۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '=پانویس=↵{{پانویس رنگی}}' به '== پانویس == {{پانویس}}') |
جز (جایگزینی متن - 'آنها' به 'آنها') |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
وى در دیدى کلى، همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، شکست تلاشهاى همسازگرایانه را در گذشته، ناشى از فقدان همدلى دانسته و کاهش ستیزهجویىهاى مذهبى را در این دوران مولود پدیده همدلى میان مسلمانان این عصر مىداند و بر تلاش رجال اسلام در زنده نمودن دوباره آن تأکید مىورزد:«على الظاهر، شکست کوششهایى که در راه آشتى شیعه ـ سنى به خرج رفته بود....، ناشى از امتناع سرسختانه هر یک از دو فرقه به دلایل سیاسى یا عقیدتى، در جهت حفظ چیزى است که اصل ابدى انگاشته مىشود ولى این امتناع که صرفاً با محاسبات سیاسى دنیوى سنجیده نمىشود، خود معلول یک ناتوانى عمیق و زیانبار است، یعنى فلج فکر دینى. مادام که طرفداران هر دو فرقه تعصبات مکتسب خود را وحى منزل بینگارند، هیچ امید و افق بازى براى آشتى نیست. این فلج فکرى، در درجه اول در کمبود همسنخى جدى بین اصحاب دعوا جلوهگر است. <br> | وى در دیدى کلى، همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، شکست تلاشهاى همسازگرایانه را در گذشته، ناشى از فقدان همدلى دانسته و کاهش ستیزهجویىهاى مذهبى را در این دوران مولود پدیده همدلى میان مسلمانان این عصر مىداند و بر تلاش رجال اسلام در زنده نمودن دوباره آن تأکید مىورزد:«على الظاهر، شکست کوششهایى که در راه آشتى شیعه ـ سنى به خرج رفته بود....، ناشى از امتناع سرسختانه هر یک از دو فرقه به دلایل سیاسى یا عقیدتى، در جهت حفظ چیزى است که اصل ابدى انگاشته مىشود ولى این امتناع که صرفاً با محاسبات سیاسى دنیوى سنجیده نمىشود، خود معلول یک ناتوانى عمیق و زیانبار است، یعنى فلج فکر دینى. مادام که طرفداران هر دو فرقه تعصبات مکتسب خود را وحى منزل بینگارند، هیچ امید و افق بازى براى آشتى نیست. این فلج فکرى، در درجه اول در کمبود همسنخى جدى بین اصحاب دعوا جلوهگر است. <br> | ||
مهمتر اینکه همسنخى عبارت از تعاطى افکار و تحول یک نظام لایتغیر انگاشته فکرى بر اثر مواجهه با نظام دیگر، و حاصل نامرئیش همانا همدلى است و طبعاً این همدلى در این میان غایب است. همین است که با گرایشهاى تجدد خواهانه که در جهان اسلام از اواسط قرن نوزدهم (سیزدهم هجرى) به بعد پاى گیرد، مرزها و مانعهاى بین سنى و شیعه رفته رفته کاهش مىیابد و مناسبات بین دو گروه بهبود مىیابد. موقعیت جدید، اگر نوید بزرگ توافق کامل را در بر نداشته باشد، لااقل امید کاهش خصومتهاى دیرساله را مىدهد... رهبران نسل اول تجدد خواهان اسلامى و در رأس آنان جمال الدین اسدآبادى (افغانى)(متوفاى 1315ق)و محمد عبده (متوفاى 1323 ق) وحدت اسلامى را یکى از مهمترین اهداف و آرمان خود مىشمردند و تلاش فراوانى براى وحدت شیعه ـ سنى به خرج مىدادند». <ref>عنایت، پیشین، ص 79ـ78.</ref><br> | مهمتر اینکه همسنخى عبارت از تعاطى افکار و تحول یک نظام لایتغیر انگاشته فکرى بر اثر مواجهه با نظام دیگر، و حاصل نامرئیش همانا همدلى است و طبعاً این همدلى در این میان غایب است. همین است که با گرایشهاى تجدد خواهانه که در جهان اسلام از اواسط قرن نوزدهم (سیزدهم هجرى) به بعد پاى گیرد، مرزها و مانعهاى بین سنى و شیعه رفته رفته کاهش مىیابد و مناسبات بین دو گروه بهبود مىیابد. موقعیت جدید، اگر نوید بزرگ توافق کامل را در بر نداشته باشد، لااقل امید کاهش خصومتهاى دیرساله را مىدهد... رهبران نسل اول تجدد خواهان اسلامى و در رأس آنان جمال الدین اسدآبادى (افغانى)(متوفاى 1315ق)و محمد عبده (متوفاى 1323 ق) وحدت اسلامى را یکى از مهمترین اهداف و آرمان خود مىشمردند و تلاش فراوانى براى وحدت شیعه ـ سنى به خرج مىدادند». <ref>عنایت، پیشین، ص 79ـ78.</ref><br> | ||
مىتوان گفت جنبش وحدت اسلامى در این دوران، که مولود و متأثر از شرایط بىسابقه عصر خود بود، بیش از آنکه ماهیتى صرفاً مذهبى (کلامى و فقهى) داشته باشد، برخوردار از جوهرهاى سیاسى ـ فرهنگى بود؛ «این حقیقت که چالش غرب چالشى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى بود و نه دینى موجب شد که جنبش وحدت اسلامى اساساً جنبش سیاسى باشد. هر چند سید جمال الدین و دیگر طرفداران وحدت اسلامى، خود از رهبران مذهبى بودند اما هدف اولیهشان هدف سیاسى بود: | مىتوان گفت جنبش وحدت اسلامى در این دوران، که مولود و متأثر از شرایط بىسابقه عصر خود بود، بیش از آنکه ماهیتى صرفاً مذهبى (کلامى و فقهى) داشته باشد، برخوردار از جوهرهاى سیاسى ـ فرهنگى بود؛ «این حقیقت که چالش غرب چالشى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى بود و نه دینى موجب شد که جنبش وحدت اسلامى اساساً جنبش سیاسى باشد. هر چند سید جمال الدین و دیگر طرفداران وحدت اسلامى، خود از رهبران مذهبى بودند اما هدف اولیهشان هدف سیاسى بود: آنها مىخواستند به نفوذ و سلطه امپریالیسم غرب بر آسیا پایان بخشند». <ref>کاتم، 1378، ص169.</ref> | ||
در چنین بسترى است که حتى چنانچه همانند حامد الگار، قائل به عدم امکان نزدیکى میان تشیع و تسنن در جنبههاى ظاهرى باشیم، چرخش سریع از ناهمسازگرى مذهبى به همسازگرى مذهبى میان مسلمانان امکان پذیر مىگردد؛ «تسنن و تشیع دو دیدگاه اصولى (ارتدوکس) موازى از وحى و تنزیل اسلامى هستند که نمىتوانند به دلایل سرشته در طبیعت هریک، از لحاظ جنبههاى ظاهرى با یکدیگر تقارب یابند. هیچ طرح و برنامه انگیزش سیاسى نمىتواند این واقعیت را تغییر دهد.هر چند که آشتى بین این دو دیدگاه، هم در سطح عمل و هم مهمتر از آن در سطح مسایل معنوىتر و باطنىتر امکانپذیر است.» <ref>عنایت، پیشین، ص 96.</ref><br> | در چنین بسترى است که حتى چنانچه همانند حامد الگار، قائل به عدم امکان نزدیکى میان تشیع و تسنن در جنبههاى ظاهرى باشیم، چرخش سریع از ناهمسازگرى مذهبى به همسازگرى مذهبى میان مسلمانان امکان پذیر مىگردد؛ «تسنن و تشیع دو دیدگاه اصولى (ارتدوکس) موازى از وحى و تنزیل اسلامى هستند که نمىتوانند به دلایل سرشته در طبیعت هریک، از لحاظ جنبههاى ظاهرى با یکدیگر تقارب یابند. هیچ طرح و برنامه انگیزش سیاسى نمىتواند این واقعیت را تغییر دهد.هر چند که آشتى بین این دو دیدگاه، هم در سطح عمل و هم مهمتر از آن در سطح مسایل معنوىتر و باطنىتر امکانپذیر است.» <ref>عنایت، پیشین، ص 96.</ref><br> | ||
در واقع جنبش وحدت اسلامى را بیش از هر چیز مىتوان واکنش طبیعى مسلمانان در رویارویى با هیمنه استعمارى غرب ارزیابى نمود:«مسئله همسازگرایى در جهان اسلام از نیمه دوم سده 12/18 به بعد، به شیوهاى روشنتر در پیوند با استعمار غرب قابل بررسى است.» <ref>حائرى، عبدالهادى، ایران و جهان اسلام، 1368، ص 83.</ref> و از همین روست که در ایران عصر قاجار «اعتراضاتى که به دولت یا حتى به تجاوز تدریجى بیگانه مىشد، بیشتر در روایات اسلامى متجلى مىشد تا روایاتى که جنبه ملى داشت...» <ref>الگار، پیشین، ص35.</ref><br> | در واقع جنبش وحدت اسلامى را بیش از هر چیز مىتوان واکنش طبیعى مسلمانان در رویارویى با هیمنه استعمارى غرب ارزیابى نمود:«مسئله همسازگرایى در جهان اسلام از نیمه دوم سده 12/18 به بعد، به شیوهاى روشنتر در پیوند با استعمار غرب قابل بررسى است.» <ref>حائرى، عبدالهادى، ایران و جهان اسلام، 1368، ص 83.</ref> و از همین روست که در ایران عصر قاجار «اعتراضاتى که به دولت یا حتى به تجاوز تدریجى بیگانه مىشد، بیشتر در روایات اسلامى متجلى مىشد تا روایاتى که جنبه ملى داشت...» <ref>الگار، پیشین، ص35.</ref><br> | ||
در تبیین این پیوند ـ مسئله وحدت اسلامى و استعمار غرب ـ برنارد لوئیس چنین مىنویسد: «ملت و کشور هر دو واقعیتهاى قدیمى در جهان اسلام هستند، اما در تعاریف وفادارى و هویت سیاسى، | در تبیین این پیوند ـ مسئله وحدت اسلامى و استعمار غرب ـ برنارد لوئیس چنین مىنویسد: «ملت و کشور هر دو واقعیتهاى قدیمى در جهان اسلام هستند، اما در تعاریف وفادارى و هویت سیاسى، آنها ایدههاى جدید و وارداتىاند. در برخى کشورها این ایدهها کمابیش جا افتادهاند. اما در مواقع بحران و اضطرار، که وفادارىهاى عمیقتر مسلط مىشوند، مسلمانان تمایل مجددى براى یافتن هویت سیاسى خویش در جامعه دینى، یعنى در هویتى که به جاى منشأ نژادى، زبان یا کشور محل اقامت، به وسیله اسلام تعریف مىشود، مىیابند. همانگونه که خودى با پذیرش اسلام تعریف مىشود بیگانه نیز با انکار اسلام تعریف مىشود.» <ref>لوئیس، 1378، ص 29.</ref><br> | ||
سر آرتور هاردینگ (Sir Arthur Harding)، دیپلمات انگلیسى، که در دوران نشاط جنبش وحدت اسلامى، سالها از سوى وزارت امور خارجه کشور متبوعش در پایتختهاى سیاسى ـ فرهنگى جهان اسلام، مأمور بودهاست«دبیر اول سفارت بریتانیا در استانبول (1890 ـ 1889).... دبیر اول سفارت انگلیس در قاهره (1894 ـ 1891)... وزیر مختار بریتانیا در تهران(1905 ـ 1900)». <ref>هاردینگ، 1370، ص1.</ref>؛ هدف اتحاد اسلام را مقابله با پیشروى قدرتهاى غربى در جهان اسلام، تعریف مىکند:<br> | سر آرتور هاردینگ (Sir Arthur Harding)، دیپلمات انگلیسى، که در دوران نشاط جنبش وحدت اسلامى، سالها از سوى وزارت امور خارجه کشور متبوعش در پایتختهاى سیاسى ـ فرهنگى جهان اسلام، مأمور بودهاست«دبیر اول سفارت بریتانیا در استانبول (1890 ـ 1889).... دبیر اول سفارت انگلیس در قاهره (1894 ـ 1891)... وزیر مختار بریتانیا در تهران(1905 ـ 1900)». <ref>هاردینگ، 1370، ص1.</ref>؛ هدف اتحاد اسلام را مقابله با پیشروى قدرتهاى غربى در جهان اسلام، تعریف مىکند:<br> | ||
«هدف نهضت پان اسلامیزم بیگمان این بود که شیعه و سنى را براى نیل به هدفى مشترک که عبارت از ایجاد سدى براى جلوگیرى از گسترش نفوذ غرب در جهان اسلام بود متحد کند و از پیشرفت این نفوذ در شبه جزیره بالکان، در شمال آفریقا، در کشورهاى اسلامى خاور میانه([[مصر]]، [[عربستان]] و [[ایران]]) و همچنین در سرزمینهاى تاتارنشین شرق جلوگیرى کند.»<ref>پیشین، ص 180.</ref> <br> | «هدف نهضت پان اسلامیزم بیگمان این بود که شیعه و سنى را براى نیل به هدفى مشترک که عبارت از ایجاد سدى براى جلوگیرى از گسترش نفوذ غرب در جهان اسلام بود متحد کند و از پیشرفت این نفوذ در شبه جزیره بالکان، در شمال آفریقا، در کشورهاى اسلامى خاور میانه([[مصر]]، [[عربستان]] و [[ایران]]) و همچنین در سرزمینهاى تاتارنشین شرق جلوگیرى کند.»<ref>پیشین، ص 180.</ref> <br> | ||
آمادگى روانى مسلمانان براى استقبال از اندیشه وحدت اسلامى، با وجود عوامل ناهمسازگرایى مذهبى و قومى، فقط معطوف به ایمان و باورهاى مذهبى فردى ایشان نمىگشت. فرهنگ و تمدن اسلامى در طول هزار و چند صد سال، نوعى همگونى در میان جوامع مسلمان پدید آورده بود که از بیرون، گروهى واحد را مىنمایاند. این همگونى از دید یک اروپایى مسیحى چنین بیان مىشود:<br> | آمادگى روانى مسلمانان براى استقبال از اندیشه وحدت اسلامى، با وجود عوامل ناهمسازگرایى مذهبى و قومى، فقط معطوف به ایمان و باورهاى مذهبى فردى ایشان نمىگشت. فرهنگ و تمدن اسلامى در طول هزار و چند صد سال، نوعى همگونى در میان جوامع مسلمان پدید آورده بود که از بیرون، گروهى واحد را مىنمایاند. این همگونى از دید یک اروپایى مسیحى چنین بیان مىشود:<br> | ||
«مقصود ما از ملل مشرق همان ترکها، اعراب و ایرانیان هستند، که به طورى که مىدانید، جملگى پیرو یک دین واحد بوده و بر طبق اصول واحدى اداره مىشوند. این ملل، گرچه در سرزمینهایى زندگى مىکنند که آب و هواى | «مقصود ما از ملل مشرق همان ترکها، اعراب و ایرانیان هستند، که به طورى که مىدانید، جملگى پیرو یک دین واحد بوده و بر طبق اصول واحدى اداره مىشوند. این ملل، گرچه در سرزمینهایى زندگى مىکنند که آب و هواى آنها متفاوت است، به علاوه زبانشان از یکدیگر متمایز است. در خصوصیات اخلاقى و مراسم و آداب و عاداتشان یک نوع همانندى و مشابهتى دیده مىشود؛ و از همین نظر مىتوان آنها را تحت گروه واحدى درآورد. مثلا رابطه و تجانس میان یک نفر مراکشى و یک فرد ایرانى به مراتب بیش از رابطه و تجانس میان مراکشى و اسپانیایى است، حال آنکه فاصله مراکش و اسپانیا به مراتب کمتر از فاصله مراکش و ایران است. آداب و رسوم امروز شرقىها با آداب و رسوم روزگاران پیش آنان کمال مشابهت را دارد.» <ref>ژوبر، 1347، ص 336ـ332.</ref><br> | ||
بزرگترین سرمایه جنبش وحدت اسلامى در این دوران، حس اشتراک در هویت مسلمانان بود. مقومهاى این هویت مشترک را علاوه بر کیش مشترک، وجوه اشتراک در تاریخ، احساس، فرهنگ و سرنوشت مشترک، تشکیل مىداد.<br> | بزرگترین سرمایه جنبش وحدت اسلامى در این دوران، حس اشتراک در هویت مسلمانان بود. مقومهاى این هویت مشترک را علاوه بر کیش مشترک، وجوه اشتراک در تاریخ، احساس، فرهنگ و سرنوشت مشترک، تشکیل مىداد.<br> | ||
ستیز دیرپاى غرب مسیحى با جهان اسلام که قالب «شریعتى استقرار یافته» به خود گرفته بود.<ref>حائرى، نخستین رویارویىهاى اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازى غرب، 1378، ص 53</ref>، به اهداف استعمارى غرب در این عصر، رنگ و بوى خصومتهاى صلیبى مىبخشید و «انتقام همه سویه» غرب از شرق اسلامى <ref>پیشین، ص55.</ref> یا «شرق بد»<ref>«.... همواره یک شرق «خوب» داشتیم که عبارت بود از دورانى کلاسیک در گذشتههاى دور هند، و یک شرق «بد» که تا به امروز در آسیا، بخشهایى از شمال آفریقا، و اسلام ـ در هر کجا که بود ـ ادامه داشت.».</ref> <ref>سعید، 1371، ص182.</ref> به حساب مىآمد. استعمار غرب با روندى بىوقفه و پرشتاب در قرن سیزدهم هجرى/ نوزدهم میلادى تداوم داشت و در سالهاى آغازین قرن چهاردهم هجرى / بیستم میلادى، هیمنه غرب، تقریباً تمامى سرزمینهاى اسلامى را فرا گرفت، گویى که «صلیب، هلال را سر به زیر ساخته و غرب به شرق آمده بود تا دیگر آنجا را ترک نکند». <ref>پیشین، ص 168.</ref><br> | ستیز دیرپاى غرب مسیحى با جهان اسلام که قالب «شریعتى استقرار یافته» به خود گرفته بود.<ref>حائرى، نخستین رویارویىهاى اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازى غرب، 1378، ص 53</ref>، به اهداف استعمارى غرب در این عصر، رنگ و بوى خصومتهاى صلیبى مىبخشید و «انتقام همه سویه» غرب از شرق اسلامى <ref>پیشین، ص55.</ref> یا «شرق بد»<ref>«.... همواره یک شرق «خوب» داشتیم که عبارت بود از دورانى کلاسیک در گذشتههاى دور هند، و یک شرق «بد» که تا به امروز در آسیا، بخشهایى از شمال آفریقا، و اسلام ـ در هر کجا که بود ـ ادامه داشت.».</ref> <ref>سعید، 1371، ص182.</ref> به حساب مىآمد. استعمار غرب با روندى بىوقفه و پرشتاب در قرن سیزدهم هجرى/ نوزدهم میلادى تداوم داشت و در سالهاى آغازین قرن چهاردهم هجرى / بیستم میلادى، هیمنه غرب، تقریباً تمامى سرزمینهاى اسلامى را فرا گرفت، گویى که «صلیب، هلال را سر به زیر ساخته و غرب به شرق آمده بود تا دیگر آنجا را ترک نکند». <ref>پیشین، ص 168.</ref><br> | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
جغرافیاى سیاسى جهان اسلام در سالهاى پایانى سده 13 هـ./ 19 م. این گونه ترسیم مىگردد: «امپراتورى عثمانى در حال احتضار بود و همراه با این انحطاط، غرب مسیحى به قلب سرزمین آناطولى نزدیک مىشد. ایران با فساد و انحطاطى دست به گریبان بود که به نظر مىرسید عاقبتى جز پذیرش کنترل خارجیان را نخواهد داشت. آسیاى مرکزى در برابر روسیه تسلیم مىشد و در خاور دور، در هند، اندونزى و فیلیپین، مسلمانان به کنترل قدرتهاى مسیحى غربى گردن نهاده بودند» .<ref>کاتم، 1378، ص 166.</ref> و از آنجایى که مقاومت در برابر هیمنه استعمارى غرب، بیش از هر چیز مستلزم بیدارى و وحدت مسلمانان و انجام اصلاحات در جوامع اسلامى بود، نداى اتحاد اسلامى، در جهان اسلام آن روزگار، مخاطبان خود را مىیابد. <br> | جغرافیاى سیاسى جهان اسلام در سالهاى پایانى سده 13 هـ./ 19 م. این گونه ترسیم مىگردد: «امپراتورى عثمانى در حال احتضار بود و همراه با این انحطاط، غرب مسیحى به قلب سرزمین آناطولى نزدیک مىشد. ایران با فساد و انحطاطى دست به گریبان بود که به نظر مىرسید عاقبتى جز پذیرش کنترل خارجیان را نخواهد داشت. آسیاى مرکزى در برابر روسیه تسلیم مىشد و در خاور دور، در هند، اندونزى و فیلیپین، مسلمانان به کنترل قدرتهاى مسیحى غربى گردن نهاده بودند» .<ref>کاتم، 1378، ص 166.</ref> و از آنجایى که مقاومت در برابر هیمنه استعمارى غرب، بیش از هر چیز مستلزم بیدارى و وحدت مسلمانان و انجام اصلاحات در جوامع اسلامى بود، نداى اتحاد اسلامى، در جهان اسلام آن روزگار، مخاطبان خود را مىیابد. <br> | ||
روشن بود که سلطه غرب بر جهان اسلام، در ابعاد سیاسى، نظامى و اقتصادى محدود نمىماند و قدرتهاى غربى بر آن بودند تا تمامى جنبههاى حیات معنوى و فرهنگى مسلمانان را به زیر سلطه خود درآورند: «چنین به نظر مىرسد که اروپائیان تمدن را به خود منحصر مىپندارند و گمان مىکنند که مأموریت و وکالت الهى دارند تا نه تنها نظامات سیاسى، بلکه شیوههاى تفکر خود را نیز بر جهانیان تحمیل کنند». <ref>براون، تاریخ ادبیات ایران از فردوسى تا سعدى، ص4.</ref><br> | روشن بود که سلطه غرب بر جهان اسلام، در ابعاد سیاسى، نظامى و اقتصادى محدود نمىماند و قدرتهاى غربى بر آن بودند تا تمامى جنبههاى حیات معنوى و فرهنگى مسلمانان را به زیر سلطه خود درآورند: «چنین به نظر مىرسد که اروپائیان تمدن را به خود منحصر مىپندارند و گمان مىکنند که مأموریت و وکالت الهى دارند تا نه تنها نظامات سیاسى، بلکه شیوههاى تفکر خود را نیز بر جهانیان تحمیل کنند». <ref>براون، تاریخ ادبیات ایران از فردوسى تا سعدى، ص4.</ref><br> | ||
و چنین به نظر مىرسد که غرب در آن عصر، مانعى بر سر انجام این مأموریت و وکالت الهى خود خوانده، در جهان اسلام نمىدید. نگاه غرب دقیق نبود:«در پایان سده هیجدهم(دوازدهم هجرى) بعید نبود که به نظر کسى که به مشاهده وقایع تاریخى مىپرداخت چنین رسیده باشد که ادوار تکامل تاریخى اسلام به پایان خود رسیده است. اسلام از مرحله یکتاپرستى ساده و سخت و دقیقى که محمد(صلىاللهعلیهوآله)جامعه کوچکى از عربها را به آن دعوت مىکرد، رو به توسعه نهاده و تا آن زمان به صورت مجموعه پیچیده و غامضى از مکاتب فقهى و فرقههاى مذهبى اهل ظاهر درآمده بود که بر روى تمام | و چنین به نظر مىرسد که غرب در آن عصر، مانعى بر سر انجام این مأموریت و وکالت الهى خود خوانده، در جهان اسلام نمىدید. نگاه غرب دقیق نبود:«در پایان سده هیجدهم(دوازدهم هجرى) بعید نبود که به نظر کسى که به مشاهده وقایع تاریخى مىپرداخت چنین رسیده باشد که ادوار تکامل تاریخى اسلام به پایان خود رسیده است. اسلام از مرحله یکتاپرستى ساده و سخت و دقیقى که محمد(صلىاللهعلیهوآله)جامعه کوچکى از عربها را به آن دعوت مىکرد، رو به توسعه نهاده و تا آن زمان به صورت مجموعه پیچیده و غامضى از مکاتب فقهى و فرقههاى مذهبى اهل ظاهر درآمده بود که بر روى تمام آنها جماعاتى رنگارنگ قرار داشتند ـ با مراسم و شعایر خاص خود و با تنوع فوقالعادهاى از آرا و افکار و اعمال مذهبى، چنانچه بینش نگرنده مورد مثال، از رنگ فلسفه معاصر (پایان قرن هیجدهم اروپا) تأثیر پذیرفته بود ممکن بود که اسلام را به صورت بنایى مشاهده کند که بر پیکر آن داغ خرافات پرستى خورده است و به زودى نیروهاى مترقى و روشنفکرى آن را محو و نابود خواهد کرد.<br> | ||
اما هیچ ناظر خارجى نمىتواند قدرت و استحکام آن رشتههاى نامرئى را که در روزگار مبارزهجویى، اعضاى گروههاى مختلف را به صورت جامعهاى واحد ـ جامعهاى که داراى اراده و نیت است ـ درمى آورد تخمین زند.<br> | اما هیچ ناظر خارجى نمىتواند قدرت و استحکام آن رشتههاى نامرئى را که در روزگار مبارزهجویى، اعضاى گروههاى مختلف را به صورت جامعهاى واحد ـ جامعهاى که داراى اراده و نیت است ـ درمى آورد تخمین زند.<br> | ||
همچنین از برآورد کردن نیروى حیاتى اندیشههاى بزرگ، که رسوب قرون و اعصار آن را پوشانده، عاجز است، آن هم به هنگامى که این نیروى حیاتى با وظایف و تکالیف و خطرات جدید رویاروى است. تاریخ اسلام در سدههاى نوزدهم و بیستم (سیزدهم و چهاردهم هجرى) عبارت است از تاریخ تجدید حیات و نیز بذل مساعى در سازگارى و انطباق مجدد اسلام با مقتضیات زمان».<ref>گیب، 1380، ص 178ـ187.</ref><br> | همچنین از برآورد کردن نیروى حیاتى اندیشههاى بزرگ، که رسوب قرون و اعصار آن را پوشانده، عاجز است، آن هم به هنگامى که این نیروى حیاتى با وظایف و تکالیف و خطرات جدید رویاروى است. تاریخ اسلام در سدههاى نوزدهم و بیستم (سیزدهم و چهاردهم هجرى) عبارت است از تاریخ تجدید حیات و نیز بذل مساعى در سازگارى و انطباق مجدد اسلام با مقتضیات زمان».<ref>گیب، 1380، ص 178ـ187.</ref><br> |