قاعده اصلح از دیدگاه متکلمان اسلام (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' در این باره' به ' دراین‌باره'
جز (تمیزکاری)
جز (جایگزینی متن - ' در این باره' به ' دراین‌باره')
خط ۶۷: خط ۶۷:
این که در کلام برخى از متکلمین آمده است که «افعال الله تعالى غیر معللة بالاغراض و الغایات» و گفته‌اند «خدا غایت الغایات» است، به این معنا است که خدا «تام الفاعلیه» و «کامل من جمیع الجهات» است، و در فاعلیت احتیاجى به غیر ندارد، و این امر دلالت بر نفى غایت و غرض از افعال الهى نمى‌کند، پس مى‌توان چنین نتیجه گرفت که: «علم خدا به نظام خیر که عین علم او به ذات خود است، علّت غایى و غرض در ایجاد است». <ref>صدرالدین شیرازى، پیشین.</ref>
این که در کلام برخى از متکلمین آمده است که «افعال الله تعالى غیر معللة بالاغراض و الغایات» و گفته‌اند «خدا غایت الغایات» است، به این معنا است که خدا «تام الفاعلیه» و «کامل من جمیع الجهات» است، و در فاعلیت احتیاجى به غیر ندارد، و این امر دلالت بر نفى غایت و غرض از افعال الهى نمى‌کند، پس مى‌توان چنین نتیجه گرفت که: «علم خدا به نظام خیر که عین علم او به ذات خود است، علّت غایى و غرض در ایجاد است». <ref>صدرالدین شیرازى، پیشین.</ref>
بنابراین علم و اراده را نمى‌توان از افعال الهى سلب کرد. <br>
بنابراین علم و اراده را نمى‌توان از افعال الهى سلب کرد. <br>
صاحب شوارق نیز در این باره مى‌گوید:
صاحب شوارق نیز دراین‌باره مى‌گوید:
«اگر کسى بپرسد آیا از نظر امامیه افعال الهى معلل به اغراض است یا خیر، پاسخ این است که امامیه در این مسئله بین غرض و غایت تفاوت قائل هستند و غرض را علت فاعلى حق تعالى نمى‌دانند. مراد از غرض در نزد آنان همان حکمت‌ها و مصالحى است که در افعال وجود دارد و عقل آنها را درک مى‌کند و براساس آن به حسن و قبح فعلى حکم مى‌نماید. امامیه در این بحث هم عقیده با حکما هستند، به خلاف اشاعره که حکمت و مصلحت را در مورد خدا نفى مى‌کنند». <br>
«اگر کسى بپرسد آیا از نظر امامیه افعال الهى معلل به اغراض است یا خیر، پاسخ این است که امامیه در این مسئله بین غرض و غایت تفاوت قائل هستند و غرض را علت فاعلى حق تعالى نمى‌دانند. مراد از غرض در نزد آنان همان حکمت‌ها و مصالحى است که در افعال وجود دارد و عقل آنها را درک مى‌کند و براساس آن به حسن و قبح فعلى حکم مى‌نماید. امامیه در این بحث هم عقیده با حکما هستند، به خلاف اشاعره که حکمت و مصلحت را در مورد خدا نفى مى‌کنند». <br>
طبق مسلک حکماى الهى، صدور افعال از حق تعالى بر سبیل قصد و معلّل به اغراض نیست، بلکه آنان حق تعالى را فاعل بالرّضا و بالعنایه و بالتجلى<ref>شیخ اشراق و پیروان مکتب وى خدا را فاعل بالرضا مى‌دانند ولى حکماى مشّا مثل ابن سینا و محقق طوسى حق تعالى را فاعل بالعنایه و حکیم صدر المتألهین و عموم عرفا خداوند را فاعل بالتجلى شمرده‌اند.</ref> مى‌دانند و این مسلک با مسلک اشاعره فرق دارد. حکماى الهى حکمت‌ها و مصالح مترتب بر افعال حق را انکار نمى‌کنند و از طریق اتقان صنع و اتقان افعال الهى، نظام خاص موجودات در عالم را براساس علم و حکمت و سایر صفات کمالیه اثبات مى‌نمایند و این مصالح و حکمت‌هاى نظام هستى را علت بالذات صدور فعل حق ندانسته و چنین استدلال مى‌کنند که: «لانّ العالی و الفاعل التامّ لایرید السافل و لایستکمل به» ولى اصحاب امامیه «یثبتون الحکم و المصالح و ینفون الغایة و لکن یطلقون على الحکم و المصالح اسم الغرض فهم یثبتون ما اثبت الحکماء و ینفون ماینفونه». <ref>فیض کاشانى، اصول المعارف، 1366، ص 113.</ref> <br>
طبق مسلک حکماى الهى، صدور افعال از حق تعالى بر سبیل قصد و معلّل به اغراض نیست، بلکه آنان حق تعالى را فاعل بالرّضا و بالعنایه و بالتجلى<ref>شیخ اشراق و پیروان مکتب وى خدا را فاعل بالرضا مى‌دانند ولى حکماى مشّا مثل ابن سینا و محقق طوسى حق تعالى را فاعل بالعنایه و حکیم صدر المتألهین و عموم عرفا خداوند را فاعل بالتجلى شمرده‌اند.</ref> مى‌دانند و این مسلک با مسلک اشاعره فرق دارد. حکماى الهى حکمت‌ها و مصالح مترتب بر افعال حق را انکار نمى‌کنند و از طریق اتقان صنع و اتقان افعال الهى، نظام خاص موجودات در عالم را براساس علم و حکمت و سایر صفات کمالیه اثبات مى‌نمایند و این مصالح و حکمت‌هاى نظام هستى را علت بالذات صدور فعل حق ندانسته و چنین استدلال مى‌کنند که: «لانّ العالی و الفاعل التامّ لایرید السافل و لایستکمل به» ولى اصحاب امامیه «یثبتون الحکم و المصالح و ینفون الغایة و لکن یطلقون على الحکم و المصالح اسم الغرض فهم یثبتون ما اثبت الحکماء و ینفون ماینفونه». <ref>فیض کاشانى، اصول المعارف، 1366، ص 113.</ref> <br>
خط ۸۱: خط ۸۱:
اما معتزله بصره برخلاف معتزله بغداد، رعایت اصلح را فقط در امور دینى واجب مى‌دانند. <ref>پیشین، ص 523.</ref> <br>
اما معتزله بصره برخلاف معتزله بغداد، رعایت اصلح را فقط در امور دینى واجب مى‌دانند. <ref>پیشین، ص 523.</ref> <br>
اشاعره قول به وجوب اصلح بر خداوند را باطل دانسته. <ref>حسینى شیرازى، ص 52.</ref> و قول معتزله مبنى بر وجوب و لطف و اصلح و عوض و... را فاسد شمرده‌اند. <ref>غزالى، ص 83 و شهرستانى، ص 397.</ref> <br>
اشاعره قول به وجوب اصلح بر خداوند را باطل دانسته. <ref>حسینى شیرازى، ص 52.</ref> و قول معتزله مبنى بر وجوب و لطف و اصلح و عوض و... را فاسد شمرده‌اند. <ref>غزالى، ص 83 و شهرستانى، ص 397.</ref> <br>
غزالى واجبات عقلى را که معتزله بر خدا واجب مى‌دانند، در هفت مورد خلاصه کرده و آنها را انکار نموده است. وى در این باره چنین مى‌گوید: «جملة افعاله جایزة لایوصف شیء منها بالوجوب، و لایجب على الله شیء بالعقل، لا بالصّلاح و لا الاصلح و لا اللّطف». <ref>تفتازانى، عقاید النسفیة، 1411 ق، ص 96، و الفصل، ص 148.</ref> <br>
غزالى واجبات عقلى را که معتزله بر خدا واجب مى‌دانند، در هفت مورد خلاصه کرده و آنها را انکار نموده است. وى دراین‌باره چنین مى‌گوید: «جملة افعاله جایزة لایوصف شیء منها بالوجوب، و لایجب على الله شیء بالعقل، لا بالصّلاح و لا الاصلح و لا اللّطف». <ref>تفتازانى، عقاید النسفیة، 1411 ق، ص 96، و الفصل، ص 148.</ref> <br>
یعنى: همه افعال بر خداوند متعال جایز است، و هیچ فعلى را نمى‌توان به حکم عقل بر خدا واجب شمرد، چه این فعل از باب صلاح و مصلحت واجب و اصلح باشد و چه از باب لطف واجب شمرده شود. <br>
یعنى: همه افعال بر خداوند متعال جایز است، و هیچ فعلى را نمى‌توان به حکم عقل بر خدا واجب شمرد، چه این فعل از باب صلاح و مصلحت واجب و اصلح باشد و چه از باب لطف واجب شمرده شود. <br>
بنا به نظر اشاعره، «خداوند غنى بالذات است و نیازى به چیزى بیرون از ذات خود ندارد، و الاّ واجب و کامل و غنى نخواهد بود، از این رو نمى‌توان گفت لطف و احسان و عوض و اصلح بر خدا واجب است». ایجى، ص 205). بلکه «انّه متصرف فى ملکه و یفعل مایشاء و یحکم ما یرید» ،. <ref>الملل، ج 1، ص 63.</ref> دلیل اشاعره بر این ادعا است این است که این امر مستلزم آن است که خداوند را مکلف و مستوجب مدح و ذم و ناقص فرض کنیم. <ref>شرح تفتازانى، ص 111.</ref> <br>
بنا به نظر اشاعره، «خداوند غنى بالذات است و نیازى به چیزى بیرون از ذات خود ندارد، و الاّ واجب و کامل و غنى نخواهد بود، از این رو نمى‌توان گفت لطف و احسان و عوض و اصلح بر خدا واجب است». ایجى، ص 205). بلکه «انّه متصرف فى ملکه و یفعل مایشاء و یحکم ما یرید» ،. <ref>الملل، ج 1، ص 63.</ref> دلیل اشاعره بر این ادعا است این است که این امر مستلزم آن است که خداوند را مکلف و مستوجب مدح و ذم و ناقص فرض کنیم. <ref>شرح تفتازانى، ص 111.</ref> <br>
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش