۴٬۹۳۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '=پانویس=↵{{پانویس|3}}↵↵[[رده:' به '== پانویس == {{پانویس}} [[رده:') |
جز (تمیزکاری) |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
|[[قریش]] | |[[قریش]] | ||
|- | |- | ||
|طول عمر ( اختلافی ) | |طول عمر (اختلافی) | ||
|82 • 120 | |82 • 120 | ||
|- | |- | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
عبدالمطلب در بین مردم به «فیاض» (بخشنده) شهرت داشت. عبدالمطلب فرزند هاشم در [[یثرب]](مدینه) به دنیا آمد و با مرگ پدرش در سفر [[شام]] در یثرب باقی ماند و دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرد تا اینکه عمویش مطّلب به دنبالش آمده و او را به مکه برد. پس از مرگ مطّلب عبدالمطلب جانشین او شد. | عبدالمطلب در بین مردم به «فیاض» (بخشنده) شهرت داشت. عبدالمطلب فرزند هاشم در [[یثرب]](مدینه) به دنیا آمد و با مرگ پدرش در سفر [[شام]] در یثرب باقی ماند و دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرد تا اینکه عمویش مطّلب به دنبالش آمده و او را به مکه برد. پس از مرگ مطّلب عبدالمطلب جانشین او شد. | ||
از کارهای مهم او این بود که [[چاه زمزم]] | از کارهای مهم او این بود که [[چاه زمزم]] را که بر اثر درگیریهای مردم مکه نابود شده بود دوباره احیا کرد. | ||
سرپرستی [[پیامبر اسلام(ص)]] نیز تا مدّتی با ایشان بود. | سرپرستی [[پیامبر اسلام(ص)]] نیز تا مدّتی با ایشان بود. | ||
سرانجام عبدالمطلب چند سال پس از لشگرکشی [[ابرهه]] (در [[عام الفیل]]) به جهت کهولت سن درگذشت. | سرانجام عبدالمطلب چند سال پس از لشگرکشی [[ابرهه]] (در [[عام الفیل]]) به جهت کهولت سن درگذشت. | ||
او بخشی از کودکی خود را در قبیله مادرش در شهر [[مدینه]] <ref>ر.ک:مقاله مدینه</ref> سپری کرد و پس از آن توسط مطلب عموی خود بر اساس سفارش هاشم به [[مکه]] بازگردانده شد. هاشم در هنگام مرگش به مطلب گفته بود «پسرت، شیبه، را دریاب» و چون مطلب او را سرپرستی میکرد و مردم او را غلام مطلب میدانستند <big>عبدالمطلب</big> نامیده شد. | او بخشی از کودکی خود را در قبیله مادرش در شهر [[مدینه]] <ref>ر. ک:مقاله مدینه</ref> سپری کرد و پس از آن توسط مطلب عموی خود بر اساس سفارش هاشم به [[مکه]] بازگردانده شد. هاشم در هنگام مرگش به مطلب گفته بود «پسرت، شیبه، را دریاب» و چون مطلب او را سرپرستی میکرد و مردم او را غلام مطلب میدانستند <big>عبدالمطلب</big> نامیده شد. | ||
=مختصری از زندگینامه عبدالمطلب= | =مختصری از زندگینامه عبدالمطلب= | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
هاشم - پدر عبدالمطلب - در میان راه سفر تجاری خود در شهر یثرب با «سلمى دختر [[زید بن عمرو]]» از [[قبیله بنی نجار]] ازدواج کرد. پدر سلمى شرط کرد که دخترش هنگام زایمان باید در میان قبیله خود باشد و هاشم نیز این شرط را پذیرفت. | هاشم - پدر عبدالمطلب - در میان راه سفر تجاری خود در شهر یثرب با «سلمى دختر [[زید بن عمرو]]» از [[قبیله بنی نجار]] ازدواج کرد. پدر سلمى شرط کرد که دخترش هنگام زایمان باید در میان قبیله خود باشد و هاشم نیز این شرط را پذیرفت. | ||
سپس هاشم بعد از مراجعت از شام در مدینه توقفی داشت و بعد از مدتی با همسر باردارش عازم مکه شد، اما زمانی که زایمان سلمی نزدیک شد او را به یثرب برده و خود مجدداً به سوى شام رفت، اما در این سفر هاشم در شهر [[غزه]] <ref>ر.ک:مقاله غزه</ref> از دنیا رفت. عبدالمطلب بعد از مرگ پدرش به دنیا آمد و هفت یا هشت سال را در یثرب سپری کرد. <ref> طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبوالفضل، ج 2، ص 247، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق</ref> | سپس هاشم بعد از مراجعت از شام در مدینه توقفی داشت و بعد از مدتی با همسر باردارش عازم مکه شد، اما زمانی که زایمان سلمی نزدیک شد او را به یثرب برده و خود مجدداً به سوى شام رفت، اما در این سفر هاشم در شهر [[غزه]] <ref>ر. ک:مقاله غزه</ref> از دنیا رفت. عبدالمطلب بعد از مرگ پدرش به دنیا آمد و هفت یا هشت سال را در یثرب سپری کرد. <ref> طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبوالفضل، ج 2، ص 247، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق</ref> | ||
=فرزندان عبدالمطلب= | =فرزندان عبدالمطلب= | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
'''پسران عبارت بودند از''': | '''پسران عبارت بودند از''': | ||
#حارث | # حارث | ||
# | # | ||
#ابوطالب | # ابوطالب | ||
# | # | ||
#حمزه | # حمزه | ||
# | # | ||
#زبیر | # زبیر | ||
# | # | ||
#عبدالله | # عبدالله | ||
# | # | ||
#عیذاق | # عیذاق | ||
# | # | ||
#مقوم | # مقوم | ||
# | # | ||
#حجل | # حجل | ||
# | # | ||
#ابولهب | # ابولهب | ||
# | # | ||
#عباس | # عباس | ||
که البته در برخی از این ها اختلاف نیز هست و [[یعقوبی]] در تاریخ خود «عیذاق» و «حجل» را یکی دانسته و دهمی را «قثم» دانسته است. <ref>هاشم در هنگام مرگش به مطلب گفته بود «پسرت، شیبه را دریاب» و چون مطلب او را سرپرستی میکرد و مردم او را غلام مطلب میدانستند، عبدالمطلب نامیده شد</ref> چنانچه برخی مقوم و حجل را یکی دانستهاند. <ref>سیره حلبى، ج۱، ص۴</ref> و [[شیخ صدوق]] <ref>ر.ک:مقاله شیخ صدوق</ref> به جز عباس عدد آن ها را ده نفر ذکر کرده و مانند برخی دیگر فرزندی به نام «ضرار» نیز برای عبدالمطلب ذکر کرده است. <ref> گسترش گناه و آلودگى، در میان مردم یکى از علل نزول بلاها است و هیچ بعید نیست که اعمال ننگین باعث قحطى ها و مصائب گردد، و این مطلب علاوه بر این که مطابق اصول فلسفى است، مورد تصریح قرآن مجید و روایات اسلامى نیز مى باشد. ر.ک: سوره اعراف آیه۹۶</ref> | که البته در برخی از این ها اختلاف نیز هست و [[یعقوبی]] در تاریخ خود «عیذاق» و «حجل» را یکی دانسته و دهمی را «قثم» دانسته است. <ref>هاشم در هنگام مرگش به مطلب گفته بود «پسرت، شیبه را دریاب» و چون مطلب او را سرپرستی میکرد و مردم او را غلام مطلب میدانستند، عبدالمطلب نامیده شد</ref> چنانچه برخی مقوم و حجل را یکی دانستهاند. <ref>سیره حلبى، ج۱، ص۴</ref> و [[شیخ صدوق]] <ref>ر. ک:مقاله شیخ صدوق</ref> به جز عباس عدد آن ها را ده نفر ذکر کرده و مانند برخی دیگر فرزندی به نام «ضرار» نیز برای عبدالمطلب ذکر کرده است. <ref> گسترش گناه و آلودگى، در میان مردم یکى از علل نزول بلاها است و هیچ بعید نیست که اعمال ننگین باعث قحطى ها و مصائب گردد، و این مطلب علاوه بر این که مطابق اصول فلسفى است، مورد تصریح قرآن مجید و روایات اسلامى نیز مى باشد. ر. ک: سوره اعراف آیه۹۶</ref> | ||
'''دختران او عبارتند از''': | '''دختران او عبارتند از''': | ||
خط ۱۲۵: | خط ۱۲۵: | ||
سلمى با خشم گفت: من او را با تو روانه نخواهم ساخت! مطّلب به سلمى گفت: | سلمى با خشم گفت: من او را با تو روانه نخواهم ساخت! مطّلب به سلمى گفت: | ||
چنین مکن که بر هر حال من از اینجا بدون برادرزادهام نمیروم، او به حد بلوغ رسیده و در اینجا غریب است و میان خویشاوندان پدرى خود نیست و ما خاندان شرفیم، قوم ما و اقامت شیبه در شهر و سرزمین خودش برایش بهتر از توقف در اینجا است و او هر کجا که باشد پسر تو است. زمانی که سلمى متوجه شد مطّلب از تصمیم خود منصرف نمیشود سه روز مهلت خواست و مطّلب هم پیش ایشان سه روز ماند و سپس با شیبه حرکت کرد و هر دو با هم راه افتادند. <ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 66- | چنین مکن که بر هر حال من از اینجا بدون برادرزادهام نمیروم، او به حد بلوغ رسیده و در اینجا غریب است و میان خویشاوندان پدرى خود نیست و ما خاندان شرفیم، قوم ما و اقامت شیبه در شهر و سرزمین خودش برایش بهتر از توقف در اینجا است و او هر کجا که باشد پسر تو است. زمانی که سلمى متوجه شد مطّلب از تصمیم خود منصرف نمیشود سه روز مهلت خواست و مطّلب هم پیش ایشان سه روز ماند و سپس با شیبه حرکت کرد و هر دو با هم راه افتادند. <ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 66- 67، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق</ref> | ||
مطّلب هنگام ظهر همراه شیبه وارد مکه شد و قریش گمانکردند که مطّلب این کودک را خریده و او را بنده مطّلب [عبدالمطلب] نامیدند و از اینجا بود که این نام بر آن کودک باقی ماند. مطّلب گفت: واى بر شما، این چه حرفى است، این برادرزادهام شیبه است و چون او را دیدند گفتند: آرى به جان خودمان سوگند که پسر او است. <ref>ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبدالحفیظ، ج 1، ص 138، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا</ref> | مطّلب هنگام ظهر همراه شیبه وارد مکه شد و قریش گمانکردند که مطّلب این کودک را خریده و او را بنده مطّلب [عبدالمطلب] نامیدند و از اینجا بود که این نام بر آن کودک باقی ماند. مطّلب گفت: واى بر شما، این چه حرفى است، این برادرزادهام شیبه است و چون او را دیدند گفتند: آرى به جان خودمان سوگند که پسر او است. <ref>ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبدالحفیظ، ج 1، ص 138، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا</ref> | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
بر اساس روایات، عبدالمطلب [[بتپرست]] نبود، بلکه به سوی [[کعبه]] عبادت میکرد: | بر اساس روایات، عبدالمطلب [[بتپرست]] نبود، بلکه به سوی [[کعبه]] عبادت میکرد: | ||
[[امام علی(ع)]] <ref>ر.ک:مقاله امام علی(ع)</ref> میفرماید: «به خدا سوگند! نه پدرم و نه جدم عبدالمطلب و نه هاشم و نه عبدمناف، بت نپرستیدند». از امام پرسیدند: پس چه چیزی را میپرستیدند؟ [[امام(ع)]]: «آنها به سمت کعبه عبادت میکردند و بر دین [[ابراهیم(ع)]] بودهاند». <ref>شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 174، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق</ref> | [[امام علی(ع)]] <ref>ر. ک:مقاله امام علی(ع)</ref> میفرماید: «به خدا سوگند! نه پدرم و نه جدم عبدالمطلب و نه هاشم و نه عبدمناف، بت نپرستیدند». از امام پرسیدند: پس چه چیزی را میپرستیدند؟ [[امام(ع)]]: «آنها به سمت کعبه عبادت میکردند و بر دین [[ابراهیم(ع)]] بودهاند». <ref>شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 174، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق</ref> | ||
[[امام صادق(ع)]] <ref>ر.ک:مقاله امام صادق(ع)</ref> فرمود: «[[جبرئیل]] بر پیامبر خدا(ص) فرود آمد و گفت: یا محمد! خداوند [[شفاعت]] تو را درباره پنج نفر پذیرفته است: شکمى که تو را حمل کرد و آن [[آمنه]] دختر [[وهب بن عبد مناف]] است. صلبى که تو را بار آورده و آن [[عبدالله بن عبدالمطلب]] است. آغوشى که تو را پرورش داده و آن عبدالمطلب بن هاشم است ...». <ref> شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 294، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش</ref> | [[امام صادق(ع)]] <ref>ر. ک:مقاله امام صادق(ع)</ref> فرمود: «[[جبرئیل]] بر پیامبر خدا(ص) فرود آمد و گفت: یا محمد! خداوند [[شفاعت]] تو را درباره پنج نفر پذیرفته است: شکمى که تو را حمل کرد و آن [[آمنه]] دختر [[وهب بن عبد مناف]] است. صلبى که تو را بار آورده و آن [[عبدالله بن عبدالمطلب]] است. آغوشى که تو را پرورش داده و آن عبدالمطلب بن هاشم است ...». <ref> شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 294، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش</ref> | ||
=بزرگی عبدالمطلب بر اهالی مکه= | =بزرگی عبدالمطلب بر اهالی مکه= | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۵: | ||
«عبدالمطلب در خواب بود، ... در خواب مأمور به حفر زمزم شد و پرسید که زمزم چیست؟ پاسخ شنید: جایى که آبش را تمامى نیست و هرگز کم نمیشود و حاجیان بسیار را سیراب کند و ... . | «عبدالمطلب در خواب بود، ... در خواب مأمور به حفر زمزم شد و پرسید که زمزم چیست؟ پاسخ شنید: جایى که آبش را تمامى نیست و هرگز کم نمیشود و حاجیان بسیار را سیراب کند و ... . | ||
عبدالمطلب به همراه فرزندش [[حارث]] که در آن روز تنها فرزند او بود، نشانه را یافت و به حفر آنجا مشغول شد. زمانی که کار به پایانش نزدیک شد، قریش از موضوع مطلع شده و گفتند که این چاه جد ما [[حضرت اسماعیل]] <ref>ر.ک:مقاله حضرت اسماعیل</ref> است و ما را در آن حقى است و خواستار شریک شدن در آن شدند. اما عبدالمطلب از دادن این حق سرباز زد. ... در نهایت کار به محاکمه کشید و خواستند نزد کاهنى از [[بنى سعد]] در شام بروند تا میان آنها قضاوت کند. | عبدالمطلب به همراه فرزندش [[حارث]] که در آن روز تنها فرزند او بود، نشانه را یافت و به حفر آنجا مشغول شد. زمانی که کار به پایانش نزدیک شد، قریش از موضوع مطلع شده و گفتند که این چاه جد ما [[حضرت اسماعیل]] <ref>ر. ک:مقاله حضرت اسماعیل</ref> است و ما را در آن حقى است و خواستار شریک شدن در آن شدند. اما عبدالمطلب از دادن این حق سرباز زد. ... در نهایت کار به محاکمه کشید و خواستند نزد کاهنى از [[بنى سعد]] در شام بروند تا میان آنها قضاوت کند. | ||
در میان راه آبهایشان تمام شد تشنه شدند و مرگ خویش را دیدند. ... در این هنگام از زیر پاى شتر عبدالمطلب چشمهاى جوشید و از آن نوشیدند و از مرگ حتمی نجات یافتند. سپس گفتند: خداوند در مورد تو بر ما چنین حکم کرده بود. ما با تو در مورد زمزم هرگز نزاعى نخواهیم داشت و آنکس که تو را در این دشت آب نوشانید، هم اوست که زمزم را به تو داد». <ref>ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 244، بیروت، دارالفکر، 1407ق</ref> | در میان راه آبهایشان تمام شد تشنه شدند و مرگ خویش را دیدند. ... در این هنگام از زیر پاى شتر عبدالمطلب چشمهاى جوشید و از آن نوشیدند و از مرگ حتمی نجات یافتند. سپس گفتند: خداوند در مورد تو بر ما چنین حکم کرده بود. ما با تو در مورد زمزم هرگز نزاعى نخواهیم داشت و آنکس که تو را در این دشت آب نوشانید، هم اوست که زمزم را به تو داد». <ref>ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 244، بیروت، دارالفکر، 1407ق</ref> | ||
ماجراهای مهم دیگری نیز در زندگی عبدالمطلب وجود دارد؛ مانند گفتوگوی او با ابرهه <ref> 25063؛ | ماجراهای مهم دیگری نیز در زندگی عبدالمطلب وجود دارد؛ مانند گفتوگوی او با ابرهه <ref> 25063؛ اصحاب فیل معجزه بتها یا صاحب کعبه</ref> و [[قربانی کردن]] یکی از فرزندان خود! <ref>21282؛ نذر قربانی کردن عبدالله توسط عبدالمطلب</ref> | ||
همچنین، عبدالمطلب، مدتی سرپرست پیامبر اسلام(ص) بود و برای پس از مرگش، نگهداری حضرتشان را به پسرش ابوطالب سپرد. <ref>موسوی، فخار بن معد، إیمان أبیطالب(الحجة علی الذاهب إلی کفر أبیطالب)، محقق، مصحح، بحرالعلوم، محمد، ص 289، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1410ق؛ «سرپرستی پیامبر اسلام(ص) توسط ابوطالب»، سؤال 45318</ref> | همچنین، عبدالمطلب، مدتی سرپرست پیامبر اسلام(ص) بود و برای پس از مرگش، نگهداری حضرتشان را به پسرش ابوطالب سپرد. <ref>موسوی، فخار بن معد، إیمان أبیطالب(الحجة علی الذاهب إلی کفر أبیطالب)، محقق، مصحح، بحرالعلوم، محمد، ص 289، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1410ق؛ «سرپرستی پیامبر اسلام(ص) توسط ابوطالب»، سؤال 45318</ref> | ||
خط ۱۵۵: | خط ۱۵۵: | ||
=وفات عبدالمطلب= | =وفات عبدالمطلب= | ||
بر اساس روایات عبدالمطلب در کودکی [[پیامبر(ص)]] که چند سال پس از داستان ابرهه بود، رحلت کرد <ref>أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، شعب | بر اساس روایات عبدالمطلب در کودکی [[پیامبر(ص)]] که چند سال پس از داستان ابرهه بود، رحلت کرد <ref>أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، شعب الإیمان، محقق، عبدالحمید حامد، عبدالعلی، اشراف، ندوی، مختار أحمد، ج 2، ص 514، ریاض، هند، مکتبة الرشد، الدارالسلفیة، چاپ اول، 1423ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 15، ص 144، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق</ref> و در منطقه حجون مکه <ref> مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبدالحمید، ج 4، ص 96، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق</ref> بر روی کوهی دفن شد. <ref>یاقوت حموی، شهابالدین ابو عبدالله، معجم البلدان، ج 2، ص 225، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م</ref> | ||
در مورد سن او نقلهای مختلفی وجود دارد. از هشتاد و دو سال <ref> الطبقات الکبرى، ج 1، ص 95</ref> تا یکصد و بیست سال! <ref>بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق فى اخبار قریش، تحقیق، فاروق، خورشید احمد، ص 364، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول 1405ق</ref> | در مورد سن او نقلهای مختلفی وجود دارد. از هشتاد و دو سال <ref> الطبقات الکبرى، ج 1، ص 95</ref> تا یکصد و بیست سال! <ref>بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق فى اخبار قریش، تحقیق، فاروق، خورشید احمد، ص 364، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول 1405ق</ref> |