معرفی دو میراث مکتوب غربیان در نقد دموکراسی (معرفى و نقد کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'سرمایه دار' به 'سرمایه‌دار'
جز (جایگزینی متن - 'امکان پذیر' به 'امکان‌پذیر')
جز (جایگزینی متن - 'سرمایه دار' به 'سرمایه‌دار')
خط ۳۴: خط ۳۴:
«دور شدن فرهنگ غرب از خداوند و دین، باعث گردید دموکراسى به عنوان مهم‌ترین تجلى آن، عملا با مشکلات عدیده اى مواجه شود، طبیعتاً آمریکا به دلیل روى‌آورى سریع به دموکراسى با مشکلات ناشى از اجراى حکومت بدون خدا، یعنى دموکراسى، زودتر روبه رو گردید. به بیان دیگر، در اروپا طبقه متوسط بعد از مبارزه و تلاش طولانى توانسته بود بر اساس پروژه معنویت زدایى براى خود جایى پیدا کند و به عنوان یک عامل فعال و مؤثر اجتماعى در صحنه تاریخى ظاهر گردد. با این حال، این طبقه هنوز در اروپا سرگرم مبارزه بود و هنوز کسانى یافت مى‌شدند که گمان مى‌کردند مى‌توان مانع از معنویت زدایى شوند، ولى در آمریکا این طبقه حکومت را در دست داشت، و اصولى که در اروپا هنوز موضوع مبارزات بود بر جامعه آمریکا حاکم شده بود».<br>
«دور شدن فرهنگ غرب از خداوند و دین، باعث گردید دموکراسى به عنوان مهم‌ترین تجلى آن، عملا با مشکلات عدیده اى مواجه شود، طبیعتاً آمریکا به دلیل روى‌آورى سریع به دموکراسى با مشکلات ناشى از اجراى حکومت بدون خدا، یعنى دموکراسى، زودتر روبه رو گردید. به بیان دیگر، در اروپا طبقه متوسط بعد از مبارزه و تلاش طولانى توانسته بود بر اساس پروژه معنویت زدایى براى خود جایى پیدا کند و به عنوان یک عامل فعال و مؤثر اجتماعى در صحنه تاریخى ظاهر گردد. با این حال، این طبقه هنوز در اروپا سرگرم مبارزه بود و هنوز کسانى یافت مى‌شدند که گمان مى‌کردند مى‌توان مانع از معنویت زدایى شوند، ولى در آمریکا این طبقه حکومت را در دست داشت، و اصولى که در اروپا هنوز موضوع مبارزات بود بر جامعه آمریکا حاکم شده بود».<br>
انگیزه توکویل براى مطالعه در اوضاع اجتماعى آمریکا، از علاقه او به درک خصوصیات حکومت سکولاریستى جدید(دموکراسى) سرچشمه مى‌گرفت. او نوشته است: «من در آن جا دموکراسى را جست‌وجو مى‌کردم و به تمایلات، خصوصیات و هیجانات دموکراسى توجه داشتم. من در اندیشه این بودم که تحقیق کنم از دموکراسى چه بیم‌هایى مى‌توان انتظار داشت».<br>
انگیزه توکویل براى مطالعه در اوضاع اجتماعى آمریکا، از علاقه او به درک خصوصیات حکومت سکولاریستى جدید(دموکراسى) سرچشمه مى‌گرفت. او نوشته است: «من در آن جا دموکراسى را جست‌وجو مى‌کردم و به تمایلات، خصوصیات و هیجانات دموکراسى توجه داشتم. من در اندیشه این بودم که تحقیق کنم از دموکراسى چه بیم‌هایى مى‌توان انتظار داشت».<br>
او براى آینده دموکراسى نگرانى‌هاى بسیار داشت، به خود مى‌گفت آیا ارزش‌هاى قرون وسطایى و اشرافیت کلیسایى، دوباره سر از آستین سرمایه دارى صنعتى بیرون نخواهد آورد و آیا بعد از محو استبداد و تلاش براى تأمین حیثیت انسانى، بار دیگر استبداد در چهره دموکراسى ظهور نخواهد کرد. آیا بى نظمى‌ها و هیجانات آزادى خواهى و مساوات طلبى، مقدمه‌اى براى ظهور سزارها نیست؟ این نگرانى‌ها، تردیدها، ابهامات و سئوالات، ناشى از معایبى است که تا آن زمان، وى در دمکراسى آمریکا دیده بود. از جمله این که:<br>
او براى آینده دموکراسى نگرانى‌هاى بسیار داشت، به خود مى‌گفت آیا ارزش‌هاى قرون وسطایى و اشرافیت کلیسایى، دوباره سر از آستین سرمایه‌دارى صنعتى بیرون نخواهد آورد و آیا بعد از محو استبداد و تلاش براى تأمین حیثیت انسانى، بار دیگر استبداد در چهره دموکراسى ظهور نخواهد کرد. آیا بى نظمى‌ها و هیجانات آزادى خواهى و مساوات طلبى، مقدمه‌اى براى ظهور سزارها نیست؟ این نگرانى‌ها، تردیدها، ابهامات و سئوالات، ناشى از معایبى است که تا آن زمان، وى در دمکراسى آمریکا دیده بود. از جمله این که:<br>
* 1ـ هیچ اصلى نفرت آورتر و نامشروع‌تر از آن نیست که قبول کنیم اکثریت در جامعه آمریکا به سبب حاکمیتى که دارد، حق دارد هر آن چه را بخواهد انجام دهد؟ در پاسخ به این سؤال باید بگویم که در دنیا، قانون کلى و ثابتى وجود دارد که تصویب آن از طرف یک ملت خاص و معینى صورت نگرفته است، بلکه اکثریت انسان‌ها در ازمنه و در محل‌هاى مختلف آن را وضع و یا مورد قبول قرار داده‌اند. این قانون ثابت و لایتغیر، عدالت است.<br>
* 1ـ هیچ اصلى نفرت آورتر و نامشروع‌تر از آن نیست که قبول کنیم اکثریت در جامعه آمریکا به سبب حاکمیتى که دارد، حق دارد هر آن چه را بخواهد انجام دهد؟ در پاسخ به این سؤال باید بگویم که در دنیا، قانون کلى و ثابتى وجود دارد که تصویب آن از طرف یک ملت خاص و معینى صورت نگرفته است، بلکه اکثریت انسان‌ها در ازمنه و در محل‌هاى مختلف آن را وضع و یا مورد قبول قرار داده‌اند. این قانون ثابت و لایتغیر، عدالت است.<br>
بدین ترتیب، در نزد ملت‌ها پایه و اساس حق را عدالت تشکیل مى‌دهد، ملت‌ها در حکم هیئت منصفه هستند، و همان طور که هیئت منصفه در محاکم معرف روح جامعه است، ملت‌ها نیز باید مظهر عدالت، یا همان روح اجتماعى انسان‌هاى زمان خود قرار گیرند. پس ملت آمریکا قادر نیست علیه روحیه جامعه بشریت، یعنى عدالت، قدمى بردارند. بدین ترتیب، وقتى در حقانیت قانونى که اکثریت برخلاف عدالت وضع کرده است، تردید و استنکاف مى‌کنم، مفهوم تردید و استنکاف من انکار حاکمیت اکثریت ملت نیست، بلکه من نظر خود را به جاى حاکمیت ملت به حاکمیت بشریت که مافوق آن است، معطوف مى‌نمایم.<br>
بدین ترتیب، در نزد ملت‌ها پایه و اساس حق را عدالت تشکیل مى‌دهد، ملت‌ها در حکم هیئت منصفه هستند، و همان طور که هیئت منصفه در محاکم معرف روح جامعه است، ملت‌ها نیز باید مظهر عدالت، یا همان روح اجتماعى انسان‌هاى زمان خود قرار گیرند. پس ملت آمریکا قادر نیست علیه روحیه جامعه بشریت، یعنى عدالت، قدمى بردارند. بدین ترتیب، وقتى در حقانیت قانونى که اکثریت برخلاف عدالت وضع کرده است، تردید و استنکاف مى‌کنم، مفهوم تردید و استنکاف من انکار حاکمیت اکثریت ملت نیست، بلکه من نظر خود را به جاى حاکمیت ملت به حاکمیت بشریت که مافوق آن است، معطوف مى‌نمایم.<br>
خط ۵۰: خط ۵۰:


=واکنش‌هاى ضد دموکراسى <ref>سى. بى. مكفرسون، جهان واقعى دموكراسى، ترجمه على معنوى تهرانى، تهران، آگاه، 1379، 112ص.</ref>=
=واکنش‌هاى ضد دموکراسى <ref>سى. بى. مكفرسون، جهان واقعى دموكراسى، ترجمه على معنوى تهرانى، تهران، آگاه، 1379، 112ص.</ref>=
کرافورد براف مکفرسون(Craford Brough Macpherson) نظریه پرداز سیاسى کانادایى در سال 1911 به دنیا آمد و در سال 1987 وفات یافت. او پس از تحصیل در مدرسه اقتصاد لندن، در سال 1935 به زادگاهش (تورنتو) بازگشت و در دانشگاه به تدریس درس نظریه سیاسى پرداخت. جز چند سفر کوتاه علمى به چند کشور، سراسر زندگى علمى و دانشگاهى خود را در ترونتو گذراند. در سال 1962، یکى از مشهورترین آثارش را به نام نظریه سیاسى فردگرایى انحصارطلبانه منتشر ساخت. وى در این اثر استدلال مى‌کند که پیدایش بازار سرمایه دارى قرن هفدهم انگلستان فرهنگى را به وجود آورد که طى آن تصاحب و تملک(انحصار)کالاها به هدف عمده زندگى تبدیل شد. مکفرسون در کتاب نظریه دموکراسى: جستارهایى در بازاریابى(چاپ1973) نشان داد که پیشرفت و بقاى دموکراسى در صورتى امکان‌پذیر است که برخى از ارزش‌هاى فراموش شده دموکراسى چون آزادى خواهى احیا شود.<br>
کرافورد براف مکفرسون(Craford Brough Macpherson) نظریه پرداز سیاسى کانادایى در سال 1911 به دنیا آمد و در سال 1987 وفات یافت. او پس از تحصیل در مدرسه اقتصاد لندن، در سال 1935 به زادگاهش (تورنتو) بازگشت و در دانشگاه به تدریس درس نظریه سیاسى پرداخت. جز چند سفر کوتاه علمى به چند کشور، سراسر زندگى علمى و دانشگاهى خود را در ترونتو گذراند. در سال 1962، یکى از مشهورترین آثارش را به نام نظریه سیاسى فردگرایى انحصارطلبانه منتشر ساخت. وى در این اثر استدلال مى‌کند که پیدایش بازار سرمایه‌دارى قرن هفدهم انگلستان فرهنگى را به وجود آورد که طى آن تصاحب و تملک(انحصار)کالاها به هدف عمده زندگى تبدیل شد. مکفرسون در کتاب نظریه دموکراسى: جستارهایى در بازاریابى(چاپ1973) نشان داد که پیشرفت و بقاى دموکراسى در صورتى امکان‌پذیر است که برخى از ارزش‌هاى فراموش شده دموکراسى چون آزادى خواهى احیا شود.<br>
به اعتقاد مکفرسون، نظریه پردازان جدید دموکراسى چون ژوزف شومپیتر و رابرت دال تعریف نوینى از دموکراسى ارایه کرده‌اند که از یک سو با بازار رقابتى کاپیتالیسم و از سوى دیگر با عدم مشارکت گسترده دموکراتیک تناسب دارد. از این رو، وى بازیابى آزادى را براى دموکراسى سالم و نیرومند ضرورى مى‌داند. مکفرسون هواخواه شکلى از سوسیالیسم دموکراتیک بود و به همین دلیل، در یک سلسله سخنرانى‌هاى رادیویى تلاش کرد نشان دهد جوامع سوسیالیستى و جهان سومى داراى امکانات بالقوه و منحصر به فردى براى استقراربخشى به دموکراسى با شرایط خود هستند. مجموعه این سخنرانى‌ها در سال 1965 در کتاب جهان واقعى دموکراسى منتشر گردید (The RealWord Of Democracy) که بخش‌هایى از آن را بررسى مى‌کنیم:<br>
به اعتقاد مکفرسون، نظریه پردازان جدید دموکراسى چون ژوزف شومپیتر و رابرت دال تعریف نوینى از دموکراسى ارایه کرده‌اند که از یک سو با بازار رقابتى کاپیتالیسم و از سوى دیگر با عدم مشارکت گسترده دموکراتیک تناسب دارد. از این رو، وى بازیابى آزادى را براى دموکراسى سالم و نیرومند ضرورى مى‌داند. مکفرسون هواخواه شکلى از سوسیالیسم دموکراتیک بود و به همین دلیل، در یک سلسله سخنرانى‌هاى رادیویى تلاش کرد نشان دهد جوامع سوسیالیستى و جهان سومى داراى امکانات بالقوه و منحصر به فردى براى استقراربخشى به دموکراسى با شرایط خود هستند. مجموعه این سخنرانى‌ها در سال 1965 در کتاب جهان واقعى دموکراسى منتشر گردید (The RealWord Of Democracy) که بخش‌هایى از آن را بررسى مى‌کنیم:<br>
«افلاطون در سده پنچم پیش از میلاد، دموکراسى را به دلیل دیدگاه برابر خواهانه اش، مردود شمرد. به طور مشابه نیز، در قرن هفدهم میلادى، کرامول ـ رهبر انقلاب انگلیس ـ آن را رد کرد. حتى متحدان چپ گراى کرامول، به علت اصرار دموکراسى بر اعطاى حق رأى به مردم، با آن به مخالفت برخاستند. <br>
«افلاطون در سده پنچم پیش از میلاد، دموکراسى را به دلیل دیدگاه برابر خواهانه اش، مردود شمرد. به طور مشابه نیز، در قرن هفدهم میلادى، کرامول ـ رهبر انقلاب انگلیس ـ آن را رد کرد. حتى متحدان چپ گراى کرامول، به علت اصرار دموکراسى بر اعطاى حق رأى به مردم، با آن به مخالفت برخاستند. <br>
مبلغ اصلى لیبرالیسم در قرن نوزده میلادى، یعنى جان استوارت میل، على رغم نقش مهمى که براى توده‌هاى مردمى قائل بود، نظام خاصى از رأى گیرى را پیشنهاد مى‌کرد که در آن، طبقه کارگر به اکثریتى پر نفوذ تبدیل نشود. ژان ژاک روسو، یک جامعه دموکراتیک را جامعه اى مى‌دانست که انسان‌ها به آزاد بودن مجبور مى‌شوند نه این که آزاد باشند. به علاوه اشکالات دیگرى در دموکراسى به چشم مى‌خورد، از جمله: <br>
مبلغ اصلى لیبرالیسم در قرن نوزده میلادى، یعنى جان استوارت میل، على رغم نقش مهمى که براى توده‌هاى مردمى قائل بود، نظام خاصى از رأى گیرى را پیشنهاد مى‌کرد که در آن، طبقه کارگر به اکثریتى پر نفوذ تبدیل نشود. ژان ژاک روسو، یک جامعه دموکراتیک را جامعه اى مى‌دانست که انسان‌ها به آزاد بودن مجبور مى‌شوند نه این که آزاد باشند. به علاوه اشکالات دیگرى در دموکراسى به چشم مى‌خورد، از جمله: <br>
* 1 ـ '''دموکراسى یا جامعه مبتنى بر حق انتخاب فردى،''' نقاط ضعف دیگرى نیز دارد. از جمله: اول ـ جامعه سرمایه دارى مبتنى بر بازار، شکل نمى‌گیرد، مگر آن که در یک سو، تعدادى از مردم از سرمایه‌هاى کلان برخوردار مى‌شوند، و در سوى دیگر، تعداد کثیرى فاقد سرمایه مى‌گردند، یا سرمایه شان آن قدر اندک است که نمى‌توانند آن را به کار اندازند و سود ببرند، پس ناچار مى‌شوند نیروى کار خود را در اختیار دیگران قرار دهند. این واقعیت، آزادى انتخاب را هم نابرابر مى‌سازد. در واقع، همه آزادند، اما برخى آزادترند.<br>
* 1 ـ '''دموکراسى یا جامعه مبتنى بر حق انتخاب فردى،''' نقاط ضعف دیگرى نیز دارد. از جمله: اول ـ جامعه سرمایه‌دارى مبتنى بر بازار، شکل نمى‌گیرد، مگر آن که در یک سو، تعدادى از مردم از سرمایه‌هاى کلان برخوردار مى‌شوند، و در سوى دیگر، تعداد کثیرى فاقد سرمایه مى‌گردند، یا سرمایه شان آن قدر اندک است که نمى‌توانند آن را به کار اندازند و سود ببرند، پس ناچار مى‌شوند نیروى کار خود را در اختیار دیگران قرار دهند. این واقعیت، آزادى انتخاب را هم نابرابر مى‌سازد. در واقع، همه آزادند، اما برخى آزادترند.<br>
دوم ـ جامعه دیروز لیبرال، جامعه اى فردگرا بود. در این جامعه، هیچ وجه دموکراتیکى وجود نداشت، نه از لحاظ تساوى و نه از لحاظ حفظ حقوق واقعى افراد. این جامعه فقط لیبرال بود، حتى جمعیت زنان کشورهاى لیبرالى حق رأى برابر با مردان را نداشتند. تنها پس از آن که زنان وارد عرصه‌هاى کار شدند و در صحنه‌هاى اقتصادى حضور یافتند، توانستند جایگاهى مستقل در بازار و سیاست کسب کنند و از حق رأى برابر برخوردار گردند. این اتفاق، به معناى در هم تنیده شدن لیبرالیسم و دموکراسى بود.<br>
دوم ـ جامعه دیروز لیبرال، جامعه اى فردگرا بود. در این جامعه، هیچ وجه دموکراتیکى وجود نداشت، نه از لحاظ تساوى و نه از لحاظ حفظ حقوق واقعى افراد. این جامعه فقط لیبرال بود، حتى جمعیت زنان کشورهاى لیبرالى حق رأى برابر با مردان را نداشتند. تنها پس از آن که زنان وارد عرصه‌هاى کار شدند و در صحنه‌هاى اقتصادى حضور یافتند، توانستند جایگاهى مستقل در بازار و سیاست کسب کنند و از حق رأى برابر برخوردار گردند. این اتفاق، به معناى در هم تنیده شدن لیبرالیسم و دموکراسى بود.<br>
تأسیس دولت رفاه که در پى ادغام لیبرالیسم و دموکراسى(لیبرال دموکراسى) روى نمود، همان طور که بیسمارک ـ صدر‌اعظم امپراتورى آلمان ـ در 1880 پیشنهاد کرده بود، تنها با هدف رفع نارضایتى توده‌ها صورت گرفت. در حقیقت، الحاق دموکراسى به حکومت لیبرال، به منظور پیش گیرى از وقوع انقلاب توده‌ها انجام پذیرفت. به این وسیله، دولت لیبرال هم خود را تقویت کرد و هم جامعه بازار را، بدون آن که هدفش تقویت و تثبیت ارزش‌هاى دموکراتیک باشد. <br>
تأسیس دولت رفاه که در پى ادغام لیبرالیسم و دموکراسى(لیبرال دموکراسى) روى نمود، همان طور که بیسمارک ـ صدر‌اعظم امپراتورى آلمان ـ در 1880 پیشنهاد کرده بود، تنها با هدف رفع نارضایتى توده‌ها صورت گرفت. در حقیقت، الحاق دموکراسى به حکومت لیبرال، به منظور پیش گیرى از وقوع انقلاب توده‌ها انجام پذیرفت. به این وسیله، دولت لیبرال هم خود را تقویت کرد و هم جامعه بازار را، بدون آن که هدفش تقویت و تثبیت ارزش‌هاى دموکراتیک باشد. <br>
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۱۹۹

ویرایش