‌های بهشت قرار گرفته و گروهی از ملائک در اطراف ایشان اجتماع نموده‌اند.

سپس وقتی به‌سوی آسمان پنجم و ششم بالا می‌رفتم ندایی شنیدم که گفت: «ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! پدر تو ابراهیم (علیه‌السلام) پدری خوب و برادرت علی (علیه‌السلام) برادری شایسته است. هنگامی‌که به سراپرده‌ها رسیدیم جبرئیل دستم را گرفت و داخل بهشت نمود، در آنجا درختی نورانی توجّه مرا جلب‌کرد درحالی‌که دو فرشته آن را به زیورهایی می‌آراستند، پس گفتم: «ای جبرئیل! این درخت از آنِ چه‌کسی است»؟ گفت: «آن درخت علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است و این‌ها تا روز قیامت وظیفه دارند آن را زینت نمایند».

وقتی کمی جلوتر رفتم با خرمایی مواجه شدم که از کره نرمتر و از مشک خوشبوتر و از عسل شیرین‌تر بود، من یکی از آنها را خوردم و در اثر آن نطفه‌ای در پشت من به هم رسید، هنگامی‌که به زمین برگشتم با خدیجه (سلام‌الله‌علیها) همبستر شدم و وی به فاطمه (سلام‌الله‌علیها) حامله گردید، پس فاطمه (سلام‌الله‌علیها) حوریّه‌ای انسیّه است که هرگاه اشتیاق بهشت پیدا می‌کنم بوی او را استشمام می‌نمایم[۵۵] .

شب معراج و نماز

1- پیامبر اعظم امام جماعت انبیا

نافع‌بن‌ارزق از امام باقر (علیه‌السلام) چند سؤال کرد؛ از آن‌جمله از این آیه: از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس: آیا غیر از خداوند رحمان معبودانی برای پرستش قرار دادیم؟![۵۶] پرسید.

حضرت رسول (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) از چه کسی سؤال می‌کند با اینکه بین او و عیسی (علیه‌السلام) پانصد سال فاصله است»؟

امام باقر (علیه‌السلام) آیه: سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا را خواند و بعد جریان اجتماع پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) با انبیاء و مرسلین (را [در معراج] ذکر کرد که با آنها نماز می‌خواند[۵۷] .

2-تخفیف گرفتن در رکعات نماز در معراج

محمدبن‌علی‌بن‌حسین از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده که همانا رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) هنگامی‌که به گردش شبانه به آسمان‌ها برده شد پروردگارش آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) را به پنجاه [نوبت] نماز در شبانه‌روز امر فرمود که امّت آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نیز باید به‌جای آورند و حدّاقل بالغ بر صد رکعت می‌گشت، بعد آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بر یکایک پیامبران (که در آسمان صف کشیده بودند گذشت و هیچ‌یک از پیامبران (از او چیزی نپرسید تا به موسی‌بن‌عمران (علیه‌السلام) رسید،

او از آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پرسید: «پروردگارت تو را به چه چیز امر فرمود»؟

آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پاسخ داد: «به پنجاه نماز».

موسی (علیه‌السلام) گفت: «از پروردگارت تخفیف بخواه که امّت تو طاقت انجام آن را ندارد».

پس آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) از خداوند خواست و حق‌تعالی ده نماز را تخفیف داد،

بار دیگر آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بر یکایک پیامبران (که در آسمان صف کشیده بودند گذشت و هیچ‌یک از ایشان از آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) چیزی نپرسید تا بر موسی‌بن‌عمران (علیه‌السلام) گذشت

و او از رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پرسید: «خداوند تو را به چه چیز امر فرمود»؟

پاسخ داد: «به خواندن چهل نماز»، باز موسی (علیه‌السلام) به آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفت: «از پروردگارت تخفیف بخواه که امّت تو طاقت به‌جاآوردن آن را ندارد»

و رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) درخواست تخفیف نمود و خداوند تعالی ده نماز از آن را تخفیف داد، بار دیگر آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بر یکایک پیامبران (گذشت و هیچ‌کدام چیزی از او نپرسید تا بر موسی‌بن‌عمران (علیه‌السلام) گذشت و او پرسید: «پروردگارت تو را به چه‌چیز امر فرمود»؟

آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پاسخ داد: «به سی نماز و موسی (علیه‌السلام) تکرار کرد؛ از پروردگارت تخفیف بخواه که امّت تو طاقت به‌جاآوردن آن را ندارد

و آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) از خداوند عزّوجلّ درخواست نمود و خداوند ده نماز دیگر را تخفیف داد، باز رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بر یکایک پیامبران گذشت و هیچ‌یک چیزی از آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نپرسید تا بر موسی‌بن‌عمران (علیه‌السلام) گذشت

و او از آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پرسید: «پروردگارت تو را به چه چیز امر فرمود»؟

و آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پاسخ داد: «به بیست نماز»

و موسی (علیه‌السلام) باز به آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفت: «از پروردگار خویش تخفیف بخواه که امّت تو توان انجام آن را ندارد».

رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) از خداوند درخواست کرد و حق‌تعالی ده نماز دیگر از آن را تخفیف عطا فرمود، بار دیگر رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بر یکایک پیامبران (گذرکرد و هیچ‌یک از ایشان چیزی از آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نپرسید تا اینکه بر موسی (علیه‌السلام) گذشت

و او به رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفت: «اکنون پروردگارت تو را به انجام چه چیز دستور داد»؟

آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پاسخ داد: «به ده نماز».

موسی (علیه‌السلام) گفت: «باز هم از پروردگارت تخفیف بخواه که امّت تو طاقت انجام آن را نیز ندارد که من خود برای بنی‌اسرائیل واجبات خداوند عزّوجلّ را آوردم و آنان نپذیرفتند و بدان عمل نکردند و خود را ملزم نساختند که به آن عمل نمایند».

پس پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) از پروردگار خود درخواست تخفیف نمود و خداوند عزّوجلّ آن را تخفیف داده و پنج نماز را واجب ساخت، باز رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بر یکایک پیامبران (گذشت و هیچ‌یک از ایشان چیزی از آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نپرسید تا به موسی (علیه‌السلام) رسید»

و او از آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پرسید: «پروردگارت تو را به چه‌چیز امر فرمود»؟

آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پاسخ داد: «به ادای پنج نماز».

موسی (علیه‌السلام) گفت: «باز هم از پروردگارت برای امّت خویش تخفیف بخواه که ایشان طاقت انجام آن را نیز ندارند».

رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «من خود شرم دارم از اینکه باز نزد پروردگارم بازگردم و بیش از این تخفیف بخواهم».

پس رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) همان نمازهای پنج‌گانه را برای امّت خود آورد و فرمود: «خداوند از جانب امّت من موسی‌بن‌عمران (علیه‌السلام) را جزای خیر دهد».

امام صادق (علیه‌السلام) نیز اضافه فرمود: «خداوند موسی‌بن‌عمران (علیه‌السلام) را برای تخفیفی که او موجب شد، از جانب ما جزای خیر دهد».[۵۸] .

3- دستور نماز در شب معراج

از اسحاق‌بن‌عمّار روایت است که از امام کاظم (علیه‌السلام) پرسیدم: «چرا نماز یک رکعت و دو سجده دارد»؟ و چگونه است وقتی دو سجده شد دو رکعت نشد»؟

فرمود: «حال‌که درباره امری سؤالی کردی، خوب دقّت کن تا جواب را نیک بفهمی، اوّلین نمازی که پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) خواند، در آسمان و در محضر خداوند تبارک‌وتعالی و جلوی عرش الهی بود.

وقتی خداوند پیامبر (علیه‌السلام) را به معراج برد و وقتی حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به عرش خداوند رسید، خداوند فرمود: «ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم)! به صاد نزدیک شو و مواضع و جوارح سجده خود را بشوی و پاکیزه گردان و برای پروردگارت نماز بگزار.

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به آنجا که خدا امر کرده بود رفت و وضو گرفت، وقتی وضویش کامل شد به‌سوی خداوند تبارک‌وتعالی برگشت و ایستاد، خدا به او امر کرد شروع (افتتاح) نماز را بخواند و حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) چنین کرد»،

سپس خداوند فرمود: «ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم)! بخوان: «به نام خداوند رحمتگر مهربان، ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

تا آخر سوره حمد و حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) چنین کرد سپس امر کرد که نسبتِ پروردگار متعالش را بخواند: به نام خداوند رحمتگر مهربان، بگو: اوست خدای یگانه، خدای صمد (ثابت متعالی).[۵۹]

سپس خداوند وحی را قطع کرد و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) خواند: «بگو: اوست خدای یگانه، خدای صمد (ثابت متعالی)[۶۰]».

خداوند فرمود: بگو: «[هرگز] نزاد، و زاده نشد، و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است![۶۱])».

سپس وحی قطع شد و رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «پروردگارِ من، الله، چنین است. پروردگار من، الله، چنین است».

سپس خداوند فرمود: «ای محمّد(صلّی‌الله علیه واله وسلّم)! برای پروردگارت رکوع کن». و پیامبر رکوع کرد و خداوند در حال رکوع او به آن حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «بگو سُبحانَ ربی العَظِیمِ وَ بِحَمدِهِ و حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سه بار این جمله را تکرار کرد»،

خداوند فرمود: «ای محمّد(صلّی‌الله علیه واله وسلّم)! سرت را بلند کن».

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سر برداشت و راست در مقابل خداوند عزّوجلّ ایستاد».

خداوند فرمود: «ای محمّد(صلّی‌الله علیه واله وسلّم)! برای پروردگارت سجده کن».

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به زمین افتاد و سجده کرد»،

خداوند فرمود: «بگو سُبحانَ ربی الأعلَی وَ بِحَمدِهِ و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) چنین گفت.

خداوند فرمود: «ای محمّد(صلّی‌الله علیه واله وسلّم)! برخیز و صاف بنشین».

حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نشست؛ وقتی آرام گرفت، جلال عظمت و خداوند عزّوجلّ را به یاد آورد و به میل خود بدون آنکه خداوند به او امر کند به سجده رفت و سه بار جمله‌ تسبیح را تکرار کرد.

خداوند فرمود: «برخیز و بنشین». و حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) چنین کرد و دیگر آن عظمت و تجلّی پروردگار را ندید،

خداوند به او فرمود: «ای محمّد(صلّی‌الله علیه واله وسلّم)! بخوان و همان کار را که در رکعت اوّل انجام دادی دوباره تکرار کن. پیامبر چنان کرد و وقتی به سجده رفت و سر برداشت، دوباره جلال و عظمت پروردگار را به یاد آورد و با میل خود بی‌آنکه خدا به او امر کند به سجده رفت و تسبیح را خواند.

خداوند به او فرمود: «سرت را بلند کن، خداوند به تو آرامش و استقرار داده است و گواهی بده که هیچ معبودی جز الله نیست و محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پیامبر و فرستاده خداست و اینکه رستاخیز آمدنی است، و شکّی در آن نیست و خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند زنده می‌کند[۶۲] خداوندا! بر محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) و آل او درود فرست و بر محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) و آل محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) رحم کن، همچنان که بر ابراهیم (علیه‌السلام) و آل او درود فرستادی و بر آنها رحم کردی و برکت دادی. تو ستوده صفت و صاحب مجد و عظمت هستی. خدایا! شفاعت محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) در حقّ امّتش را بپذیر و درجه و مقام او را بالاببر». حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) چنین گفت.

خداوند فرمود: «ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم)! سلام بده».

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) رویش را به خدای تبارک‌وتعالی کرد و سر به زیر انداخت و گفت: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ». خداوند در جواب او فرمود: «و سلام بر تو ای محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم)! با نعمت من بر طاعت من نیرو یافتی و به‌خاطر رحمتم تو را به‌عنوان پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) و دوست خود برگزیدم».

پس امام (علیه‌السلام) فرمود: «نمازی که خدا به پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) امر فرمود که بخواند دو رکعت بود با دو سجده و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) همان‌طور که برایت گفتم در هر رکعت دو سجده به‌جا آورد؛ زیرا عظمت پروردگارش را به یاد آورد و خداوند، آن را برای او واجب گرداند».

پرسیدم: «فدایتان شوم! صاد چیست که خدا به پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) دستور داد با آن خود را بشوید و وضو بگیرد»؟

فرمود: «صاد چشمه‌ایست که از یکی از ارکان عرش می‌جوشد، به آن آب حیات گفته می‌شود و آن چشمه همان است که خداوند فرمود: «سوگند به قرآنی که دارای ذکر است [که این کتاب، معجزه الهی است][۶۳]». و خدا به پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) امر کرد که وضو بگیرد و نماز بگزارد[۶۴] .

4- دستور نماز در شب معراج

عمربن‌اذینه در حدیثی طولانی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند: پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: خداوند به من وحی کرد: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! به صاد نزدیک شو و اعضای سجده خود را بشوی و مطهّر گردان و برای پروردگارت نماز بگزار. پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به صاد نزدیک شد، صاد نام آبی است که از طرف راست عرش جاری است، پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) صورت خود را بشوی؛ چرا که تو به عظمت من می‌نگری، سپس ساعدهای راست و چپ را تا آرنج بشوی؛ زیرا تو با دستان خود کلام مرا دریافت می‌کنی. سپس با آن آبی که بر دست تو مانده سر و روی پاهایت را تا محلّ برآمدگی مسح کن که من آن را برایت مبارک می‌گردانم و من راه تو را چنان هموار و مهیّا می‌کنم که تا به حال جز تو هیچ‌کس در آن راه قدم نگذاشته است و این علّت اذان و وضوست.

پس خداوند عزّوجلّ به او وحی کرد: «ای محمّد(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! حجرالأسود را استقبال کن و به تعداد حجاب‌هایم مرا تکبیر بگو». به همین دلیل، تعداد تکبیرها هفت عدد شد، چون تعداد حجاب‌ها هفت عدد است و هنگام پایان‌یافتن حجاب‌ها، افتتاح را آغاز کرد، به همین خاطر افتتاح سنّت شد و آن حجاب‌ها با هم مساوی و بر هم مطابق‌اند و میان آنها دریاهایی از نور وجود دارد و این همان نوری است که خدا به محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نازل کرد. فلذا سه بار افتتاح سنّت شد، به‌خاطر افتتاح سه مرتبه حجاب‌ها، پس تکبیر هفت مرتبه و افتتاح سه مرتبه شد، وقتی تکبیر و افتتاح را به پایان رساند، خداوند به او وحی کرد که نام مرا یاد کن. به همین دلیل در ابتدای سوره‌ [حمد]، عبارت بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ را قرار داد. پس به او وحی کرد: «حمد و ثنای مرا بگو»، گفت: «ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است[۶۵]».

و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) با خود گفت: «شکر و سپاس خدای را». به او وحی شد: «ذکر و یاد مرا بُریدی، پس نام مرا یاد کن». از همین روست که الرَّحمنِ الرَّحِیمِ را در حمد قرار داد. وقتی به وَ لاَ الضَّالِّینَ رسید، پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفت: «الحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ شُکراً». دوباره وحی شد که ذکر و نام مرا بُریده و منقطع کردی، پس دوباره مرا یاد کن. به همین خاطر در اوّل سوره بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ را قرار داد.

پس خداوند عزّوجلّ به او وحی کرد: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! نسبت پروردگارت را بخوان «بگو: اوست خدای یگانه، خدای صمد (ثابت متعالی)، [کسی را] نزاده و زاده نشده است، و هیچ‌کس او را همتا نیست[۶۶]». سپس وحی قطع شد و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفت: «الوَاحِدُ الأحَدُ الصَّمَدُ». خداوند به او وحی کرد: [کسی را] نزاده و زاده نشده است، و هیچ‌کس او را همتا نیست[۶۷] پس وحی قطع شد و پیامبر خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «پروردگار ما چنین است». و خدا به او وحی کرد: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! برای پروردگارت رکوع کن» و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) رکوع کرد و خدا درحالی‌که او در رکوع بود به او وحی نمود که بگو: «سُبحانَ رَبِّی العَظِیمِ». و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سه بار این جمله را گفت.

سپس به او وحی کرد: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! سرت را بلند کن» و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) از رکوع برخاست و راست ایستاد و خدا به او وحی کرد: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! برای پروردگارت سجده کن». و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به سجده افتاد و خداوند [درحالی‌که او در سجده بود] به او وحی کرد: «بگو سبُحانَ رَبِّی الأعلَی». و پیامبر سه بار این عبارت را گفت، سپس خداوند به او وحی کرد: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! برخیز و بنشین»! و پیامبر چنین کرد، وقتی سر از سجده برداشت و نشست، به عظمت الهی که برایش متجلّی شده بود نگریست و به اراده خود دوباره به سجده افتاد، نه از روی امر و فرمانی و سه بار تسبیح گفت، خداوند به او وحی کرد: «برخیز و بایست». حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) ایستاد و دیگر آن عظمت متجلّی را ندید، فلذا نماز یک رکعت و دو سجده شد.

سپس خداوند عزّوجلّ به او وحی کرد: «حمد و ثنای الله را بخوان». او همان گونه که بار اوّل خوانده بود دوباره خواند و سپس خداوند به او وحی کرد: بخوان: ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل کردیم![۶۸] که این نسبت تو و اهل‌بیت تو تا روز قیامت است» و همانند رکعت اوّل رکوع به‌جای آورد، سپس یک سجده انجام داد و وقتی سر برداشت تجلّی عظمت باری‌تعالی را دید و به اراده‌ خود و بی‌هیچ امر و دستوری به سجده افتاد و باری‌تعالی را تسبیح گفت. سپس خدا به او وحی کرد: «سرت را بلند کن و برخیز که پروردگارت به تو ثبات و آرامش داد». وقتی خواست برخیزد و بایستد خداوند به او فرمود: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! بنشین» و او نشست.

خداوند فرمود: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! حال که به تو نعمت داده‌ام، پس نام مرا تسبیح گوی. پس به او الهام شد که بگوید: بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ و لا إلهَ إلا الله و الأسماءُ الحُسنَی کُلُّها لِلهِ، سپس خدا به او وحی کرد: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! بر خود و اهل‌بیت خودت درود بفرست». پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) گفت: «صلی‌الله عَلَیَّ وَ عَلَی أهلِ بَیتِی» و خداوند دعای او را اجابت فرمود، سپس برگشت و صف‌های ملائکه و پیامبران (و فرستاده‌ها را دید، گفته شد: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! بر آنها درود فرست»، گفت: «اَلسَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه». خداوند به او وحی کرد: «سلام و تحیّت و رحمت و برکت، تو و نسل و ذرّیّه تو هستید».

سپس به او وحی کرد: «به سمت چپ التفات مکن». اوّلین آیه‌ای که بعد از قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ و إِنَّا أَنزَلْنَاهُ شنید آیه: اَصْحَابُ الْیَمِینِ[۶۹] و أَصْحَابُ الشِّمَالِ[۷۰] بود. فلذا سلام در مقابل قبله یکی است و تکبیر در سجده‌ها حمد و شکر است. و امّا این عبارت؛ سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَهُ، به‌خاطر آن گفته شد که پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فریاد و ناله حمد و تسبیح و تهلیل ملائکه را شنید و این جمله را گفت؛ سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَهُ. از همین روست که اگر در دو رکعت اوّل، حدثی پیش بیاید، شخص باید آن دو رکعت را اعاده کند و این اوّلین واجب در نماز زوال یعنی ظهر است[۷۱]

5- فلسفه استحباب هفت تکبیر در تکبیرةالاحرام

از هشام بن حکم روایت است که از امام کاظم (علیه‌السلام) پرسیدم: «چرا تعداد هفت تکبیر در شروع نماز بهتر است؟ چرا در رکوع سُبحانَ رَبی العَظِیمِ وَ بِحَمدِهِ و در سَجده، سُبحانَ رَبّی‌الأعلَی وَ بِحَمدِهِ گفته می‌شود»؟ فرمود: «ای هِشام! خداوند تبارک‌وتعالی آسمان‌ها و زمین را در هفت طبقه آفرید و هفت حجاب خلق نمود، وقتی پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به معراج رفت و آنگاه که فاصله او از خداوند به‌اندازه (طول) دو [انتهای] کمان یا نزدیک‌تر بود، یکی از حجاب‌ها کنار رفت، رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) تکبیر گفت و جملاتی را که در افتتاح گفته می‌شود، خواند. وقتی دوّمین حجاب کنار رفت، حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) تکبیر گفت و جملاتی را که در افتتاح گفته می‌شود خواند. وقتی سوّمین حجاب کنار رفت، حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) تکبیر گفت و همین‌طور ادامه یافت تا اینکه هفت حجاب کنار رفت و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) هفت بار تکبیر گفت، به همین دلیل در ابتدا و شروع نماز هفت بار تکبیر گفته می‌شود. سپس وقتی عظمت خدا را به یاد آورد بسیار ترسید و بر زانوهایش خم شد و گفت: «سُبحانَ ربی‌العَظِیمِ وَ بِحَمدِهِ». وقتی از رکوع سر برداشت و راست ایستاد خداوند را برتر و با عظمت‌تر یافت، بر سجده افتاد درحالی‌که می‌گفت: «سُبحانَ ربّی الأعلَی وَ بِحَمدِهِ». وقتی هفت بار این قول را گفت ترس او آرام گرفت و این قول سنّت شد[۷۲] .

6- فلسفه جهر و اخفاتی بودن نمازها

امام صادق (علیه‌السلام)- محمّدبن‌عمران از امام صادق (علیه‌السلام) پرسید: «چرا نماز صبح و مغرب و عشا با صدای بلند خوانده می‌شود، امّا بقیه نمازها مثل نماز ظهر و عصر با صدای بلند خوانده نمی‌شود؟ و چرا ذکر تسبیح در دو رکعت آخر نماز از خواندن [حمد و سوره] بهتر و افضل است»؟

امام (علیه‌السلام) فرمود: «زیرا وقتی پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به آسمان عروج کرد، اوّلین نمازی که خدا بر او واجب کرد، نماز ظهر روز جمعه بود، سپس خداوند عزّوجلّ به ملائکه امر کرد پشت سر حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نماز بگزارند و به پیامبرش امر کرد نماز را با صدای بلند قرائت کند تا فضل و مرتبت او برای ملائکه آشکار شود، سپس نماز عصر را بر او واجب کرد، امّا هیچ‌یک از ملائکه را به همراهی او امر نکرد و به پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) امر کرد حمد و سوره نماز را با صدای آرام قرائت کند، زیرا کسی در پشت‌سر حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نبود. سپس نماز مغرب را بر او واجب کرد و ملائکه را با او همراه کرد و به او امر کرد با صدای بلند حمد و سوره را قرائت کند و همین‌طور نماز عشا را. وقتی فجر نزدیک شد، خدا نماز صبح را بر پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) واجب کرد و به او امر کرد آن را با صدای بلند بخواند تا فضل و مرتبت او برای مردم آشکار شود، همان‌گونه که برای ملائکه آشکار شد. به‌همین‌علّت نماز صبح با صدای بلند خوانده می‌شود». پرسیدم: «چرا در دو رکعت آخر نماز تسبیح از قرائت [حمد و سوره] افضل و بهتر است»؟ فرمود: «زیرا وقتی پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) در دو رکعت آخر نماز بود، عظمت متجلّی شده پروردگار را به یاد آورد و متحیّر شد و گفت: سُبحانَ اللهِ وَ الحَمدُ لِلهِ وَ لا إلهَ إلا اللهُ وَ اللهُ أکبَر، به همین خاطر ذکر تسبیح از قرائت بهتر است».[۷۳]

7- شروع اذان گفتن از شب معراج

در تفسیر عیّاشی از عبدالصَّمدبن‌بشیر روایت است که نزد امام صادق (علیه‌السلام) درباره شروع و پیدایش اذان سخن به میان آمد و گفته شد؛ مردی از انصار اذان را در خواب دید و آن را برای پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) تعریف کرد و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به او امر کرد آن را به بلال بیاموزد. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «دروغ می‌گویند! پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) در سایه کعبه در خواب بود، جبرئیل نزد پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) آمد، درحالی‌که ظرف آب بهشتی در دست داشت، پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) را بیدار کرد و به او امر کرد با آن آب خود را بشوید، سپس پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) را در مَحمِلی که هزاران هزار رنگ نور داشت سوار کرد و به آسمان برد تا اینکه به درهای آسمان رسیدند»[۷۴].

8- جبرئیل مؤذن پیامبر در معراج

امام صادق (علیه‌السلام)- حفض‌بن بختری گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: وقتی پیامبر خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به معراج رفت، وقت نماز رسید و جبرئیل اذان گفت، وقتی گفت: «اللهُ أکبَر، اللهُ أکبَر»، ملائکه گفتند: «اللهُ اکبَر، اللهُ اکبَر»، وقتی گفت: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلا الله». گفتند: «بت‌ها و الهه‌ها نابود شدند»، وقتی گفت: «أشهَدُ أنَّ محمّداً رسول‌الله»، گفتند: «پیامبری است که مبعوث شده است». وقتی گفت: «حَیَّ عَلَی‌الصَّلاةً»، گفتند: «به عبادت پروردگارش تشویق و ترغیب نمود»، وقتی گفت: «حَیَّ عَلَی الفَلاحِ»، گفتند: «هرکس از او تبعیّت کند، رستگار می‌شود»[۷۵]

معارفی ناب که در شب معراج گفته شد

1- در خواست پیامبر برای امت در شب معراج

از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده‌اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: [در شب معراج] با جبرئیل (علیه السلام) می‌رفتیم تا آنکه به سدرهًْ‌المنتهی رسیدم [آن درخت چنان بزرگ بود] که یک برگ از آن برای سایه‌انداختن روی امّتی از امّت‌ها کافی بود. من از آن درخت همان‌طور که خداوند می‌فرماید به اندازه دوکمان تیر یا کمتر از آن فاصله داشتم. [در این هنگام] خداوند مرا فراخواند: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیه مِن رَّبِّه»

گفتم: «من از جانب خود و امّت خود پاسخ می‌دهم: وَالْمُؤْمِنُونَ کلٌّ آمَنَ بِاللّه وَمَلآئِکتِه وَکتُبِه وَرُسُلِه لاَ نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِه» و گفتم: «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَک رَبَّنَا وَإِلَیک الْمَصِیرُ».

خداوند فرمود: «لاَ یکلِّفُ اللّه نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَها لَها مَا کسَبَتْ وَعَلَیها مَا اکتَسَبَتْ»

من گفتم: «رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا» و

خداوند فرمود: «تو را بازخواست نخواهم‌کرد».

گفتم: «رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَینَا إِصْرًا کمَا حَمَلْتَه عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا» خداوند فرمود: «بر دوش تو قرار نمی‌دهم. (به‌عهده‌ات نمی‌گذارم)».

من گفتم: «رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِه وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ» خداوند فرمود: «آن را به تو و امّت تو عطا کردم».

امام صادق (علیه السلام) افزود: «هیچ کسی کریم‌تر و بزرگوارتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) به نزد خدا فرستاده‌نشد تا چنین خصلتی را برای امّت خود بخواهد»[۷۶].

2- صله‌رحم تا چهل نسل

أَباحسن بن على وشاء از امام رضا (علیه‌السلام) از پدران بزرگوارش از على (علیه‌السلام) نقل مى‌كند كه فرمود: پيامبر خدا (صلی‌الله عليه و آله) فرمود: هنگامى كه به آسمان برده شدم، رحمى را ديدم كه به عرش (خدا) آويزان است، و از رحم ديگرى به پروردگارش شكايت مى‌كند. به او گفتم: بين تو و آن رحم چند نسل فاصله است‌؟ گفت: در نسل چهلمين به هم مى‌رسيم [۷۷].

3- اذکار انسان مصالح بنای بهشتی مشاهده شده در معراج نبی مکرم

امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: چون شب معراج به آسمان‌ها پرواز کردم، وارد بهشت شدم سپس زمین همواری را دیدم که در آن زمین فرشتگان بقعه‌ای می‌ساختند، یک خشت از طلا و یکی از نقره. پرسیدم: «چرا گاهی مشغول کار هستید و گاهی هم بیکار». گفتند: «منتظر مصالح هستیم». پرسیدم: «از کجا مصالح ساختمانی برای شما می‌آید». گفتند: «مصالح ساختمانی ما گفتن مؤمن است؛ سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر، هرگاه این ذکر را بگوید ما مشغول ساختن بقعه می‌شویم هرگاه از این ذکر خاموش شود ما هم بیکار می‌ایستیم[۷۸].

ملاقات پیامبر با کاروان قریش در بیت‌المقدس در معراج و انکار آن توسط ابوسفیان

امام صادق(عليه السّلام)مى‌فرمايد:نخست شبانه پيامبر(صلّى الله عليه و آله)را به بيت المقدس بردند و محرابهاى پيامبران را به ايشان عرضه كردند و رسول خدا در آنها نماز گزاردند و جبريل ايشان را برگرداند.

به هنگام بازگشت پيامبر(صلّى الله عليه و آله)از كنار كاروانى از قريش عبور فرمودند كه در ظرفى مقدارى آب داشتند و يكى از شتران خود را گم كرده و در جستجوى آن بودند.چون صبح شد پيامبر(صلّى الله عليه و آله)به قريش گفتند كه خداى عز و جل ديشب مرا به بيت المقدس برد و منازل و نشانه‌هاى بازمانده از پيامبران را كه درود خدا بر ايشان باد به من ارائه دادند،و من در فلان جا از كنار كاروانى از قريش گذشتم كه شترى گم كرده بودند و از ظرف آب ايشان آب نوشيدم و بقيۀ آن را بر زمين ريختم.

ابو جهل گفت:اينك فرصت به دست شما رسيد.از او بپرسيد شمار ستون‌ها و قنديل‌هاى مسجد الاقصى چند است.

آنان گفتند:اى محمد!اينجا كسانى هستند كه به بيت المقدس رفته‌اند اينك براى ما وصف كن كه شمار ستون‌ها و قنديل‌ها و محراب‌هاى آن چند است‌؟در اين هنگام جبرئيل(عليه السّلام)آمد و تصويرى از بيت المقدس برابر رسول خدا نهاد و پيامبر شروع به پاسخ دادن به پرسش‌هاى ايشان فرمود و چون خبر داد،گفتند:باشد تا كاروانى برسد و از ايشان در بارۀ آنچه گفتى بپرسيم.

پيامبر فرمودند:نشان راستى اين گفتار اين است كه فردا با بر آمدن خورشيد،كاروان شما اينجا مى‌رسد و پيشاپيش آن شترى خاكسترى رنگ حركت مى‌كند.

سپيده دم فردا آنان آمدند و به گردنه مى‌نگريستند و مى‌گفتند:هم اكنون آفتاب طلوع مى‌كند.در همان حال كه قرص خورشيد سر زد كاروان هم فرا رسيد و پيشاپيش آن شترى خاكسترى در حال حركت بود.قريش از آنچه رسول خدا فرموده بود از كاروانيان پرسيدند.

گفتند:آرى،شترى از ما در فلان جا گم شده بود و آبى در ظرفى نهاده بوديم و چون صبح شد ديديم آب به زمين ريخته است.با وجود اين چيزى جز سركشى برايشان نيفزود[۷۹]

انکار ملاقات پیامبر با کاروان قریش در بیت‌المقدس در شب معراج توسط کفار قریش

هشام بن حکم از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند: وقتی پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به قریش فرمود: «دیشب به معراج رفته بودم»، به همدیگر گفتند: «بهترین فرصت برای غلبه بر او به‌دست آمده است، از او درباره شهر اَیْله بپرسید». آنها درباره آن شهر از پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پرسیدند، پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سر به زیر انداخت و مَکث و درنگ کرد، جبرئیل نزد حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) آمد و گفت: «ای رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله)! سرت را بلند کن، خداوند شهر اَیله را برای تو آشکار کرده است و به هر درّه‌ای و گودالی امر کرده تا برآید و هر کوه و تپّه‌ای امر کرده ‎است فرو رود».

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سرش را بلند کرد و شهر ایله را دید که برای او مرتفع و آشکار شده است، آنها از حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سؤال کردند و حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پاسخ آنها را می‌داد، درحالی‌که به آن شهر می‌نگریست، سپس فرمود: «علامت و نشانه‌ صدق کلام من این است که کاروانی از آنِ ابوسفیان که بار گندم دارد و شتری کاملاً سرخ‌رنگ در جلوی آن حرکت می‌کند، فردا هم‌زمان با طلوع آفتاب به شهر وارد می‌شود».

قریش افرادی را فرستادند و به آنها گفتند: «هرکجا کاروان را دیدید همان جا نگه دارید تا سخن پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) دروغ از آب درآید و به‌درستی تعبیر نشود»، خداوند سر قافله را به سمت ساحل برگرداند. مردم صبحگاه از خانه بیرون‌آمده بودند. امام (علیه‌السلام) فرمود: «تا به آن روز، مکّه هرگز ندیده بود آن‌قدر زن و مرد از خانه بیرون آیند، تا آنچه را که رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرموده بود را ببینند.

ناگاه شتری از سوی ساحل پیدا شد. کسی گفت: «شتر، آفتاب است. آفتاب، شتر است». حضرت (علیه‌السلام) فرمود: «آفتاب و شتر هر دو با هم در آن شهر طلوع کردند (نمایان شدند)»[۸۰].

نقل واقعه معراج برای مردم توسط رسول اکرم در اولین فرصت

ابان‌بن‌عثمان از امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده که فرمود: رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) صبح آن شب که به معراج رفت شرح مسافرت خود را با مردم بازگو کرد، گفتند: «اگر راست می‌گویی معبد بیت‌المقدس را توصیف کن».

رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) توصیف کرد، ولی چون شبانه زیارت کرده بود نتوانست توصیف کاملی به عمل آورد؛ جبرئیل آمد و گفت: «به این‌جا بنگر».

صورت معبد در دیدگاه رسول خدا نمایان شد و رسول خدا بنای معبد را توصیف کرد، سپس کاروان قریش مجسّم شد و رسول خدا خبر داد که شتری خاکستری‌رنگ در پیشاپیش قافله روان است که با طلوع خورشید به مکّه می‌رسند؛ مردم قریش دیدبان فرستادند تا اگر راست باشد قافله را نگه دارند، ولی قافله با طلوع خورشید وارد شد. اینجا بود که قرظةً‌بن‌عبد عمرو گفت: «واحسرتا، چه‌قدر باید متأسف باشم که جوان نیستم تا یارویاور تو باشم، یارویاور مردی که مدّعی است یک‌شبه تا بیت‌المقدس رفته و بازگشته است»[۸۱].

تفصیل ماجرای شب معراج

هشام‌بن‌سالم نقل می‌کند که امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، بُراق را نزد پیامبر خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) آوردند. یکی لگام و دیگری رکاب را گرفت و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سوار شد و دیگری لباس او را مرتّب کرد.

بُراق چموشی کرد و جبرئیل به صورت او سیلی زد و گفت: «آرام باش، ای براق! قبل از این هیچ پیامبری بر پشت تو سوار نشده است و بعد از او هم هرگز همانند او، سوار بر تو نمی‌شود». بُراق اندکی پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) را بالا بُرد [البتّه نه خیلی زیاد] و جبرئیل همراه او بود و آیات آسمان‌ها و زمین را به او نشان می‌داد.

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: در راه، کسی از سمت راست مرا صدا کرد؛ ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)!

من پاسخی ندادم و توجّهی به او نکردم، پس کسی از سمت چپ مرا صدا کرد؛ ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)!

من به او پاسخی ندادم و توجّهی به او نکردم، سپس زنی از روبروی من آمد که دست‌هایش تا آرنج عریان بود و از همهٔ زینت‌های دنیا به خود آویخته بود و گفت: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! به من نگاه کن تا با تو صحبت کنم».

امّا توجّهی به او نکردم و به راه خود ادامه دادم تا اینکه صدایی شنیدم که مرا ترساند، جلوتر رفتم.

جبرئیل نزد من آمد و گفت: «نماز بگزار».

پایین رفتم و نماز خواندم.

پرسید: «می‌دانی کجا نماز خواندی»؟

گفتم: «نه»!

گفت: «تو در طور سینایی؛ جایی‌که خداوند با موسی سخن گفت[۸۲]، نماز خواندی».

دوباره سوار بر براق شدم و حرکت کردیم.

جبرئیل دوباره گفت: «پایین بیا و نماز بگزار». چنین کردم.

پرسید: «می‌دانی کجا نماز خواندی»؟

گفتم: «نه»!

گفت: «تو در بیت‌لحم نماز خواندی، بیت‌لحم نزدیک بیت‌المقدس است و زادگاه عیسی‌بن‌مریم (علیه‌السلام) است».

پس دوباره سوار شدم و به سمت بیت‌المقدّس رفتیم، براق را به حلقه‌ای که پیامبران (مرکب خود را به آن می‌بستند بستم، وارد مسجد شدم، جبرئیل همراه من بود، دیدیم ابراهیم و موسی و عیسی (و هرکدام از پیامبران که خدا اراده کرده، همه نزد من آمدند و نماز برپا شد.

شک نداشتم که جبرئیل جلوتر از همه و به امامت نماز خواهد ایستاد، وقتی صف‌ها مرتّب شد جبرئیل بازوی مرا گرفت و جلوتر از همه ایستاند و من امام [نماز جماعت] آنها شدم و افتخار نمی‌کنم.

پس خازن سه ظرف برای من آورد؛ در یکی شیر، در یکی آب و در دیگری شراب بود. شنیدم کسی گفت:

«اگر ظرف حاوی آب را بردارد خودش و امّتش غرق می‌شوند و اگر ظرف حاوی شراب را بردارد خود و امّتش هدایت می‌شوند». من ظرف شیر را برداشتم و از آن نوشیدم، جبرئیل گفت: «تو و امّت تو هدایت شدید».

سپس پرسید: «در راه چه دیدی»؟

گفتم: «کسی از سمت راست مرا صدا کرد».

پرسید: «به او جواب دادی»؟ گفتم: «نه»! توجّهی به او نکردم.

گفت: «آن داعی یهود بود، اگر به او پاسخ می‌دادی بعد از تو امّتت همه یهودی می‌شدند».

پرسید: «دیگر چه دیدی»؟ گفتم: «کسی از سمت چپ مرا صدا کرد».

پرسید: «به او جوابی دادی»؟ گفتم: «نه! توجّهی به او نکردم».

گفت: «آن داعی مسیحیّت بود، اگر به او پاسخ می‌دادی بعد از تو امّتت مسیحی می‌شدند».

پرسید: «چه چیز از روبرو به استقبال تو آمد»؟

گفتم: «زنی که بازوانش تا آرنج عریان بود و از همهٔ زینت‌های دنیا به خود آویخته بود [به من] گفت: ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! به من بنگر تا با تو سخن بگویم».

پرسید: «آیا با او صحبت کردی»؟

گفتم: «نه! هیچ سخنی نگفتم و توجّهی به او ننمودم».

گفت: «آن دنیا بوده اگر با او کلمه‌ای می‌گفتی، امّت تو دنیا را بر آخرت ترجیح می‌داد».

سپس صدایی ترسناک شنیدم، جبرئیل گفت: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! می‌شنوی»؟

گفتم: «آری»! گفت: «هفتاد سال پیش از دهانه جهنّم سنگی را به درونش انداختم، اکنون به قعر آن رسید».

گفتند: «پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) تا زمانی که جان به جان‌آفرین تسلیم کرد، هرگز نخندید».

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «سپس همراه با جبرئیل به آسمان دنیا صعود کردیم، ملکی به نام اسماعیل در آنجا بود، همان صاحب خَطفه که خداوند می‌فرماید: مگر آنها که در لحظه‌ای کوتاه برای استراق‌سمع به آسمان نزدیک شوند که «شهاب ثاقب» آنها را تعقیب می‌کند![۸۳] و هفتادهزار ملک تحت امر او، هر ملکی هم هفتادهزار ملک تحت امرش [می‌باشد]».

پرسید: «ای جبرئیل! این شخص که همراه توست، کیست»؟ پاسخ داد: «محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پیامبر خداست».

پرسید: «مبعوث شده است»؟ گفت: «آری»! سپس او در آسمان را گشود و من به او سلام دادم و او پاسخ آن را داد و برای هم طلب مغفرت کردیم و گفت:»خوش آمدی ای برادر ناصح و پیامبر صالح! با همهٔ آنها دیدار و مصافحه کردم و وارد آسمان دنیا شدم، همهٔ ملائکه با چهره‌ای خندان و مژده خیر از من استقبال کردند به‌جز یکی که بسیار غول‌پیکر، زشت‌منظر و عصبانی بود، همانند سایر ملائکه در حقّ من دعا کرد، امّا نه با خنده و روی گشاده.

پرسیدم: «ای جبرئیل! این کیست؟ من از آن ترسیدم»!

گفت: «باید از آن بترسی، همهٔ ما از آن می‌ترسیم، این مالک و خازن جهنّم است، تابه‌حال هرگز نخندیده و از زمانی‌که خداوند او را بر جهنّم گماشته است، روزبه‌روز خشم و غضبش نسبت به دشمنان خدا و گنهکاران بیشتر و بیشتر می‌شود، خدا به دست او از دشمنانش انتقام می‌گیرد، اگر پیش از تو با کسی خندیده بود، یا بعدازاین با کسی می‌خندید، امروز با تو هم می‌خندید، امّا او هرگز نمی‌خندد»، من به او سلام دادم او پاسخ سلام مرا داد و به من بشارت بهشت داد.

به جبرئیل که طبق فرموده خداوند، در آسمان‌ها مورد اطاعت [فرشتگان] و امین است![۸۴] گفتم: «آیا به او امر می‌کنی جهنّم را به من نشان دهد»؟ جبرئیل به او گفت: «مالک! جهنّم را به محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نشان بده». او پوشش جهنّم را برداشت و دری از درهای آن را باز کرد. آتشی از آن بیرون آمد و به آسمان زبانه کشید، من بسیار ترسیدم و گمان کردم اکنون این آتش مرا در بر می‌گیرد. گفتم: «ای جبرئیل! به او بگو پوشش آتش را بر روی آن بیندازد» و جبرئیل چنین کرد و مالک به آتش گفت: «برگرد» و آتش به‌جای خود برگشت.

جلوتر رفتم، مردی بزرگ و درشت‌هیکل و گندمگون دیدم، پرسیدم: «ای جبرئیل! این کیست»؟

گفت: «پدرت، آدم (علیه‌السلام) است». ناگهان نسل و ذرّیّه‌اش به او نشان داده شد و می‌فرمود: «روحی پاک و عطری خوشبو از کالبدی پاک»، سپس پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سوره مطفّفین را از تلاوت کرد؛ چنان نیست که آنها [درباره معاد] می‌پندارند، بلکه نامه اعمال نیکان در «علیّین» است! و تو چه می‌دانی «علیّین» چیست! نامه‌ای است رقم‌خورده و سرنوشتی قطعی است[۸۵]، پس به همدیگر سلام داده و برای هم طلب مغفرت نمودیم.

آدم (علیه‌السلام) گفت: «خوش آمدی ای پسر صالح و پیامبر صالح و شایسته! که در زمان نیک و صالح مبعوث شده‌ای». سپس به فرشته‌ای از ملائکه برخوردم که در جایگاهی نشسته بود و همهٔ عالم در میان دو زانوی او بود و در دستش لوحی از نور داشت که در آن چیزهایی نوشته شده بود و او در آن می‌نگریست و به راست و چپ و اطرافیان خود توجّهی نمی‌کرد و غمگین و حزین نشسته بود، پرسیدم: «جبرئیل! این کیست»؟

گفت: «این ملک‌الموت است، سخت‌کوش و جدّی در قبض ارواح».

گفتم: «نزدیک‌تر برویم تا با او صحبت کنم». نزدیک شدیم و به او سلام دادم، جبرئیل به او گفت: «این محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، پیامبر رحمت است که خدا او را بر بندگان فرستاد. او هم به من خوشامد گفت و با سلام و تحیّت از من استقبال کرد و گفت: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! بشارت می‌دهم که من همه چیز را در امّت تو می‌بینم».

گفتم: «سپاس خداوندی را که صاحب نعمت و احسان نسبت به بندگانش است، این ناشی از فضل و رحمت پروردگارم نسبت به من است». جبرئیل گفت: «در عمل، او خشن‌ترین ملک است».

پرسیدم: «آیا روح هرکس که تابه‌حال مُرده و یا بعدازاین خواهد مرد، تو قبض می‌کنی»؟ گفت: «آری»!

پرسیدم: «هر کجا باشند آنها را می‌بینی و خودت مشاهده می‌کنی»؟ گفت: «آری»! ملک‌الموت گفت: «همهٔ دنیا که خدا آن را برای من مسخّر کرده و مرا بر آن مسلّط داشته، همانند درهمی در دست شخصی است که هرگونه بخواهد آن را می‌چرخاند، هر روز پنج بار بر هر خانه‌ای سر می‌زنم و هرگاه صاحبان عزایی بر مرده خود بگریند به آنها می‌گویم: برای او گریه نکنید، من بارهاوبارها سراغ شما خواهم آمد تا هیچ‌یک از شما باقی نماند». رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «مرگ، بلایی برتر از همهٔ بلاها است، ای جبرئیل»!

جبرئیل گفت: «آنچه بعد از مرگ وجود دارد خیلی بیشتر از مرگ سخت و ناگوار است». پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «سپس جلوتر رفتیم و گروهی را دیدیم که در برابر آنها سفره‌هایی انداخته شده و در آن گوشت پاک و گوشت کثیف و ناپاک قرار داشت و آنها گوشت پاک را رها کرده، از غذای ناپاک می‌خوردند». پرسیدم: «این‌ها کیستند»؟

جبرئیل گفت: «این‌ها گروهی از امّت تو هستند که مال حرام می‌خورند، سپس ملکی را دیدم که خلقت او بسیار عجیب بود، نیمی از جسد او آتش و نیم دیگر یخ بود، نه آتش یخ را آب می‌کرد نه یخ آتش را خاموش می‌کرد و او با صدای بلند می‌گفت: پاک و منزّه است خدایی که این آتش را مهار کرده و آتش یخ را ذوب نمی‌کند و سرمای این برف را از اینکه گرمای این آتش را خاموش کند منع کرد، بار خدایا! ای آن که بین یخ و آتش انس و الفت برقرار کرده‌ای، در قلب بندگان مؤمن خود هم الفت و انس برقرار کن». پرسیدم:»این کیست»؟

جبرئیل گفت: «این ملک را خداوند بر همهٔ اطراف‌واکناف آسمان‌ها و زمین‌ها موکّل ساخته است، او خیرخواه‌ترین ملک خدا نسبت به بندگان مؤمن است و از زمانی که خلق شده است، همان دعایی را که شنیدی، در حقّ آنها می‌خواند و دو ملک در آسمان هستند یکی از آنها دائماً می‌گوید: خدایا! بخشش و انفاق هرکس که انفاق می‌کند را به او برگردان و دیگری می‌گوید: خدایا! نابودی و هلاکت را نصیب بخیل گردان».

جلوتر رفتم،

گروهی را دیدم که لب‌هایی شبیه لب‌های شتر داشتند، گوشت پهلوهایشان را کنده و به دهانشان می‌ریختند، پرسیدم: «این‌ها کیستند»؟ جبرئیل گفت: «این‌ها عیب‌جویان و سخن‌چینان هستند».

و گروهی را دیدم که سرهایشان با سنگ کوبیده می‌شد». پرسیدم: «این‌ها کیستند»؟ جبرئیل گفت: «این‌ها کسانی‌اند که از نماز عشاء غفلت می‌کردند و به آن اهمیّتی نمی‌دادند».

گروهی را دیدم که آتش در دهانشان ریخته و از مخرج آنها بیرون می‌آمد. پرسیدم: «این‌ها کیستند»؟ گفت: «این‌ها کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم می‌خورند، [در حقیقت]، تنها آتش می‌خورند و به‌زودی در شعله‌های آتش (دوزخ) می‌سوزند»[۸۶]

گروهی را دیدم که چون می‌خواستند برخیزند، شکم بزرگ‌شان مانع می‌شد. از جبرئیل درباره آنها پرسیدم، گفت: این‌ها کسانی که ربا می‌خورند، [در قیامت] برنمی‌خیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماسّ شیطان، دیوانه شده [و نمی‌تواند تعادل خود را حفظ کند گاهی زمین می‌خورد، گاهی بپا می‌خیزد][۸۷]. این رباخواران همانند آل‌فرعون هر صبح و شب در آتش انداخته می‌شوند و می‌گویند: خدایا! قیامت کی فرا می‌رسد»؟

پس زنانی را دیدم که بر سینه‌هایشان آویخته شده بودند، پرسیدم: «این‌ها کیستند»؟ جبرئیل گفت: «اینان، زنان زناکار هستند، کسانی که مال شوهرانشان را به فرزندان کس دیگری به ارث می‌رساندند». رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «خشم خدا نسبت به زنی که کسی غیر از قومی را میان آنها وارد می‌کند و او بر عورت آنها آگاه شده و از خزانه آنها می‌خورد، زیاد است».

پس گروهی از ملائکه را دیدم که خداوند عزّوجلّ آنها را به صورتی که اراده کرده خلق نموده بود و چهره‌هایشان را به صورتی که اراده فرموده قرار داده بود. هر جزء از پیکر آنها با صدایی متفاوت خدا را ذکر و تسبیح می‌گفت، صدایشان به حمد و ثنا بلند بود و از ترس خدا گریه می‌کردند، درباره آنها از جبرئیل پرسیدم، گفت: «آن‌گونه که می‌بینی خلق شده‌اند، از خوف خدا هیچ‌یک از آنها با ملکی که در کنار اوست، هرگز کلمه‌ای سخن نگفته و هرگز سر خود را بلند نکرده و یا بیشتر از آنکه هست خم ننموده است». به آنها سلام کردم و به علّت خضوع و خشوع، با اشاره سر پاسخ مرا دادند، جبرئیل گفت: «این، محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پیامبر رحمت است که خدا او را به‌عنوان پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به‌سوی بندگان خود فرستاده است، او خاتم پیامبران (و سیّد آنهاست، آیا با او سخن نمی‌گویید»؟ با شنیدن این سخن به‌سوی من آمدند و سلام و تحیّت گفتند و به من و امّتم بشارت خیر دادند.

پس به آسمان دوّم بالا رفتیم، دو مرد کاملاً شبیه یکدیگر دیدم، از جبرئیل پرسیدم: «این‌ها کیستند»؟ گفت: «دو پسرخاله، عیسی و یحیی (علیهماالسلام)». به آن دو سلام کردم، پاسخ مرا دادند و برای هم طلب مغفرت نمودیم، گفتند: «خوش آمدی ای برادر و پیامبر صالح! در آنجا هم فرشتگانی را دیدم همانند آنان که در آسمان اوّل دیده بودم، همه در حال حمد و ثنای خداوند، هریک با صدایی متفاوت از صدای دیگران و خداوند آنها را همان‌گونه که اراده کرده بود، خلق نموده بود». سپس به آسمان سوّم صعود کردیم، مردی را دیدم که از شدّت زیبایی نسبت به دیگران، چون ماه بدر بود در میان ستارگان، از جبرئیل درباره او پرسیدم، گفت: «او برادرت؛ یوسف (علیه‌السلام) است». به او سلام دادم، پاسخ مرا داد و برای هم طلب مغفرت نمودیم. گفت: «خوش آمدی، ای برادر و پیامبر صالح که در زمانی نیک و صالح مبعوث شدی». در آنجا هم همانند آسمان اوّل و دوّم ملائکه را در حال خضوع و خشوع دیدم، جبرئیل سخنانی را که درباره من به آنها گفته بود به این ملائکه هم گفت و این‌ها هم همان کاری را کردند که ملائکه پیشین انجام داده بودند.

سپس به آسمان چهارم بالا رفتیم، در آنجا مردی را دیدم، از جبرئیل درباره او پرسیدم، گفت: «این ادریس (علیه‌السلام) است که خداوند به او مقام و مرتبه عالی و رفیع عطا کرده است». به همدیگر سلام کرده و برای هم طلب مغفرت نمودیم، در آنجا هم مانند طبقات پیشین آسمان، ملائکه را در حال خضوع و خشوع و عبادت دیدم که به من و امّتم بشارت خیر دادند. سپس ملکی را دیدم که بر تختی نشسته و هفتاد هزار ملک روبه‌روی او هستند و هر ملکی هم هفتاد هزار ملک تحت امر دارد، پس در دل رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) چنین افتاد که این فرشته باید همان باشد، پس جبرئیل بر آن ملک فریادی کشید و گفت: «برخیز! و او تا روز قیامت ایستاده خواهد بود».

پس به آسمان پنجم رفتیم، مردی میان‌سال و درشت چشمی را دیدم که تابه‌حال میان‌سالی بزرگ‌تر از او ندیده بودم. گروهی از یارانش در کنار او بودند از کثرت آنها تعجّب کردم. پرسیدم: «ای جبرئیل! این کیست»؟ گفت: «هارون‌بن‌عمران، محبوب در میان قوم خود». به همدیگر سلام داده و برای هم طلب مغفرت کردیم. در آنجا هم مانند آسمان‌های پیشین ملائکه‌ای را در حال خضوع و عبادت دیدم.

سپس به آسمان ششم صعود کردیم، مردی دیدم گندمگون و بلندقامت و اگر او دو پیراهن به تن می‌کرد، باز موهایش در هر دوی آنها نفوذ می‌کرد. شنیدم که می‌گفت: «بنی‌اسرائیل گمان می‌کند که من برترین و بزرگوارترین فرزند آدم (علیه‌السلام) ابوالبشر هستم، امّا این مرد از من بزرگوارتر و ارجمندتر است». از جبرئیل پرسیدم: «این کیست»؟ گفت: «برادرت موسی‌بن‌عمران (علیه‌السلام)». به همدیگر سلام داده و برای هم طلب مغفرت نمودیم، در آنجا هم ملائکه‌ای را دیدم که همانند آنچه در آسمان‌های پیشین دیده بودم در حال خضوع و خشوع و عبادت پروردگار بودند،

سپس به آسمان هفتم صعود کردیم، به هر مَلَکی که گذر کردم. گفت: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! حِجامت کن و امّت خود را به حِجامت امر کن» و در آنجا هم مردی را دیدم که موی سر و ریش او سیاه‌وسفید بود و بر تختی نشسته بود. پرسیدم: «ای جبرئیل! این مرد کیست که در آسمان هفتم و بر در بیت‌المعمور و جوار باری‌تعالی ساکن است»؟ گفت: «این پدرت، ابراهیم (علیه‌السلام) است و این مقام و محلّ تو و پرهیزکاران امّت تو هم خواهد بود».

سپس پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) خواند: سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و [در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند همچنین] این پیامبر و کسانی که [به او] ایمان آورده‌اند [از همه سزاوارترند] و خداوند، ولیّ و سرپرست مؤمنان است. (آل عمران/۶۸) سپس به همدیگر سلام دادیم و ابراهیم (علیه‌السلام) گفت: «خوش آمدی ای پیامبر و فرزند صالح که در زمانی نیک و صالح مبعوث شده‌ای»! در آنجا هم، همانند آسمان شش‌گانه پیشین ملائکه را در حال سجود و خشوع دیدم که به من و امّتم بشارت خیر دادند. رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «در آسمان هفتم دریاهایی از نوردیدم بسیار درخشان، نزدیک بود از درخشش آن چشم‌ها کور شوند و دریاهایی تاریک و دریاهای برف‌ویخ که رعدوبرق می‌زد و هر بار که می‌ترسیدم از جبرئیل می‌پرسیدم و جبرئیل می‌گفت: «مژده و بشارت باد بر تو ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! و کرامت پروردگارت را شکر کن و به‌خاطر لطف پروردگارت حمد و ثنای او را به‌جا آور، خداوند با قدرت و مساعدت خود، به من قوّت قلب و ثبات داد».

و از جبرئیل بسیار سؤال‌ها پرسیدم و بسیار از آنچه دیدم تعجّب نمودم. جبرئیل گفت: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! آنچه می‌بینی به نظرت بزرگ و عظیم است؟! این تنها یکی از آفریده‌های پروردگار توست، پس آن خالقی که چنین مخلوقی را آفریده چگونه است؟! و آفریده‌هایی بزرگ و عظیمی که تو نمی‌بینی [چگونه است]؟!

میان خداوند و خلق او هفتادهزار حجاب وجود دارد و نزدیک‌ترین مخلوق خدا به او من و اسرافیل هستیم که بین ما و خدا چهار حجاب وجود دارد؛ حجابی از نور، حجابی از ظلمت و تاریکی، حجابی از ابر و حجابی از آب و از جمله مخلوقات عجیبی‌که خداوند آفریده و به آن صورت که اراده کرده آن را شکل داده بود، خروسی بود که پاهایش در پایین‌ترین حدّ زمین هفتم و سرش در عرش بود که یکی از ملائکه الهی به شمار می‌رفت که خداوند به اراده خود او را به آن شکل آفریده بود؛ پاهایش در آخرین حدّ زمین هفتم بود، سپس بالاتر آمده و به آسمان هفتم رسید و همچنان جلوتر رفت تا تاجش به عرش الهی رسید و دائماً می‌گوید: «هرکجا که باشم پروردگارم پاک و منزّه است». دو بال بزرگ داشت که اگر آنها را می‌گسترد شرق و غرب را می‌پوشاند، در هر سحرگاه این خروس بال‌هایش را باز می‌کند و بر هم می‌زند و با صدای بلند تسبیح می‌گوید: «پاک و منزّه است خداوند، مالک آسمان‌ها و زمین، پاک و مقدّس است، پاک و منزّه است خداوند بزرگ و متعال، هیچ معبودی جز الله نیست، زنده و پابرجاست». با این کار او، همهٔ خروس‌های زمین، زبان به تسبیح می‌گشایند و بال‌هایشان را برهم زده و فریاد سر می‌دهند، وقتی این خروس در آسمان ساکت شود، خروس‌های روی زمین هم ساکت می‌شوند. در زیر بال‌های سفیدرنگ آن خروس، پر و کرک‌هایی سبز پررنگ و غلیظ وجود داشت و من هرگز چنین رنگ سبزی ندیده بودم.

سپس همراه جبرئیل به راه افتاده به بیت‌المعمور وارد شدم و دو رکعت نماز خواندم، همراه من گروهی از یاران من بودند که لباس‌هایی تازه و نو پوشیده بودند و گروهی دیگر لباس‌های کهنه پوشیده بودند، ابتدا آنان که لباس نو و تازه پوشیده بودند آمدند و سپس آنان که لباس کهنه پوشیده بودند نشستند.

سپس دو نهر برایم آشکار شد، یکی به نام کوثر و دیگری رحمت، من از آب کوثر نوشیدم و در نهر رحمت غسل ‌کردم،

سپس آن نهرها مطیع من شدند تا اینکه وارد بهشت شدم. در ساحل و کناره‌های آن رودها در بهشت، خانه‌های من و همسران من بود خاک آنجا همچون مشک خوشبو بود. یک حوری را دیدم که در نهرهای بهشتی شنا می‌کرد، از او پرسیدم: «برای چه کسی خلق شده‌ای»؟ گفت: «برای زیدبن‌حارثه» و صبحگاهان، من به زید مژده و بشارت او را دادم. [در آنجا] پرندگانی همانند شتران خراسان و انارهایی مانند دلوهای بزرگ آویخته از درختان [وجود داشت] و نیز در آنجا درختی دیدم که اگر پرنده‌ای هفتصد سال به دور تنه آن پرواز می‌کرد، باز به نقطه شروع نمی‌رسید، در هر منزلی در بهشت شاخه‌ای از این درخت وجود داشت. از جبرئیل پرسیدم: «این چیست»؟ گفت: «این درخت طوبی است که خداوند فرمود: پاکیزه‌ترین [زندگی] نصیبشان است و بهترین سرانجام‌ها![۸۸]

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «وقتی وارد بهشت شدم، به خود آمدم و از جبرئیل درباره آن دریاها و بزرگی و خلقتِ شگفت‌انگیز آنها پرسیدم»، گفت: «آن‌ها سراپرده‌های حجابی‌اند که خداوند به آن خود را می‌پوشاند، اگر آن حجاب‌ها نبود، نور عرش الهی همه چیز را نابود می‌کرد». به سدرة المنتهی رسیدم، هر برگی از آن بر امّتی سایه انداخته بود، نسبت به آن، آن‌گونه بودم که خدا می‌فرماید: فاصله او [با پیامبر] به‌اندازه فاصله دو کمان یا کمتر[۸۹] خداوند مرا صدا کرد که؛ پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است[۹۰] و از جانب خود و امت خود پاسخ دادم: و همهٔ مؤمنان [نیز]، به خدا و فرشتگان او و کتاب‌ها و فرستادگانش، ایمان آورده‌اند [و می‌گویند]: ما در میان هیچ‌یک از پیامبران او، فرق نمی‌گذاریم [و به همه ایمان داریم]».

و من گفتم: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! [انتظارِ] آمرزش تو را [داریم] و بازگشت [ما] به‌سوی توست»[۹۱]. خداوند فرمود: خداوند هیچ‌کس را، جز به‌اندازه توانایی‌اش، تکلیف نمی‌کند. [انسان]، هر کار [نیکی] را انجام دهد، برای خود انجام داده و هر کار [بدی] کند، به زیان خود کرده است». من گفتم: «پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه مکن! پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده، آن‌چنان که [به‌خاطر گناه و طغیان]، بر کسانی که پیش از ما بودند، قرار دادی! پروردگارا! آنچه طاقت تحمّل آن را نداریم، بر ما مقرّر مدار! و آثار گناه را از ما بشوی! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مایی، پس ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان»![۹۲] خداوند فرمود: «آن را به تو و امّت تو عطا کردم».

امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «هیچ‌کسی کریم¬تر و بزرگوارتر از پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به نزد خدا فرستاده نشده است تا چنین خصلتی را برای امت خود بخواهد». پس پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) عرض کرد: «خدایا! به پیامبرانت فضایل و مراتبی عطا کرده‌ای، پس به من هم عطا کن». فرمود: «دو جمله از عرش خود را به تو عطا کردم، لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ وَ لَا مَنْجَی مِنْکَ إِلَّا إِلَیْکَ، یعنی هیچ نیرو و قدرتی جز قدرت خدا وجود ندارد و تنها مفرّ و پناه از خدا، خودِ خداوند است و ملائکه دعاها و کلماتی به من آموختند که هر صبح و شب آنها را می‌خوانم؛ خدایا! از ظلم و ستم خود به عفو و بخشش تو پناه می‌آورم و از گناه خود به مغفرت و از ذلّت و پَستی خود به عزّت تو و از فقر خود به غِنا و بی‌نیازی تو پناه می‌آورم و چهره فانی به چهره جاودان و ابدی تو که هیچ فنایی ندارد پناه می‌آورد.

سپس صدای اذان را شنیدم، ملکی در آسمان اذان می‌داد که پیش از آن شب هرگز دیده نشده بود. گفت: «اللهُ أکبَر، اللهُ أکبَر». خداوند فرمود: «بنده‌ام راست می‌گوید، من بزرگ‌تر و برتر هستم». گفت: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ الله، أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ الله»، باری‌تعالی فرمود: «بنده‌ام راست می‌گوید، من الله هستم هیچ معبودی جز من وجود ندارد».

گفت: «أشهَدُ أنَّ محمّداً رسول‌الله. أشهَدُ أنَّ محمّداً رسول‌الله». خداوند فرمود: «بنده‌ام راست می‌گوید، محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، بنده و پیامبر من است، من او را انتخاب کرده و مبعوث کرده‌ام». سپس [فرشته مؤذّن] گفت: حَیَّ عَلَی الصَّلاهْ، حَیَّ عَلَی الصَّلاهْ. خداوند فرمود: «بنده‌ام راست می‌گوید و همه را به‌سوی انجام فریضه من فرامی‌خواند و هرکس با میل قلبی برای انجام نماز اقدام کند و به آن اهتمام بورزد، کفّاره گناهان او خواهد بود».

سپس گفت: «حَیَّ عَلَی‌الفَلاحِ، حَیَّ عَلَی الفَلاحِ». خداوند فرمود: «نماز، صلاح و پیروزی و رستگاریست». پس همان‌طور که در بیت‌المقدس امام‌جماعت نماز پیامبران (بودم در آسمان هم امام‌جماعت نماز ملائکه گشتم. سپس مِهی مرا پوشاند و من به حالت سجده افتادم، خداوند مرا صدا کرد و گفت: «من به هر پیامبری پیش از تو پنجاه نوبت نماز واجب کردم، همان را بر تو و امّت تو واجب می‌گردانم، پس تو در میان امّت خود به آن اقدام کن».

رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «برگشتم و به ابراهیم (علیه‌السلام) رسیدم او چیزی از من نپرسید، پس به موسی (علیه‌السلام) رسیدم»، گفت: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! چه کردی»؟ گفتم: «خداوند فرمود: به هر پیامبری که پیش از تو بود پنجاه نوبت نماز واجب کردم، همان را بر تو و امّت تو واجب گردانده‌ام»، موسی (علیه‌السلام) گفت: «ای محمّد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)! امّت تو آخرین امّت و ضعیف‌ترین آنهاست و خداوند از آن سودی به تو نمی‌رساند و امّت تو توان انجام این مقدار را ندارد، به نزد خداوند برگرد و برای امّت خود در امر نماز تخفیف بخواه».

به نزد خداوند برگشتم تا به سدرة المنتهی رسیدم و به سجده افتادم و عرض کرم: «خدایا! بر من و امّتم پنجاه نوبت نماز واجب کرده‌ای، نه من و نه امّتم هیچ‌یک توان آن را نداریم، آن را برایم سبک‌تر کن»، ده نوبت آن را کاست، به نزد موسی (علیه‌السلام) برگشتم و او را از ماوقع آگاه کردم، گفت: «برگرد، طاقت آن را نداری». برگشتم و دوباره از خدا خواستم از آن بکاهد و خدا ده نوبت را کم کرد، نزد موسی (علیه‌السلام) برگشتم و به او خبر دادم، گفت: «برگرد».

هر بار برمی‌گشتم و در محضر خدا سجده می‌کردم، خداوند متعال ده نوبت از آن می‌کاست تا اینکه به ده نوبت رسید. نزد موسی (علیه‌السلام) برگشتم و او را باخبر کردم، گفت: «طاقت آن را نداری، نزد پروردگار برگشتم و پنج نوبت از آن کاست».

نزد موسی (علیه‌السلام) برگشتم. گفت: «طاقت آن را نداری». گفتم: «من از پروردگارم شرم دارم، پس به همین مقدار صبر می‌کنم»، منادی ندا داد، حال که بر آن صبر می‌کنی، من اجر این پنج نوبت را پنج برابر می‌افزایم، هر نمازی معادل ده نماز. هرکس از امّت تو عمل نیکی انجام دهد، آن را برایش ده برابر می‌نویسم و اگر قصد کند و انجام ندهد، آن را یک کار نیک انجام یافته می‌نویسم و اگر یکی از امّت تو قصد انجام عمل بدی را داشته و آن را انجام دهد، یک گناه و اگر انجام ندهد، هیچ‌چیز برایش نمی‌نویسم. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «خداوند از جانب این امّت به موسی (علیه‌السلام) خیر عطا کند» و این تفسیر آیه: سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ المَسْجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ است. [۹۳] .

  1. آیات و اخبار معراج را در جلد 18 «بحار الانوار»، (چاپ جدید)، صفحات 282 تا 409 مطالعه فرمائید
  2. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۲۶؛ تأویل الآیات الظاهرةً، ص۲۶۹؛ القمی ج۲ ص۱۳؛ تفسیر البرهان ج۳ ص۴۸۰ بحار الأنوار ج۱۸ ص۳۳۷ تفسير نور الثقلين ج۳ ص۱۰۰.
  3. یونس/۱۸
  4. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۴؛ بحارالانوار، ج۳، ص۳۱۵/ نورالثقلین/ البرهان؛ «عما یصفون» بدل «عما یشرکون»
  5. (جاثیه/۶)
  6. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۴؛ بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۴۵/ الاحتجاج، ج۲، ص۴۰۵
  7. زخرف/۴۵
  8. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۰؛ الکافی، ج۸، ص۱۲۰/ بحارالانوار، ج۱۷، ص۸۴/ الاحتجاج، ج۲، ص۳۲۵/ القمی، ج۱، ص۲۳۲/ نورالثقلین
  9. ر. ک: تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، ج 12، ص 29.
  10. إسراء/ 1
  11. نجم/ 18.
  12. بقره/ 260،
  13. بقره/ 259.
  14. ر. ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج 3، صص 31 - 34.
  15. منبع : مبلغان» خرداد و تیر 1394 - شماره 191 , نوری زنجانی، محمداسماعیل
  16. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۶؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۱۱/ نورالثقلین/ البرهان؛ «فاذا انتهی الی جبل قصرت ... له جناحان من خلفه» محذوف
  17. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۴؛ نورالثقلین/ بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۷۲/ القمی، ج۲، ص۲۴۳.
  18. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۶؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۰۶/ نورالثقلین/ البرهان
  19. https://iqna.ir/fa/news/3657359/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D8%AC-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D8%B5-%DA%86%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF
  20. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۲؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۲۸۸/ البرهان؛ «بتفاوت لفظی»
  21. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۸ و نورالثقلین/ البرهان
  22. (نجم/۹)
  23. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۶؛ الکافی، ج۱ ،ص۲۴۶/ نورالثقلین/ البرهان
  24. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۲؛ بحارالانوار، ج۹، ص۲۸۹/ الاحتجاج، ج۱، ص۴۸/ نورالثقلین
  25. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۴؛ الکافی، ج۳، ص۳۰۲/ البرهان؛ نورالثقلین؛ «بتفاوت لفظی».
  26. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۴۰؛ مرآةالعقول، ج۱۵، ص۴۸۶/ نورالثقلین/ البرهان؛ «بتفاوت لفظی»
  27. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۶۴؛ بحارالانوار، ج۵۷، ص۲۰۷/ نورالثقلین.
  28. (نساء/۱۶۴)
  29. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏18 ؛ ص319 تا331؛ تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۱۰؛ القمی، ج۲، ص۳؛ «بتفاوت لفظی»/ نورالثقلین/ البرهان
  30. (رحمن/۴۴۴۳)
  31. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۶۴؛ بحارالانوار، ج۸، ص۱۱۹/ نورالثقلین
  32. التوحيد ج۱ ص۱۰۸؛ بحار الأنوار ج۴ ص۳۸؛ بحار الأنوار ج۱۸ ص۳۶۹
  33. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۶۲؛ نورالثقلین/ القمی، ج۱، ص۲۰.
  34. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۶۴ و بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۵۳/ نورالثقلین
  35. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۶۴؛ قصص الأنبیاء للراوندی، ص۳۲۵/ البرهان
  36. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۴۲؛ بحارالانوار، ج۸، ص۳۰۹/ نورالثقلین
  37. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۳۴؛ کمال الدین و تمام النعمهًْ، ج۱، ص۲۵۵/ نورالثقلین/ البرهان؛ «بتفاوت»
  38. کامل الزیارات: ص ۵۴۸ ح ۸۴۰، دانشنامه امام حسین؛ ج ۳؛ ص۱۶۸.
  39. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۳۰؛ بحارالانوار، ۳۶، ص۲۴۵/ نورالثقلین
  40. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۳۰؛ الکافی، ج۲، ص۴۶/ نورالثقلین
  41. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۳۲ و نورالثقلین.
  42. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۳۲؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۷۲/ القمی، ج۲، ص۲۴۳
  43. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۶و نورالثقلین
  44. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۶؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۶۹/ نورالثقلین/ البرهان
  45. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۶۶؛ الکافی، ج۳، ص۴۸۵/ نورالثقلین/ البرهان؛ «أحرم» بدل «احمر»
  46. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۳۴؛ کمال الدین و تمام النعمهًْ، ج۱، ص۲۵۵/ نورالثقلین/ البرهان؛ «بتفاوت»
  47. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۲۸ و نورالثقلین
  48. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۳۶؛ نورالثقلین/ البرهان .
  49. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۰؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۹۴/ الیقین، ص۲۹۴
  50. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۴۲؛ الإمالی، ص۱۰۵/ نورالثقلین
  51. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۴۲؛ معانی الأخبار، ص۱۱۳/ نورالثقلین
  52. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۴۶؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۸۶
  53. المناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛  ج۲ ص۲۳۴ و بحار الأنوار  ج۳۹ ص۹۸.
  54. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۴۲.
  55. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۴۴؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۵/ نورالثقلین.
  56. (زخرف/۴۵)
  57. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۰؛ بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۵۸/ المناقب، ج۴، ص۲۰۱ .
  58. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۵۲؛ من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۹۷/ نورالثقلین؛ «بتفاوت»/ البرهان؛ «بتفاوت لفظی».
  59. (توحید/۲و۱)
  60. (توحید/۲و۱)
  61. (توحید/۴۳
  62. (حج/۷)
  63. (ص/۱)
  64. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۵۶؛ علل‌الشرایع، ج۲، ص۳۳۴/ نورالثقلین/ البرهان.
  65. (فاتحه/۲)
  66. (توحید/۴۱)
  67. (توحید/۴۳)
  68. (قدر/۱)
  69. (واقعه/۹۰)
  70. (واقعه/۹۰)
  71. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۵۸؛ الکافی، ج۳، ص۴۸۶/ نورالثقلین/ البرهان
  72. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۵۴الكافي، جلد ۱، كِتَابُ فَضْلِ الْعِلْم و بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۶۹/ نورالثقلین/ البرهان.
  73. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۵۴؛ من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۰۹/ نورالثقلین/ البرهان
  74. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۶۲، بحارالانوار، ج۸۱، ص۱۱۹/ البرهان
  75. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۶۲؛ معانی الأخبار، ص۳۸۷/ البرهان.
  76. ‏ تفسير القمی ج۱ ص۹۵قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي - قم، چاپ: سوم، 1404ق.؛ تفسير الصافي ج۱ ص۳۱۰؛ تفسیر البرهان ج۱ ص۵۷۰؛ تفسير نور الثقلين ج۱ ص۳۰۴؛ تفسير كنز الدقائق ج۲ ص۴۸۳
  77. الخصال ج۲ ص۵۴۰؛عيون الأخبار ج۱ ص۲۵۴؛ كشف الغمة ج۲ ص۲۹۲؛ تفسير الصافي ج۱ ص۴۱۹؛ وسائل الشیعة ج۲۱ ص۵۰۷؛ بحار الأنوار ج۷۱ ص۹۱؛ تفسير نور الثقلين ج۱ ص۴۳۷؛ تفسير نور الثقلين ج۳ ص۱۲۲؛ تفسير كنز الدقائق ج۳ ص۳۱۹؛ تفسير كنز الدقائق ج۷ ص۳۳۷؛ مستدرك الوسائل ج۱۵ ص۲۰۵.
  78. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۴۲؛ بحارالانوار، ج۸، ص۱۲۳/ نورالثقلین.
  79. الأمالی (للصدوق) ج۱ ص۴۴۸؛ روضة الواعظین ج۱ ص۵۶؛ نوادر الأخبار ج۱ ص۱۵۲؛ تفسير الصافي ج۳ ص۱۷۶؛ تفسیر البرهان ج۳ ص۴۸۴؛ بحار الأنوار ج۱۸ ص۳۳۶.
  80. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۳۸؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۸۴/ البرهان.
  81. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۴۰؛ مرآةالعقول، ج۲۶، ص۲۵۲/ نورالثقلین.
  82. (نساء/۱۶۴)
  83. (صافات/۱۰)
  84. (تکویر/۲۱)
  85. (مطففین/۲۰۱۸).
  86. (نساء/۱۰
  87. (بقره/۲۷۵)
  88. (رعد/۲۹.
  89. (نجم/۹
  90. (بقره/۲۸۵)
  91. (بقره/۲۸۵)».
  92. (بقره/۲۸۶)
  93. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏18 ؛ ص319 تا331؛ تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۱۰؛ القمی، ج۲، ص۳؛ «بتفاوت لفظی»/ نورالثقلین/ البرهان