۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'خاطره ای' به 'خاطرهای') |
جز (جایگزینی متن - 'برجسته ای' به 'برجستهای') |
||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
پس از گذشت بیش از یک قرن جنگ خونین به نام مذهب، توسل به عقلانیت مذهبی و ارزشهای دینی کمتر و کمتر شد، عقلانیت غیرمذهبی و فردگرایی حاکم بر افکار و اعمال مردم شد و رفتار سیاسی نیز کمتر بر آیین مسیحیت مبتنی بود.<br> | پس از گذشت بیش از یک قرن جنگ خونین به نام مذهب، توسل به عقلانیت مذهبی و ارزشهای دینی کمتر و کمتر شد، عقلانیت غیرمذهبی و فردگرایی حاکم بر افکار و اعمال مردم شد و رفتار سیاسی نیز کمتر بر آیین مسیحیت مبتنی بود.<br> | ||
نویسنده با تأسف بیان میدارد نکته چشم گیر در یک قرن و نیم بعد از این امر این است که ما نه تنها شاهد پیشرفت مسلمانان نیستیم، بلکه ناظر به قهقرا رفتن آنان نیز هستیم. مسلمانان به زندگی در امپراتوری باروت ادامه دادند. آنان جوامع کشاورزی خود را با قوانین مذهبی اداره میکردند و نهادهای اداره کننده کشورشان که در طول هزاره گذشته ساخته وایجاد شده بود. قرن هفدهم برای مسلمانان هم چنان نقطه عطفی برای رجوع به گذشته بود. آنها به اتحاد و خلوص مسلمانان آن دوران حالتی نوستالژیک داشتند. با این حال سیمونز معتقد است محافظه کاری قوی مذهبی، که در دوران اغتشاش و آشوب اولیه به وجود آمد، به صورت یک وزنه بزرگ باقی ماند. به اعتقاد نویسنده، اسلام حقیقی در نظر بسیاری از مسلمانان از میان رفته بود و برای بسیاری نیز دور از دسترس بود. در هر سه امپراتوری اصلی اسلامی، نهادهای مذهبی و سیاسی به طور نسبی متحد بودند و حکومتها اساس و قانونی داشتند که شامل تعالیم اسلام فراتر از آن نیز میشد.<br> | نویسنده با تأسف بیان میدارد نکته چشم گیر در یک قرن و نیم بعد از این امر این است که ما نه تنها شاهد پیشرفت مسلمانان نیستیم، بلکه ناظر به قهقرا رفتن آنان نیز هستیم. مسلمانان به زندگی در امپراتوری باروت ادامه دادند. آنان جوامع کشاورزی خود را با قوانین مذهبی اداره میکردند و نهادهای اداره کننده کشورشان که در طول هزاره گذشته ساخته وایجاد شده بود. قرن هفدهم برای مسلمانان هم چنان نقطه عطفی برای رجوع به گذشته بود. آنها به اتحاد و خلوص مسلمانان آن دوران حالتی نوستالژیک داشتند. با این حال سیمونز معتقد است محافظه کاری قوی مذهبی، که در دوران اغتشاش و آشوب اولیه به وجود آمد، به صورت یک وزنه بزرگ باقی ماند. به اعتقاد نویسنده، اسلام حقیقی در نظر بسیاری از مسلمانان از میان رفته بود و برای بسیاری نیز دور از دسترس بود. در هر سه امپراتوری اصلی اسلامی، نهادهای مذهبی و سیاسی به طور نسبی متحد بودند و حکومتها اساس و قانونی داشتند که شامل تعالیم اسلام فراتر از آن نیز میشد.<br> | ||
نگارنده ادعا میکند به رغم وجود ارتباط و تعامل میان مسلمانان، در سالهای اولیه قرن نوزدهم راه آنان از یکدیگر جدا بود. ظهور اروپای غربی مدرن نیز برای مسلمانان از جنبههایی اهمیت داشت، زیرا اروپاییان بر مشکلات حکومتهای مسلمان میافزودند. با وجود این، تغییرات اندکی در جهان اسلام به وقوع پیوست. وی قرن هیجدهم را برای جهان اسلام عصری نقره ای میداند که با پیشرفتهای مهم در مناطق وسیع (از مراکش تا هند) همراه بود. در این دوره، قدرتهای سیاسی غیرمتمرکز شدند و کانون قدرت از مراکز سنتی و قدیمی به حکام ایالتی و افراد | نگارنده ادعا میکند به رغم وجود ارتباط و تعامل میان مسلمانان، در سالهای اولیه قرن نوزدهم راه آنان از یکدیگر جدا بود. ظهور اروپای غربی مدرن نیز برای مسلمانان از جنبههایی اهمیت داشت، زیرا اروپاییان بر مشکلات حکومتهای مسلمان میافزودند. با وجود این، تغییرات اندکی در جهان اسلام به وقوع پیوست. وی قرن هیجدهم را برای جهان اسلام عصری نقره ای میداند که با پیشرفتهای مهم در مناطق وسیع (از مراکش تا هند) همراه بود. در این دوره، قدرتهای سیاسی غیرمتمرکز شدند و کانون قدرت از مراکز سنتی و قدیمی به حکام ایالتی و افراد برجستهای منتقل شد که به اقتدار خود شکل جدیدی بخشیدند.<br> | ||
به زعم نویسنده، علما و پژوهش گران سراسر جهان اسلام به گسترش زهد و پرهیزگاری کمک کردند و اساس نوینی برای اقتدار مذهبی مبتنی بر اجتهاد به وجود آوردند.<br> | به زعم نویسنده، علما و پژوهش گران سراسر جهان اسلام به گسترش زهد و پرهیزگاری کمک کردند و اساس نوینی برای اقتدار مذهبی مبتنی بر اجتهاد به وجود آوردند.<br> | ||
سه واکنش پیش گفته به فشارهای غربی، اساساً منعکس کننده گروههای نوگرای اروپا در زمینه اسلامی است. به دلیل سلطه غربی، مدرنیزم فزاینده جوامع اسلامی را نمیتوان مدرنیزم به معنای واقعی نامید. به دلیل سلطه غرب همه چیز در این کشورها باید صبغه اسلامی میداشت. فشارهای غربی همگان را به سمت زبان اسلامی سوق داد. علاوه بر این، اسلامی کردن هر چیز بخشی از غربی کردن آن نیز بود (ص 26).<br> | سه واکنش پیش گفته به فشارهای غربی، اساساً منعکس کننده گروههای نوگرای اروپا در زمینه اسلامی است. به دلیل سلطه غربی، مدرنیزم فزاینده جوامع اسلامی را نمیتوان مدرنیزم به معنای واقعی نامید. به دلیل سلطه غرب همه چیز در این کشورها باید صبغه اسلامی میداشت. فشارهای غربی همگان را به سمت زبان اسلامی سوق داد. علاوه بر این، اسلامی کردن هر چیز بخشی از غربی کردن آن نیز بود (ص 26).<br> |