نظریه کسب: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ نوامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '==پانویس==↵{{پانویس رنگی}}' به '== پانویس == {{پانویس}}')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:


==تاریخچه==
==تاریخچه==
نظریه کسب پیش از آن که به نام اشاعره و ماتریدیه پیوند بخورد، سابقه‌ای قبل تر از آن‌ها داشته است. پس در واقع تاریخچه وجود این نظریه به قبل از تاسیس دو مکتب [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]] بر می‌گردد، اما کسب در زمان [[ابوالحسن اشعری]] به عنوان یک نظریه مطرح، بسط وتوسعه یافت. توضیح بیشتر این‌که: محققان معاصر [[علم کلام]]، نظیر مونتگمری‌وات و ولفسن، بر این نکته تاکید دارند که ابوالحسن اشعری و معاصر او ماتریدی واضع اصطلاح "کسب" نبوده‌اند.وات از ضرار بن عمرو (متوفی 190)و سلف او ابوالهذیل نام می‌برد و ولفسن به شحام و ابوعبدالله حسین بن محمد نجار(متوفی220) نیز اشاره می‌کند.<ref>ر ک، فلسفه و کلام اسلامی-ویلیام مونتگمری وات-ترجمه ابوالفضل عزتی-ص 99 و فلسفه علم کلام –هری اوسترین ولفسن-ترجمه  احمد آرام  –ص 716</ref>با این حال، برخى از متكلمان، از جمله ابوالحسن اشعرى در بیان راى خویش از این كلمه سود جسته اند. اشعری با ارایه تفسیر خاصی از کسب، آن را محور نظریه خود در جبر و اختیار و توصیف فعل اختیارى انسان قرار داد. هر چند پیش از وی، متكلمان دیگرى نیز در این باب سخن گفته بودند؛ اما پس از وی، واژه كسب با نام او چنان پیوند خورد، كه وقتى به كسب یا نظریه كسب اشاره مى شود، بى اختیار نام اشعرى را به یاد مى آورد.<ref>آشنائی با علوم اسلامی- رضا برنجکار -ص 36.</ref>
نظریه کسب پیش از آن که به نام اشاعره و ماتریدیه پیوند بخورد، سابقه‌ای قبل تر از آنها داشته است. پس در واقع تاریخچه وجود این نظریه به قبل از تاسیس دو مکتب [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]] بر می‌گردد، اما کسب در زمان [[ابوالحسن اشعری]] به عنوان یک نظریه مطرح، بسط و توسعه یافت. توضیح بیشتر این‌که: محققان معاصر [[علم کلام]]، نظیر مونتگمری‌وات و ولفسن، بر این نکته تاکید دارند که ابوالحسن اشعری و معاصر او ماتریدی واضع اصطلاح "کسب" نبوده‌اند.وات از ضرار بن عمرو (متوفی 190)و سلف او ابوالهذیل نام می‌برد و ولفسن به شحام و ابوعبدالله حسین بن محمد نجار(متوفی220) نیز اشاره می‌کند.<ref>ر ک، فلسفه و کلام اسلامی-ویلیام مونتگمری وات-ترجمه ابوالفضل عزتی-ص 99 و فلسفه علم کلام –هری اوسترین ولفسن-ترجمه  احمد آرام  –ص 716</ref>با این حال، برخى از متكلمان، از جمله ابوالحسن اشعرى در بیان راى خویش از این كلمه سود جسته‌اند. اشعری با ارایه تفسیر خاصی از کسب، آن را محور نظریه خود در جبر و اختیار و توصیف فعل اختیارى انسان قرار داد. هر چند پیش از وی، متكلمان دیگرى نیز در این باب سخن گفته بودند؛ اما پس از وی، واژه كسب با نام او چنان پیوند خورد، كه وقتى به كسب یا نظریه كسب اشاره مى شود، بى اختیار نام اشعرى را به یاد مى آورد.<ref>آشنائی با علوم اسلامی- رضا برنجکار -ص 36.</ref>
علاوه، همزمان با ابوالحسن اشعری، متکلم دیگری در ماوراء النهر به نام [[ابو منصور ماتریدی]] که خود موسس مکتب ماتریدی بود، همچون ابوالحسن اشعری در تفسیر جبر و اختیار نظریه کسب را برگزید.
علاوه، همزمان با ابوالحسن اشعری، متکلم دیگری در ماوراء النهر به نام [[ابو منصور ماتریدی]] که خود موسس مکتب ماتریدی بود، همچون ابوالحسن اشعری در تفسیر جبر و اختیار نظریه کسب را برگزید.


خط ۸: خط ۸:
طراحان نظریه کسب، با ارایه این نظریه، به دو هدف محوری و تامین دو موضوع اساسی فکر می‌کردند. هدف اول حفظ مرز [[توحید در خالقیت]] از اختلاط با [[شرک]] بود به این معنا که هستی فقط یک خالق دارد و آن خداوند است. هدف دوم ایجاد مسئولیت برای انسان به عنوان فاعل کسب بود که در ارتباط با افعال اختیاری‌اش معنا پیدا می‌کرد به این معنا که اگر چه هستی دارای یک خالق است، اما انسان به عنوان فاعل کاسب، نسبت به آن چه کسب می‌کند مسئول خواهد بود.  
طراحان نظریه کسب، با ارایه این نظریه، به دو هدف محوری و تامین دو موضوع اساسی فکر می‌کردند. هدف اول حفظ مرز [[توحید در خالقیت]] از اختلاط با [[شرک]] بود به این معنا که هستی فقط یک خالق دارد و آن خداوند است. هدف دوم ایجاد مسئولیت برای انسان به عنوان فاعل کسب بود که در ارتباط با افعال اختیاری‌اش معنا پیدا می‌کرد به این معنا که اگر چه هستی دارای یک خالق است، اما انسان به عنوان فاعل کاسب، نسبت به آن چه کسب می‌کند مسئول خواهد بود.  
==دلیل نام گذاری نظریه کسب==
==دلیل نام گذاری نظریه کسب==
واژه کسب و مشتقات آن دارای ریشه قرآنی است. به همین دلیل، متکلمان اشعری و ماتریدی در تفسیر افعال اختیاری انسان و نسبت آن با جبر و اختیار، از این واژه بهره برده اند. مثلا [[ابو حامد غزالی|ابوحامد غزالی]] به این نکته اعتراف کرده است که مقصود من از کسب، پیروی از تعالیم قرآنی است. زیرا که قرآن، کسب را به عنوان فعل بشر اطلاق کرده است. می‌نویسد:« أن القادر الواسع القدرة هو قادر على الاختراع للقدرة و المقدور معا، و لما كان اسم الخالق و المخترع مطلقا على من أوجد الشی‏ء بقدرته و كانت القدرة و المقدور جمیعا بقدرة اللّه تعالى، سمی خالقا و مخترعا. و لم یكن المقدور مخترعا بقدرة العبد و إن كان معه فلم یسم خالقا و لا مخترعا و وجب أن یطلب لهذا النمط من النسبة اسم آخر مخالف فطلب له اسم الكسب‏ تیمنا بكتاب اللّه تعالى، فإنه وجد إطلاق ذلك على أعمال العباد فی القرآن.» قادری که قدرتش بی انتها است، توانایی دارد که قدرت و مقدور را با هم بیافریند، به این جهت که خالق و مخترع به طور مطلق بر کسی استعمال می‌شود که به وجود آورنده شی باشد. قدرت و مقدور همراه با قدرت خدا به وجود می‌َآید و اوست خالق و مخترع. بنا بر این، عبد نمی‌تواند در فعلش خالق و مخترع باشد، پس باید نامی دیگر برای فعل عبد یافت (که نه خلق باشد و نه اختراع) و آن کسب است، زیرا به دلیل تیمن به قرآن از این نام استفاده می‌شود.<ref>غزالی ابو حامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 60</ref>
واژه کسب و مشتقات آن دارای ریشه قرآنی است. به همین دلیل، متکلمان اشعری و ماتریدی در تفسیر افعال اختیاری انسان و نسبت آن با جبر و اختیار، از این واژه بهره برده‌اند. مثلا [[ابو حامد غزالی|ابوحامد غزالی]] به این نکته اعتراف کرده است که مقصود من از کسب، پیروی از تعالیم قرآنی است. زیرا که قرآن، کسب را به عنوان فعل بشر اطلاق کرده است. می‌نویسد:« أن القادر الواسع القدرة هو قادر على الاختراع للقدرة و المقدور معا، و لما كان اسم الخالق و المخترع مطلقا على من أوجد الشی‏ء بقدرته و كانت القدرة و المقدور جمیعا بقدرة اللّه تعالى، سمی خالقا و مخترعا. و لم یكن المقدور مخترعا بقدرة العبد و إن كان معه فلم یسم خالقا و لا مخترعا و وجب أن یطلب لهذا النمط من النسبة اسم آخر مخالف فطلب له اسم الكسب‏ تیمنا بكتاب اللّه تعالى، فإنه وجد إطلاق ذلك على أعمال العباد فی القرآن.» قادری که قدرتش بی انتها است، توانایی دارد که قدرت و مقدور را با هم بیافریند، به این جهت که خالق و مخترع به طور مطلق بر کسی استعمال می‌شود که به وجود آورنده شی باشد. قدرت و مقدور همراه با قدرت خدا به وجود می‌َآید و اوست خالق و مخترع. بنا بر این، عبد نمی‌تواند در فعلش خالق و مخترع باشد، پس باید نامی دیگر برای فعل عبد یافت (که نه خلق باشد و نه اختراع) و آن کسب است، زیرا به دلیل تیمن به قرآن از این نام استفاده می‌شود.<ref>غزالی ابو حامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 60</ref>


==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه متکلمان اشعری و ماتریدی==
==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه متکلمان اشعری و ماتریدی==
متکلمان اشعری و ماتریدی هر کدام فراخور فهم خود از کسب تعریفی ارایه کرده اند که به خلاصه هر یک از این تعاریف اشاره می‌شود.
متکلمان اشعری و ماتریدی هر کدام فراخور فهم خود از کسب تعریفی ارایه کرده‌اند که به خلاصه هر یک از این تعاریف اشاره می‌شود.


==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه اشاعره==
==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه اشاعره==
خط ۳۸: خط ۳۸:
''' محمد عبده(1266-1323ق)'''در تفسیر کسب می‌گوید که عقل سلیم همراه با حواس( پنج گانه) شهادت می‌دهد که انسان متوجه موجودیت خود وافعالش باشد در حالی که این فهم و توجه به هیچ دلیل و ارشادی احتیاج ندارد، زیرا فهم این موضوع، ریشه در فطرت انسان دارد و علاوه افعالش را با عقلش می‌سنجد و با اراده اش تقدیر می‌کند و سپس آن را با عقلش می‌سنجد و با اراده اش مقدر می‌کند و با قدرتی که در وجودش است، به فعلیت می‌رساند. عبده اضافه می‌کند البته کسی که این حقیقت و بداهت فطری و عقلی را انکار کند، در واقع وجود خودش را انکار کرده است.<ref> .محد عبده،  رساله التوحید،  جلد اول، ص 31</ref>در نظریه عبده از تفسیر جبر و اختیار، نکات قابل توجهی وجود دارد. 1. ایشان بیان می‌کند که عبد دارای قدرت و اراده است و این دو بیهوده آفریده نشده است. 2. وجود این دو صفت، به این دلیل است که مناط تکلیف و ثواب و عذاب باشد، زیرا بدون داشتن قدرت و اراده، وجود تکالیف امری عبث است و منجر به جبر می‌شود. 3. عبده انتساب افعال به عباد را حقیقی می‌داند و معتقد است که عباد با داشتن قدرت و اراده، فاعل واقعی افعال خود خواهند بود.( و البته قدرت و اراده در وجود انسان می‌بایست به طور واقعی باشد و گرنه با فرض قدرت و اراده مجازی هیچ فعلی صادر نخواهد شد.)  
''' محمد عبده(1266-1323ق)'''در تفسیر کسب می‌گوید که عقل سلیم همراه با حواس( پنج گانه) شهادت می‌دهد که انسان متوجه موجودیت خود وافعالش باشد در حالی که این فهم و توجه به هیچ دلیل و ارشادی احتیاج ندارد، زیرا فهم این موضوع، ریشه در فطرت انسان دارد و علاوه افعالش را با عقلش می‌سنجد و با اراده اش تقدیر می‌کند و سپس آن را با عقلش می‌سنجد و با اراده اش مقدر می‌کند و با قدرتی که در وجودش است، به فعلیت می‌رساند. عبده اضافه می‌کند البته کسی که این حقیقت و بداهت فطری و عقلی را انکار کند، در واقع وجود خودش را انکار کرده است.<ref> .محد عبده،  رساله التوحید،  جلد اول، ص 31</ref>در نظریه عبده از تفسیر جبر و اختیار، نکات قابل توجهی وجود دارد. 1. ایشان بیان می‌کند که عبد دارای قدرت و اراده است و این دو بیهوده آفریده نشده است. 2. وجود این دو صفت، به این دلیل است که مناط تکلیف و ثواب و عذاب باشد، زیرا بدون داشتن قدرت و اراده، وجود تکالیف امری عبث است و منجر به جبر می‌شود. 3. عبده انتساب افعال به عباد را حقیقی می‌داند و معتقد است که عباد با داشتن قدرت و اراده، فاعل واقعی افعال خود خواهند بود.( و البته قدرت و اراده در وجود انسان می‌بایست به طور واقعی باشد و گرنه با فرض قدرت و اراده مجازی هیچ فعلی صادر نخواهد شد.)  


'''عبدالعظیم زرقانی(1367-1948 م)''' در تفسیر کسب در پی رسیدن به وجه جامع میان جبر و اختیار است. وی هر دو دسته از آیات قرآن را بررسی می‌کند که از یک سو به دفاع از فاعلیت مطلق الهی یعنی [[توحید در خالقیت]] نظر دارد و از سوی دیگر، انسان را فاعل واقعی افعال خود می‌داند و سر انجام به این نتیجه می‌رسد که اگر به هر یک از این دو گروه از آیات متمایل شویم، تفسیر کاملی به دست نمی‌‌آوریم، بلکه حقیقت را نیز گم خواهیم کرد، پس سزاوار است که راه وسط میان این دو آیات را در نظر بگیریم. زرقانی در تفسیر [[خلق افعال عباد]]، ابتدا به آیاتی که خلق را فقط به خدا نسبت می‌دهد اشاره می‌کند و می‌نویسد: در قرآن و روایات نصوص فراوانی وجود دارد مبنی بر این که مطابق با آن دو، خداوند خالق هر چیزی است. بازگشت هر چیزی به سوی اوست. هدایت و ضلالت در دست اوست. خدا خالق هر چیزی است و آیا جز خدا خالق دیگری هم هست! خدا شما و آن چه را می‌سازید خلق کرده است!... و نیز [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|پیامبر صلوات الله علیه]] فرمود هرگاه به تو چیزی برسد، نگو اگر من چنین می‌کردم، چنان می‌شد، ولی بگو خدا مقدر کرده بود و آنچه را بخواهد انجام می‌دهد.<ref> عبدالعظیم زرقانی،  مناهل العرفان ، ج 1  ص 506</ref> وی در این مطلب، نظر اشاعره را بیان کرده است و البته هر کسی با نگاه به این نصوص، اعتراف می‌کند که همه امور به خدا بر می‌گردد و او در حاکمیتش بی‌شریک است.زرقانی به جانب دیگر موضوع( عقیده [[معتزله]]) که مربوط به انتساب صحیح فاعلیت انسان در افعال اختیاری است می‌پردازد و می‌نویسد در نصوص آمده است هر کسی عمل نیک انجام دهد، به نفع خودش انجام داده است و هر کسی عمل بد انجام دهد، علیه خودش انجام داده است. اگر نیکی کردید برای خودتان کردید و اگر بدی کردید، علیه خودتان بدی کردید. بنابراین، اگر هر کسی به این نصوص نگاه کند، متوجه می‌شود که افعال عباد منسوب به خود آنان است. به همین دلیل اگر اشخاص کار نیک انجام دادند، مستحق ثواب اند و اگر کار بد انجام دادند، مستحق عقاب اند.<ref> عبدالعظیم زرقانی،  مناهل العرفان ، ج 1  ص 506</ref> وی بعد از اشاره به آرای اشاعره و معتزله، نظر خود را که به نظر امامیه شباهت دارد بیان می‌کند و می‌گوید برای هر یک از دو طائفه مقابل هم، دلایل قوی و موجهی وجود دارد. پس چگونه یک انسان منصف به خودش اجازه می‌دهد یک طرف را به شنیع ترین تهمت کفر و شرک و هوای نفس متهم کند، در حالی که پیشینیان صالح ما، بین این دو گروه از آیات و روایات جمع می‌کردند یعنی علاوه بر آن که به وحدانیت الهی معتقد بودند و عدالت خدا را باور می‌کردند، تابع قدر خدا بودند و خود را مامور به امر خدا مى‌دانستند، پس به هر دو گروه از نصوص ایمان داشتند و معتقد بودند که عباد با اختیار خود در ایجاد فعل نقش داشتند و در همان حال خدا را خالق همه اشیاء مى‌دانستند.<ref>ر ک ، همان، ص 510</ref>از تفسیر زرقانی به دست می‌آید، وی در مسیری قدم می‌گذارد که امامیه قدم گذاشته‌اند، زیرا امامیه نیز میان دو دسته از ایات که به توحید در خالقیت و نیز اختیار عبد می‌پردازد جمع کرده اند و در ایجاد و تکوین قدرت خدا و بنده را با هم دخیل دانستند.  
'''عبدالعظیم زرقانی(1367-1948 م)''' در تفسیر کسب در پی رسیدن به وجه جامع میان جبر و اختیار است. وی هر دو دسته از آیات قرآن را بررسی می‌کند که از یک سو به دفاع از فاعلیت مطلق الهی یعنی [[توحید در خالقیت]] نظر دارد و از سوی دیگر، انسان را فاعل واقعی افعال خود می‌داند و سر انجام به این نتیجه می‌رسد که اگر به هر یک از این دو گروه از آیات متمایل شویم، تفسیر کاملی به دست نمی‌‌آوریم، بلکه حقیقت را نیز گم خواهیم کرد، پس سزاوار است که راه وسط میان این دو آیات را در نظر بگیریم. زرقانی در تفسیر [[خلق افعال عباد]]، ابتدا به آیاتی که خلق را فقط به خدا نسبت می‌دهد اشاره می‌کند و می‌نویسد: در قرآن و روایات نصوص فراوانی وجود دارد مبنی بر این که مطابق با آن دو، خداوند خالق هر چیزی است. بازگشت هر چیزی به سوی اوست. هدایت و ضلالت در دست اوست. خدا خالق هر چیزی است و آیا جز خدا خالق دیگری هم هست! خدا شما و آن چه را می‌سازید خلق کرده است!... و نیز [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|پیامبر صلوات الله علیه]] فرمود هرگاه به تو چیزی برسد، نگو اگر من چنین می‌کردم، چنان می‌شد، ولی بگو خدا مقدر کرده بود و آنچه را بخواهد انجام می‌دهد.<ref> عبدالعظیم زرقانی،  مناهل العرفان ، ج 1  ص 506</ref> وی در این مطلب، نظر اشاعره را بیان کرده است و البته هر کسی با نگاه به این نصوص، اعتراف می‌کند که همه امور به خدا بر می‌گردد و او در حاکمیتش بی‌شریک است.زرقانی به جانب دیگر موضوع( عقیده [[معتزله]]) که مربوط به انتساب صحیح فاعلیت انسان در افعال اختیاری است می‌پردازد و می‌نویسد در نصوص آمده است هر کسی عمل نیک انجام دهد، به نفع خودش انجام داده است و هر کسی عمل بد انجام دهد، علیه خودش انجام داده است. اگر نیکی کردید برای خودتان کردید و اگر بدی کردید، علیه خودتان بدی کردید. بنابراین، اگر هر کسی به این نصوص نگاه کند، متوجه می‌شود که افعال عباد منسوب به خود آنان است. به همین دلیل اگر اشخاص کار نیک انجام دادند، مستحق ثواب‌اند و اگر کار بد انجام دادند، مستحق عقاب‌اند.<ref> عبدالعظیم زرقانی،  مناهل العرفان ، ج 1  ص 506</ref> وی بعد از اشاره به آرای اشاعره و معتزله، نظر خود را که به نظر امامیه شباهت دارد بیان می‌کند و می‌گوید برای هر یک از دو طائفه مقابل هم، دلایل قوی و موجهی وجود دارد. پس چگونه یک انسان منصف به خودش اجازه می‌دهد یک طرف را به شنیع ترین تهمت کفر و شرک و هوای نفس متهم کند، در حالی که پیشینیان صالح ما، بین این دو گروه از آیات و روایات جمع می‌کردند یعنی علاوه بر آن که به وحدانیت الهی معتقد بودند و عدالت خدا را باور می‌کردند، تابع قدر خدا بودند و خود را مامور به امر خدا مى‌دانستند، پس به هر دو گروه از نصوص ایمان داشتند و معتقد بودند که عباد با اختیار خود در ایجاد فعل نقش داشتند و در همان حال خدا را خالق همه اشیاء مى‌دانستند.<ref>ر ک ، همان، ص 510</ref>از تفسیر زرقانی به دست می‌آید، وی در مسیری قدم می‌گذارد که امامیه قدم گذاشته‌اند، زیرا امامیه نیز میان دو دسته از ایات که به توحید در خالقیت و نیز اختیار عبد می‌پردازد جمع کرده‌اند و در ایجاد و تکوین قدرت خدا و بنده را با هم دخیل دانستند.  


==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه ماتریدیه==
==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه ماتریدیه==
خط ۴۷: خط ۴۷:
'''ابو معین نسفی (.418 یا 438- 508 ق)''' درباره افعال عباد و کسب، همانند ابو منصور ماتریدی و بزدوی قدرت و اختیار انسان را در ایجاد فعل( به معنای کسب) دخیل می‌داند. وی می‌گوید نظر حق آن است که برای بندگان افعالی است که به واسطه آن عاصی یا مطیع می‌شوند، اما آن افعال در اصل مخلوق خداوند است، هر چند ثواب و عقاب تابع خلق افعال نیست، بلکه تابع افعال انسان است، به این معنا که انسان فعل خلق شده را مطیعانه یا عاصیانه کسب می‌کند و هر فطرتی فرق فعل اختیاری و اضطراری را می‌فهمد. <ref> نسفی ابومعین، التمهید فی اصول الدین.</ref>
'''ابو معین نسفی (.418 یا 438- 508 ق)''' درباره افعال عباد و کسب، همانند ابو منصور ماتریدی و بزدوی قدرت و اختیار انسان را در ایجاد فعل( به معنای کسب) دخیل می‌داند. وی می‌گوید نظر حق آن است که برای بندگان افعالی است که به واسطه آن عاصی یا مطیع می‌شوند، اما آن افعال در اصل مخلوق خداوند است، هر چند ثواب و عقاب تابع خلق افعال نیست، بلکه تابع افعال انسان است، به این معنا که انسان فعل خلق شده را مطیعانه یا عاصیانه کسب می‌کند و هر فطرتی فرق فعل اختیاری و اضطراری را می‌فهمد. <ref> نسفی ابومعین، التمهید فی اصول الدین.</ref>
   
   
'''ابوالثناء لامشی حنفی.م 539 ق''' در تفسیر کسب بعد از اشاره به این سخن که متکلمان در باب افعال اختیاری عباد دچار اختلاف شده‌اند، به اعتقاد اهل سنت و جماعت اشاره می‌کند که آن‌ها افعال عباد را مخلوق خدا و مکسوب عباد می‌دانند. از منظر آنان خدا خالق، موجد و مبدع است و عبد به دلیل مباشرت با فعل کاسب می‌باشد. در این صورت، عبد فعل آفریده شده را مطیعانه یا عاصیانه کسب می‌کند.<ref>لامشی ابوالثناء، التمهید لقواعد التوحید، ص 97</ref>   
'''ابوالثناء لامشی حنفی.م 539 ق''' در تفسیر کسب بعد از اشاره به این سخن که متکلمان در باب افعال اختیاری عباد دچار اختلاف شده‌اند، به اعتقاد اهل سنت و جماعت اشاره می‌کند که آنها افعال عباد را مخلوق خدا و مکسوب عباد می‌دانند. از منظر آنان خدا خالق، موجد و مبدع است و عبد به دلیل مباشرت با فعل کاسب می‌باشد. در این صورت، عبد فعل آفریده شده را مطیعانه یا عاصیانه کسب می‌کند.<ref>لامشی ابوالثناء، التمهید لقواعد التوحید، ص 97</ref>   


'''کمال بن همام(حدود 790 – 861 ق)''' افعال عباد را تابع مشیت الهی می‌داند و معتقد است که فعل عبد هر چند مورد کسب عبد است، اما آن فعل به خواست و اراده الهی واقع می‌شود. پس اوست که فعلی را اراده می‌کند که از نگاه ما شرّ و کفر و ... می‌باشد، همان طور که نیکی و خیر را اراده می‌کند، در حالی که اگر خدا کفر و یا ایمان و خیر را اراده نکند، فعلی محقق نمی‌شود.<ref>کمال ابن همام، المسایره فی علم الکلام، ص 61</ref>به نظر می‌رسد در تعریف ابن همام از کسب، جنبه جبر پُر‌رنگ و اختیار کم رنگ شده است، زیرا در این تعریف، سخن از اراده قاهره الهی است که موجب می‌شود کفر و ایمان آفریده خدا باشد، ولی از طرف انسان کسب شود. با این حساب ابن همام در ظاهر هیچ اراده و مشیتی را برای انسان قایل نیست.
'''کمال بن همام(حدود 790 – 861 ق)''' افعال عباد را تابع مشیت الهی می‌داند و معتقد است که فعل عبد هر چند مورد کسب عبد است، اما آن فعل به خواست و اراده الهی واقع می‌شود. پس اوست که فعلی را اراده می‌کند که از نگاه ما شرّ و کفر و ... می‌باشد، همان طور که نیکی و خیر را اراده می‌کند، در حالی که اگر خدا کفر و یا ایمان و خیر را اراده نکند، فعلی محقق نمی‌شود.<ref>کمال ابن همام، المسایره فی علم الکلام، ص 61</ref>به نظر می‌رسد در تعریف ابن همام از کسب، جنبه جبر پُر‌رنگ و اختیار کم رنگ شده است، زیرا در این تعریف، سخن از اراده قاهره الهی است که موجب می‌شود کفر و ایمان آفریده خدا باشد، ولی از طرف انسان کسب شود. با این حساب ابن همام در ظاهر هیچ اراده و مشیتی را برای انسان قایل نیست.
خط ۶۲: خط ۶۲:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده: مفاهیم اسلامی]]
[[رده:مفاهیم]]
[[رده:مفاهیم اسلامی]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش