confirmed، مدیران
۳۷٬۴۰۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
او مایل به درگیری با مسلمانان نبود. با اینکه کاروان از خطر رسته بود، ابوجهل از تهدیدِ پیامبر چنان در خشم شد که تصمیم گرفت به مکه باز نگردد تا با یثربیان پیکار کند.<ref>مغازی رسوال الله، عروه بن زبیر، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۱ قمری/ ۱۹۸۱ میلادی. (صلی الله علیه)، ص۱۳۱-۱۳۷</ref> با وقوع نبرد بدر که قریشیان شکست خوردند و شماری از مشرکان و سران [[بنی امیه]]از جمله فرزند ابوسفیان حنظله کشته شدند <ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛ المعارف، ص۳۴۴-۳۴۵</ref> این شکست چنان بر آنان گران آمد که تصمیم گرفتند دوباره به پیکار با پیامبر (صلی الله علیه) و مسلمانان مدینه روند. | او مایل به درگیری با مسلمانان نبود. با اینکه کاروان از خطر رسته بود، ابوجهل از تهدیدِ پیامبر چنان در خشم شد که تصمیم گرفت به مکه باز نگردد تا با یثربیان پیکار کند.<ref>مغازی رسوال الله، عروه بن زبیر، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۱ قمری/ ۱۹۸۱ میلادی. (صلی الله علیه)، ص۱۳۱-۱۳۷</ref> با وقوع نبرد بدر که قریشیان شکست خوردند و شماری از مشرکان و سران [[بنی امیه]]از جمله فرزند ابوسفیان حنظله کشته شدند <ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛ المعارف، ص۳۴۴-۳۴۵</ref> این شکست چنان بر آنان گران آمد که تصمیم گرفتند دوباره به پیکار با پیامبر (صلی الله علیه) و مسلمانان مدینه روند. | ||
چنانکه برخی از محققان بهدرستی گفتهاند نبرد بدر به رقابت یا دشمنی بنیامیه با [[بنیهاشم|بنیهاشم]] چهرهای خونین داد به خصوص که سران بنیامیه به دست [[حضرت علی ( | چنانکه برخی از محققان بهدرستی گفتهاند نبرد بدر به رقابت یا دشمنی بنیامیه با [[بنیهاشم|بنیهاشم]] چهرهای خونین داد به خصوص که سران بنیامیه به دست [[حضرت علی (علیه السلام)]] و [[حمزه]] کشته شده بودند و خاطره تلخ و گزنده آن برای قریش تا سالهای دور حتی در اندیشه نسلهای بعدی باقی ماند و در پارهای حوادث قرن اول هجری نقش داشت. <ref>تاریخ قریش، مونس، حسین، جده: ۱۴۰۸ قمری / ۱۹۹۸ میلادی، ص۱۴۳</ref> | ||
=== آتش زدن نخلهای مدینه === | === آتش زدن نخلهای مدینه === | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
=== جنگ احد === | === جنگ احد === | ||
در سال سوم هجری ابوسفیان در راس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان به سوی مدینه حرکت کرد. <ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۱۲</ref> او در [[بسیج]] مکّیان برای نبرد احد نقش اصلی را ایفا کرد. در [[ | در سال سوم هجری ابوسفیان در راس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان به سوی مدینه حرکت کرد. <ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۱۲</ref> او در [[بسیج]] مکّیان برای نبرد احد نقش اصلی را ایفا کرد. در [[احد]] نزدیکی مدینه جنگ سختی روی داد و مسلمانان شکست خوردند و نخبگانی از آنان چون [[حمزه سیدالشهدا]] عموی پیامبر (صلی الله علیه) به شهادت رسیدند. | ||
=== جنگ بدر و خندق === | === جنگ بدر و خندق === | ||
پس از شکست مسلمانان در اُحد ابوسفیان بر فراز کوه بر آمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (صلی الله علیه) را به نبردی دوباره در [[بدر]] وعده داد. <ref> السیر و المغازی، ص۳۳۳-۳۳۴؛ السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۲۷</ref> سال بعد پیامبر به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعدهگاه قریشیان را متقاعد کرد که به مکه باز گردند. <ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۳، ص۲۲۰-۲۲۱</ref> سال دیگر ابوسفیان با یاری [[یهودیان]] مدینه پیکار خندق را بر ضد مسلمانان ترتیب داد <ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۲۲۵-۲۲۶</ref> اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (صلی الله علیه) سپاه ابوسفیان و متحدانش ناکام برگشتند و مدینه رهایی یافت | پس از شکست مسلمانان در اُحد ابوسفیان بر فراز کوه بر آمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (صلی الله علیه) را به نبردی دوباره در [[بدر]] وعده داد. <ref> السیر و المغازی، ص۳۳۳-۳۳۴؛ السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۲۷</ref> سال بعد پیامبر به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعدهگاه قریشیان را متقاعد کرد که به مکه باز گردند. <ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۳، ص۲۲۰-۲۲۱</ref> سال دیگر ابوسفیان با یاری [[یهودیان]] مدینه پیکار خندق را بر ضد مسلمانان ترتیب داد <ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۲۲۵-۲۲۶</ref> اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (صلی الله علیه) سپاه ابوسفیان و متحدانش ناکام برگشتند و مدینه رهایی یافت<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۵</ref>. | ||
== ابوسفیان قبل از فتح مکه == | == ابوسفیان قبل از فتح مکه == | ||
ابوسفیان از بزرگان قریش در [[دوران جاهلیت]] بود که به مانند بسیاری از ساکنان مکه به تجارت میپرداخت و کاروانهایی را به نقاط مختلف تجاری آن زمان به خصوص شام میبرد | ابوسفیان از بزرگان قریش در [[دوران جاهلیت]] بود که به مانند بسیاری از ساکنان مکه به تجارت میپرداخت و کاروانهایی را به نقاط مختلف تجاری آن زمان به خصوص شام میبرد<ref>الاستیعاب، ج 4، ص 1677</ref>. | ||
بزرگ قریش در زمان جاهلیت سه نفر بودهاند؛ عتبه، ابوجهل و ابوسفیان. | بزرگ قریش در زمان جاهلیت سه نفر بودهاند؛ عتبه، ابوجهل و ابوسفیان. | ||
دو نفر اول در جنگ بدر کشته شدند و پس از این جنگ، ابوسفیان به تنهایی رهبری قریش را برعهده گرفت <ref>مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع، تحقیق، نمیسی، محمد عبدالحمید، ج 1، ص 137، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق</ref> و عموم دشمنیهایی که پس از بدر علیه مسلمانان شکل گرفت زیر نظر او بود. | دو نفر اول در جنگ بدر کشته شدند و پس از این جنگ، ابوسفیان به تنهایی رهبری قریش را برعهده گرفت <ref>مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع، تحقیق، نمیسی، محمد عبدالحمید، ج 1، ص 137، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق</ref> و عموم دشمنیهایی که پس از بدر علیه مسلمانان شکل گرفت زیر نظر او بود. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
== ابوسفیان پس از فتح مکه == | == ابوسفیان پس از فتح مکه == | ||
ابوسفیان پس از فتح مکه، مسلمان شد و پیامبر برای اینکه قلب او را بیشتر به سمت اسلام متمایل کند - در قالب «الْمُؤَلَّفَةِ | ابوسفیان پس از فتح مکه، مسلمان شد و پیامبر برای اینکه قلب او را بیشتر به سمت اسلام متمایل کند - در قالب {{متن قرآن|«الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم<ref>سوره توبه، 60: «... و کسانی که دلشان به دست آورده میشود...»</ref>»}}. به او و هر یک از دو فرزندش، صد شتر و مقداری نقره داد<ref>صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 5، ص 398، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق</ref> و به همین دلیل مورد اعتراض برخی [[صحابه]] قرار گرفت<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 411، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق</ref>. | ||
بعد از آن بود که او در شمار سپاه اسلام درآمده و بر اساس برخی نقلها در جنگ با اهل طائف و جنگ یرموک، چشمان خود را از دست داد | بعد از آن بود که او در شمار سپاه اسلام درآمده و بر اساس برخی نقلها در جنگ با اهل طائف و جنگ یرموک، چشمان خود را از دست داد<ref>الاستیعاب، ج 4، ص 1680؛ الأعلام، ج 3، ص 201</ref>. | ||
برخی از مورّخان معتقدند که پیامبر(صلی الله علیه) او را والی نجران کرده که تا زمان رحلتشان، او بر نجران حکومت میکرد | برخی از مورّخان معتقدند که پیامبر (صلی الله علیه) او را والی نجران کرده که تا زمان رحلتشان، او بر نجران حکومت میکرد<ref>الاستیعاب، ج 2، ص 714</ref> البته این خبر مخالفانی هم دارد <ref>الإصابة، ج 3، ص 333</ref>. و به نظر میرسد اگر چنین چیزی واقعیت داشت، بازتاب بیشتری در منابع تاریخی از آن به چشم میخورد. | ||
== ایمان ابوسفیان == | == ایمان ابوسفیان == | ||
ابوسفیان پس از اسلام، مانند گذشته دیگر چهره برجستهای نبود؛ زیرا او که علناً تمام تلاشهایش را برای نابودی اسلام کرده بود، نمیتوانست بزرگ [[مسلمانان]] گردد و تنها رحمانیت اسلام بود که به او و امثال او اجازه حیات داده و حتی امکانات نسبتاً خوبی در اختیارشان قرار گرفت. | ابوسفیان پس از اسلام، مانند گذشته دیگر چهره برجستهای نبود؛ زیرا او که علناً تمام تلاشهایش را برای نابودی اسلام کرده بود، نمیتوانست بزرگ [[مسلمانان]] گردد و تنها رحمانیت اسلام بود که به او و امثال او اجازه حیات داده و حتی امکانات نسبتاً خوبی در اختیارشان قرار گرفت. | ||
با اینکه برخی نویسندگان [[ | با اینکه برخی نویسندگان [[اهلسنت]] او را از مسلمانان واقعی دانسته و در زمره صحابیان به شمار آوردند، <ref>ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبدالقادر، عطا، مصطفی عبدالقادر، ج 5، ص 27، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق</ref> اما [[شیعیان]] <ref>ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 563، تحقیق، شیری، علی، بیروت، دار الاضواء، 1411ق</ref> و بسیاری از اندیشمندان اهل سنت، <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبوالفضل، ج 10، ص 57، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق</ref> اسلام او را ظاهری دانسته و او را در زمره [[منافقان]] قرار میدهند. | ||
این نفاق را میتوان از برخی گفتار و کردارش به دست آورد: | این نفاق را میتوان از برخی گفتار و کردارش به دست آورد: | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
او همان است که گفته: «من به [[بهشت]] و [[جهنم]] اعتقادی ندارم!» <ref> الاستیعاب، ج 4، ص 1679</ref> | او همان است که گفته: «من به [[بهشت]] و [[جهنم]] اعتقادی ندارم!» <ref> الاستیعاب، ج 4، ص 1679</ref> | ||
او بارها میلش را به نابودی اسلام ابراز داشت. <ref>ابن الأثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 414، بیروت، دار صادر، دار بیروت، 1385ق</ref> | او بارها میلش را به نابودی اسلام ابراز داشت. <ref>ابن الأثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 414، بیروت، دار صادر، دار بیروت، 1385ق</ref> | ||
او پس از وفات پیامبر اسلام و جریان [[سقیفه]] به امام علی( | او پس از وفات پیامبر اسلام و جریان [[سقیفه]] به امام علی (علیه السلام) پیشنهاد خلافت داد، اما به دلیل منافقانه بودن این پیشنهاد با واکنش شدید امام مواجه شد. <ref>شیخ مفید، الفصول المختارة، محقق، مصحح، میر شریفی، علی، ص 248، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق</ref> | ||
پیامبر خدا(صلی الله علیه) در زمان حیاتشان روزی ابوسفیان را دید که بر جلوی الاغی راه میرود که فرزندش معاویه بر روی آن سوار است و فرزندش یزید در پشت آن میآید، پیامبر(صلی الله علیه) فرمود: «خدا لعنت کند، آنکه در جلو میآید، آنکه سوار بر آن است و آنکه در پشت آن قرار دارد». <ref>تاریخ الطبری، ج 10، ص 58</ref> | پیامبر خدا (صلی الله علیه) در زمان حیاتشان روزی ابوسفیان را دید که بر جلوی الاغی راه میرود که فرزندش معاویه بر روی آن سوار است و فرزندش یزید در پشت آن میآید، پیامبر (صلی الله علیه) فرمود: «خدا لعنت کند، آنکه در جلو میآید، آنکه سوار بر آن است و آنکه در پشت آن قرار دارد». <ref>تاریخ الطبری، ج 10، ص 58</ref> | ||
بعد از بهخلافترسیدن [[عثمان]]، ابوسفیان و افرادی از بنیامیه نزد او رفتند. ابوسفیان خطاب به امویان گفت: | بعد از بهخلافترسیدن [[عثمان]]، ابوسفیان و افرادی از بنیامیه نزد او رفتند. ابوسفیان خطاب به امویان گفت: | ||
ای بنیامیه؛ خلافت را مانند گوی، دست به دست بگردانید، به خدایی که ابوسفیان به او [[قسم]] میخورد من پیوسته امید داشتم خلافت به شما رسد و میان فرزندان شما موروثی گردد». <ref>مروج الذهب، ج 2، ص 343؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 12، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق</ref> | ای بنیامیه؛ خلافت را مانند گوی، دست به دست بگردانید، به خدایی که ابوسفیان به او [[قسم]] میخورد من پیوسته امید داشتم خلافت به شما رسد و میان فرزندان شما موروثی گردد». <ref>مروج الذهب، ج 2، ص 343؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 12، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق</ref> | ||
علی( | علی (علیه السلام) پس از پیامبر (صلی الله علیه) در مورد ابوسفیان میگوید: «ما زلت عدوّا للإسلام و أهله»؛ بیوقفه در دشمنی با اسلام و مسلمانان هستی <ref>حمیری، أبوبکر عبدالرزاق بن همام، المصنف، محقق، اعظمی، حبیب الرحمن، ج 5، ص 450، هند، المجلس العلمی، چاپ دوم، 1403ق</ref> و همچنین معاویه را [[منافق]] فرزند منافق مینامد که اشاره به نفاق این پدر و پسر دارد. <ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبدالسلام محمد، ص 314، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق</ref> | ||
[[زبیر]] نیز خطاب به ابوسفیان میگوید: «قاتله الله یأبی إلا نفاقا»؛ خداوند او را بکشد که رویکردی جز نفاق ندارد. | [[زبیر]] نیز خطاب به ابوسفیان میگوید: «قاتله الله یأبی إلا نفاقا»؛ خداوند او را بکشد که رویکردی جز نفاق ندارد. | ||
در نهایت نتیجه میگیریم که ابوسفیان، [[ایمان]] واقعی در قلب خود نداشته و نمیتوان او را در صراط مستقیم و تابع حق و حقیقت بر شمرد. | در نهایت نتیجه میگیریم که ابوسفیان، [[ایمان]] واقعی در قلب خود نداشته و نمیتوان او را در صراط مستقیم و تابع حق و حقیقت بر شمرد. | ||