۸۷٬۱۹۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' می ک' به ' میک') |
جز (جایگزینی متن - ' می ف' به ' میف') |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
و حکایت حولا با قاضی دمشق از این قرار است که روزی در جریان فتنه آفرینش قرآن در دمشق قضیّه ای رخ داد و قاضی شهر که محمد بن یحیی بن حمزه بود و حولا باید در آن قضیه نزد قاضی محمد شهادت میداد. قاضی محمد در ماجرای فتنه آفرینش قرآن رسم داشتند و آن این بود که هر شاهدی قبل از شنیدن شهادتش مورد آزمایش قرار میگرفت و امتحانش با پرسیدن نظر او در مورد خلقت قرآن پرسیده میشد واگر شاهد از گفتن مخلوق بودن قرآن امتناع ورزد، شهادت او را مانند [[احمد بن حنبل]] که بیش از ده سال فقط به خاطر امتناع از مخلوق بودن قرآن، عذاب میکشید، نمیپذیرفتند. | و حکایت حولا با قاضی دمشق از این قرار است که روزی در جریان فتنه آفرینش قرآن در دمشق قضیّه ای رخ داد و قاضی شهر که محمد بن یحیی بن حمزه بود و حولا باید در آن قضیه نزد قاضی محمد شهادت میداد. قاضی محمد در ماجرای فتنه آفرینش قرآن رسم داشتند و آن این بود که هر شاهدی قبل از شنیدن شهادتش مورد آزمایش قرار میگرفت و امتحانش با پرسیدن نظر او در مورد خلقت قرآن پرسیده میشد واگر شاهد از گفتن مخلوق بودن قرآن امتناع ورزد، شهادت او را مانند [[احمد بن حنبل]] که بیش از ده سال فقط به خاطر امتناع از مخلوق بودن قرآن، عذاب میکشید، نمیپذیرفتند. | ||
هنگامی که حولا دختر بهلول برای شهادت آمد، محمد بن یحیی بن حمزه تصمیم گرفت او را بیازماید و به او گفت: در قرآن چه | هنگامی که حولا دختر بهلول برای شهادت آمد، محمد بن یحیی بن حمزه تصمیم گرفت او را بیازماید و به او گفت: در قرآن چه میگویی؟ | ||
منظورم این است که آیا به خلقت او اعتقاد داری یا از عقیده احمد بن حنبل پیروی میکنی؟ | منظورم این است که آیا به خلقت او اعتقاد داری یا از عقیده احمد بن حنبل پیروی میکنی؟ | ||
حولا بنت بهلول فقط دستهایش را باز کرد و به سمت صورت قاضی دراز کرد و انگشتانش را جدا نمود و به صورت محمد بن یحیی بن حمزه اشاره کرد و فریاد زد: | حولا بنت بهلول فقط دستهایش را باز کرد و به سمت صورت قاضی دراز کرد و انگشتانش را جدا نمود و به صورت محمد بن یحیی بن حمزه اشاره کرد و فریاد زد: | ||
صورتت سیاه باد.. سخام در [[زبان عربی]] معانی متعددی دارد مانند سیاهی، بغض، خشم، تعفن و بدبختی. | صورتت سیاه باد.. سخام در [[زبان عربی]] معانی متعددی دارد مانند سیاهی، بغض، خشم، تعفن و بدبختی. | ||
منظور در اینجا این بود که خدا صورتت را سیاه کند، که استعاره ای از خشم و نفرت است. اعراب میگفتند که اگر خشمگین شوند و از کسی متنفر باشند، خداوند صورتش را سیاه کند، یعنی غضبش را بر او فرو | منظور در اینجا این بود که خدا صورتت را سیاه کند، که استعاره ای از خشم و نفرت است. اعراب میگفتند که اگر خشمگین شوند و از کسی متنفر باشند، خداوند صورتش را سیاه کند، یعنی غضبش را بر او فرو میفرستد. | ||
او به قاضی گفت که چون از عقیده معتزلی او اطلاع دارد و منتظر است که او در مورد عقیده او با او موافقت کند تا به او اجازه شهادت دهد. | او به قاضی گفت که چون از عقیده معتزلی او اطلاع دارد و منتظر است که او در مورد عقیده او با او موافقت کند تا به او اجازه شهادت دهد. |