۴٬۹۳۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[رده: ' به '[[رده:') |
جز (تمیزکاری) |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
=اصل و نسب= | =اصل و نسب= | ||
نسبت ابنفارض به گفته شیخعلی نواده دختری او و به استناد خوابی که او خود دیده بود به قبیله بنی سعد (قبیله حلیمه مرضعه [[پیامبر]] ) میرسید <ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۷</ref> و اصل خاندانش به شهر حماه در سرزمین [[شام|شام]] تعلق داشت. | نسبت ابنفارض به گفته شیخعلی نواده دختری او و به استناد خوابی که او خود دیده بود به قبیله بنی سعد (قبیله حلیمه مرضعه [[پیامبر]]) میرسید <ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۷</ref> و اصل خاندانش به شهر حماه در سرزمین [[شام|شام]] تعلق داشت. | ||
=شهرت= | =شهرت= | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
=مذهب= | =مذهب= | ||
ابنفارض در قاهره به استماع [[حدیث]] از بهاءالدین قاسم بن عساکر پرداخت <ref>عبدالعظیم منذری، التکملة لوفیات النقله، ج۳، ص۳۸۹، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م</ref> و [[شافعی|مذهب شافعی]] را برگزید<ref>سیوطی، حسن المحاضره، ج۱، ص۵۸۱، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م</ref>.سپس به [[تصوف|تصوف]] روی آورد و به وادی | ابنفارض در قاهره به استماع [[حدیث]] از بهاءالدین قاسم بن عساکر پرداخت <ref>عبدالعظیم منذری، التکملة لوفیات النقله، ج۳، ص۳۸۹، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م</ref> و [[شافعی|مذهب شافعی]] را برگزید<ref>سیوطی، حسن المحاضره، ج۱، ص۵۸۱، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م</ref>.سپس به [[تصوف|تصوف]] روی آورد و به وادی «مستضعفین» در کوه مقطّم رفت و به ریاضت و مجاهدت پرداخت<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۵</ref>. گویند روزی هنگامی که به قاهره بازگشته بود و قصد ورود به مدرسه «سیوفیه» داشت پیرمرد بقالی را دید که برخلاف قاعده مقرر [[وضو]] میگرفت. ابنفارض به قصد اعتراض با او به سخن گفتن پرداخت ولی پیرمرد که از اولیاءالله بود به او گفت که ای عمر! گشایش کار تو در مصر نخواهد بود بلکه در [[مکه|مکه]] به مقصود خواهی رسید و اکنون هنگام آن فرارسیده است<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۵</ref>. | ||
=قصیده دالیه= | =قصیده دالیه= | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
=معانی سماع= | =معانی سماع= | ||
تذکرهنویسانی که به شرح حال ابنفارض پرداختهاند <ref>احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۱۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق</ref> و نیز شیخعلی <ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۳</ref> کراماتی به وی نسبت دادهاند که غالباً دایر بر فراست یا اشراف او بر ضمایر است. از ویژگیهای زندگی صوفیانه ابنفارض، توجه خاص او به | تذکرهنویسانی که به شرح حال ابنفارض پرداختهاند <ref>احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۱۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق</ref> و نیز شیخعلی <ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۳</ref> کراماتی به وی نسبت دادهاند که غالباً دایر بر فراست یا اشراف او بر ضمایر است. از ویژگیهای زندگی صوفیانه ابنفارض، توجه خاص او به «سماع» است که برای او معنا و مفهومی بسیار گسترده داشت: از آواز خواندن رختشویان ساحل نیل به هنگام رختشویی<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۳-۱۴</ref> و نوحهسرایی نوحهگران در تشییع جنازه مردگان<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۱</ref> تا سرود سرایی و نوازندگی کنیزکان<ref>عبدالحی بنعماد، شذرات الذهب، ج۵، ص۱۵۲، قاهره، ۱۳۵۱ق</ref>. گاهی در کوی و برزن، صدای ناقوس نگهبانان دربار و شعری که میخواندند، احوال او را چنان دگرگون میکرد و او را به وجد میآورد که رهگذران نیز به وجد میآمدند و سماعی پرشور در میگرفت و گروهی در آن میان بیهوش میافتادند<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۰</ref>. | ||
=لطافت روح= | =لطافت روح= | ||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
از سرسختترین مخالفان و دشمنان ابنفارض، تقیالدین ابن تیمیه (د ۷۲۸ق) عالم [[حنبلی|حنبلی]] است که به شدت با رقص و سماع ابنفارض مخالف است و او را در کنار کسانی مانند [[ابن عربی|ابنعربی]]، صدرالدین قونوی، ابنسبعین و حلاج، وحدت وجودی و حلولی میداند<ref>محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۱۷- ۱۱۹، قاهره، ۱۹۷۱م</ref>. | از سرسختترین مخالفان و دشمنان ابنفارض، تقیالدین ابن تیمیه (د ۷۲۸ق) عالم [[حنبلی|حنبلی]] است که به شدت با رقص و سماع ابنفارض مخالف است و او را در کنار کسانی مانند [[ابن عربی|ابنعربی]]، صدرالدین قونوی، ابنسبعین و حلاج، وحدت وجودی و حلولی میداند<ref>محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۱۷- ۱۱۹، قاهره، ۱۹۷۱م</ref>. | ||
==ابنخلدون== | == ابنخلدون== | ||
ابنخلدون نیز در این باره نظری مشابه دارد و ابنفارض را به حلول و [[وحدت|وحدت]] نسبت میدهد<ref>ابنخلدون، مقدمه، ج ۱، ص۴۷۳، بیروت، دارالفکر</ref>. | ابنخلدون نیز در این باره نظری مشابه دارد و ابنفارض را به حلول و [[وحدت|وحدت]] نسبت میدهد<ref>ابنخلدون، مقدمه، ج ۱، ص۴۷۳، بیروت، دارالفکر</ref>. | ||
==ابنحجر== | == ابنحجر == | ||
[[ابن حجر عسقلانی|ابنحجر]] گوید که شعر ابنفارض در ظاهر پوششی از عرفان و اشارات صوفیان دارد، ولی در زیر آن افکار فلسفی و آراء الحادی و کفرآمیز نهفته است. وی خوانندگان را از خطر افتادن در ورطه افکار او برحذر میدارد، ولی در عین حال معترف است که ابنفارض به سبب زهد و ورع و انقطاع از امور دنیوی، نزد مردم چهرهای مقبول و شخصیتی بزرگ داشته است<ref>احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۱۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق</ref>. | [[ابن حجر عسقلانی|ابنحجر]] گوید که شعر ابنفارض در ظاهر پوششی از عرفان و اشارات صوفیان دارد، ولی در زیر آن افکار فلسفی و آراء الحادی و کفرآمیز نهفته است. وی خوانندگان را از خطر افتادن در ورطه افکار او برحذر میدارد، ولی در عین حال معترف است که ابنفارض به سبب زهد و ورع و انقطاع از امور دنیوی، نزد مردم چهرهای مقبول و شخصیتی بزرگ داشته است<ref>احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۱۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق</ref>. | ||
==ابن بنتالاعز== | == ابن بنتالاعز == | ||
ابن بنتالاعز که در روزگار سلطان ملک منصور قلاوون صالحی در مصر منصب وزارت و قاضی القضاتی داشت، از مخالفان سرسخت افکار ابنفارض بود. وی روزی در مجلسی در خانقاه صالحیه، شمسالدین اَیکی، شیخ خانقاه سعیدالسعداء را ملامت کرد که چرا صوفیه را به خواندن قصیده نظم السلوک ابنفارض ترغیب میکنی، در حالی که او در این قصیده به «حلول» گراییده است؟ همین ابن بنتالاعز چندی بعد که از منصب قضا و وزارت معزول و به اتهام فساد عقیده مطرود شده بود، با ملاحظه بیتی از تائیه که در آن به منزه بودن آن قصیده از نظریه حلول تصریح شده است،<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۷۳، بیت ۸، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>از عقیده خویش مبنی بر حلولی بودن ابنفارض برگشت و از سخنی که درباره او بر زبان رانده بود، استغفار کرد<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۸ -۹</ref>. | ابن بنتالاعز که در روزگار سلطان ملک منصور قلاوون صالحی در مصر منصب وزارت و قاضی القضاتی داشت، از مخالفان سرسخت افکار ابنفارض بود. وی روزی در مجلسی در خانقاه صالحیه، شمسالدین اَیکی، شیخ خانقاه سعیدالسعداء را ملامت کرد که چرا صوفیه را به خواندن قصیده نظم السلوک ابنفارض ترغیب میکنی، در حالی که او در این قصیده به «حلول» گراییده است؟ همین ابن بنتالاعز چندی بعد که از منصب قضا و وزارت معزول و به اتهام فساد عقیده مطرود شده بود، با ملاحظه بیتی از تائیه که در آن به منزه بودن آن قصیده از نظریه حلول تصریح شده است،<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۷۳، بیت ۸، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>از عقیده خویش مبنی بر حلولی بودن ابنفارض برگشت و از سخنی که درباره او بر زبان رانده بود، استغفار کرد<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۸ -۹</ref>. | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
مخالفان ابنفارض در رد عقاید او کتابهایی هم نوشتهاند، از آن جمله است شیخ برهانالدین ابراهیم بن عمر بقاعی [[شافعی|شافعی]] (د ۸۸۵ق) مؤلف الناطق بالصواب الفارض لتکفیر ابن الفارض؛ حاجی خلیفه نام این کتاب را صواب الجواب للسائل المرتاب المعارض المجادل فی کفر ابنفارض، ضبط کرده است<ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۶۷</ref>. | مخالفان ابنفارض در رد عقاید او کتابهایی هم نوشتهاند، از آن جمله است شیخ برهانالدین ابراهیم بن عمر بقاعی [[شافعی|شافعی]] (د ۸۸۵ق) مؤلف الناطق بالصواب الفارض لتکفیر ابن الفارض؛ حاجی خلیفه نام این کتاب را صواب الجواب للسائل المرتاب المعارض المجادل فی کفر ابنفارض، ضبط کرده است<ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۶۷</ref>. | ||
==کتب بقاعی== | == کتب بقاعی == | ||
بقاعی دو کتاب دیگر هم در این زمینه دارد: تنبیه الغبی الی تکفیر ابنعربی و تحذیر العباد من اهل العناد ببدعة الاتّحاد، که هر دو تحت عنوان مصرع التصوف چاپ شده است<ref>عبدالرحمان وکیل، مقدمه بر مصرع التصوف (بقاعی در همین مآخذ)، ص ۱۰</ref>.بقاعی در این کتابها روشی دارد که با روش بیشتر نویسندگان عصر او متفاوت است. وی در نقد و رد آراء ابنعربی و ابنفارض و پیروان آنان و در ارائه نظریات خود کلی گویی نمیکند، بلکه به روشی نقادانه و مستند در هر مورد عین اقوال آنان را همراه با گفتههای مخالفانشان نقل کرده، درباره آنها به استدلال و داوری میپردازد. او در این کتابها توجه خاص به اشعار ابنفارض دارد و چه در بررسی آراء [[صوفیه]] دیگر و چه در فصولی که به افکار ابنفارض اختصاص دارد، به اشعار وی استناد میکند<ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۵۴، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>. بقاعی همچنین فهرست مفصلی از علما و مشایخی که در دورههای مختلف به تکفیر ابنفارض رأی دادهاند، ارائه میکند <ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۱۳-۲۱۷، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>و در بخشهایی از کتاب فساد عقاید ابنفارض را در موضوعاتی چون حلول و ظهور خداوند در هیأت مخلوقات، به کار بردن ضمیر مؤنث برای ذات حق، وحدت همه ادیان و سایر اینگونه اقوال او را که میتوانست ریختن خونش را واجب گرداند، برمیشمارد<ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۴۶، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>. | بقاعی دو کتاب دیگر هم در این زمینه دارد: تنبیه الغبی الی تکفیر ابنعربی و تحذیر العباد من اهل العناد ببدعة الاتّحاد، که هر دو تحت عنوان مصرع التصوف چاپ شده است<ref>عبدالرحمان وکیل، مقدمه بر مصرع التصوف (بقاعی در همین مآخذ)، ص ۱۰</ref>.بقاعی در این کتابها روشی دارد که با روش بیشتر نویسندگان عصر او متفاوت است. وی در نقد و رد آراء ابنعربی و ابنفارض و پیروان آنان و در ارائه نظریات خود کلی گویی نمیکند، بلکه به روشی نقادانه و مستند در هر مورد عین اقوال آنان را همراه با گفتههای مخالفانشان نقل کرده، درباره آنها به استدلال و داوری میپردازد. او در این کتابها توجه خاص به اشعار ابنفارض دارد و چه در بررسی آراء [[صوفیه]] دیگر و چه در فصولی که به افکار ابنفارض اختصاص دارد، به اشعار وی استناد میکند<ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۵۴، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>. بقاعی همچنین فهرست مفصلی از علما و مشایخی که در دورههای مختلف به تکفیر ابنفارض رأی دادهاند، ارائه میکند <ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۱۳-۲۱۷، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>و در بخشهایی از کتاب فساد عقاید ابنفارض را در موضوعاتی چون حلول و ظهور خداوند در هیأت مخلوقات، به کار بردن ضمیر مؤنث برای ذات حق، وحدت همه ادیان و سایر اینگونه اقوال او را که میتوانست ریختن خونش را واجب گرداند، برمیشمارد<ref>برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۴۶، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م</ref>. | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۵: | ||
با وجود مخالفان بسیار، بزرگانی هم بودهاند که مقام ابنفارض را شناخته و از او با القاب و عناوینی چون سلطان عاشقان یاد کردهاند<ref>عبدالحی بنعماد، شذرات الذهب، ج۵، ص۱۴۹، قاهره، ۱۳۵۱ق</ref>. | با وجود مخالفان بسیار، بزرگانی هم بودهاند که مقام ابنفارض را شناخته و از او با القاب و عناوینی چون سلطان عاشقان یاد کردهاند<ref>عبدالحی بنعماد، شذرات الذهب، ج۵، ص۱۴۹، قاهره، ۱۳۵۱ق</ref>. | ||
==سیوطی== | == سیوطی == | ||
یکی از مدافعان ابنفارض، [[سیوطی|سیوطی]] است که به عقیده او اعتراض برخی از فقها بر اشعار ابنفارض نه از سر دشمنی و اهانت است، بلکه به سبب بیم از آن است که عوام، معنای حقیقی اشعار او را درک نکنند و معنای ظاهر ابیات، آنان را گمراه کند. سیوطی به کسانی که بر سخنان صوفیه خرده میگیرند، یادآوری میکند که برخی از این سخنان در حال سکر و غلبه وجد بر زبان آمده است و چون صوفی در آن حال از خود بیخود و بیخبر است، شرعاً تکلیفی بر او مترتب نیست و نباید طعن و انکار نسبت به او روا داشت<ref>عاطف جوده نصر، شعر عمر بن الفارض، ج۱، ص۶۲ – ۶۳، بیروت، دارالاندلس</ref>. | یکی از مدافعان ابنفارض، [[سیوطی|سیوطی]] است که به عقیده او اعتراض برخی از فقها بر اشعار ابنفارض نه از سر دشمنی و اهانت است، بلکه به سبب بیم از آن است که عوام، معنای حقیقی اشعار او را درک نکنند و معنای ظاهر ابیات، آنان را گمراه کند. سیوطی به کسانی که بر سخنان صوفیه خرده میگیرند، یادآوری میکند که برخی از این سخنان در حال سکر و غلبه وجد بر زبان آمده است و چون صوفی در آن حال از خود بیخود و بیخبر است، شرعاً تکلیفی بر او مترتب نیست و نباید طعن و انکار نسبت به او روا داشت<ref>عاطف جوده نصر، شعر عمر بن الفارض، ج۱، ص۶۲ – ۶۳، بیروت، دارالاندلس</ref>. | ||
در دورههای بعد نیز کسانی از بزرگان به طرفداری از ابنفارض برخاستند. | در دورههای بعد نیز کسانی از بزرگان به طرفداری از ابنفارض برخاستند. | ||
==سلطان قایتبای== | == سلطان قایتبای== | ||
سلطان قایتبای درگیر و دار مجادلاتی که در زمان او بر ضد ابنفارض به راه افتاده بود، به دفاع از عقاید او برخاست و هنگامی که دولت عثمانی در مصر مستقر شد و در ۹۲۴ق/۱۵۱۸م سلطان عثمانی دستور داد که در هفت نقطه مشهور قاهره، در ماه [[رمضان|رمضان]] [[قرآن]] تلاوت کنند، یکی از آن هفت نقطه، مسجد ابنفارض بود<ref>محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۰، قاهره، ۱۹۷۱م</ref>. | سلطان قایتبای درگیر و دار مجادلاتی که در زمان او بر ضد ابنفارض به راه افتاده بود، به دفاع از عقاید او برخاست و هنگامی که دولت عثمانی در مصر مستقر شد و در ۹۲۴ق/۱۵۱۸م سلطان عثمانی دستور داد که در هفت نقطه مشهور قاهره، در ماه [[رمضان|رمضان]] [[قرآن]] تلاوت کنند، یکی از آن هفت نقطه، مسجد ابنفارض بود<ref>محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۰، قاهره، ۱۹۷۱م</ref>. | ||
==قاضی شافعی== | == قاضی شافعی== | ||
در ۹۲۶ قمری قاضی شافعی زکریا بن محمد انصاری، فتوایی در برائت ابنفارض از تهمتهایی که دایر بر فساد عقیده بر او وارد میکردند، صادر کرد<ref>محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۰، قاهره، ۱۹۷۱م</ref>. | در ۹۲۶ قمری قاضی شافعی زکریا بن محمد انصاری، فتوایی در برائت ابنفارض از تهمتهایی که دایر بر فساد عقیده بر او وارد میکردند، صادر کرد<ref>محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۰، قاهره، ۱۹۷۱م</ref>. | ||
==فقیه شافعی== | == فقیه شافعی== | ||
فقیه شافعی، احمد بن هجر هیتمی (د ۹۷۳ق/۱۵۶۵م) نیز از مدافعان ابنفارض بوده است<ref>محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۰، قاهره، ۱۹۷۱م</ref>. | فقیه شافعی، احمد بن هجر هیتمی (د ۹۷۳ق/۱۵۶۵م) نیز از مدافعان ابنفارض بوده است<ref>محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۰، قاهره، ۱۹۷۱م</ref>. | ||
==شعرانی== | == شعرانی== | ||
یکی دیگر از طرفداران ابنفارض که ارادت تام نسبت به او دارد، عبدالوهاب شعرانی (د ۹۷۳ق) است که سعی در انطباق [[طریقت|طریقت]] و [[شریعت]] دارد و میکوشد که ابنفارض و ابنعربی را از نسبتهای ناروا مبرا کند. او همواره از ابنفارض به عنوان «سیدی عمر بن فارض» یاد میکند<ref>عبدالوهاب شعرانی، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م</ref>. | یکی دیگر از طرفداران ابنفارض که ارادت تام نسبت به او دارد، عبدالوهاب شعرانی (د ۹۷۳ق) است که سعی در انطباق [[طریقت|طریقت]] و [[شریعت]] دارد و میکوشد که ابنفارض و ابنعربی را از نسبتهای ناروا مبرا کند. او همواره از ابنفارض به عنوان «سیدی عمر بن فارض» یاد میکند<ref>عبدالوهاب شعرانی، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م</ref>. | ||
==سهروردی== | == سهروردی == | ||
شیخ [[شهابالدین سهروردی|شهابالدین سهروردیِ]] (د ۶۳۲ق) نیز از جمله بزرگانی بود که نسبت به ابنفارض، ارادت خاص نشان میداد. در مراسم حج سال۶۲۸ میان آن دو دیداری صورت گرفت و با اصرار سهروردی دو فرزند ابنفارض به نامهای کمالالدین محمد و عبدالرحمان - پس از امتناع نخستین ابنفارض - به دست سهروردی خرقه پوشیدند<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۳</ref>. | شیخ [[شهابالدین سهروردی|شهابالدین سهروردیِ]] (د ۶۳۲ق) نیز از جمله بزرگانی بود که نسبت به ابنفارض، ارادت خاص نشان میداد. در مراسم حج سال۶۲۸ میان آن دو دیداری صورت گرفت و با اصرار سهروردی دو فرزند ابنفارض به نامهای کمالالدین محمد و عبدالرحمان - پس از امتناع نخستین ابنفارض - به دست سهروردی خرقه پوشیدند<ref>شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۳</ref>. | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
مهمترین کسی که ابنفارض را به اشتراک عقیده با او متهم کردهاند، محییالدین ابنعربی (د ۶۳۸ق) است. ابنعربی به تائیه ابنفارض توجهی خاص داشت و گویند که میخواست بر آن شرحی بنویسد، ولی ابنفارض به او گفت که فتوحات مکیه تو شرح تائیه است<ref>احمد مقری، نفح الطیب، ج۲، ص۱۶۶، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م</ref>. گرچه این سخن شاید ساختگی و بیاصل باشد - البته بروکلمان از شرح ابنعربی بر تائیة کبری دو نسخه در کتابخانه دینی و شهید علی پاشا نشانی دادهاست: لیکن ظاهراً محییالدین شاگردان خود را به شرح کردن تائیه تشویق میکرده است، چنانکه صدرالدین قونوی در پایان جلسات درس خود، ابیاتی از تائیه ابنفارض را میخواند و شرحی از [[کلام|کلام]] ابنعربی بر آن میآورد و مطالبی هم به [[فارسی|زبان فارسی]] درپی آن میگفت. همین تقریرات بود که سعیدالدین فرغانی آنها را گردآوری کرده، در حضور جلالالدین محمد مولوی خواند و به نظر صدرالدین نیز رساند و سرانجام شرح فارسی تائیه را به نام مشارق الدراری بر مبنای آن ترتیب داد. وی خود این کتاب را به [[عربی|عربی]] ترجمه کرد و آن را منتهی المدارک نام نهاد<ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶</ref>. | مهمترین کسی که ابنفارض را به اشتراک عقیده با او متهم کردهاند، محییالدین ابنعربی (د ۶۳۸ق) است. ابنعربی به تائیه ابنفارض توجهی خاص داشت و گویند که میخواست بر آن شرحی بنویسد، ولی ابنفارض به او گفت که فتوحات مکیه تو شرح تائیه است<ref>احمد مقری، نفح الطیب، ج۲، ص۱۶۶، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م</ref>. گرچه این سخن شاید ساختگی و بیاصل باشد - البته بروکلمان از شرح ابنعربی بر تائیة کبری دو نسخه در کتابخانه دینی و شهید علی پاشا نشانی دادهاست: لیکن ظاهراً محییالدین شاگردان خود را به شرح کردن تائیه تشویق میکرده است، چنانکه صدرالدین قونوی در پایان جلسات درس خود، ابیاتی از تائیه ابنفارض را میخواند و شرحی از [[کلام|کلام]] ابنعربی بر آن میآورد و مطالبی هم به [[فارسی|زبان فارسی]] درپی آن میگفت. همین تقریرات بود که سعیدالدین فرغانی آنها را گردآوری کرده، در حضور جلالالدین محمد مولوی خواند و به نظر صدرالدین نیز رساند و سرانجام شرح فارسی تائیه را به نام مشارق الدراری بر مبنای آن ترتیب داد. وی خود این کتاب را به [[عربی|عربی]] ترجمه کرد و آن را منتهی المدارک نام نهاد<ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶</ref>. | ||
==تدوینگر قصیده تائیه== | == تدوینگر قصیده تائیه == | ||
صدرالدین قونوی در مقدمهای که بر مشارق الدراری نوشته است، میگوید که در آخرین روزهای حیات ابنفارض «در یک جامع جمع شدیم، لیکن ملاقات مقدر نشد» با آنکه هر دو «در بند آن بودیم که اجتماع حاصل شود». صدرالدین در همانجا مینویسد که در ۶۴۳ق/ ۱۲۴۵م که از شام به مصر میرفته است، قصیده تائیه را در دیار مصر و [[شام|شام]] و روم با جمعی از فضلا خوانده و مشکلات آن را برای ایشان مطرح کرده و سعید فرغانی تنها کسی است که آن تقریرات را به رشته تحریر کشیده و تدوین کرده است<ref>صدرالدین قونوی، مقدمه بر مشارق الدراری (فرغانی در همین مآخذ)، ص ۵ -۶</ref>. | صدرالدین قونوی در مقدمهای که بر مشارق الدراری نوشته است، میگوید که در آخرین روزهای حیات ابنفارض «در یک جامع جمع شدیم، لیکن ملاقات مقدر نشد» با آنکه هر دو «در بند آن بودیم که اجتماع حاصل شود». صدرالدین در همانجا مینویسد که در ۶۴۳ق/ ۱۲۴۵م که از شام به مصر میرفته است، قصیده تائیه را در دیار مصر و [[شام|شام]] و روم با جمعی از فضلا خوانده و مشکلات آن را برای ایشان مطرح کرده و سعید فرغانی تنها کسی است که آن تقریرات را به رشته تحریر کشیده و تدوین کرده است<ref>صدرالدین قونوی، مقدمه بر مشارق الدراری (فرغانی در همین مآخذ)، ص ۵ -۶</ref>. | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
ظهور مکتب ابنعربی و نظریه وحدت وجود آن در آغاز سده ۷ق و توجه خاص پیروان این مکتب به آثار ابنفارض موجب شد که شارحان تائیه غالباً این قصیده را از دیدگاه نظریه وحدت وجود شرح کنند. هرچند که برخی از ابیات این قصیده رنگ و بوی وحدت وجودی دارد،<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۱۰۹، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref> اما کلّ آن را نمیتوان با [[اصول|اصول]] و مبانی این مکتب منطبق دانست. | ظهور مکتب ابنعربی و نظریه وحدت وجود آن در آغاز سده ۷ق و توجه خاص پیروان این مکتب به آثار ابنفارض موجب شد که شارحان تائیه غالباً این قصیده را از دیدگاه نظریه وحدت وجود شرح کنند. هرچند که برخی از ابیات این قصیده رنگ و بوی وحدت وجودی دارد،<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۱۰۹، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref> اما کلّ آن را نمیتوان با [[اصول|اصول]] و مبانی این مکتب منطبق دانست. | ||
==نظر ابنفارض== | == نظر ابنفارض== | ||
نظرگاه عرفانی ابنفارض مجموعاً با وحدت شهود سازگارتر است. برخلاف ابنعربی که نظریه عرفانی خود را به شیوه فلسفی و استدلالی و به طور جامع و فراگیر ارائه میدهد، ابنفارض درپی تبیین فلسفی نظام هستی نیست. | نظرگاه عرفانی ابنفارض مجموعاً با وحدت شهود سازگارتر است. برخلاف ابنعربی که نظریه عرفانی خود را به شیوه فلسفی و استدلالی و به طور جامع و فراگیر ارائه میدهد، ابنفارض درپی تبیین فلسفی نظام هستی نیست. | ||
ابنفارض وجود واجب را با وجود خود عالم یکی نمیداند، بلکه معتقد است که سالک در سیر و سلوک خویش به مقام و مرحلهای میرسد که از انسانیت خود و از جمیع خواهشهای نفسانی تهی میشود و در نتیجه به نوعی از هشیاری دست مییابد که در آن خود را با حق یگانه میبیند و محب و محبوب و شاهد و مشهود یکی میشوند. در این مقام شهود که از آن به صحو الجمع یا صحو ثانی یا صحو بعد از محو تعبیر میشود <ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۶۷، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. هستی شاهد در هستی مشهود فانی میشود و از او اثری برجای نمیماند، چنانکه با حضور خورشید از ستارگان اثری باقی نمیماند. در این حالت سالک و اصل، مجرای اراده حق میگردد و هر چه او کند در حقیقت کرده حق است. در چنین حالتی، سخنان او رنگ شطح به خود میگیرد: خود [[قبله|قبله]] و [[کعبه]] خود است، برای خود نماز میگزارد، <ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۶۱، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>همه نیکوییها از فیض اوست <ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۷۶، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. و ذاتش با آیات خودش بر خودش دلالت دارد<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۸۹، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. | ابنفارض وجود واجب را با وجود خود عالم یکی نمیداند، بلکه معتقد است که سالک در سیر و سلوک خویش به مقام و مرحلهای میرسد که از انسانیت خود و از جمیع خواهشهای نفسانی تهی میشود و در نتیجه به نوعی از هشیاری دست مییابد که در آن خود را با حق یگانه میبیند و محب و محبوب و شاهد و مشهود یکی میشوند. در این مقام شهود که از آن به صحو الجمع یا صحو ثانی یا صحو بعد از محو تعبیر میشود <ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۶۷، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. هستی شاهد در هستی مشهود فانی میشود و از او اثری برجای نمیماند، چنانکه با حضور خورشید از ستارگان اثری باقی نمیماند. در این حالت سالک و اصل، مجرای اراده حق میگردد و هر چه او کند در حقیقت کرده حق است. در چنین حالتی، سخنان او رنگ شطح به خود میگیرد: خود [[قبله|قبله]] و [[کعبه]] خود است، برای خود نماز میگزارد، <ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۶۱، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>همه نیکوییها از فیض اوست <ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۷۶، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. و ذاتش با آیات خودش بر خودش دلالت دارد<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۸۹، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. | ||
===ادله نقلی=== | === ادله نقلی === | ||
او برای توجیه عقیده خود به ادله نقلی هم توسل میجوید. موضوع دحیه کلبی که [[جبرئیل|جبرئیل]] در صورت او بر [[پیامبر]] ظاهر میشد، نمونه اینگونه ادله است: وقتی که جبرئیل در هیأت دحیه کلبی ظاهر شد، آیا جبرئیل همان دحیه بود؟<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۷۳، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. او همین دلیل را برای نفی حلول از عقیده خویش به کار میگیرد. [۹۴] اما با اینهمه مشاهده میشود که او را هم به حلول متهم کردهاند، هم به وحدت وجود<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۷۳، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. | او برای توجیه عقیده خود به ادله نقلی هم توسل میجوید. موضوع دحیه کلبی که [[جبرئیل|جبرئیل]] در صورت او بر [[پیامبر]] ظاهر میشد، نمونه اینگونه ادله است: وقتی که جبرئیل در هیأت دحیه کلبی ظاهر شد، آیا جبرئیل همان دحیه بود؟<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۷۳، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. او همین دلیل را برای نفی حلول از عقیده خویش به کار میگیرد. [۹۴] اما با اینهمه مشاهده میشود که او را هم به حلول متهم کردهاند، هم به وحدت وجود<ref>عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۷۳، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م</ref>. | ||
خط ۱۵۳: | خط ۱۵۳: | ||
=پایهگذار زبان رمزی= | =پایهگذار زبان رمزی= | ||
ابنفارض شاعر ممتازی است که از یکسو قدرت و استعداد شاعری را به کمال داراست و از سوی دیگر احساس و ادراک دینی و عرفانی او در غایت کمال و علو است. برخی معتقدند که ابنفارض پایهگذار زبان رمزی در شعر عرب | ابنفارض شاعر ممتازی است که از یکسو قدرت و استعداد شاعری را به کمال داراست و از سوی دیگر احساس و ادراک دینی و عرفانی او در غایت کمال و علو است. برخی معتقدند که ابنفارض پایهگذار زبان رمزی در شعر عرب است، ا<ref>حمد حسن زیات، تاریخ الادب العربی، ص ۳۵۴، قاهره، دارالنهضه</ref>. اما اگر چنین هم نباشد، وی بیشک از تجربهها و ابداعات گذشتگان در این امر، یعنی از ادبیات صوفیانه و خصوصاً از شطحیات صوفیه، به نحو شایستهای استفاده کرده و آن را در شعر خود به کمال رسانده است. زبان رمز و بیان کنایهآمیز به شعر او نیرو و دامنه تأثیر بسیار بخشیده و یکی از مهمترین علل بسط و رواج آن نیز همین کیفیت است. | ||
=قصیده تائیه کبری= | =قصیده تائیه کبری= | ||
خط ۱۶۱: | خط ۱۶۱: | ||
=شعر ابنفارض= | =شعر ابنفارض= | ||
شعر ابنفارض متأثر از سنت شعری روزگار وی و آکنده از انواع صناعات بدیعی است و دیوان او به ویژه در مواردی که به تکلف گراییده است، از عیوب و تعقیدات شعری خالی نیست، ولی با اینهمه آراستگی کلام و ذوق او در انتخاب الفاظ به سرودههای او امتیاز خاص میبخشد، چنانکه ماسینیون شعر او را به قالیچه زربفتی تشبیه میکند که حاجیان با خود به کعبه میبرند<ref>محمدرضا شفیعی کدکنی، تعلیقات بر تصوف اسلامی (نیکلسون در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۶۰</ref>. ابنفارض، شاعر عشق است و قصیدههای او نیز چون غزل مشحون از مضامین و تعبیرات عاشقانه است و از آنجا که عشق او - به خصوص در نظمالسلوک - عشق الهی است، بسط دامنه معنا موجب میشود که دامنه سخن دراز شود و تکرار مضامین و معانی و آوردن صنایع بدیعی از انواع لفظی و معنوی، جناس و طباق و تضاد و ایهام و انواع مجاز و استعاره بر طول قصیده بیفزاید. هامر، مستشرق آلمانی درباره این قصیده میگوید: «تائیه ابنفارض در شعر عرب، همچون غزل غزلهای سلیمان است در | شعر ابنفارض متأثر از سنت شعری روزگار وی و آکنده از انواع صناعات بدیعی است و دیوان او به ویژه در مواردی که به تکلف گراییده است، از عیوب و تعقیدات شعری خالی نیست، ولی با اینهمه آراستگی کلام و ذوق او در انتخاب الفاظ به سرودههای او امتیاز خاص میبخشد، چنانکه ماسینیون شعر او را به قالیچه زربفتی تشبیه میکند که حاجیان با خود به کعبه میبرند<ref>محمدرضا شفیعی کدکنی، تعلیقات بر تصوف اسلامی (نیکلسون در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۶۰</ref>. ابنفارض، شاعر عشق است و قصیدههای او نیز چون غزل مشحون از مضامین و تعبیرات عاشقانه است و از آنجا که عشق او - به خصوص در نظمالسلوک - عشق الهی است، بسط دامنه معنا موجب میشود که دامنه سخن دراز شود و تکرار مضامین و معانی و آوردن صنایع بدیعی از انواع لفظی و معنوی، جناس و طباق و تضاد و ایهام و انواع مجاز و استعاره بر طول قصیده بیفزاید. هامر، مستشرق آلمانی درباره این قصیده میگوید: «تائیه ابنفارض در شعر عرب، همچون غزل غزلهای سلیمان است در تورات»<ref>انیس مقدسی، امراء الشعر العربی فی العصر العباسی، ج۱، ص۴۵۹، بیروت، ۱۹۸۳م</ref>. | ||
=مقلدین سبک شعر= | =مقلدین سبک شعر= | ||
==عزالدین بصری== | == عزالدین بصری== | ||
بعد از ابنفارض کسانی به تقلید و اقتباس از اشعار او پرداختهاند، از آن جمله ابوالفضل عزالدین عامر بن عامر بصری ( سده ۸ق) است که تائیه او را در قصیدهای در ۵۰۲ بیت تتبع کرده است. این قصیده عارفانه نیز به سبک غزل سروده شده است<ref>عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج۳، ص۷۴۶، بیروت، ۱۴۰۳ق</ref>. | بعد از ابنفارض کسانی به تقلید و اقتباس از اشعار او پرداختهاند، از آن جمله ابوالفضل عزالدین عامر بن عامر بصری (سده ۸ق) است که تائیه او را در قصیدهای در ۵۰۲ بیت تتبع کرده است. این قصیده عارفانه نیز به سبک غزل سروده شده است<ref>عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج۳، ص۷۴۶، بیروت، ۱۴۰۳ق</ref>. | ||
==قاضی نورالله شوشتری== | == قاضی نورالله شوشتری== | ||
[[قاضی نورالله شوشتری |قاضی نورالله شوشتری]] بخشی از قصیده مزبور را که به «ذات الانوار» موسوم است، همراه با مقدمه منثور این شاعر شیعی در مجالس المؤمنین آورده است<ref>نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج ۲، ص۵۸ -۶۱، تهران، ۱۳۶۵ش</ref>. عامر در این مقدمه به دفاع از عقیده توحیدی ابنفارض پرداخته، اتهام حلول را با استدلال از شعر او نفی میکند. | [[قاضی نورالله شوشتری |قاضی نورالله شوشتری]] بخشی از قصیده مزبور را که به «ذات الانوار» موسوم است، همراه با مقدمه منثور این شاعر شیعی در مجالس المؤمنین آورده است<ref>نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج ۲، ص۵۸ -۶۱، تهران، ۱۳۶۵ش</ref>. عامر در این مقدمه به دفاع از عقیده توحیدی ابنفارض پرداخته، اتهام حلول را با استدلال از شعر او نفی میکند. | ||
==حافظ رجب بُرسی== | == حافظ رجب بُرسی== | ||
حافظ رجب بُرسی عالم دیگر [[شیعی|شیعی]] (سده ۸ -۹ق) نیز برخی از اشعار ابنفارض را مورد تقلید قرار داده است<ref>کامل مصطفی شیبی، تشیع و تصوف، ج۱، ص۲۶۴- ۲۶۵، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، ۱۳۵۹ش</ref>. | حافظ رجب بُرسی عالم دیگر [[شیعی|شیعی]] (سده ۸ -۹ق) نیز برخی از اشعار ابنفارض را مورد تقلید قرار داده است<ref>کامل مصطفی شیبی، تشیع و تصوف، ج۱، ص۲۶۴- ۲۶۵، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، ۱۳۵۹ش</ref>. | ||
==مؤیدالدین جندی== | == مؤیدالدین جندی== | ||
مؤیدالدین جندی از عرفای سده ۷ق، اشعار لطیفی در بیان حقایق و معارف به طریقه ابنفارض دارد و قصیده تأئیه فارضیه را جوابی نیکو گفته که [[جامی]] دو بیت از آن را در نفحات الانس نقل کرده است<ref>عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، ص ۵۵۹، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۱۳۳۶ش</ref>. | مؤیدالدین جندی از عرفای سده ۷ق، اشعار لطیفی در بیان حقایق و معارف به طریقه ابنفارض دارد و قصیده تأئیه فارضیه را جوابی نیکو گفته که [[جامی]] دو بیت از آن را در نفحات الانس نقل کرده است<ref>عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، ص ۵۵۹، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۱۳۳۶ش</ref>. | ||
==شیخ شهابالدین بن ابیحجله== | == شیخ شهابالدین بن ابیحجله== | ||
شیخ شهابالدین بن ابیحجله قصایدی در مدح پیامبر دارد که در آنها از اوزان و قالبهای شعری ابنفارض پیروی کرده است <ref>احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۱۸-۳۱۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق</ref>. | شیخ شهابالدین بن ابیحجله قصایدی در مدح پیامبر دارد که در آنها از اوزان و قالبهای شعری ابنفارض پیروی کرده است <ref>احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۱۸-۳۱۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق</ref>. | ||
==عایشه باعونی== | == عایشه باعونی== | ||
از شعرای دیگری که از ابنفارض پیروی کردهاند، عایشه باعونی (د ۹۲۲ق) است که اکثر سرودههای او بدیعیاتی است مقتبس از اشعار ابنفارض <ref>عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج۳، ص۹۲۷، بیروت، ۱۴۰۳ق</ref>. | از شعرای دیگری که از ابنفارض پیروی کردهاند، عایشه باعونی (د ۹۲۲ق) است که اکثر سرودههای او بدیعیاتی است مقتبس از اشعار ابنفارض <ref>عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج۳، ص۹۲۷، بیروت، ۱۴۰۳ق</ref>. | ||
==عبدالرحیم بن احمد بُرَعی یمانی== | == عبدالرحیم بن احمد بُرَعی یمانی== | ||
در دیوان عبدالرحیم بن احمد بُرَعی یمانی هم تقلید از ابنفارض آشکار است<ref>عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج۳، ص۸۲۱، بیروت، ۱۴۰۳ق</ref>. | در دیوان عبدالرحیم بن احمد بُرَعی یمانی هم تقلید از ابنفارض آشکار است<ref>عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج۳، ص۸۲۱، بیروت، ۱۴۰۳ق</ref>. | ||
خط ۲۰۷: | خط ۲۰۷: | ||
۴. شرح نظم الدر، از صاینالدین علی بن محمد ترکه (د ۸۳۵ق). حاجی خلیفه شرح مزبور را به خطا از صدرالدین دانسته است<ref>عاطف جوده نصر، شعر عمر بن الفارض، ج۱، ص۶۰، بیروت، دارالاندلس</ref>. بروکلمان علاوه بر شروح «تائیة کبری» شروحی نیز برای «تائیة صغری» معرفی کرده است، ولی تائیة صغری قصیده کوتاهی است در دیوان و برای اینکه با تائیة کبری اشتباه نشود به این نام خوانده شده است و آنچه بروکلمان درباره آن گفته، در واقع راجع به نظم السلوک یا تائیة کبری است. | ۴. شرح نظم الدر، از صاینالدین علی بن محمد ترکه (د ۸۳۵ق). حاجی خلیفه شرح مزبور را به خطا از صدرالدین دانسته است<ref>عاطف جوده نصر، شعر عمر بن الفارض، ج۱، ص۶۰، بیروت، دارالاندلس</ref>. بروکلمان علاوه بر شروح «تائیة کبری» شروحی نیز برای «تائیة صغری» معرفی کرده است، ولی تائیة صغری قصیده کوتاهی است در دیوان و برای اینکه با تائیة کبری اشتباه نشود به این نام خوانده شده است و آنچه بروکلمان درباره آن گفته، در واقع راجع به نظم السلوک یا تائیة کبری است. | ||
==شرح قصیده میمیه و خمریه== | == شرح قصیده میمیه و خمریه == | ||
پس از تائیة کبری، مهمترین و مشهورترین قصیده ابنفارض، قصیده عرفانی میمیه با خمریه اوست که در وصف شراب حب الهی است و شروح متعددی دارد که ۲ شرح فارسی آن تاکنون به چاپ رسیده است: | پس از تائیة کبری، مهمترین و مشهورترین قصیده ابنفارض، قصیده عرفانی میمیه با خمریه اوست که در وصف شراب حب الهی است و شروح متعددی دارد که ۲ شرح فارسی آن تاکنون به چاپ رسیده است: | ||
خط ۲۱۳: | خط ۲۱۳: | ||
۲. لوامع انوار الکشف و الشهود علی قلوب ارباب الذوق و الجود، مشهور به لوامع از عبدالرحمان جامی. این کتاب نیز بارها به چاپ رسیده است، از جمله در مجموعهای تحت عنوان لوامع و لوایح، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۰ش<ref>علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «ابنفارض، شاعر حبالهی»، ج۱، ص ۱۲۱، نشریه معارف، تهران، ۱۳۶۵ش، دوره ۳، شم ۳</ref>. بر قصاید «یائیه»، «ذالیه» و الغاز ابنفارض نیز شروحی نوشتهاند<ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۲، ص۱۳۹۴</ref>. | ۲. لوامع انوار الکشف و الشهود علی قلوب ارباب الذوق و الجود، مشهور به لوامع از عبدالرحمان جامی. این کتاب نیز بارها به چاپ رسیده است، از جمله در مجموعهای تحت عنوان لوامع و لوایح، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۰ش<ref>علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «ابنفارض، شاعر حبالهی»، ج۱، ص ۱۲۱، نشریه معارف، تهران، ۱۳۶۵ش، دوره ۳، شم ۳</ref>. بر قصاید «یائیه»، «ذالیه» و الغاز ابنفارض نیز شروحی نوشتهاند<ref>حاجی خلیفه، کشف، ج۲، ص۱۳۹۴</ref>. | ||
==ترجمه آثار== | == ترجمه آثار == | ||
اقبال مستشرقان به آثار ابنفارض سبب شده است که قصاید او به زبانهای مختلف چون [[آلمان|آلمانی]]، [[ایتالیا|ایتالیایی]]، [[انگلیس|انگلیسی]]، [[فرانسه|فرانسوی]] و دانمارکی ترجمه شود که از آن جمله ترجمههای تائیة کبری، چون ترجمه منظوم هامر پورگشتال به آلمانی، ترجمه اینیاتسیودی ماتئو به ایتالیایی و ترجمه انگلیسی نیکلسون را میتوان نام برد. | اقبال مستشرقان به آثار ابنفارض سبب شده است که قصاید او به زبانهای مختلف چون [[آلمان|آلمانی]]، [[ایتالیا|ایتالیایی]]، [[انگلیس|انگلیسی]]، [[فرانسه|فرانسوی]] و دانمارکی ترجمه شود که از آن جمله ترجمههای تائیة کبری، چون ترجمه منظوم هامر پورگشتال به آلمانی، ترجمه اینیاتسیودی ماتئو به ایتالیایی و ترجمه انگلیسی نیکلسون را میتوان نام برد. |