۴٬۹۳۳
ویرایش
جز (تمیزکاری) |
جز (تمیزکاری) |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
=حرکت به سوی حدیبیه= | =حرکت به سوی حدیبیه= | ||
رسول خدا (ص) در خواب دیدند که وارد خانه کعبه شد و سر خود را تراشید و کلید خانه را گرفت و همراه کسان دیگرى که به [[عرفات]] مىرفتند به عرفات رفت و وقوف فرمود. پیامبر (ص) [[اصحاب]] را براى انجام عمره دعوت فرمود و ایشان هم شتابان آماده خروج شدند. <ref> المغازى/ترجمه، | رسول خدا (ص) در خواب دیدند که وارد خانه کعبه شد و سر خود را تراشید و کلید خانه را گرفت و همراه کسان دیگرى که به [[عرفات]] مىرفتند به عرفات رفت و وقوف فرمود. پیامبر (ص) [[اصحاب]] را براى انجام عمره دعوت فرمود و ایشان هم شتابان آماده خروج شدند. <ref> المغازى/ترجمه، متن، ص:۴۳۳</ref> | ||
آن حضرت دستور داد که تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کرده و از برداشتن هر نوع سلاح دیگر خوددارى کنند. این بدان دلیل بود که بر همه اعراب و نیز قریش ثابت شود [[رسول خدا (ص)]] تنها قصد انجام عمره داشته و به هیچ روى سر جنگ ندارد. سعد بن عباده و عمر بن خطّاب از آن حضرت خواستند تا احتیاطاً سلاح بردارند تا اگر دشمن دست به اقدامى زد آماده باشند. عمر به پیامبر (ص) عرض کرد: در حالى که از [[ابوسفیان]] مى ترسیم، آیا صحیح است که آلات و ابزار جنگى با خود برنداریم؟ پیامبر (ص) فرمودند: مهم نیست و به هر حال من دوست نمى دارم که در حال تشرف براى عمره، با خود اسلحه حمل کنم. <ref>المغازى، ج ۲، ص ۵۷۳؛ إمتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۷۵</ref> | آن حضرت دستور داد که تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کرده و از برداشتن هر نوع سلاح دیگر خوددارى کنند. این بدان دلیل بود که بر همه اعراب و نیز قریش ثابت شود [[رسول خدا (ص)]] تنها قصد انجام عمره داشته و به هیچ روى سر جنگ ندارد. سعد بن عباده و عمر بن خطّاب از آن حضرت خواستند تا احتیاطاً سلاح بردارند تا اگر دشمن دست به اقدامى زد آماده باشند. عمر به پیامبر (ص) عرض کرد: در حالى که از [[ابوسفیان]] مى ترسیم، آیا صحیح است که آلات و ابزار جنگى با خود برنداریم؟ پیامبر (ص) فرمودند: مهم نیست و به هر حال من دوست نمى دارم که در حال تشرف براى عمره، با خود اسلحه حمل کنم. <ref>المغازى، ج ۲، ص ۵۷۳؛ إمتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۷۵</ref> | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
قریش شبی پنجاه پیاده را به سرپرستى مکرز بن حفص فرستاده بودند که در اطراف لشکرگاه [[رسول خدا]] بگردند، به امید اینکه بتوانند کسى را بگیرند یا شبیخون بزنند. اصحاب رسول خدا(ص) آنها را گرفتند، و به حضور پیامبر (ص) آوردند. | قریش شبی پنجاه پیاده را به سرپرستى مکرز بن حفص فرستاده بودند که در اطراف لشکرگاه [[رسول خدا]] بگردند، به امید اینکه بتوانند کسى را بگیرند یا شبیخون بزنند. اصحاب رسول خدا(ص) آنها را گرفتند، و به حضور پیامبر (ص) آوردند. | ||
جمعى از قریش حرکت کردند و نزدیک سپاه پیامبر (ص) آمدند و شروع به تیراندازى و پرتاب سنگ کردند. مسلمانان در آنجا هم گروهى دیگر از مشرکان را اسیر گرفتند. <ref>المغازى/ترجمه، | جمعى از قریش حرکت کردند و نزدیک سپاه پیامبر (ص) آمدند و شروع به تیراندازى و پرتاب سنگ کردند. مسلمانان در آنجا هم گروهى دیگر از مشرکان را اسیر گرفتند. <ref>المغازى/ترجمه، متن، ص:۴۵۸</ref> | ||
به درازا کشیدن ماجراى عثمان، همراه با رسیدن برخى اخبار نگران کننده درباره مهاجرانى که به داخل شهر رفته بودند و اصرار قریش در جلوگیرى از ورود مسلمانان، ضرورت یک [[بیعت]] همگانى را فراهم کرد. این بیعت را <big>بیعت رضوان</big> و نیز <big>بیعت شجره</big> نامیده اند. زیرا رسول خدا (ص) زیر درختى با مردم بیعت کردند، درختى که تا سالها حاجیان در کنار آن نماز مى گزاردند. <ref>طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانى که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبدالله در دورهاى که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم مىدید بهطور دقیق محل درخت را به شما نشان مى دادم، سبل الهدى، ج ۵، ص ۱۲۲</ref> | به درازا کشیدن ماجراى عثمان، همراه با رسیدن برخى اخبار نگران کننده درباره مهاجرانى که به داخل شهر رفته بودند و اصرار قریش در جلوگیرى از ورود مسلمانان، ضرورت یک [[بیعت]] همگانى را فراهم کرد. این بیعت را <big>بیعت رضوان</big> و نیز <big>بیعت شجره</big> نامیده اند. زیرا رسول خدا (ص) زیر درختى با مردم بیعت کردند، درختى که تا سالها حاجیان در کنار آن نماز مى گزاردند. <ref>طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانى که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبدالله در دورهاى که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم مىدید بهطور دقیق محل درخت را به شما نشان مى دادم، سبل الهدى، ج ۵، ص ۱۲۲</ref> | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
در نقلى دیگر آمده که ضمن معاهده، بدین نکته تصریح شده بود که هر کدام از اصحاب محمد که براى حج یا عمره به مکه مىآیند، امنیت خواهند داشت، چنانکه هر فرد قریشى که براى رفتن به [[شام]] یا [[مصر]]، از مدینه عبور کند، جان و مالش در امان خواهد بود. <ref> المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۳۸۵؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۱</ref> | در نقلى دیگر آمده که ضمن معاهده، بدین نکته تصریح شده بود که هر کدام از اصحاب محمد که براى حج یا عمره به مکه مىآیند، امنیت خواهند داشت، چنانکه هر فرد قریشى که براى رفتن به [[شام]] یا [[مصر]]، از مدینه عبور کند، جان و مالش در امان خواهد بود. <ref> المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۳۸۵؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۱</ref> | ||
چون عهدنامه نوشته شد، سهیل بن عمرو گفت: باید پیش من باشد. و رسول خدا (ص) فرمود: نه، پیش من باقى مى ماند. و نسخه دیگرى نوشتند که پیامبر (ص)، نسخه اول و سهیل بن عمرو نسخه دوم را گرفتند، و نسخه دوم در دست سهیل بود. در این هنگام [[قبیله خزاعه]] بپا خاستند و گفتند: ما به آیین و پیمان محمد (ص) مى پیوندیم، و ما با خویشاوندان خود هم عقیده ایم. قبیله بنى بکر هم گفتند: ما، هم عقیده قریش هستیم و در این مورد از طرف افراد دیگر قبیله هم، نمایندگى داریم. <ref>المغازى/ترجمه، | چون عهدنامه نوشته شد، سهیل بن عمرو گفت: باید پیش من باشد. و رسول خدا (ص) فرمود: نه، پیش من باقى مى ماند. و نسخه دیگرى نوشتند که پیامبر (ص)، نسخه اول و سهیل بن عمرو نسخه دوم را گرفتند، و نسخه دوم در دست سهیل بود. در این هنگام [[قبیله خزاعه]] بپا خاستند و گفتند: ما به آیین و پیمان محمد (ص) مى پیوندیم، و ما با خویشاوندان خود هم عقیده ایم. قبیله بنى بکر هم گفتند: ما، هم عقیده قریش هستیم و در این مورد از طرف افراد دیگر قبیله هم، نمایندگى داریم. <ref>المغازى/ترجمه، متن، ص:۴۶۶</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |