تناسخ: تفاوت میان نسخه‌ها

۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ مارس ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - ' می پ' به ' می‌پ'
جز (جایگزینی متن - ' می آ' به ' می‌آ')
جز (جایگزینی متن - ' می پ' به ' می‌پ')
خط ۴۴: خط ۴۴:
[[غالیان|غلاة]], نخستین معتقدان به تناسخ در میان مسلمانان, تناسخ را بیشتر به معنای خاص انتقال روح الاهی در ائمه در نظر داشتند.
[[غالیان|غلاة]], نخستین معتقدان به تناسخ در میان مسلمانان, تناسخ را بیشتر به معنای خاص انتقال روح الاهی در ائمه در نظر داشتند.


چنان که کیسانیه یا مختاریه, پیروان مختاربن ابوعبیده ثقفی (م. 68ق) روح الاهی در وجود پیامبر اکرم حلول کرده و از پیامبر(ص) به حضرت علی و حسنین(علیهم‌السلام) منتقل شده و سپس به محمدبن حنفیه رسیده است. فرقه‌های مختلف منشعب از اینان, مثل حارثیه,حربیه, بیانیه و دیگر فرقه‌های غلاة, مثل خطابیه و جناحیه و مخمسه به تناسخ روح الاهی در امام خود معتقد بودند<ref>اشعری قمی, 26, 39, 59; ابوالحسن اشعری, 6; بغدادی, 1, 272 ـ 273; برای اطلاعات بیشتر نک: نوبختی و اشعری قمی, صفحات متعدد</ref>.البته, اعتقاد به تناسخ به معنای متداول آن نیز در غلاة دیده می‌شود<ref>برای نمونه نک: اشعری قمی, 44 ـ 45, 48 ـ 49, ابوالحسن اشعری, 46</ref>. فرقه‌های غالی غالباً داعیه های سیاسی داشتند. ظاهراً عقیده به تناسخ با شروع طغیان های قومی بر ضد سلطه اعراب و شورش‌های اعراب بر حکام اموی و عباسی رواج وسیعی یافت. پیروان ابومسلم خراسانی و المقنع و بابک خرّم دین, جملگی اهل تناسخ شمرده شده‌اند<ref>نک: ابن کثیر, 10/81, 142, 154, 270; ابن خلدون, 3/185, 206</ref>. می‌توان حدس زد که فرض وجود نوعی فره ایزدی در رهبر شورش برای تضمین دوام آن ضروری بوده است. این عنصر برتر با مرگ رهبر لزوماً به رهبر بعدی منتقل می‌شده است. روح الاهی که غلاة در امام خود می پنداشتند نمونه‌ای از همین معناست. هم چنان که درباره بابک آورده‌اند که مدعی بود روح جاویدان رهبر فرقه سیاسی ـ دینی خرم دینان, به او منتقل شده است (ابن ندیم, 407; مقدسی, 6/115). در نحله های شعوبی متأخر نیز قوت اعتقاد به تناسخٍ ممکن است حاصل همین امر بوده باشد. در دوره‌های متأخر اسلامی, فرقه‌های جعلی و التقاطی معمولا تناسخی بوده‌اند, از جمله آذرکیوانیان, نقطویان, پسیخانیان و اهل حق<ref>نک: دبستان مذاهب, 1/275- 276; ذکاوتی, 62- 73; دایرة المعارف اسلام,1,ذیل Tanasukh</ref>.
چنان که کیسانیه یا مختاریه, پیروان مختاربن ابوعبیده ثقفی (م. 68ق) روح الاهی در وجود پیامبر اکرم حلول کرده و از پیامبر(ص) به حضرت علی و حسنین(علیهم‌السلام) منتقل شده و سپس به محمدبن حنفیه رسیده است. فرقه‌های مختلف منشعب از اینان, مثل حارثیه,حربیه, بیانیه و دیگر فرقه‌های غلاة, مثل خطابیه و جناحیه و مخمسه به تناسخ روح الاهی در امام خود معتقد بودند<ref>اشعری قمی, 26, 39, 59; ابوالحسن اشعری, 6; بغدادی, 1, 272 ـ 273; برای اطلاعات بیشتر نک: نوبختی و اشعری قمی, صفحات متعدد</ref>.البته, اعتقاد به تناسخ به معنای متداول آن نیز در غلاة دیده می‌شود<ref>برای نمونه نک: اشعری قمی, 44 ـ 45, 48 ـ 49, ابوالحسن اشعری, 46</ref>. فرقه‌های غالی غالباً داعیه های سیاسی داشتند. ظاهراً عقیده به تناسخ با شروع طغیان های قومی بر ضد سلطه اعراب و شورش‌های اعراب بر حکام اموی و عباسی رواج وسیعی یافت. پیروان ابومسلم خراسانی و المقنع و بابک خرّم دین, جملگی اهل تناسخ شمرده شده‌اند<ref>نک: ابن کثیر, 10/81, 142, 154, 270; ابن خلدون, 3/185, 206</ref>. می‌توان حدس زد که فرض وجود نوعی فره ایزدی در رهبر شورش برای تضمین دوام آن ضروری بوده است. این عنصر برتر با مرگ رهبر لزوماً به رهبر بعدی منتقل می‌شده است. روح الاهی که غلاة در امام خود می‌پنداشتند نمونه‌ای از همین معناست. هم چنان که درباره بابک آورده‌اند که مدعی بود روح جاویدان رهبر فرقه سیاسی ـ دینی خرم دینان, به او منتقل شده است (ابن ندیم, 407; مقدسی, 6/115). در نحله های شعوبی متأخر نیز قوت اعتقاد به تناسخٍ ممکن است حاصل همین امر بوده باشد. در دوره‌های متأخر اسلامی, فرقه‌های جعلی و التقاطی معمولا تناسخی بوده‌اند, از جمله آذرکیوانیان, نقطویان, پسیخانیان و اهل حق<ref>نک: دبستان مذاهب, 1/275- 276; ذکاوتی, 62- 73; دایرة المعارف اسلام,1,ذیل Tanasukh</ref>.


=مسئله شرور و تناسخ=
=مسئله شرور و تناسخ=
خط ۷۰: خط ۷۰:


=قدمت روح منافی با تناسخ=
=قدمت روح منافی با تناسخ=
قدیم بودن روح, یا به تعبیر فلسفی نفس, به نظر بسیاری از متکلمان و بعضی فیلسوفان اسلامی مقدمه نظریه تناسخ است. از همین رو, یکی از استدلال های آنان در برابر این نظریه, نفی قِدَم و اثبات یا مفروض گرفتن حدوث نفس بوده است. یکی از استدلال های مهم ابن سینا از همین نوع است. به زعم او وقتی بدن کاملاً آماده شده باشد نفس بالضروره حادث می‌شود. این امر هرگز بر سبیل بخت و اتفاق نیست; یعنی همواره به محض حدوث مزاج, استعداد دریافت نفس در بدن پدید می‌آید. حال اگر تناسخ را بپذیریم, لازم می‌آید که یک بدن دارای دو نفس باشد; یکی نفسی که به سبب استعداد بدن و به محض حدوث مزاج از جانب عقل فعال به آن افاضه شده است, دیگری نفسی که از راه تناسخ وارد آن شده است. چنین وضعی مردود است زیرا هر موجود زنده ای نفس خود را واحد احساس می‌کند. هم چنین نمی‌توان فرض کرد که نفس دومی در کار باشد که موجود زنده نسبت به آن آگاهی نداشته باشد و خود آن نفس هم به خود آگاه نباشد و اشتغالی به بدن نداشته باشد, زیرا پیوند نفس و بدن فقط به صورت علاقه اشتغالی ممکن است; یعنی نوع پیوند و علاقه نفس با بدن به نحوی است که نفس در بدن تصرف و آن را تدبیر می‌کند و بدن از نفس اثر می پذیرد, بنابراین موجود زنده همواره به نفس مدبّر و متصرف خودآگاه است<ref>ابن سینا, 3/386ـ387; 4/108ـ109; 2/,3/356; 1/318ـ320</ref>.
قدیم بودن روح, یا به تعبیر فلسفی نفس, به نظر بسیاری از متکلمان و بعضی فیلسوفان اسلامی مقدمه نظریه تناسخ است. از همین رو, یکی از استدلال های آنان در برابر این نظریه, نفی قِدَم و اثبات یا مفروض گرفتن حدوث نفس بوده است. یکی از استدلال های مهم ابن سینا از همین نوع است. به زعم او وقتی بدن کاملاً آماده شده باشد نفس بالضروره حادث می‌شود. این امر هرگز بر سبیل بخت و اتفاق نیست; یعنی همواره به محض حدوث مزاج, استعداد دریافت نفس در بدن پدید می‌آید. حال اگر تناسخ را بپذیریم, لازم می‌آید که یک بدن دارای دو نفس باشد; یکی نفسی که به سبب استعداد بدن و به محض حدوث مزاج از جانب عقل فعال به آن افاضه شده است, دیگری نفسی که از راه تناسخ وارد آن شده است. چنین وضعی مردود است زیرا هر موجود زنده ای نفس خود را واحد احساس می‌کند. هم چنین نمی‌توان فرض کرد که نفس دومی در کار باشد که موجود زنده نسبت به آن آگاهی نداشته باشد و خود آن نفس هم به خود آگاه نباشد و اشتغالی به بدن نداشته باشد, زیرا پیوند نفس و بدن فقط به صورت علاقه اشتغالی ممکن است; یعنی نوع پیوند و علاقه نفس با بدن به نحوی است که نفس در بدن تصرف و آن را تدبیر می‌کند و بدن از نفس اثر می‌پذیرد, بنابراین موجود زنده همواره به نفس مدبّر و متصرف خودآگاه است<ref>ابن سینا, 3/386ـ387; 4/108ـ109; 2/,3/356; 1/318ـ320</ref>.


مشائیان عموماً این دلیل را پذیرفته و آن را در ردّ تناسخ تکرار کرده‌اند. این دلیل در میان متکلمان نیز رواج داشته است<ref>برای نمونه, نک: شهرستانی, 2/396; حلی, 203</ref>.
مشائیان عموماً این دلیل را پذیرفته و آن را در ردّ تناسخ تکرار کرده‌اند. این دلیل در میان متکلمان نیز رواج داشته است<ref>برای نمونه, نک: شهرستانی, 2/396; حلی, 203</ref>.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۶۳۸

ویرایش