confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
|- | |- | ||
|نقش برجسته | |نقش برجسته | ||
|از یاران برجسته [[امام علی ( | |از یاران برجسته [[امام علی(علیه السلام)]] | ||
|- | |- | ||
|دیگر فعالیتها | |دیگر فعالیتها | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
'''مقداد بن عمرو معروف به مقداد بن اسود''' سیزدهمین نفری است که [[مسلمان]] شد. از این رو جزء سابقین در [[اسلام]] است و همچنین جزء هفت نفری است که نخستین بار اسلام خود را اظهار نمودند، او دو دفعه [[هجرت]] نمود و معروف به (هاجر الهجرتین) است. یکبار بر اساس دستور [[پیامبر(ص)]] همراه عدّه ای از مسلمانان به [[حبشه]] هجرت کرد و مرتبه دوم به [[مدینه]] هجرت نموده است. | '''مقداد بن عمرو معروف به مقداد بن اسود''' سیزدهمین نفری است که [[مسلمان]] شد. از این رو جزء سابقین در [[اسلام]] است و همچنین جزء هفت نفری است که نخستین بار اسلام خود را اظهار نمودند، او دو دفعه [[هجرت]] نمود و معروف به (هاجر الهجرتین) است. یکبار بر اساس دستور [[پیامبر(ص)]] همراه عدّه ای از مسلمانان به [[حبشه]] هجرت کرد و مرتبه دوم به [[مدینه]] هجرت نموده است. | ||
مقداد پس از رحلت پیامبر(ص) از جانشینی [[امام علی( | مقداد پس از رحلت پیامبر(ص) از جانشینی [[امام علی(علیه السلام)]] حمایت کرد و با [[ابوبکر]] [[بیعت]] نکرد و از معدود افرادی بود که در تشییع [[حضرت زهرا(س)]] حضور داشت. مقداد را از مخالفان سرسخت [[خلافت]] [[عثمان]] برشمردهاند. | ||
در [[روایات]] [[اهل بیت]] از مقداد به نیکی یاد شده و از رجعتکنندگان در [[زمان ظهور]] [[حضرت مهدی(عج)]] معرفی شده است. | در [[روایات]] [[اهل بیت]] از مقداد به نیکی یاد شده و از رجعتکنندگان در [[زمان ظهور]] [[حضرت مهدی(عج)]] معرفی شده است. | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
پیامبر خدا (ص) در مدینه میان او و جبّار بن صخر عقد برادری بست و ضباعه دختر [[زبیر بن عبدالمطلب]] (دختر عموی خود را) به ازدواج او در آورد. | پیامبر خدا (ص) در مدینه میان او و جبّار بن صخر عقد برادری بست و ضباعه دختر [[زبیر بن عبدالمطلب]] (دختر عموی خود را) به ازدواج او در آورد. | ||
او پسر و دختری به نام عبداللَّه و کریمه به دنیا آورد، عبداللَّه در [[جنگ جمل]] در لشکر [[عایشه]] بود و به قتل رسید. و چون امیرمؤمنان ( | او پسر و دختری به نام عبداللَّه و کریمه به دنیا آورد، عبداللَّه در [[جنگ جمل]] در لشکر [[عایشه]] بود و به قتل رسید. و چون امیرمؤمنان (علیه السلام) بر کشته اش عبور کرد فرمود: «بئس ابن الأخت أنت؛ تو بد خواهرزاده ای بودی.» <ref>طبقات الكبری, ج 8, ص 46</ref> | ||
مقداد از [[اركان اربعه|ارکان اربعه]] <ref>طبقات, ج 1, ص 81</ref> است که پس از رحلت پیامبر خدا (ص) در صراط مستقیم باقی ماند و هرگز به انحراف نرفت و از اصحاب باوفا و یاران مخلص [[امیرالمؤمنین علی ( | مقداد از [[اركان اربعه|ارکان اربعه]] <ref>طبقات, ج 1, ص 81</ref> است که پس از رحلت پیامبر خدا (ص) در صراط مستقیم باقی ماند و هرگز به انحراف نرفت و از اصحاب باوفا و یاران مخلص [[امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)]] گردید <ref>رجال طوسی ,ص 57, ش 1</ref> و تا عصر [[عثمان]] که زنده بود در خلافت بلافصل آن حضرت تلاش بی وقفه مینمود و در ماجرای خلافت [[ابوبكر|ابوبکر]] در [[سقیفه]] و خلافت عمر و عثمان صریحاً به مخالفت برخاست و از ولایت [[حضرت علی (علیه السلام)]] دفاع نمود. | ||
== ملحق شدن مقداد به صف مسلمین == | == ملحق شدن مقداد به صف مسلمین == | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
== مقداد در روز غدیر == | == مقداد در روز غدیر == | ||
بعد از [[غدیر|رویداد غدیر]] و نصب [[علی( | بعد از [[غدیر|رویداد غدیر]] و نصب [[علی(علیه السلام)]] به امارت مسلمانان به وسیله پیامبر(ص)، آن حضرت به گروهی که نامشان را بردند فرمان دادند: برخیزند و بر [[علی]]، به خاطر امیری اش بر مسلمانان تبریک بگویند و مقداد جزو آنان بود. آنان از جای برخاسته، بر علی(علیه السلام) سلام دادند و [[بیعت]] کردند. مقداد در آن روز با علی بیعت کرد و تا آخر عمرش بر این بیعت استوار ماند و پیمان را نشکست. | ||
[[امیر مؤمنان علی( | [[امیر مؤمنان علی(علیه السلام)]] خود، ماجرا را اینگونه توضیح میدهند: | ||
فقال النبی(ص): قُمْ یا سلمان، قم یا مقداد، قم یا جندب، قم یا عمّار... فبایعوا لأخی علی( | فقال النبی(ص): قُمْ یا سلمان، قم یا مقداد، قم یا جندب، قم یا عمّار... فبایعوا لأخی علی(علیه السلام) و سلّموا علیه بامرة المؤمنین، فقاموا باجمعهم فبایعوا لی وسلّموا علیّ بِإِمْرَة المؤمنین. <ref>الهدایة الكبری، حسین بن همدان الخصیبی، مؤسسة البلاغ، بیروت، لبنان، ١٩٩١ م، ص١٠٢</ref> | ||
پیامبر(ص) فرمود: به پا خیزید [[سلمان]]، مقداد، [[جندب]] و [[عمار]]! ... با علی، برادرم بیعت کنید و بر او به عنوان [[امیرمؤمنان]] سلام کنید. آنان همگی برخاستند و بر من، به عنوان «امیرمؤمنان» سلام کردند. | پیامبر(ص) فرمود: به پا خیزید [[سلمان]]، مقداد، [[جندب]] و [[عمار]]! ... با علی، برادرم بیعت کنید و بر او به عنوان [[امیرمؤمنان]] سلام کنید. آنان همگی برخاستند و بر من، به عنوان «امیرمؤمنان» سلام کردند. | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
عمرو بن سعید مدائنی نقل کرده از قول عیسی بن حمزه که گفت: | عمرو بن سعید مدائنی نقل کرده از قول عیسی بن حمزه که گفت: | ||
از [[امام صادق( | از [[امام صادق(علیه السلام)]] درباره آن چهار نفر پرسیدم، حضرت فرمود: کدام چهار نفر؟ گفتم: چهار نفری که بهشت مشتاق آنان است؟ فرمود: آنها سلمان، [[ابوذر]]، مقداد و عمار هستند. | ||
مقداد، در ماجرای دفن شبانه [[حضرت زهرا(س)]] در کنار علی( | مقداد، در ماجرای دفن شبانه [[حضرت زهرا(س)]] در کنار علی(علیه السلام) حضور داشت و هرگز روی خوش به مخالفان علی(علیه السلام) نشان نداد. | ||
== عسرت روزگار و صبر مقداد == | == عسرت روزگار و صبر مقداد == | ||
مقداد، به لحاظ معیشت، در سختی روزگار میگذراند و بر این عسرت، شاکر و صبور بود؛ چنانکه نقل است که علی( | مقداد، به لحاظ معیشت، در سختی روزگار میگذراند و بر این عسرت، شاکر و صبور بود؛ چنانکه نقل است که علی(علیه السلام) در دوران پیامبر گرامی اسلام(ص)، در خانه چیزی نداشتند. | ||
[[عبدالله بن مسعود]] گوید: علی( | [[عبدالله بن مسعود]] گوید: علی(علیه السلام) به نزد ابیی ثعلبه جهنی رفتند و دیناری برای رفع نیاز زندگی [[زهرا(س)]] تهیه کردند. تا برای خانه چیزی فراهم نمایند؛ زیرا سه روز بود که چیزی در خانه برای رفع گرسنگی نداشتند. حضرت، پول را گرفت و به سمت بازار رفت تا چیزی تهیه کند. | ||
فمرّ بالمقداد قاعداً فی ظلّ جدار قد غارتا عیناه من الجوع فقال له علی(علیه السلام): یا مقداد ما أقعدک فی هذه الظّهیرة فی ظلّ هذا الجدار؟ فقال: یا أبالحسن، أقول کما قال العبدالصالح لما تولّی إِلَی الظّلّ، ربّ إنّی لما أنزلت إلیّ من خیر فقیر، قال(علیه السلام) مذ کم؟ فقال: مذ أربع یا ابالحسن، قال علیّ(علیه السلام): فنحن منذ ثلاث و أنت منذ أربع، أنت أحقّ بالدینار. <ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان المغربی، ج٢، مؤسسة النشر الاسلامی لجماعه المدرسین، بیتا، ص٢۶</ref> | فمرّ بالمقداد قاعداً فی ظلّ جدار قد غارتا عیناه من الجوع فقال له علی(علیه السلام): یا مقداد ما أقعدک فی هذه الظّهیرة فی ظلّ هذا الجدار؟ فقال: یا أبالحسن، أقول کما قال العبدالصالح لما تولّی إِلَی الظّلّ، ربّ إنّی لما أنزلت إلیّ من خیر فقیر، قال(علیه السلام) مذ کم؟ فقال: مذ أربع یا ابالحسن، قال علیّ(علیه السلام): فنحن منذ ثلاث و أنت منذ أربع، أنت أحقّ بالدینار. <ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان المغربی، ج٢، مؤسسة النشر الاسلامی لجماعه المدرسین، بیتا، ص٢۶</ref> | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
صبر و بردباری مقداد به حدّی بود که سلمان با آن عظمت و مکانت، بهپایش نمیرسید. | صبر و بردباری مقداد به حدّی بود که سلمان با آن عظمت و مکانت، بهپایش نمیرسید. | ||
[[ابوبصیر]] از امام صادق( | [[ابوبصیر]] از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که پیامبر(ص) خطاب به سلمان فرمود: | ||
یا سلمان! لو عرض علمک علی المقداد لکفر، یا مقداد لو عرض صبرک علی سلمان لکفر. <ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان المغربی، ج٢، مؤسسة النشر الاسلامی لجماعه المدرسین، بیتا، ص٢۶</ref> | یا سلمان! لو عرض علمک علی المقداد لکفر، یا مقداد لو عرض صبرک علی سلمان لکفر. <ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان المغربی، ج٢، مؤسسة النشر الاسلامی لجماعه المدرسین، بیتا، ص٢۶</ref> | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۰: | ||
== وفات مقداد == | == وفات مقداد == | ||
مقداد بن اسود کندی، این صحابه والاقدر پیامبر و یار وفادار و صبور و بیدار [[علی ( | مقداد بن اسود کندی، این صحابه والاقدر پیامبر و یار وفادار و صبور و بیدار [[علی (علیه السلام)]] پس از عمری ایمان و هجرت و [[جهاد]] و مقاومت و طرف داری از [[ولایت]] و وفا به پیمان [[غدیر]]، در سال 33 هجری چشم از جهان فرو بست، در حالی که هفتاد سال از عمرش میگذشت. | ||
وقتی که از دنیا رفت، در جُرُف (منطقهای اطراف مدینه) بود. پیکر مطهّر او را از همان جا تشییع کردند و با احترام به مدینه آوردند. [[وصیت]] کرده بود که [[عمار یاسر]] بر او [[نماز]] بخواند. چنین عمل کردند و سپس در [[قبرستان بقیع]] به خاک سپرده شد. <ref>اسدالغابه, ج 4, ص 411؛ سیر اعلام النبلاء ج 3, ص 241؛ مستدرك حاكم, ج 3, ص 392</ref> | وقتی که از دنیا رفت، در جُرُف (منطقهای اطراف مدینه) بود. پیکر مطهّر او را از همان جا تشییع کردند و با احترام به مدینه آوردند. [[وصیت]] کرده بود که [[عمار یاسر]] بر او [[نماز]] بخواند. چنین عمل کردند و سپس در [[قبرستان بقیع]] به خاک سپرده شد. <ref>اسدالغابه, ج 4, ص 411؛ سیر اعلام النبلاء ج 3, ص 241؛ مستدرك حاكم, ج 3, ص 392</ref> |