۸۵٬۸۳۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'بنی امیه' به 'بنیامیه') |
جز (جایگزینی متن - 'مبارزه طلب' به 'مبارزهطلب') |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
با توجه به آن چه گفته شد، جایگاه علمی ابن تیمیه را میتوان در جملاتی کوتاه، چنین وصف کرد: تقی الدین احمد بن تیمیه، در مقایسه با پیشینیان خود، همانند بربهاری و ابن بطه، جایگاه علمی والاتری داشت؛ وی کوشید تا اندیشههای خود را مستدل ارائه کند؛ نه مانند اهل حدیث که اندیشههایشان را بدون دلیل و پشتوانه، و در قالب مانیفستهای حزبی تدوین میکردند. | با توجه به آن چه گفته شد، جایگاه علمی ابن تیمیه را میتوان در جملاتی کوتاه، چنین وصف کرد: تقی الدین احمد بن تیمیه، در مقایسه با پیشینیان خود، همانند بربهاری و ابن بطه، جایگاه علمی والاتری داشت؛ وی کوشید تا اندیشههای خود را مستدل ارائه کند؛ نه مانند اهل حدیث که اندیشههایشان را بدون دلیل و پشتوانه، و در قالب مانیفستهای حزبی تدوین میکردند. | ||
آثار ابن تیمیه، هرچند علمی است، از نظر روش و سبک، به همان سبک ردّیه نویسی و پاسخ گویی به دشمنانش تدوین شده است. برای نمونه، بیشترین آثار وی در واکنش به مخالفان صوفی، شیعی، اشعری، یهود و مسیحیان است. جایی هم که به نظریه پردازی پرداخته است، بازتابی از روحیه ی | آثار ابن تیمیه، هرچند علمی است، از نظر روش و سبک، به همان سبک ردّیه نویسی و پاسخ گویی به دشمنانش تدوین شده است. برای نمونه، بیشترین آثار وی در واکنش به مخالفان صوفی، شیعی، اشعری، یهود و مسیحیان است. جایی هم که به نظریه پردازی پرداخته است، بازتابی از روحیه ی مبارزهطلبانه و پرخاش جویانه ی او در برابر مخالفان بوده است. | ||
ابن تیمیه، چه در نوشتن و چه در مباحثات شفاهی بسیار تند و خشن بود و هرگز روش و اصول علمی را در مناظراتش رعایت نمیکرد. برای نمونه، هنگامی که به نقد عقاید تصوف میرسد، افرادی مانند «محی الدین»، «عفیف تلسماسی» و «ابن سبعین» را سخت دشنام میدهد؛ در تعابیرش درباره ی «اشعری»، امام اشعریون، از نسبتهای غیر علمی و جاهلانه استفاده میکند؛ برای تحقیر «نجم الدین کاتبی» معروف به «دبیران» که در علم منطق تخصص داشت، وی را «دُبَیِران» میخواند و هنگامی که از پاسخ گویی به علامه ی بزرگ، «ابن مطهر حلی» باز میماند، تعبیر «ابن منجس» را به کار میبرد؛ و یا کتاب ضد شیعی اش با نام «منهاج السنة» سرشار از تهمتها و افتراهایی است که مبتنی بر شنیدههای وی از افراد کوچه و بازار یا تحت تأثیر اندیشههای شیعیان غالی است. وی در این کتاب با تعابیری مانند «حماقات الشیعة» از مسیر علم و دانش منحرف شده است. | ابن تیمیه، چه در نوشتن و چه در مباحثات شفاهی بسیار تند و خشن بود و هرگز روش و اصول علمی را در مناظراتش رعایت نمیکرد. برای نمونه، هنگامی که به نقد عقاید تصوف میرسد، افرادی مانند «محی الدین»، «عفیف تلسماسی» و «ابن سبعین» را سخت دشنام میدهد؛ در تعابیرش درباره ی «اشعری»، امام اشعریون، از نسبتهای غیر علمی و جاهلانه استفاده میکند؛ برای تحقیر «نجم الدین کاتبی» معروف به «دبیران» که در علم منطق تخصص داشت، وی را «دُبَیِران» میخواند و هنگامی که از پاسخ گویی به علامه ی بزرگ، «ابن مطهر حلی» باز میماند، تعبیر «ابن منجس» را به کار میبرد؛ و یا کتاب ضد شیعی اش با نام «منهاج السنة» سرشار از تهمتها و افتراهایی است که مبتنی بر شنیدههای وی از افراد کوچه و بازار یا تحت تأثیر اندیشههای شیعیان غالی است. وی در این کتاب با تعابیری مانند «حماقات الشیعة» از مسیر علم و دانش منحرف شده است. | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
در یک کلام، نمیتوان نظمی را در دستگاه اندیشهای ابن تیمیه مشاهده کرد و با توجه به گستردگی آثار وی از یک سو، و پراکندگی انها از سوی دیگر، بررسی اندیشه ی او بسیار سخت و دشوار است. به همین دلیل نیز در دوران خود او، عالمان اهل سنت در بسیاری از موارد در میمانند که به کدام نظر ابن تیمیه نگاه کنند؛ گاه او را یک عالم مقید به سنت میبینند و گاه مخالفتهای وی با بنیانهای اندیشهای اهل سنت، آنها را به تعجب وا میدارد. | در یک کلام، نمیتوان نظمی را در دستگاه اندیشهای ابن تیمیه مشاهده کرد و با توجه به گستردگی آثار وی از یک سو، و پراکندگی انها از سوی دیگر، بررسی اندیشه ی او بسیار سخت و دشوار است. به همین دلیل نیز در دوران خود او، عالمان اهل سنت در بسیاری از موارد در میمانند که به کدام نظر ابن تیمیه نگاه کنند؛ گاه او را یک عالم مقید به سنت میبینند و گاه مخالفتهای وی با بنیانهای اندیشهای اهل سنت، آنها را به تعجب وا میدارد. | ||
به نظر میرسد چنین آشفتگی فکری در ابن تیمیه، نتیجه ی تعارضهای فکری وی است؛ زیرا از یک سو به دلیل تعصب و تصلب میکوشد در مسیر مذهب سلف حرکت کند و از حد و مرز سلفیگری نقلی (احمد بن حنبل) تجاوز نکند اما به دلیل آشنایی اش با فلسفه، علوم عقلی و اندیشههای دیگر، وارد مباحث عقلی شده و به جای دفع تعارضها، خود دچار تعارض میشود؛ و هر چند تأملات علمی، وی را در مسیر دیگری سوق میدهند، اما به علت تعصب و ارتجاع، راه نادرست را بر میگزیند و خود را از زحمت | به نظر میرسد چنین آشفتگی فکری در ابن تیمیه، نتیجه ی تعارضهای فکری وی است؛ زیرا از یک سو به دلیل تعصب و تصلب میکوشد در مسیر مذهب سلف حرکت کند و از حد و مرز سلفیگری نقلی (احمد بن حنبل) تجاوز نکند اما به دلیل آشنایی اش با فلسفه، علوم عقلی و اندیشههای دیگر، وارد مباحث عقلی شده و به جای دفع تعارضها، خود دچار تعارض میشود؛ و هر چند تأملات علمی، وی را در مسیر دیگری سوق میدهند، اما به علت تعصب و ارتجاع، راه نادرست را بر میگزیند و خود را از زحمت اندیشهورزی رها میکند.<ref>[https://www.alwahabiyah.com/fa/questionview/4522/%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d8%aa%db%8c%d9%85%db%8c%d9%87-%da%a9%db%8c%d8%b3%d8%aa%20https://www.alwahabiyah.com برگرفته از سایت:alwahabiyah.com]</ref> | ||
=اوضاع روزگار ابن تیمیه= | =اوضاع روزگار ابن تیمیه= | ||
اندیشههای هر دوره، همواره تابعی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و دینی آن دوره است. به عبارت دیگر، شرایط نامناسب اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، افزون بر این که امنیت را از میان میبرد، زمینههای بروز اندیشههای انحرافی و خرافی را در جامعه فراهم میکند؛ زیرا جامعهای که گرفتار مشکلات و نابسامانی در عرصههای مختلف باشد، توانایی رویارویی با بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اعتقادی را ندارد. به همین علت نیز در بررسی زمینههای شکلگیری سلفیگری اعتقادی، ناگزیر باید نگاهی به شرایط و وضعیت اجتماعی و سیاسی دوره ی شکلگیری آن افکند. | اندیشههای هر دوره، همواره تابعی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و دینی آن دوره است. به عبارت دیگر، شرایط نامناسب اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، افزون بر این که امنیت را از میان میبرد، زمینههای بروز اندیشههای انحرافی و خرافی را در جامعه فراهم میکند؛ زیرا جامعهای که گرفتار مشکلات و نابسامانی در عرصههای مختلف باشد، توانایی رویارویی با بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اعتقادی را ندارد. به همین علت نیز در بررسی زمینههای شکلگیری سلفیگری اعتقادی، ناگزیر باید نگاهی به شرایط و وضعیت اجتماعی و سیاسی دوره ی شکلگیری آن افکند. | ||
روزگار ابن تیمیه، یعنی نیمه ی دوم قرن هفتم و نیمه اول قرن هشتم، آبستن حوادث گوناگونی در عرصههای ختلف بود. در این دوران از یک سو، قدرت و بنیه ی مسلمانان در جنگهای صلیبی ـ که از سال 489 قمری آغاز شد و تا سال 690 (بیش از دو قرن) ادامه یافت ـ کاملاً به تحلیل رفت و پشت سر خود، میلیونها کشته و زخمی و ویرانیهای بسیار بر جای گذاشت؛ از سوی دیگر، حمله ی مغول به جهان اسلام در سال 617 قمری، مسألهای دیگری بود که شاید بیش از جنگهای صلیبی کمر مسلمانان را شکست و ویرانیهای بسیاری بر جای گذاشت و سرانجام در سال 656 قمری، به برچیده شدن خلافت عباسی توسط هلاکوخان انجامید. فروپاشی خلافت اسلامی که نمونه ی آرمانی حکومت برای اهل سنت بود، آثار بسیار ویرانگری در جهان اهل سنت، به ویژه در عرصه ی نظریه پردازی آنان بر جای گذاشت. آنان با این پرسش اساسی روبه رو شدند که در نبود نهاد خلافت، چه نهاد و نظامی مشروعیت حکومت و خلافت دارد؟ پاسخ به چنین پرسشی، یکی از دغدغههای اصلی ابن تیمیه شد. «ابن اثیر» آثار | روزگار ابن تیمیه، یعنی نیمه ی دوم قرن هفتم و نیمه اول قرن هشتم، آبستن حوادث گوناگونی در عرصههای ختلف بود. در این دوران از یک سو، قدرت و بنیه ی مسلمانان در جنگهای صلیبی ـ که از سال 489 قمری آغاز شد و تا سال 690 (بیش از دو قرن) ادامه یافت ـ کاملاً به تحلیل رفت و پشت سر خود، میلیونها کشته و زخمی و ویرانیهای بسیار بر جای گذاشت؛ از سوی دیگر، حمله ی مغول به جهان اسلام در سال 617 قمری، مسألهای دیگری بود که شاید بیش از جنگهای صلیبی کمر مسلمانان را شکست و ویرانیهای بسیاری بر جای گذاشت و سرانجام در سال 656 قمری، به برچیده شدن خلافت عباسی توسط هلاکوخان انجامید. فروپاشی خلافت اسلامی که نمونه ی آرمانی حکومت برای اهل سنت بود، آثار بسیار ویرانگری در جهان اهل سنت، به ویژه در عرصه ی نظریه پردازی آنان بر جای گذاشت. آنان با این پرسش اساسی روبه رو شدند که در نبود نهاد خلافت، چه نهاد و نظامی مشروعیت حکومت و خلافت دارد؟ پاسخ به چنین پرسشی، یکی از دغدغههای اصلی ابن تیمیه شد. «ابن اثیر» آثار زیانبار و ویران ساز حمله ی مغول را چنان میداند که نوشتن آن ممکن نیست و سپس آرزو میکند که ای کاش مادر مرا به دنیا نیاورده بود. در این روزگار، کتابخانههای بسیاری ویران شد، بزرگان علم و ادب منزوی گشتند و جهان اسلام روند نزولی خود را که از مدتها پیش آغاز کرده بود، با شتاب بیش تری ادامه دارد. | ||
از سوی دیگر، منطقه ی شامات و مشخصاً دمشق نیز وضعیتی بهتر از دیگر مناطق جهان اسلام نداشت. تنها در سالهای 658 تا 712 قمری، بیش از پانزده والی در دمشق جابه جا شدند. ضعف خلافت عثمانی و حکومت ممالیک، زمینهای را فراهم کرده بود که همواره شمشیر قدرت را کنترل میکرد، نه سیاست و شایستگی. | از سوی دیگر، منطقه ی شامات و مشخصاً دمشق نیز وضعیتی بهتر از دیگر مناطق جهان اسلام نداشت. تنها در سالهای 658 تا 712 قمری، بیش از پانزده والی در دمشق جابه جا شدند. ضعف خلافت عثمانی و حکومت ممالیک، زمینهای را فراهم کرده بود که همواره شمشیر قدرت را کنترل میکرد، نه سیاست و شایستگی. |