محیی‌الدین‌ محمد بن‌ علی‌ بن عربی حاتمی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' نسلها' به 'نسل‌ها'
جز (جایگزینی متن - ' ابن عربی ' به 'ابن‌عربی ')
جز (جایگزینی متن - ' نسلها' به 'نسل‌ها')
خط ۵۵۸: خط ۵۵۸:
اما درباره نکاح‌ و توالج‌، در زمینه علم‌ الهی‌، ابن‌ عربی‌ چنین‌ استدلال‌ می‌کند: از ذات‌ حق‌، از لحاظ ذات‌ که‌ چیز دیگری‌ بر آن‌ منسوب‌ نشود، اصلاً چیزی‌ پدید نمی‌آید. آن‌ چیز دیگر این‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ ذات‌، نسبت‌ داده‌ شود که‌ قادر بر ایجاد است‌ یا اینکه‌ علت‌ بودن‌، بر آن‌ ذات‌ نسبت‌ داده‌ شود. با نسبت‌ قادر بودن‌ به‌ خدا، یک‌ سومی‌ لازم‌ می‌آید که‌ همانا اراده ایجادِ این‌ عین‌ است‌ که‌ به‌ وجود آمدن‌ آن‌ مقصود است‌. بدین‌ سان‌، پیدایش‌ جهان‌ در علم‌ الهی‌، از 3 حقیقت‌ معقول‌ بوده‌ است‌ و این‌ امر در زایش‌ موجودات‌، از یکدیگر، سرایت‌ کرده‌ است‌، چون‌ اصل‌ بر این‌ صورت‌ بوده‌ است‌ <ref>همان‌، 1/171</ref>.  
اما درباره نکاح‌ و توالج‌، در زمینه علم‌ الهی‌، ابن‌ عربی‌ چنین‌ استدلال‌ می‌کند: از ذات‌ حق‌، از لحاظ ذات‌ که‌ چیز دیگری‌ بر آن‌ منسوب‌ نشود، اصلاً چیزی‌ پدید نمی‌آید. آن‌ چیز دیگر این‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ ذات‌، نسبت‌ داده‌ شود که‌ قادر بر ایجاد است‌ یا اینکه‌ علت‌ بودن‌، بر آن‌ ذات‌ نسبت‌ داده‌ شود. با نسبت‌ قادر بودن‌ به‌ خدا، یک‌ سومی‌ لازم‌ می‌آید که‌ همانا اراده ایجادِ این‌ عین‌ است‌ که‌ به‌ وجود آمدن‌ آن‌ مقصود است‌. بدین‌ سان‌، پیدایش‌ جهان‌ در علم‌ الهی‌، از 3 حقیقت‌ معقول‌ بوده‌ است‌ و این‌ امر در زایش‌ موجودات‌، از یکدیگر، سرایت‌ کرده‌ است‌، چون‌ اصل‌ بر این‌ صورت‌ بوده‌ است‌ <ref>همان‌، 1/171</ref>.  


ابن‌ عربی‌، در مبحث‌ مربوط به‌ شناخت‌ِ «الاباء العلویات‌» (پدران‌ فرازین‌) و «الامهات‌ السفلیات‌» (مادران‌ فرودین‌) می‌گوید که‌ چون‌ مقصود از آفرینش‌ این‌ جهان‌، انسان‌ بوده‌ که‌ امام‌ این‌ جهان‌ است‌، باید به‌ مسأله‌ پدران‌ فرازین‌ و مادران‌ فرودین‌ پرداخت‌. وی‌ آنگاه‌ مقوله نکاح‌ را نیز به‌ میان‌ می‌آورد و پس‌ از اشاره‌ به‌ این‌ نکته‌ که‌ هر «مؤثری‌»، پدر است‌ و هر «تأثیر پذیرفته‌ای‌»، مادر، بار دیگر به‌ نکاح‌ دو مقدمه‌ در قیاس‌ منطقی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ در آن‌ یکی‌، به‌ وسیله مفرد واحدی‌ که‌ در هر دو تکرار می‌شود و رابط است‌، با دیگری‌ نکاح‌ می‌کند و نتیجه‌ای‌ که‌ از آن‌ دو به‌ دست‌ می‌آید، همان‌ مطلوب‌ است‌. آنگاه‌ در پیوند با «پدران‌ فرازین‌» و «مادران‌ فرودین‌» می‌گوید که‌ همه ارواح‌ پدرانند و طبیعت‌ مادر است‌، چون‌ محل‌ استحالات‌ است‌. آن‌ ارواح‌، به‌ این‌ ارکان‌، یعنی‌ عناصر پذیرای‌ دگرگونی‌ و استحاله‌، توجه‌ می‌کنند و در آنها زاییده‌ها، یعنی‌ معادن‌، گیاه‌، حیوان‌، جن‌ و انس‌، پدید می‌آیند. در جهان‌ طبیعت‌، 4 عنصر یافت‌ می‌شوند که‌ از راه‌ نکاح‌ جهان‌ فرازین‌ با این‌ 4 عنصر، خدا آنچه‌ را در آنها زاییده‌ می‌شود، به‌ وجود می‌آورد. نخستین‌ از پدران‌ فرازین‌ معلوم‌ است‌، اما نخستین‌ از مادران‌ فرودین‌ شیئیت‌ِ معدوم‌ِ ممکن‌ است‌، و نخستین‌ نکاح‌، قصد از سوی‌ خدا به‌ امر، و نخستین‌ فرزند، وجودِ عین‌ِ آن‌ شیئیت‌، بوده‌ است‌ و آن‌ پدری‌ است‌ که‌ ساری‌ است‌ و این‌ شیئیت‌ِ معدوم‌ِ ممکن‌، مادری‌ است‌ که‌ مادریش‌ ساری‌ است‌ و آن‌ نکاح‌ ساری‌ و جاری‌ در همه‌ چیز است‌ و نتیجه‌ در حق‌ هر عین‌ِ پدیدار شده‌ای‌، همیشگی‌ است‌ و گسسته‌ نمی‌شود. آنگاه‌ ابن‌ عربی‌ این‌ جریان‌ را «نکاح‌ ساری‌ در همه نسلها» می‌نامد و مقوله نکاح‌ را در پیوند با نخستین‌ مراحل‌ آفرینش‌ و نخستین‌ آفریدگان‌، تحلیل‌ می‌کند و اتصال‌ نخستین‌ پدران‌ و مادران‌ - فرازین‌ و فرودین‌ - را از راه‌ نکاح‌ معنوی‌ و حسی‌، توضیح‌ می‌دهد و می‌گوید که‌ عقل‌ اول‌، نخستین‌ مبدَعی‌ بود که‌ آفریده‌ شد و همان‌ قلم‌ِ اَعلی‌ است‌ و جز آن‌ محدَث‌ دیگری‌ نبود. این‌ چیزی‌ «تأثیر پذیرفته‌» بود، زیرا خدا با انبعاث‌ِ «لوح‌ محفوظ» از آن‌، مانند انبعاث‌ حوا از آدم‌ در جهان‌ اجرام‌، عمل‌ کرد و لوح‌ محفوظ محلی‌ بود برای‌ آنچه‌ قلم‌ اعلی‌ در آن‌ می‌نویسد. لوح‌ محفوظ، نخستین‌ موجود انبعاثی‌ بود. در شرع‌ آمده‌ است‌: نخستین‌ چیزی‌ که‌ خدا آفرید، قلم‌ بود، سپس‌ لوح‌ را آفرید و به‌ قلم‌ گفت‌: بنویس‌. قلم‌ گفت‌: چه‌ بنویسم‌؟ خدا گفت‌: من‌ املاء می‌کنم‌ و تو بنویس‌. پس‌ قلم‌ آنچه‌ حق‌ به‌ او املاء کرد، نوشت‌ و آن‌ آگاهی‌ او به‌ خلقی‌ بود که‌ تا روز رستاخیز خواهد آفرید. بدین‌ سان‌، میان‌ قلم‌ و لوح‌، نکاح‌ معنوی‌ معقول‌ و اثر حسی‌ مشهودی‌ بود و آنچه‌ از قلم‌ در «لوح‌» سپرده‌ شد، مانند آب‌ جهنده‌ای‌ بود که‌ در زهدان‌ مادینه‌ می‌رود <ref>همان‌، 1/138-139</ref>.  
ابن‌ عربی‌، در مبحث‌ مربوط به‌ شناخت‌ِ «الاباء العلویات‌» (پدران‌ فرازین‌) و «الامهات‌ السفلیات‌» (مادران‌ فرودین‌) می‌گوید که‌ چون‌ مقصود از آفرینش‌ این‌ جهان‌، انسان‌ بوده‌ که‌ امام‌ این‌ جهان‌ است‌، باید به‌ مسأله‌ پدران‌ فرازین‌ و مادران‌ فرودین‌ پرداخت‌. وی‌ آنگاه‌ مقوله نکاح‌ را نیز به‌ میان‌ می‌آورد و پس‌ از اشاره‌ به‌ این‌ نکته‌ که‌ هر «مؤثری‌»، پدر است‌ و هر «تأثیر پذیرفته‌ای‌»، مادر، بار دیگر به‌ نکاح‌ دو مقدمه‌ در قیاس‌ منطقی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ در آن‌ یکی‌، به‌ وسیله مفرد واحدی‌ که‌ در هر دو تکرار می‌شود و رابط است‌، با دیگری‌ نکاح‌ می‌کند و نتیجه‌ای‌ که‌ از آن‌ دو به‌ دست‌ می‌آید، همان‌ مطلوب‌ است‌. آنگاه‌ در پیوند با «پدران‌ فرازین‌» و «مادران‌ فرودین‌» می‌گوید که‌ همه ارواح‌ پدرانند و طبیعت‌ مادر است‌، چون‌ محل‌ استحالات‌ است‌. آن‌ ارواح‌، به‌ این‌ ارکان‌، یعنی‌ عناصر پذیرای‌ دگرگونی‌ و استحاله‌، توجه‌ می‌کنند و در آنها زاییده‌ها، یعنی‌ معادن‌، گیاه‌، حیوان‌، جن‌ و انس‌، پدید می‌آیند. در جهان‌ طبیعت‌، 4 عنصر یافت‌ می‌شوند که‌ از راه‌ نکاح‌ جهان‌ فرازین‌ با این‌ 4 عنصر، خدا آنچه‌ را در آنها زاییده‌ می‌شود، به‌ وجود می‌آورد. نخستین‌ از پدران‌ فرازین‌ معلوم‌ است‌، اما نخستین‌ از مادران‌ فرودین‌ شیئیت‌ِ معدوم‌ِ ممکن‌ است‌، و نخستین‌ نکاح‌، قصد از سوی‌ خدا به‌ امر، و نخستین‌ فرزند، وجودِ عین‌ِ آن‌ شیئیت‌، بوده‌ است‌ و آن‌ پدری‌ است‌ که‌ ساری‌ است‌ و این‌ شیئیت‌ِ معدوم‌ِ ممکن‌، مادری‌ است‌ که‌ مادریش‌ ساری‌ است‌ و آن‌ نکاح‌ ساری‌ و جاری‌ در همه‌ چیز است‌ و نتیجه‌ در حق‌ هر عین‌ِ پدیدار شده‌ای‌، همیشگی‌ است‌ و گسسته‌ نمی‌شود. آنگاه‌ ابن‌ عربی‌ این‌ جریان‌ را «نکاح‌ ساری‌ در همهنسل‌ها» می‌نامد و مقوله نکاح‌ را در پیوند با نخستین‌ مراحل‌ آفرینش‌ و نخستین‌ آفریدگان‌، تحلیل‌ می‌کند و اتصال‌ نخستین‌ پدران‌ و مادران‌ - فرازین‌ و فرودین‌ - را از راه‌ نکاح‌ معنوی‌ و حسی‌، توضیح‌ می‌دهد و می‌گوید که‌ عقل‌ اول‌، نخستین‌ مبدَعی‌ بود که‌ آفریده‌ شد و همان‌ قلم‌ِ اَعلی‌ است‌ و جز آن‌ محدَث‌ دیگری‌ نبود. این‌ چیزی‌ «تأثیر پذیرفته‌» بود، زیرا خدا با انبعاث‌ِ «لوح‌ محفوظ» از آن‌، مانند انبعاث‌ حوا از آدم‌ در جهان‌ اجرام‌، عمل‌ کرد و لوح‌ محفوظ محلی‌ بود برای‌ آنچه‌ قلم‌ اعلی‌ در آن‌ می‌نویسد. لوح‌ محفوظ، نخستین‌ موجود انبعاثی‌ بود. در شرع‌ آمده‌ است‌: نخستین‌ چیزی‌ که‌ خدا آفرید، قلم‌ بود، سپس‌ لوح‌ را آفرید و به‌ قلم‌ گفت‌: بنویس‌. قلم‌ گفت‌: چه‌ بنویسم‌؟ خدا گفت‌: من‌ املاء می‌کنم‌ و تو بنویس‌. پس‌ قلم‌ آنچه‌ حق‌ به‌ او املاء کرد، نوشت‌ و آن‌ آگاهی‌ او به‌ خلقی‌ بود که‌ تا روز رستاخیز خواهد آفرید. بدین‌ سان‌، میان‌ قلم‌ و لوح‌، نکاح‌ معنوی‌ معقول‌ و اثر حسی‌ مشهودی‌ بود و آنچه‌ از قلم‌ در «لوح‌» سپرده‌ شد، مانند آب‌ جهنده‌ای‌ بود که‌ در زهدان‌ مادینه‌ می‌رود <ref>همان‌، 1/138-139</ref>.  


از سوی‌ دیگر، ابن‌ عربی‌ نکته بسیار توجه‌ انگیزی‌ را در پیوند با نظریه خود درباره عناصر چهارگانه‌، مطرح‌ می‌کند و به‌ اختلاف‌ عقاید در این‌ باره‌ که‌ کدام‌ یک‌ از عناصر، در خودش‌ «اصل‌» است‌، می‌پردازد. این‌ امر نظریات‌ نخستین‌ فیلسوفان‌ یونان‌ باستان‌ درباره «اصل‌ نخستین‌ اشیاء» را به‌ یاد می‌آورد. ابن‌ عربی‌ می‌گوید: گروهی‌ برآنند که‌ اصل‌، عنصر آتش‌ است‌ <ref>نظریه هراکلیتوس‌1، 544 - 478 ق‌ م‌</ref> و آنچه‌ از آن‌ غلیط و فشرده‌ شده‌، هوا گردیده‌ و آنچه‌ از هوا غلیط و فشرده‌ شده‌، آب‌ شده‌ است‌ و آنچه‌ از آب‌ فشرده‌ و غلیط شده‌، خاک‌ گردیده‌ است‌؛ گروهی‌ دیگر، هوا را «اصل‌» می‌دانند <ref>نظریه آناکسیمنس‌2، 585 - 528 ق‌م‌</ref> که‌ آنچه‌ از آن‌ رقیق‌ شده‌، آتش‌ گردیده‌ و آنچه‌ از آن‌ فشرده‌ و غلیظ گردیده‌، آب‌ شده‌ است‌؛ گروهی‌ نیز عنصر آب‌ را «اصل‌» می‌شمرند <ref>نظریه طالس‌3، 624 -546 ق‌م‌</ref>؛ گروهی‌ هم‌ عنصر «خاک‌» را «اصل‌» می‌دانند؛ سرانجام‌ گروهی‌ نیز «چیزی‌ پنجم‌» را اصل‌ می‌دانسته‌اند. آنگاه‌ ابن‌ عربی‌، اعتقاد به‌ «اصل‌ پنجم‌» را درست‌ می‌داند و آن‌ را «طبیعت‌» می‌نامد. شاید منظور او از اصل‌ پنجم‌، نظریه آناکسیماندروس‌4 باشد که‌ «اصل‌ نخستین‌» را «طبیعتی‌ نامحدود» می‌دانسته‌ است‌ <ref>همان‌، 1/138-139؛ برای‌ نظریات‌ نامبرده‌ در بالا، نک: شرف‌، نخستین‌ فیلسوفان‌ یونان‌ </ref>. ابن‌ عربی‌ طبیعت‌ را معقول‌ِ یگانه‌ای‌ می‌انگارد که‌ عنصر آتش‌ و همه عناصر دیگر از آن‌ پدید آمده‌اند. در این‌ میان‌، نکته توجه‌ انگیز این‌ است‌ که‌ ابن‌ عربی‌ «آب‌» را نخستین‌ عنصر پدید آمده‌ می‌داند و می‌گوید: اصل‌ عناصر نزد ما، آب‌ است‌ و سپس‌ پیدایش‌ خاک‌، هوا و آتش‌ را از آب‌ می‌شمارد و از این‌ رهگذر به‌ نظریه طالس‌ نزدیک‌ می‌شود، چنانکه‌ می‌گوید: بعضی‌ از صاحبان‌ نظر با او در این‌ باره‌ موافقند <ref> الفتوحات‌، 2/677</ref>.  
از سوی‌ دیگر، ابن‌ عربی‌ نکته بسیار توجه‌ انگیزی‌ را در پیوند با نظریه خود درباره عناصر چهارگانه‌، مطرح‌ می‌کند و به‌ اختلاف‌ عقاید در این‌ باره‌ که‌ کدام‌ یک‌ از عناصر، در خودش‌ «اصل‌» است‌، می‌پردازد. این‌ امر نظریات‌ نخستین‌ فیلسوفان‌ یونان‌ باستان‌ درباره «اصل‌ نخستین‌ اشیاء» را به‌ یاد می‌آورد. ابن‌ عربی‌ می‌گوید: گروهی‌ برآنند که‌ اصل‌، عنصر آتش‌ است‌ <ref>نظریه هراکلیتوس‌1، 544 - 478 ق‌ م‌</ref> و آنچه‌ از آن‌ غلیط و فشرده‌ شده‌، هوا گردیده‌ و آنچه‌ از هوا غلیط و فشرده‌ شده‌، آب‌ شده‌ است‌ و آنچه‌ از آب‌ فشرده‌ و غلیط شده‌، خاک‌ گردیده‌ است‌؛ گروهی‌ دیگر، هوا را «اصل‌» می‌دانند <ref>نظریه آناکسیمنس‌2، 585 - 528 ق‌م‌</ref> که‌ آنچه‌ از آن‌ رقیق‌ شده‌، آتش‌ گردیده‌ و آنچه‌ از آن‌ فشرده‌ و غلیظ گردیده‌، آب‌ شده‌ است‌؛ گروهی‌ نیز عنصر آب‌ را «اصل‌» می‌شمرند <ref>نظریه طالس‌3، 624 -546 ق‌م‌</ref>؛ گروهی‌ هم‌ عنصر «خاک‌» را «اصل‌» می‌دانند؛ سرانجام‌ گروهی‌ نیز «چیزی‌ پنجم‌» را اصل‌ می‌دانسته‌اند. آنگاه‌ ابن‌ عربی‌، اعتقاد به‌ «اصل‌ پنجم‌» را درست‌ می‌داند و آن‌ را «طبیعت‌» می‌نامد. شاید منظور او از اصل‌ پنجم‌، نظریه آناکسیماندروس‌4 باشد که‌ «اصل‌ نخستین‌» را «طبیعتی‌ نامحدود» می‌دانسته‌ است‌ <ref>همان‌، 1/138-139؛ برای‌ نظریات‌ نامبرده‌ در بالا، نک: شرف‌، نخستین‌ فیلسوفان‌ یونان‌ </ref>. ابن‌ عربی‌ طبیعت‌ را معقول‌ِ یگانه‌ای‌ می‌انگارد که‌ عنصر آتش‌ و همه عناصر دیگر از آن‌ پدید آمده‌اند. در این‌ میان‌، نکته توجه‌ انگیز این‌ است‌ که‌ ابن‌ عربی‌ «آب‌» را نخستین‌ عنصر پدید آمده‌ می‌داند و می‌گوید: اصل‌ عناصر نزد ما، آب‌ است‌ و سپس‌ پیدایش‌ خاک‌، هوا و آتش‌ را از آب‌ می‌شمارد و از این‌ رهگذر به‌ نظریه طالس‌ نزدیک‌ می‌شود، چنانکه‌ می‌گوید: بعضی‌ از صاحبان‌ نظر با او در این‌ باره‌ موافقند <ref> الفتوحات‌، 2/677</ref>.  
Writers، confirmed، مدیران
۸۸٬۰۰۹

ویرایش