موسسین نخستین فرقه خلوتیه

موسسین نخستین فرقه خلوتیه از قرن هشتم که مصادف با ایجاد فرقه خلوتیه بوده را به ترتیب در ذیل آمده است.

اخى محمد بن نور الخلوتی

شيخ كريم الدين محمد بن خوارزمى مشهور به أخى محمد بن نور الخلوتى، برخى وى را موسس طریقت خلوتیه مى‌دانند و برخى برادر زاده وى سراج الدين را اولين موسس اين طريقه مى‌دانند. أخى كريم الدين در خوارزم زندگى مى‌كرد و در سير و سلوک متمايل به ذكر در خلوت بود. وى اكثر عمر خود را در خلوت سپرى نمود و در سال (717 هـ . ق) از دنيا رفت[۱].

سراج الدين خلوتى

برخى نيز شيخ أبى عبدالله سراج الدين ابن الشيخ اكمل الدين را موسس طريقت خلوتيه مى‌دانند. وى در لاهيجان متولد شده و در همان جارشد نمود سپس نزد عموى خود أخى محمد بن نور الخلوتى به خوارزم رفت و پس از وفات عموى خود جانشين وى شد. مدتى بعد سفرى به خوى (شهرى در نزديكى تبريز) داشت، پس از مدتى به مصر و سپس به حجاز رفت و فريضه حج بر جاى آورد. آورده اند كه وى هفت دفعه به سفر حج مشرف شده است. پس از آن به دعوت سلطان اويش به هرات رفت. لقب خلوتى وى علاوه بر شهرتى كه از عمويش درباره خلوت گزينى وى آمده است مربوط به روزى است كه شيخ سراج الدين از كنار چنارى بزرگ در دهكدهاى مى‌گذشت كه چشمش به چنار افتاد كه درون آن خالى بود وى به نيت خلوت گزينى داخل آن شده و از انظار پنهان گرديد و دوستداران و مريدان وى را احاطه كردند. أخى سراج الدين در سال (750 هـ .ق) وبه روايتى (800 هـ . ق) از دنيا رفت[۲].

سيد يحيى شيروانى

سيد يحيى باكويى شيروانى، پيرثانى طريقت خلوتيه، وى سيدى صحيح النسب از نوادگان امام موسى كاظم7مى‌باشد كه در شهر شماخى به دنيا آمد. سيد يحيى طريقت خود را از صدر الدين خياوى[۳].اخذ نموده است و داما دوى مى‌باشد. سيد يحيى روزى پسر شيخ عزالدين الخلوتى. مريد شيخ صدر الدين. را ديد همان شب رويايى را ديد كه احوالش را منقلب نموده عليرغم مخالفت‌هاى پدرش باعث گرايش وى به سمت شيخ صدر الدين شد. تا حدى كه پدرش اين موضوع را عنوان نمود كه قصد هلاک كردن شيخ را دارد تا اينكه اتفاقى براى سيد يحيى افتاد و باعث تغيير نگاه پدر به شيخ شد.

پير بهاء الدين ارزنجانى

شيخ محمد بهاء الدين الارزنجانى، در كثرليج از توابع ارزنجان به دنيا آمد.وى از مخصوص ترين خلفاى سيد يحيى شروانى بود كه شاگردان وى بعدها دو دسته شدند دست‌هاى در عثمانى مانند و دست‌هاى ديگر باعث گسترش خلوتيه در مصر و نقاط ديگر شدند . از مهمترين خلفاى وى مى‌توان جمال آقسرايى الخلوتى و تاج الدين ابراهيم القيصرى را نام برد. وى در سال 879 هـ . ق) در ارزنجان در گذشت و در مقبرة الجامع الكبير به خاک سپرده شد. كتاب مقامات العارفين و معارف السالكين وى در كتابخانه مراديه از مير موجود مى‌باشد[۴].

دده عمر روشنى

عمر ضياء الدين الآيدينى مشهور به روشنى، صوفى‌اى حنفى مذهب بوده است[۵].دده عمر اهل محلى به نام آيدين مى‌باشد لذا بنام آيدينى (همان به معناى روشنى) تخلص مى‌نمود و به همين نام نيز مشهور گرديد. هر چند كه وى را دده عمر رومى نيز مى‌ناميدند اما نام روشنى براين نام غالب است[۶].دده عمر در شعرهايش نيز روشنى تخلص مى‌نمود، از حافظ حسين كربلايى نقل است كه وى اشعارى در نعت سيد المرسلين دارد كه مشحون از اشارات قرآنى است و اين نشانه آشنايى وى با قرآن و تفسیر آن نيز مى‌باشد[۷].

دده عمر جهت تحصيل از آيدين به بروسه سفر مى‌نمايد اما در اين اثنا به دليل هم نشينى با افراد هواپيشه براى مدتى شور جوانى بروى غالب مى‌شود و تابع هوا و هوس مى‌شود. اما پس از مدتى به اصل خويش باز مى‌گردد و به قره‌مان نزد شيخ علاء الدين الخلوتى مى‌رود و تسليم وى مى‌گردد و از هوا و هوس اظهار ندامت مى‌نمايد سپس به باكو رفته در حلقه ذكر و ارشاد سيد يحيى وارد مى‌گردد. به نوعى مى‌توان گفت دده عمر سرگذشتى مانند فضيل عياض دارد كه از رهزنى به رهرويى رسيده است. همت بالاى سيد يحيى قابليت جوهرى نادم خراباتى را تشخيص داده جهت رسيدن به كمال اسرار الهى وى را جهت نشر طريقت امر به عزيمت به گنجه، بردغه و قره باغ مى‌نمايد. دده عمر به واسطه دعوت ابراهيم گلشنى به ايران و تبريز مى‌آيد و در آنجا در مسجدى كه ساخت سلطان يعقوب بود سالها به ارشاد مى‌پردازد، سلطان يعقوب خود نيز در سال (892 هـ . ق) به اين جرگه مى‌پيوندد ومنتسب به وى مى‌گردد، تا اينكه روزى دده عمر درويشان تبريز را نزد خود دعوت مى‌نمايد و ابراهيم گلشنى را به‌عنوان مرشد تعيين مى‌كند و مقام ارشاد را به وى تفويض مى‌نمايد. و پس از مدتى در سال (907 هـ .ق) در تبريز در گذشته و در قبرستان مقصوديه آنجا مدفون مى‌شود[۸].

علاوه بر اشعار در مدح سيد المرسلين كه نقل شد، تصانيف و اشعار عارفانه بسيارى نيز ازوى برجاى مانده است كه از جمله آنها مى‌توان به شرح مثنوى معنوى، ديوان شعر و منظومه آثار عشق اشاره نمود. از مهمترين خلفاى وى مى‌توان به محمد دميرتاش و ابراهيم گلشنى و شاهين خلوتى اشاره نمود كه براى اولين بار خلوتيه را وارد مصر نمودند.

ابراهيم گلشنى

شيخ ابراهيم بن محمد بن حاجى ابراهيم بن شيخ شهاب الدين[۹].، وى عارفى از دياربكر است كه جهت أخذ طريقت از دده عمر روشنى از ديار خود را هى تبريز گشت و ازوى أخذ طريقت نمود و طريقه گلشنيه را تأسيس نمود كه بسيار مورد احترام دده عمر بود زيرا دده عمر اسرار را به وى تلقين نموده بود لذا به تعبيرى گلشنى زاده روشنى بود. پس از رحلت دده عمرو ظهور صفويه شيخ ابراهيم از تبريز به مصر نقل مكان نمود. سپس به دعوت سلطان سليمان قانونى مدتى به استانبول رفته دوباره به قاهره بازگشت و در سال (940 هـ . ق) دار فانى را وداع گفت. از وى ديوانى چهار هزار بيتى (تحت عنوان معنوى) برجاى مانده كه نقل است در چهل روز به نظم در آمده است. ديوان بعدى وى با 24 هزار بيت حاوى اشعارى به زبان تركى و فارسى مى‌باشد. دو شاخه سزائيه و حالتيه از شاخه تأسيس شده توسط وى منشعب شده‌‌اند[۱۰].

محمد دميرتاش

أبو عبد الرحمن محمد دميرتاش [۱۱] معروف به دمرداش المحمدى از برجسته ترين خلفاى دده عمر روشنى و احمد بن عقبه حضرمى مى‌باشد. تاريخ نگاران نويسندگان در نام وى اختلاف نظر دارند اما در كنيه وى اتفاق نظر وجود دارد. دميرتاش در سال (857 هـ . ق) در تبريز بدنيا آمد، دوره كودكى خود را در همانجا گذراند و در حفظ قرآن كريم و علوم دينى و حديث متبحر گشت. فقه را براساس فقه حنفى، و مبادى تصوف را براساس تعليمات محى الدين سپرى نمود و در زمان سلطان قايتاباى راهى مصر گرديد و به نزد وى رفت. هنگامى كه سلطان قايتاباى، تقوا، حسن خلق، پرهيزكارى و ... محمد دميرتاش را ديد وى را به‌عنوان يكى از نزديكان خود برگزيد كه همين امر حسادت بسيارى را برانگيخت لذا پيش سلطان شكايت كردند كه ميرتاش در بسيارى اوقات بدون محافظ مخفيانه و به شكلى كه ديده نشود آنجا را ترک مى نمايد و اين امر زندگى سلطان را به خطر مى‌اندازد. از انجايى كه سلطان قايتاباى اعتماد زيادى به وى داشت تصميم گرفت خود به حل اين قضيه بپردازد، لذا در شبى كه هوا بشدت سرد بود بدون محافظ از خانه خارج شد شيخ را ديد كه دور از چشم مردم و در خلوت در حال عبادت است و از اين امرو نيز قدرت تحمل وى به شگفت آمد و لقب دميرتاش را به وى داد كه در زبان فارسى[۱۲]. به اين معناست كه تحمل تو مثل صخره است[۱۳]،اين نام به شكل‌هاى مختلف ومرداش،دمرداش، تيمورتاش، دميرتاش نوشته مى‌شود، پس از اين اتفاق ارزش دميرتاش نزد سلطان قايتاباى بسيار بيشتر از پيش شد، لذا در سال (884 هـ . ق) وى را همراه خود به زيارت خانه خدا و مدينه منوره برد. در اين سفروى از طرف سلطان بعنوان مسئول ترميم حرم حضرت رسول الله برگزيده شد و جد و جهد وى در اين كار باعث شد كه مردم جهت گراميداشت و تقديروى لقب محمدى به وى دادند و او را به اين نام خواندند. پس از بازگشت وى سلطان قايتاباى زمينى به وى داد كه شيخ آنجا را احياء نموده تبديل به نخلستان نمود و در آنجا به ارشاد و نشر طريقت پرداخت و در سال (930 هـ.ق) و يا كمى بيشتر از دنيا رفت [۱۴] و در همانجا به خاک سپرده شد. از تأليفات وى مى‌توان كتاب‌هاى تحفة الطالب، القول الفريد في معرفة التوحيد، مجمع الاسرار وكشف الاستار را نام برد[۱۵].

شاهين خلوتى

شيخ شاهين بن عبدالله الشركسى (جركسى) معروف به شاهين المحمدى و شاهين دمرداشى، اين القاب به دليل مصاحب تبا محمد الدمرداشى به وى عطا گرديد، شاهين در قرن نهم هجرى در شهر تبريز به دنيا آمد اما سال ولادت وى به درستى مشخص نيست. وى پس از گذراندن ايام كودكى و بخشى از جوانى در ايران، در زمان سلطان قايتاباى به مصر سفر نمود و در آنجا مورد توجه سلطان قرار گرفته و از مماليک وى شد و در سپاه وى قرار گرفت لكن زندگى ملوكى و سپاهى موافق مزاج و فطرت وى نبود لذا شروع به حفظ قرآن و احاديث نبوى نمود، وقتى سلطان او ضاع وى را چنين ديد بيشتر به وى نزديک شد و وقتى شاهين ازوى خواست او را براى عبادت تنها بگذارد پذيرفت.

بعدها شاهين به ايران سفر نمود و در تبريز تحت تربيت دده عمر قرار گرفت تا زمانيكه از نزديكترين شاگردان و مريدان وى شد و از وى اخذ طريق نمود، سپس به مصر بازگشت و در زاويه عباسيه به مصاحبت با دمرداش المحمدى پرداخت و از مريدان و هواداران وى شد. هنگامى كه شيخ دمرداش از دنيا رفت شاهين نيز زاويه را ترک نمود و در جبل مقطم ساكن شد، در آنجا معبدى بنا نمود و به مدت سى سال و به قولى 47 سال خولت گزيد و جز به ضرورت وارد مصر نشد. شيخ شاهين از شيوخ كثير المكاشفه و قلليل الكلام بود، بسيار شب زنده‌دارى و از مردم دورى مى‌نمود و بر همين منوال عمر سپرى نمود تا اينكه در سال (900 هـ . ق) و يا كمى بيشتر از دنيا رفت و در همان جبل مقطم[۱۶] كنار ابن فارض دفن شد. سلطان مصر بر بالاى مزاروى مقبرهاى ساخت و جمال الدين بر بالاى جبل مقطم مسجدى به نام وى بنا نمود كه هم اكنون نيز وجود دارد[۱۷].

جمال الدين آقسرايى

محمد جمال الدين آقسرايى از نوادگان امام فخرالدين محمد الرازى الشافعى صاحب تفسير الكبير بوده و در قونيه در محلى به نام آقسراى به دنيا آمده و در قره‌مان[۱۸] به نشر علوم پرداخت. حلقه درس وى هميشه پر ازتشنگان علم و معرفت بوده است. ازدحام در محل درس وى تا حدى بود كه وى طلبه‌ها را به چند قسمت تقسيم مى‌نمود:

1. مشائيون؛ كه در بيرون از مدرسه به آنها تدريس مى‌نمود.

2. رواقيون؛ كه در رواق مرسه به آنها تدريس مى‌نمود.

3. علما و فضلاى زمان كه در خانه و داخل مدرسه به آنها درس مى‌گفت.

از نسل اين علامه بزرگ موسس شاخه جماليه، جناب چلپى خليفه، به وجود آمده كه اثرى بى مانند در بروز و ظهور كمال جدش مى‌باشد[۱۹].

چلپى خليفه

شيخ ابوالفيوضات محمد حميد الدين الجمال البكرى ملقب به جمال الخلوتى و معروف به چلپى خليفه سلطان الآقسرايى ابن محمود بن محمد بن جمال الدين الآقسرايى. چلپى خليفه به نسبت جدش (جمال الدين آقسرايى) اهل آقسراى بوده، به نسبت پدرش اهل قره‌مان بوده است اما خود وى درآماسيه متولد شده رشد نمود. وى پس از بدست آوردن مراتب كمال در علوم آليه و عاليه ابتدا به حامى خليفه كه از رجال زينبيه بود منتسب شده و از وى احراز خلافت نمود سپس آتش عشق قلب سكونت را برنتافته وى را به سمت قره مان حركت داد و در آنجا تحت تعليم شيوخ خلوتيه قرار گرفت. ابتدا تحت تعليم شيخ عبدالله قره مانى بوده سپس به ترتيب منتسب به مشايخ ديگر شد تا اينكه تحت تربيت پيربهاء الدين ارزنجانى تكميل سلوک نمود و بعد در آماسيه به ارشاد مريدان پرداخت. در آن زمان مورد توجه سلطان و وزير زمان قرار گرفت و حتى سلطان را نيز به كسوت خلوتيه در آورد تا اينكه جزء خلفاى وى شده و بعدها به ارشاد و تربيت مريدان پرداخت . در ساليان آخر عمر چلپى خليفه، طاعونى عظيم استانبول را فرا گرفت، پادشاه وى را جهت دعا براى دفع بلا به بيت الله الحرام فرستاد و به بركت دعاى وى طاعون دفع گرديد؛ اما در زمان مراجعت از حج در سال(899 هـ. ق)[۲۰]، در محلى نزديک شام به نام تابوت قوروسى از دنيا رفت و همانجا، در محل عبور و مرور حجاج به خاک سپرده شد[۲۱]. از خلفاى معروف وى مى‌توان يوسف سنبل سنان (موسس شاخه سنبليه)، شيخ خيرالدين توقادى (استاد شيخ شعبان ولى موسس شاخه شعبانيه)، شيخ سنان اردبيلى، شيخ ادريس كثير المريد و.. را نام برد، و تأليفات وى را نيز حدود بيست اثر گفته‌اند.

شعبان ولى

شيخ شعبان ولى در شهرى به نام قسطمون به دنيا آمد و بعدها به استانبول رفته پس از تكميل علوم به زادگاه خود باز مى‌گردد و نزد يكى از خلفاى جماليه به نام خير الدين توقادى (از خلفاى چلپى خليفه) تربيت شده، در سير و سلوک به كمال مى‌رسد و مأمور به وعظ و ارشاد مريدان مى‌گردد. چندى بعد به جاى ديگرى منتقل مى‌شود و در آنجا بسيارى از عرفاى بزرگ و خلفا در حلقه ذكروى تربيت مى‌شوند. وى در سال (976 هـ . ق) در قسطمون از دنيا رفت و امروزه بارگاهى بر قبروى بنا شده است كه زيارتگاه مريدان وى مى‌باشد. از شاخ هوى شعبه ديگرى به نام قره باشيه بوجود آمد و از اين شعبه انشعابات ديگر پديد آمدند وطريق توى را به سرزمين‌هاى دور از جمله، حجاز و... بردند[۲۲].

قره باش ولى

شيخ على علاء الدين الأطول العربكيرى، نسبت عربكيروى مربوط به شهر محل ولادت وى مى‌باشد. شيخ على علاء الدين تحصيلات خود را در عربكير گذرانده سپس براى أخذ طريقت به قسطمون رفت و در محضر يكى از شيوخ سجاده نشين شعبانيه به نام شيخ اسماعيل افندى أخذ طريقت و خلافت نمود سپس به امر شيخ جهت تبليغ به كنغر رفت كه در همين اثنا شيخ اسماعيل از دنيا رفت و شيخ على علاء الدين به قسطمون مراعت نمود و باقى مراحل سلوک را در نزد مصلح الدين افندى، قائم مقام شيخ اسماعيل به اتمام رساند. شيخ را به دليل عمامه سياهى كه داشت قره باش[۲۳] مى خواندند و به دليل اينكه صاحب مقامات و كرامات بود ولى مى گفتند، لذا اين دو باهم جمع شده نام قره باش ولى گرفته و به اين لقب مشهور شد. شيخ قره باش ولى پنج سال به شكل كاملا منزويانه و در خلوت به عبادت و سير و سلوک مشغول بود سپس بدون موافقت تام خود وى، بعنوان شيخ زاويه مهر ماه سلطان برگزيده شد و حدود پنج سال نيز در اين زاويه به تربيت و ارشاد مشغول بوده و خلفاى بسيارى را تربيت نمود سپس در سال (1907م) دار فانى را وداع گفت. كرامات بسيارى را به وى نسبت مى‌دهند از جمله پيش بينى وقوع سيل و نجات حجاج مصرى. از آثاروى مى‌توان به كتاب هاى زير اشاره نمود: كاشف الاسرار الفصوص [۲۴]، معيار الطريقه، تفسير سوره طه، شرح عقايد نسفيه، بلسان تحقيق، طريقتنامه، شرح قصيده عشقيه شيخ اكبر، رساله اصول اربعين، تعبير نامه و... .

مصطفى البكرى

شيخ أبوالفتوح شمس الدين مصطفى بن كمال البكرى، شيخى بكرى نسب بوده و در (سال 1099 هـ . ق) در شهر قدس بدنيا آمد . در شام در محضر عبد الغنى نابلسى به تحصيل علوم پرداخت و در كنار فراگيرى علوم و فنوى از فراگيرى معنويات نيز غافل نمانده، در محضر شيخ عبد اللطيف بن حسام الدين منتسب به خلوتيه شده و كسب فيض مى‌نمود تا اينكه در محضروى نائل به خلافت گرديد.

شيخ مصطفى البكرى بسيار سفر نمود و در سفرهايش باب رخى صوفيان طريقت نيز ديدار داشت از جمله ديدار باشيخ مصطفى افندى در يكى از سفرهايش. خود وى نيز در صفحه نخست كتاب الوصية الجليه لسالكين طريقه الخلوتيه مى‌گويد: خدا را شكر مى‌كنم براى زيارت بيت المقدس و منزل ساقى، براى زيارت موسى كليم الله و ابراهيم خليل الله و سپس براى زيارت انبيائى كه در كوه‌هاى نابلس هستند[۲۵]. وى سفرى به قدس داشته سپس به بغداد زيارت حرمين مطهر كاظمين رفته، بعد از آن به مصر و زيارت علماى زمان خويش رفته، در اين ميان از طريق استانيول به شام و از آنجا دوباره به زيارت حرمين رفته و سرانجام در سال (1162 هـ. ق) در قاهره به سفرابدى خويش رفته، و در همانجا به خاک سپرده شده است. امروزه نيزق بروى زيارتگاه اهل طريقت مى‌باشد. شيخ مصطفى در محرم سال (1122 هـ .ق) سفرى به بيت المقدس داشته و در شعبان همان سال به طريقت خلوتيه متصل مى‌گردد. شيخ مصطفى مجدد و احياء كنده خلوتيه در مصر، و در زمان خود عالمى منحصر به فرد مى‌باشد كه تأليفات بسيارى نيز (حدود صد اثر) ازوى برجاى مانده است از جمله:العرائس القدسية في دسائس النفسية و الوصيه الجليه للسالكين طريقه الخلوتيه . شاخه بكريه علاوه بر احياء و گسترش خلوتيه در مصر به قدرى انشعاب يافته است كه طريقت خلوتيه از طريق اين انشعابات در حجاز، يمن، طرابلس، تونس، [[الجزایر |الجزاير]] و... منتشر گشته است.

سالم الحفنى

شيخ شمس الدين محمد بن سالم بن احمد الشافعى المصرى مشهور به الحفنى موسس شاخه حفنيه خلوتيه و از سادات مى‌باشد. وى در سال (1101 هـ. ق) در مصر در قرى هاى به نام بليس به دنيا آمد و در قاهره به تحصيل پرداخت. وى تا 22 سالگى درپى كسب و نشر علوم مختلف بوده سپس به محضر شيخ احمد شاذلى المغربى رفته و منتسب به وى گرديد و بعد با اشاراتى معنوى به محضر شيخ مصطفى البكرى رفته و تسليم وى گرديدز پس از قطع مراتب طريقت و احراز خلافت، حدود پنجاه سال به نشر طريقت پرداخت تا اينكه در سال (1181 هـ . ق) در قاهره از دنيا رفته و در همانجا به خاک سپرده شد. ازوى تأليفات فراوانى نيز به يادگار مانده است[۲۶].

پانویس

  1. وجدانى صادق، پيشين ص 19
  2. همان
  3. خياو نام شهرى در استان اردبيل مى‌باشد كه امروزه به نام مشكين شهر معروف است
  4. الكوثرى، شيخ محمد زاهد، پيشين، ص 28
  5. البغدادى، اسماعيل پاشا، ذيل دده عمر روشنى، هدية العارفين اسماء المولفين وآثار المصنفين من كشف الظنون
  6. وجدانى، صادق، پيشين، ص 41
  7. قربان نژاد پريسا، پيشين، ص 114
  8. البغدادى، اسماعيل پاشا، پيشين. قربان نژاد، پريسا، پيشين، ص 113
  9. قربان نژاد، پريسا، پيشين، ص 114
  10. وجدانى، صادق، پيشين، ص 49
  11. در كتاب الاعلام ذيل مدخل الدمرداش نام وى شمس الدين أبوعبدالله محمد دمرداش محمدى الخلوتى الجركسى ذكر شده است
  12. اين كلمه در زبان تركى به اين معناست (دمير يعنى آهن و داش يعنى سنگ)
  13. المناوى، محمد عبدالرؤف، كواكب الدرية في تراجم سادة الصوفية، ص 522
  14. وجدانى در كتاب طومار طرق عليه (خلوتيه سلسله نامه سى) خود تاريخ وفات ايشان را در سال (935 هـ .ق) ذكر نموده است
  15. الرؤف، خيرالدين، الاعلام، ذيل مدخل الدمرداش
  16. جبل مُقَطم نام منطق هاى در شرق فسطاط و قاهره مى‌باشد. اين رشته كوه همجنين در قسمت شرقى قلعه صلاح الدين ايوبى واقع شده و نقش مهمى را در دوره قبطى و اسلامى بر عهده داشته است. مقطم به معناى منقطع مى‌باشد و ياقوت حموى نيز تسميه آن را از همين رو مى‌داند
  17. المناوى، محمد عبدالرؤف، پيشين، ص 544
  18. قره مان نام شهرى در جنوب كشور تركيه مى‌باشد كه مركز استانى با همين نام نيز هست
  19. وجدانى، صادق، پيشين، ص 55
  20. سال وفات وى را 899 ، 900 ، 903 و يا 912 هجرى قمرى نيز روايت كرده‌اند
  21. افندى، عبدالله، ثمرات الفواد في مبداء والمعاد، استانبول، مطبعه عامره، 1288، ص 243
  22. وجدانى صادق، پيشين ص 62
  23. در زبان تركى قره به معنى سياه و باش به معناى سر مى‌باشد
  24. وجدانى در طومار طرق عليه (خلوتيه سلسله نامه سى)، آن را جامع اسرار الفصوص نوشته است
  25. البكرى، مصطفى، الوصيه الجليه للسالكين طريقه الخلوتيه، نسخه خطى، موجود در كتابخانه ملک سعودقسم المخطوطات، ص 1
  26. وجدانى صادق، پيشين ص 84