شعر آیینی: تفاوت میان نسخه‌ها

۲ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۲
جز
(ویرایش متنی)
خط ۵: خط ۵:


=شاعری در روزگار ما=
=شاعری در روزگار ما=
امروز اما با کمال تاسف این چرخه معکوس شده است. در این روز و روزگار هر کس که از راه می‌رسد و احساس می‌کند طبع شاعری دارد – بی‌نیاز از آموختن و فارغ از همه امور – و بدون آنکه ریاضت شاگردی در محضر بزرگان شعر و ادب را بر خود هموار کرده باشد، تنها و تنها به مدد «طبع روان» به شعر و شاعری می‌پردازد و به طور شبانه‌روزی وقت شریف کلمات را با تخیلات و توهمات خویش می‌گیرد، و از همه جالب‌تر اینکه – مکتب نرفته و درس نخوانده - در طرفهًْ‌العینی به چاپ چند فقره کتاب نائل می‌شود!
امروز اما با کمال تاسف این چرخه معکوس شده است. در این روز و روزگار هر کس که از راه می‌رسد و احساس می‌کند طبع شاعری دارد – بی‌نیاز از آموختن و فارغ از همه امور – و بدون آنکه ریاضت شاگردی در محضر بزرگان شعر و ادب را بر خود هموار کرده باشد، تنها و تنها به مدد «طبع روان» به شعر و شاعری می‌پردازد و به طور شبانه‌روزی وقت شریف کلمات را با تخیلات و توهمات خویش می‌گیرد، و از همه جالب‌تر اینکه – مکتب نرفته و درس نخوانده –  در کمترین زمان به چاپ چند فقره کتاب نائل می‌شود! در واقع بسیاری از شاعران روز و روزگار ما مصداق بارز این بیت [[ایرج میرزا]] هستند که گفت:
در واقع بسیاری از شاعران روز و روزگار ما مصداق بارز این بیت ایرج میرزا هستند که گفت:
شاعری طبع روان می‌خواهد
شاعری طبع روان می‌خواهد
نه معانی، نه بیان می‌خواهد!  
نه معانی، نه بیان می‌خواهد! واقعیت این است که بسیاری از شاعران روزگار ما جز «طبع روان» سرمایه دیگری ندارند. یعنی از شعر و شاعری فقط وزن و قافیه و ردیف را بلدند و لاغیر. بدیهی است شاعری که از علوم زمانه خویش هیچ بهره‌ای نبرده و تنها با اتکا به «بخت جوان» و «طبع روان» پا به وادی ادبیات گذاشته است، در «صورت» متوقف می‌ماند و جز «زبان‌بازی» و «خیال‌پردازی» متاع دیگری برای عرضه کردن نخواهد داشت. چنین شاعری وقتی می‌بیند حرفی برای گفتن ندارد و دچار «فقر اندیشه» است، به ناگزیر در دام‌چاله صورت‌گرایی(فرمالیسم) محض سقوط می‌کند و سر از ترکستان ابتذال و سطحی نگری در می‌آورد. در نتیجه عاشقانه‌هایش آیینه عریانی(اروتیک)، آیینی‌هایش آیینه غالی‌گری و کژتابی‌های مضمونی و اعتقادی و شعر طنزش نیز آیینه لودگی و بیهودگی می‌شود.<br>
واقعیت این است که بسیاری از شاعران روزگار ما جز «طبع روان» سرمایه دیگری ندارند. یعنی از شعر و شاعری فقط وزن و قافیه و ردیف را بلدند و لاغیر. بدیهی است شاعری که از علوم زمانه خویش هیچ بهره‌ای نبرده و تنها با اتکاء به «بخت جوان» و «طبع روان» پا به وادی ادبیات گذاشته است، در «صورت» متوقف می‌ماند و جز «زبان‌بازی» و «خیال‌پردازی» متاع دیگری برای عرضه کردن نخواهد داشت. چنین شاعری وقتی می‌بیند حرفی برای گفتن ندارد و دچار «فقر اندیشه» است، به ناگزیر در دام‌چاله صورت‌گرایی(فرمالیسم) محض سقوط می‌کند و سر از ترکستان ابتذال و سطحی نگری در می‌آورد. در نتیجه عاشقانه‌هایش آیینه عریانی(اروتیک)، آیینی‌هایش آیینه غالی‌گری و کژتابی‌های مضمونی و اعتقادی و شعر طنزش نیز آیینه لودگی و بیهودگی می‌شود.<br>


شاعری که به «فقر اندیشه» مبتلاست، ناگزیر از پرداختن صرف به مشاطه‌گری و دلبرانگی کلام و فرو افتادن در چاه و چاله صنعتگری و زبان‌آوری است. چنین شاعری، گاهی نیز برای پنهان کردن مُشت خالی خویش در عرصه شعر، در جاده مُغلق گویی می‌افتد و خلق الله را با جادوی کلمات پر طنطنه «هیپنوتیزم» و مرعوب می‌کند تا کسی نفهمد که حنایش رنگی ندارد! ولی پشت پرده‌خیال پردازی‌های تردستانه او هیچ حکمت و حقیقتی پنهان نیست و در نهایت همه این شعبده بازی‌های ادبی، به هیچ و پوچ می‌انجامد. شگرد مرعوب کردن مخاطب با کاربرد واژگان دشوار و دیریاب، شگردی است برای خام کردن مخاطب عام. آن گونه که مخاطب تصور کند علت اینکه شعر فلان شاعر پر ادعا را نمی‌فهمد، حرف‌های بزرگی است که خارج از دایره درک و فهم اوست، حال آنکه این‌گونه نیست و شاعر با افراط در پیچیده گویی، مشاطه‌گری و آرایش کلام – چگونه گفتن - پرده‌ای بر روی بی‌دانشی خویش می‌کشد.
شاعری که به «فقر اندیشه» مبتلاست، ناگزیر از پرداختن صرف به مشاطه‌گری و دلبرانگی کلام و فرو افتادن در چاه و چاله صنعتگری و زبان‌آوری است. چنین شاعری، گاهی نیز برای پنهان کردن مُشت خالی خویش در عرصه شعر، در جاده مُغلق گویی می‌افتد و خلق الله را با جادوی کلمات پر طنطنه «هیپنوتیزم» و مرعوب می‌کند تا کسی نفهمد که حنایش رنگی ندارد! ولی پشت پرده‌خیال پردازی‌های تردستانه او هیچ حکمت و حقیقتی پنهان نیست و در نهایت همه این شعبده بازی‌های ادبی، به هیچ و پوچ می‌انجامد. شگرد مرعوب کردن مخاطب با کاربرد واژگان دشوار و دیریاب، شگردی است برای خام کردن مخاطب عام. آن گونه که مخاطب تصور کند علت اینکه شعر فلان شاعر پر ادعا را نمی‌فهمد، حرف‌های بزرگی است که خارج از دایره درک و فهم اوست، حال آنکه این‌گونه نیست و شاعر با افراط در پیچیده گویی، مشاطه‌گری و آرایش کلام – چگونه گفتن - پرده‌ای بر روی بی‌دانشی خویش می‌کشد.