۸۷٬۸۱۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'کتابها' به 'کتابها') |
||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
=ابن ندیم: واقدی شیعه بود و تقیه میکرد!= | =ابن ندیم: واقدی شیعه بود و تقیه میکرد!= | ||
[[ابن ندیم]] [که خود شیعه [[معتزلی]] است] او را [[شیعه]] دانسته و نوشته است که او [[تقیه]] مى کرده و باورش این بوده که [[على علیه السلام]] [[معجزه]] پیامبر (ص) است. <ref>الفهرست، ص 111 ؛ المغازى الاولى و مؤلفوها، صص 124، 126</ref> اما جز او کسى این احتمال را نداده و معلوم نیست که ابن ندیم با توجه به موضع روشن وى در پذیرش دیدگاههاى [[تسنن]] چگونهاین اتهام را مطرح کرده است؟ جونز در مقدمه مغازی، احتمال داده است که مقصود ندیم و اشاره او به تشیع واقدی، به خاطر | [[ابن ندیم]] [که خود شیعه [[معتزلی]] است] او را [[شیعه]] دانسته و نوشته است که او [[تقیه]] مى کرده و باورش این بوده که [[على علیه السلام]] [[معجزه]] پیامبر (ص) است. <ref>الفهرست، ص 111 ؛ المغازى الاولى و مؤلفوها، صص 124، 126</ref> اما جز او کسى این احتمال را نداده و معلوم نیست که ابن ندیم با توجه به موضع روشن وى در پذیرش دیدگاههاى [[تسنن]] چگونهاین اتهام را مطرح کرده است؟ جونز در مقدمه مغازی، احتمال داده است که مقصود ندیم و اشاره او به تشیع واقدی، به خاطر کتابهای واقدی با عنوان مولد الحسن و الحسین و مقتل الحسین باشد. <ref>المغازی، مقدمه، ص 16</ref> روشن است که وجود این کتابها نیز دلیل بر تشیع نیست. جونز شاهد دیگرش تعابیر عادی واقدی از خلفای اولیه است که از آنها با عبارات شایسته یاد نمیکند، چنان که خبر فرار [[عثمان]] در [[جنگ احد]] آورده است. | ||
به نظر میرسد برخی به حق گفتهاند که این هم دلیل بر تشیع او نیست، چرا که اگر چنین باشد، باید بخاری را هم که روایت فرار عثمان را آورده، شیعه بدانیم. <ref>الواقدی و کتابه المغازی، ج 1 ص 138 ـ 139 بنگرید: بخاری، ج 4 ص 203</ref> اما این که تقیه میکرده، دقیقا معنای آن نوعی پنهان کاری است، با این حال حتی در این صورت هم باید به نوعی این مسأله در برخی از نقلها آشکار میشد. طبیعی است کسانی که علاقهمند هستند بگویند اهل اخبار، همگی متشیع بودند، به راحتی از این سخن ندیم برای نسبت دادن تشیع به واقدی و رد کردن برخی از اخبار او، استفاده میکنند. | به نظر میرسد برخی به حق گفتهاند که این هم دلیل بر تشیع او نیست، چرا که اگر چنین باشد، باید بخاری را هم که روایت فرار عثمان را آورده، شیعه بدانیم. <ref>الواقدی و کتابه المغازی، ج 1 ص 138 ـ 139 بنگرید: بخاری، ج 4 ص 203</ref> اما این که تقیه میکرده، دقیقا معنای آن نوعی پنهان کاری است، با این حال حتی در این صورت هم باید به نوعی این مسأله در برخی از نقلها آشکار میشد. طبیعی است کسانی که علاقهمند هستند بگویند اهل اخبار، همگی متشیع بودند، به راحتی از این سخن ندیم برای نسبت دادن تشیع به واقدی و رد کردن برخی از اخبار او، استفاده میکنند. | ||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
محمد بن سعد نویسنده کتاب عظیم طبقات الکبری، کاتب وى شمرده شده و درباره او نوشته است: او عالم به مغازى، سیر، فتوح و اختلاف مردم در حدیث و احکام بوده است. <ref>طبقات الکبرى، ج 5، ص 422</ref> وى کتابى در باره [[جنگ جمل]] داشته که [[سید رضى]]، خطبه اى از امام على علیه السلام را به نقل از کتاب الجمل واقدى آورده است. <ref>نهج البلاغه، خطبه 231</ref> فقرات فراوانى از کتاب الجمل واقدى در کتاب الجمل شیخ مفید آمده است. <ref>نکـ : الجمل، مفید، ص 574. شیخ مفید در ص 131 به کتابى که واقدى در باره «حرب البصرة» تصنیف کرده، اشاره کرده است.</ref> | محمد بن سعد نویسنده کتاب عظیم طبقات الکبری، کاتب وى شمرده شده و درباره او نوشته است: او عالم به مغازى، سیر، فتوح و اختلاف مردم در حدیث و احکام بوده است. <ref>طبقات الکبرى، ج 5، ص 422</ref> وى کتابى در باره [[جنگ جمل]] داشته که [[سید رضى]]، خطبه اى از امام على علیه السلام را به نقل از کتاب الجمل واقدى آورده است. <ref>نهج البلاغه، خطبه 231</ref> فقرات فراوانى از کتاب الجمل واقدى در کتاب الجمل شیخ مفید آمده است. <ref>نکـ : الجمل، مفید، ص 574. شیخ مفید در ص 131 به کتابى که واقدى در باره «حرب البصرة» تصنیف کرده، اشاره کرده است.</ref> | ||
کتابى هم تحت عنوان فتوح الشام به او منسوب و چاپ شده است (بیروت، دارالجیل در دو جلد، چاپ شده به نام ابوعبدالله بن عمر واقدى!) این اثر، بیشتر حماسى و در بسیارى از موارد فاقد سند بوده و اگر سندی هم دارد، معمولا نامأنوس است، لذا و به درستی، در نسبت آن به واقدى تردید شده است. بروکلمان نوشته است در جریان [[جنگهاى صلیبى]]، | کتابى هم تحت عنوان فتوح الشام به او منسوب و چاپ شده است (بیروت، دارالجیل در دو جلد، چاپ شده به نام ابوعبدالله بن عمر واقدى!) این اثر، بیشتر حماسى و در بسیارى از موارد فاقد سند بوده و اگر سندی هم دارد، معمولا نامأنوس است، لذا و به درستی، در نسبت آن به واقدى تردید شده است. بروکلمان نوشته است در جریان [[جنگهاى صلیبى]]، کتابهاى فتوحى را که حماسى نوشته شده بوده به او نسبت مى دادهاند تا مردم به وى اطمینان کنند. <ref>نکـ : تاریخ الادب العربى، ج 3، ص 422</ref> برخی از این کتابهای داستانی، مانند مولد النبی (ص) که در کتابخانه ظاهریه (ش 74، 75) به واقدی منسوب شده، یا از ابوالحسن بکری [نویسندهای داستانسرا از قرن پنجم] است یا از قصه گویان دیگر که آن را به واقدی نسبت دادهاند، این همان روشی است که بر اساس آن، مختارنامههای جعلی دورههای بعد به ابومخنف منسوب شده است. | ||
کتاب دیگرى با عنوان کتاب الرده در سالهای از وى به چاپ رسیده [به کوشش محمد حمیدالله، پاربس، 1989] و شباهت زیادى به آنچه در فتوح ابن اعثم در باره «رده» آمده دارد. این مى تواند بدان معنا باشد که ابن اعثم حوادث رده را از کتاب واقدى استفاده کرده است. باید این حال نگاهى به سند نخست کتاب الرده و نیز وضعیت عمومى کتاب و مقایسه آن با سبک المغازى واقدى، تردیدى را در صحت انتساب این کتاب به واقدى ایجاد مىکند. در این صورت کسى ممکن است بخشى از فتوح ابن اعثم را در جایى دیده و به واقدى نسبت داده باشد! ممکن است کتاب الرده، ترکیبی از روایات ابن اسحاق و واقدی و حتی دیگران درباره رد باشد. <ref> بنگرید به مقدمه المغازی، ص 15</ref> به هر حال از واقدی نیست و گویا بخشی از فتوح ابن اعثم است که در بخشهایی از آن دستبرده شده است. | کتاب دیگرى با عنوان کتاب الرده در سالهای از وى به چاپ رسیده [به کوشش محمد حمیدالله، پاربس، 1989] و شباهت زیادى به آنچه در فتوح ابن اعثم در باره «رده» آمده دارد. این مى تواند بدان معنا باشد که ابن اعثم حوادث رده را از کتاب واقدى استفاده کرده است. باید این حال نگاهى به سند نخست کتاب الرده و نیز وضعیت عمومى کتاب و مقایسه آن با سبک المغازى واقدى، تردیدى را در صحت انتساب این کتاب به واقدى ایجاد مىکند. در این صورت کسى ممکن است بخشى از فتوح ابن اعثم را در جایى دیده و به واقدى نسبت داده باشد! ممکن است کتاب الرده، ترکیبی از روایات ابن اسحاق و واقدی و حتی دیگران درباره رد باشد. <ref> بنگرید به مقدمه المغازی، ص 15</ref> به هر حال از واقدی نیست و گویا بخشی از فتوح ابن اعثم است که در بخشهایی از آن دستبرده شده است. |