کاربر:Hoosinrasooli/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۳: خط ۵۳:
| وبگاه =  
| وبگاه =  
}}
}}
اسماعیل بن عباد بن عباس قزوینی طالقانی، معروف به «صاحب بن عباد» و ملقب به «کافی الکفاه». وی در یک خانواده علمی، ادبی و سیاسی نشو و نما پیدا کرد.  9 ساله بود که پدرش را از دست داد، مادرش علاوه بر مراقبت علمی، در اخلاق و پرورش سجایای انسانی او نیز کوشا بود. وی با این‌که در علوم فقه، حدیث، نجوم و کلام تخصص داشت، اما بیش از همه جنبه‌‏های ادبی و شعری او زبانزد همگان بود. در اشعار او تمام آرایه‏‌ها و صنایع بدیع شعری به چشم می‏‌خورد. حمایت بی‏‌مانند او نسبت به دانشمندان و فقهاء، باعث شد تا آنان کتاب‏‌هایی به نام او بنویسند و نوشته‏‌های خویش را به وی تقدیم نمایند. شیخ صدوق که از معاصران اوست، کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) را به نام او تألیف کرده است. «ثعالبی» نیز یتیمه الدهر را در شرح‏ حال او و شاعران معاصرش که در مدح وی شعر سروده‌‏اند، به رشته تحریر در آورده است.
در باره مذهب او اگرچه برخی از صاحبنظران مانند شیخ مفید و سید مرتضی وی را متکلم معتزلی خوانده‏‌اند، اما هیچ‌گاه در تشیع او تردید نکرده‏‌اند. وزارت او در دستگاه آل‏ بویه که مشهور به شیعه‏ گری بودند، تشیع او را بیشتر آشکار می‌‏سازد و حتی به اعتقاد برخی از صاحب نظران شیعه‏ شدن مردم اصفهان در اثر فعالیت‏‌ها و ترویج‌‏های او بوده است. در اشعار او نیز سروده‏‌های زیادی در مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اهل‏‌بیت(علیه السلام) به چشم می‏خورد که در آن‌ها به جانشینی امام علی بعد از پیامبر تصریح شده است.
== زندگی نامه ==
اسماعیل بن عباد بن عباس قزوینی طالقانی، معروف به «صاحب بن عباد» و ملقب به «کافی الکفاه». محدث، متکلم، نویسنده، شاعر و ادیب توانای شیعی و وزیر بلندآوازه آل‏‌بویه که مدت هیجده سال و اندی مقام وزارت داشت. در 16 ذی‏قعده سال 326 هجری در روستای «طالقان» از توابع قزوین دیده به جهان گشود و در 24صفر 385هجری در سن 59 سالگی در ری درگذشت و سپس جنازه او را به اصفهان انتقال دادند و در محله‌‏ای معروف به «طوقچی» به خاک سپردند. در تشییع جنازه او بازار ری بسته شد و فخرالدوله نیز بدون هیچ تشریفاتی در این مراسم شرکت داشت. مزار او هم ‏اکنون پابرجاست و زیارتگاه عاشقان است.  
اسماعیل بن عباد بن عباس قزوینی طالقانی، معروف به «صاحب بن عباد» و ملقب به «کافی الکفاه». محدث، متکلم، نویسنده، شاعر و ادیب توانای شیعی و وزیر بلندآوازه آل‏‌بویه که مدت هیجده سال و اندی مقام وزارت داشت. در 16 ذی‏قعده سال 326 هجری در روستای «طالقان» از توابع قزوین دیده به جهان گشود و در 24صفر 385هجری در سن 59 سالگی در ری درگذشت و سپس جنازه او را به اصفهان انتقال دادند و در محله‌‏ای معروف به «طوقچی» به خاک سپردند. در تشییع جنازه او بازار ری بسته شد و فخرالدوله نیز بدون هیچ تشریفاتی در این مراسم شرکت داشت. مزار او هم ‏اکنون پابرجاست و زیارتگاه عاشقان است.  


وی در یک خانواده علمی، ادبی و سیاسی نشو و نما پیدا کرد. پدرش «عباد»(به ضم عین و تشدید باء) معروف به «شیخ الامین» از عالمان مشهور و نویسنده کتاب «احکام القرآن» است که در اواخر عمر به وزارت «رکن الدوله دیلمی»(حکومت: 335 تا 366ق) رسید. به گفته ابوبکر خوارزمی جد او نیز از وزرای دربار عباسی بود.  
وی در یک خانواده علمی، ادبی و سیاسی نشو و نما پیدا کرد. پدرش «عباد»(به ضم عین و تشدید باء) معروف به «شیخ الامین» از عالمان مشهور و نویسنده کتاب «احکام القرآن» است که در اواخر عمر به وزارت «رکن الدوله دیلمی»(حکومت: 335 تا 366ق) رسید. به گفته ابوبکر خوارزمی جد او نیز از وزرای دربار عباسی بود.  


وی بخشی از تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود نزد پدر فرا گرفت و 9 ساله بود که پدرش را از دست داد. پس از آن تحت سرپرستی مادرش به مکتب‏ خانه آمد و علم قرائت قرآن را فراگرفت. مادرش علاوه بر مراقبت علمی، در اخلاق و پرورش سجایای انسانی او نیز کوشا بود. به گفته سیوطی در بغیه الوعاء مادرش هر روز برای روانه‏ کردن او به مسجد یک دینار و یک درهم به او می‏‌داد و می‌‏گفت این‌ها را به نخستین فقیری که ملاقات کردی، اهداء کن، و بر همین روش بود تا این‌که دوران کودکی خود را پشت سر گذاشت. سپس در ایام جوانی به اصفهان عزیمت کرد و نزد «احمد بن فارس رازی لغوی» که در آن زمان در اصفهان به سر می‏‌برد، دانش لغت را فراگرفت و همین امر، زمینه تألیف کتاب «المحیط فی اللغه» را برای او فراهم آورد. وی که هنوز جوان بود، به دلیل شایستگی‏‌های علمی و ادبی و هم‌چنین به سبب شناخت و شهرتی که از پدرش در دستگاه رکن ‏الدوله سراغ می‌‏رفت، به شیراز فراخوانده شد و در آنجا به خدمت «ابوالفضل بن عمید» وزیر رکن ‏الدوله رسید و به شغل دبیری اشتغال یافت. در آنجا با راهنمایی و آموزش‏‌های ابن عمید، علم بلاغت و فصاحت را که شرط اساسی در امر نویسندگی بود، فرا گرفت و در این رشته به مقام بلندی نائل آمد. ملازمت و مصاحبت او با ابن عمید چندان بود که وی را لقب «صاحب» داده‌‏اند. پس از مرگ ابن ‏عمید در 360 هجری، وی شایستگی‌‏های زیادی در امر نویسندگی پیدا کرد و همین امر باعث شد تا «ابومنصور مؤید الدوله دیلمی»(حکومت: 366 تا 373ق) که حکومت اصفهان و ری را در اختیار داشت، وی را به دربار خود فرا بخواند و شغل دبیری را به او واگذار نماید. به گفته برخی از مورخان، وی در اصفهان و ری از چنان جایگاه والایی برخوردار گشت که مؤید الدوله او را «صاحب» نامید، هرچند به اعتقاد بعضی دیگر، لقب «صاحب» به دلیل مصاحبت و هم‏نشینی او با ابن ‏عمید، به او داده شده است اما ظاهراً مؤید الدوله با توجه به انس و علاقه‌‏ای که به او داشت، لقب مذکور را بار دیگر برای او تنفیذ نموده است. هم‌ ‏زمان با دبیری او، فرزند ابن‏ عمید یعنی «ابوالفتح بن عمید» به مقام وزارت رسید، و وی با نامه‌‏های متعددی مقام وزارت را به او تبریک گفت، اما ابوالفتح شیوه خصمانه‌‏ای با او در پیش گرفت تا جایی که سپاه خود را بر ضد وی شوریده و در صدد هلاک او برآمد. این جریان که باعث رنجش مؤیدالدوله و هم‌چنین مکدرشدن خاطر «فخرالدوله دیلمی ابوالحسن علی»(فرمانروای همدان: 366 تا 387ق) گردید، زمینه برکناری ابوالفتح را از مقام وزارت فراهم کرد و پس از چندی، حکم عزل ابوالفتح توسط این ‏دو صادر گشت و ابن‏ عباد به مقام وزارت منصوب شد. پس از خلافت مؤیدالدوله در 373 هجری، با توجه به روابط صمیمانه‌‏ای که وی با فخرالدوله داشت، هم‌چنان در مقام وزارت باقی ماند و در این مدت توانست پنجاه قلعه را برای فخرالدوله فتح نماید. گفته می‏‌شود که فخرالدوله چنان به وی اعتماد داشت که نظر او را بر نظر خویش مقدم می‏‌دانست. گذشته از جنبه‌‏های سیاسی و مشاغل اداری ابن عباد، وی در علم و دانش نیز به مقام بلندی دست یافت. شاید از بین کسانی که علیرغم اشتغالات سیاسی، آوازه بلندی در علوم مختلف پیدا کردند، وی در میان آنان نظیر نداشته و یا کم ‏نظیر بوده است. وی با این‌که در علوم فقه، حدیث، نجوم و کلام تخصص داشت، اما بیش از همه جنبه‌‏های ادبی و شعری او زبانزد همگان بود. در اشعار او تمام آرایه‏‌ها و صنایع بدیع شعری به چشم می‏‌خورد. توانایی او در شعر چنان بود که حتی نثر او نیز از سجع و قافیه برخوردار بود و شباهت زیادی به شعر داشت. ادب‏ شناسان، وی را از جمله ادیبانی به شمار می‌‏آورند که هم‌چون «ابوالفضل ابن عمید»، «ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی» و «بدیع الزمان همدانی»، نثر مسجع را در مکاتبات دیوانی وارد کرده‌‏اند. بسیاری از شاعران بزرگ که بنا به قول یاقوت در معجم‏ الادباء، تعداد آنان به پانصد تن می‏رسد، در اشعار خود وی را ستوده‌‏اند و در میان آنها «سید رضی» بیش از صدو بیست بیت در ستایش او سروده است. حتی «ابوحیان توحیدی»(م399ق) که با وی رابطه ناخوشایندی داشت و در مذمت او و ابن‏ عمید کتاب مستقلی با عنوان «مثالب الوزیرین» نوشته، در کتاب «الامتاع و المؤانسه» وی را ستایش کرده است.  
وی بخشی از تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود نزد پدر فرا گرفت و 9 ساله بود که پدرش را از دست داد. پس از آن تحت سرپرستی مادرش به مکتب‏ خانه آمد و علم قرائت قرآن را فراگرفت. مادرش علاوه بر مراقبت علمی، در اخلاق و پرورش سجایای انسانی او نیز کوشا بود. به گفته سیوطی در بغیه الوعاء مادرش هر روز برای روانه‏ کردن او به مسجد یک دینار و یک درهم به او می‏‌داد و می‌‏گفت این‌ها را به نخستین فقیری که ملاقات کردی، اهداء کن، و بر همین روش بود تا این‌که دوران کودکی خود را پشت سر گذاشت.  
سپس در ایام جوانی به اصفهان عزیمت کرد و نزد «احمد بن فارس رازی لغوی» که در آن زمان در اصفهان به سر می‏‌برد، دانش لغت را فراگرفت و همین امر، زمینه تألیف کتاب «المحیط فی اللغه» را برای او فراهم آورد. وی که هنوز جوان بود، به دلیل شایستگی‏‌های علمی و ادبی و هم‌چنین به سبب شناخت و شهرتی که از پدرش در دستگاه رکن ‏الدوله سراغ می‌‏رفت، به شیراز فراخوانده شد و در آنجا به خدمت «ابوالفضل بن عمید» وزیر رکن ‏الدوله رسید و به شغل دبیری اشتغال یافت. در آنجا با راهنمایی و آموزش‏‌های ابن عمید، علم بلاغت و فصاحت را که شرط اساسی در امر نویسندگی بود، فرا گرفت و در این رشته به مقام بلندی نائل آمد. ملازمت و مصاحبت او با ابن عمید چندان بود که وی را لقب «صاحب» داده‌‏اند. پس از مرگ ابن ‏عمید در 360 هجری، وی شایستگی‌‏های زیادی در امر نویسندگی پیدا کرد و همین امر باعث شد تا «ابومنصور مؤید الدوله دیلمی»(حکومت: 366 تا 373ق) که حکومت اصفهان و ری را در اختیار داشت، وی را به دربار خود فرا بخواند و شغل دبیری را به او واگذار نماید. به گفته برخی از مورخان، وی در اصفهان و ری از چنان جایگاه والایی برخوردار گشت که مؤید الدوله او را «صاحب» نامید، هرچند به اعتقاد بعضی دیگر، لقب «صاحب» به دلیل مصاحبت و هم‏نشینی او با ابن ‏عمید، به او داده شده است اما ظاهراً مؤید الدوله با توجه به انس و علاقه‌‏ای که به او داشت، لقب مذکور را بار دیگر برای او تنفیذ نموده است.  


مقام ارجمند و قابل ستایش او در علم و دانش و هم‌چنین حمایت بی‏‌مانند او نسبت به دانشمندان و فقهاء، باعث شد تا آنان کتاب‏‌هایی به نام او بنویسند و نوشته‏‌های خویش را به وی تقدیم نمایند. در این راستا «شیخ صدوق» که از معاصران اوست، کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) را به نام او تألیف کرده است. «ثعالبی» نیز یتیمه الدهر را در شرح‏ حال او و شاعران معاصرش که در مدح وی شعر سروده‌‏اند، به رشته تحریر در آورده است. «حسن بن محمد قمی» نیز کتاب «تاریخ قم» را در 378 هجری به منظور او نوشته است. هم‌چنین «ابن فارس لغوی» که از استادان وی بود با این‌که به سبب وابستگی و تعصب فراوان این استاد به خاندان ابن عمید، مهر و محبت ابن‏ عباد را در اثر رقابت‏‌های سیاسی‌‏اش با «ابوالفتح بن عمید»، از دست داد، اما کتابی با عنوان «الصاحبی فی فقه اللغه»(در علم زبا‌ن‏شناسی که در آن برتری زبان عرب بر دیگر زبان‏‌ها تأکید شده است) نوشته و به او تقدیم نموده است. وی در مدت حیات علمی خود اساتید زیادی دیده است. مهم‏ترین استادان او در شعر و ادب «ابوالفضل عباس بن محمد نحوی» ملقب به «عرام»، «ابوالفضل بن عمید»، «ابن فارس لغوی رازی»، «ابوسعید سیرافی» و «قاضی ابی بکر بن کامل» بوده‏اند. همچنین وی در نقل روایت از استادانی چون «عبدالله بن جعفر بن فارس» و «احمد بن کامل بن شجره» بهره برد. از شاگردان مشهور او می‏‌توان «شیخ عبدالقاهر جرجانی»، «حسن بن قاسم بغدادی» معروف به «رازی نحوی»(م.ح400ق) «ابوبکر بن مقرئ»، «قاضی ابوطیب طبری» و «ابوبکر بن علی ذکوانی» را نام برد. شاگردانی که در حلقه درس او شرکت داشتند بیش از حد شمارش هستند. به گفته شهید ثانی در درایه الحدیث، یک‏ بار در مجلس درس او صد و بیست هزار نفر شرکت داشتند و برای رساندن صدای او به جمعیت، شش نفر با صدایی رسا مأمور این کار بودند. در باره علاقه ابن‏ عباد به کتاب و کتاب‏ خوانی نیز مطالب فراوانی گفته‏‌اند. وی با کوشش فراوان و هزینه‏‌ای هنگفت، کتاب‌خانه‌‏ای ترتیب داد که تعداد کتاب‌‏هایش را چهارصد بار شتر شمارش کرده‌‏اند و «ابومحمد عبدالله کاتب اصفهانی» کتابدار آن بود. در مسافرت‌‏ها نیز همیشه چندین بار شتر با خود کتاب حمل می‏‌کرد و لحظه‌‏ای از کتاب جدا نبود و حتی دعوت پنهانی خلیفه «نوح بن منصور سامانی» از او برای تصدی مقام وزارت در خراسان را به سبب داشتن چنین کتابخانه‌‏ای رد نمود.  
هم‌ ‏زمان با دبیری او، فرزند ابن‏ عمید یعنی «ابوالفتح بن عمید» به مقام وزارت رسید، و وی با نامه‌‏های متعددی مقام وزارت را به او تبریک گفت، اما ابوالفتح شیوه خصمانه‌‏ای با او در پیش گرفت تا جایی که سپاه خود را بر ضد وی شوریده و در صدد هلاک او برآمد. این جریان که باعث رنجش مؤیدالدوله و هم‌چنین مکدرشدن خاطر «فخرالدوله دیلمی ابوالحسن علی»(فرمانروای همدان: 366 تا 387ق) گردید، زمینه برکناری ابوالفتح را از مقام وزارت فراهم کرد و پس از چندی، حکم عزل ابوالفتح توسط این ‏دو صادر گشت و ابن‏ عباد به مقام وزارت منصوب شد.
 
پس از خلافت مؤیدالدوله در 373 هجری، با توجه به روابط صمیمانه‌‏ای که وی با فخرالدوله داشت، هم‌چنان در مقام وزارت باقی ماند و در این مدت توانست پنجاه قلعه را برای فخرالدوله فتح نماید. گفته می‏‌شود که فخرالدوله چنان به وی اعتماد داشت که نظر او را بر نظر خویش مقدم می‏‌دانست. گذشته از جنبه‌‏های سیاسی و مشاغل اداری ابن عباد، وی در علم و دانش نیز به مقام بلندی دست یافت. شاید از بین کسانی که علیرغم اشتغالات سیاسی، آوازه بلندی در علوم مختلف پیدا کردند، وی در میان آنان نظیر نداشته و یا کم ‏نظیر بوده است. وی با این‌که در علوم فقه، حدیث، نجوم و کلام تخصص داشت، اما بیش از همه جنبه‌‏های ادبی و شعری او زبانزد همگان بود. در اشعار او تمام آرایه‏‌ها و صنایع بدیع شعری به چشم می‏‌خورد. توانایی او در شعر چنان بود که حتی نثر او نیز از سجع و قافیه برخوردار بود و شباهت زیادی به شعر داشت. ادب‏ شناسان، وی را از جمله ادیبانی به شمار می‌‏آورند که هم‌چون «ابوالفضل ابن عمید»، «ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی» و «بدیع الزمان همدانی»، نثر مسجع را در مکاتبات دیوانی وارد کرده‌‏اند. بسیاری از شاعران بزرگ که بنا به قول یاقوت در معجم‏ الادباء، تعداد آنان به پانصد تن می‏رسد، در اشعار خود وی را ستوده‌‏اند و در میان آنها «سید رضی» بیش از صدو بیست بیت در ستایش او سروده است. حتی «ابوحیان توحیدی»(م399ق) که با وی رابطه ناخوشایندی داشت و در مذمت او و ابن‏ عمید کتاب مستقلی با عنوان «مثالب الوزیرین» نوشته، در کتاب «الامتاع و المؤانسه» وی را ستایش کرده است.
 
مقام ارجمند و قابل ستایش او در علم و دانش و هم‌چنین حمایت بی‏‌مانند او نسبت به دانشمندان و فقهاء، باعث شد تا آنان کتاب‏‌هایی به نام او بنویسند و نوشته‏‌های خویش را به وی تقدیم نمایند. در این راستا «شیخ صدوق» که از معاصران اوست، کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) را به نام او تألیف کرده است. «ثعالبی» نیز یتیمه الدهر را در شرح‏ حال او و شاعران معاصرش که در مدح وی شعر سروده‌‏اند، به رشته تحریر در آورده است. «حسن بن محمد قمی» نیز کتاب «تاریخ قم» را در 378 هجری به منظور او نوشته است. هم‌چنین «ابن فارس لغوی» که از استادان وی بود با این‌که به سبب وابستگی و تعصب فراوان این استاد به خاندان ابن عمید، مهر و محبت ابن‏ عباد را در اثر رقابت‏‌های سیاسی‌‏اش با «ابوالفتح بن عمید»، از دست داد، اما کتابی با عنوان «الصاحبی فی فقه اللغه»(در علم زبا‌ن‏شناسی که در آن برتری زبان عرب بر دیگر زبان‏‌ها تأکید شده است) نوشته و به او تقدیم نموده است.  
 
وی در مدت حیات علمی خود اساتید زیادی دیده است. مهم‏ترین استادان او در شعر و ادب «ابوالفضل عباس بن محمد نحوی» ملقب به «عرام»، «ابوالفضل بن عمید»، «ابن فارس لغوی رازی»، «ابوسعید سیرافی» و «قاضی ابی بکر بن کامل» بوده‏اند. همچنین وی در نقل روایت از استادانی چون «عبدالله بن جعفر بن فارس» و «احمد بن کامل بن شجره» بهره برد. از شاگردان مشهور او می‏‌توان «شیخ عبدالقاهر جرجانی»، «حسن بن قاسم بغدادی» معروف به «رازی نحوی»(م.ح400ق) «ابوبکر بن مقرئ»، «قاضی ابوطیب طبری» و «ابوبکر بن علی ذکوانی» را نام برد. شاگردانی که در حلقه درس او شرکت داشتند بیش از حد شمارش هستند. به گفته شهید ثانی در درایه الحدیث، یک‏ بار در مجلس درس او صد و بیست هزار نفر شرکت داشتند و برای رساندن صدای او به جمعیت، شش نفر با صدایی رسا مأمور این کار بودند. در باره علاقه ابن‏ عباد به کتاب و کتاب‏ خوانی نیز مطالب فراوانی گفته‏‌اند. وی با کوشش فراوان و هزینه‏‌ای هنگفت، کتاب‌خانه‌‏ای ترتیب داد که تعداد کتاب‌‏هایش را چهارصد بار شتر شمارش کرده‌‏اند و «ابومحمد عبدالله کاتب اصفهانی» کتابدار آن بود. در مسافرت‌‏ها نیز همیشه چندین بار شتر با خود کتاب حمل می‏‌کرد و لحظه‌‏ای از کتاب جدا نبود و حتی دعوت پنهانی خلیفه «نوح بن منصور سامانی» از او برای تصدی مقام وزارت در خراسان را به سبب داشتن چنین کتابخانه‌‏ای رد نمود.  


== دین و مذهب ==
== دین و مذهب ==
در باره مذهب او اگرچه برخی از صاحبنظران مانند «شیخ مفید» و «سید مرتضی» وی را متکلم معتزلی خوانده‏‌اند، اما هیچگاه در تشیع او تردید نکرده‏‌اند. حتی بسیاری از علماء پس از این‌که او را شیعه امامی به ‏شمار آورده، وی را از نسبتی که شیخ مفید و سید مرتضی به او داده‌‏اند، مبرا دانسته و آن را ساخته اهل‏‌سنت معرفی کرده‌‏اند. «ابن حجر» در لسان المیزان به نقل از ابن‌‏ابی‏طی وی را شیعه امامی معرفی نمود و گفته است: «شیخ مفید گواهی داد کسانی که کتابی به ابن‏ عباد در زمینه اعتزال نسبت داده‌‏اند، دروغ است و نوشته او نیست». بر پایه این گزارش، نمی‏‌توان باور داشت که شیخ مفید در کتاب نهج الحق وی را معتزلی خوانده است. «قاضی عبدالجبار معتزلی شافعی اسدآبادی» نیز با اینکه از مواهب او در زمان قضاوتش در ری و قزوین بسیار بهره‌‏‌مند بود، اما تشیع او را نتوانست کتمان کند و وقتی بر جنازه او حاضر شد بر او ترحم نکرد و گفت: «نمی‌‏دانم چگونه بر این رافضی نماز بگذارم». هم‌چنین رساله‌‏ای که وی در شرح ‏حال «عبدالعظیم بن عبدالله حسنی» تألیف کرده، شاهد دیگری بر تشیع او می‏‌تواند بوده باشد. چنان‌که وزارت او در دستگاه آل‏ بویه که مشهور به شیعه‏ گری بودند، تشیع او را بیشتر آشکار می‌‏سازد و حتی به اعتقاد برخی از صاحب نظران شیعه‏ شدن مردم اصفهان در اثر فعالیت‏‌ها و ترویج‌‏های او بوده است. در اشعار او نیز سروده‏‌های زیادی در مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اهل‏‌بیت(علیه السلام) به چشم می‏خورد که در آن‌ها به جانشینی امام علی بعد از پیامبر تصریح شده است. وی حدود ده هزار بیت در فضیلت اهل‏بیت(علیه السلام) شعر سروده و به همین دلیل «ابن شهر آشوب» او را در ردیف شاعران شجاع و مجاهر اهل‏بیت(علیه السلام) قرار داده و در سراسر کتاب مناقب، اشعار او را آورده است. در میان اشعار او به‏ خوبی می‏‌توان از مذهبش اطمینان حاصل کرد. در یکی از اشعارش که دلیل کافی بر تشیع اوست این‏ چنین سروده است:
در باره مذهب او اگرچه برخی از صاحبنظران مانند «شیخ مفید» و «سید مرتضی» وی را متکلم معتزلی خوانده‏‌اند، اما هیچگاه در تشیع او تردید نکرده‏‌اند. حتی بسیاری از علماء پس از این‌که او را شیعه امامی به ‏شمار آورده، وی را از نسبتی که شیخ مفید و سید مرتضی به او داده‌‏اند، مبرا دانسته و آن را ساخته اهل‏‌سنت معرفی کرده‌‏اند. «ابن حجر» در لسان المیزان به نقل از ابن‌‏ابی‏طی وی را شیعه امامی معرفی نمود و گفته است: «شیخ مفید گواهی داد کسانی که کتابی به ابن‏ عباد در زمینه اعتزال نسبت داده‌‏اند، دروغ است و نوشته او نیست». بر پایه این گزارش، نمی‏‌توان باور داشت که شیخ مفید در کتاب نهج الحق وی را معتزلی خوانده است. «قاضی عبدالجبار معتزلی شافعی اسدآبادی» نیز با اینکه از مواهب او در زمان قضاوتش در ری و قزوین بسیار بهره‌‏‌مند بود، اما تشیع او را نتوانست کتمان کند و وقتی بر جنازه او حاضر شد بر او ترحم نکرد و گفت: «نمی‌‏دانم چگونه بر این رافضی نماز بگذارم». هم‌چنین رساله‌‏ای که وی در شرح ‏حال «عبدالعظیم بن عبدالله حسنی» تألیف کرده، شاهد دیگری بر تشیع او می‏‌تواند بوده باشد.  
 
چنان‌که وزارت او در دستگاه آل‏ بویه که مشهور به شیعه‏ گری بودند، تشیع او را بیشتر آشکار می‌‏سازد و حتی به اعتقاد برخی از صاحب نظران شیعه‏ شدن مردم اصفهان در اثر فعالیت‏‌ها و ترویج‌‏های او بوده است. در اشعار او نیز سروده‏‌های زیادی در مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اهل‏‌بیت(علیه السلام) به چشم می‏خورد که در آن‌ها به جانشینی امام علی بعد از پیامبر تصریح شده است. وی حدود ده هزار بیت در فضیلت اهل‏بیت(علیه السلام) شعر سروده و به همین دلیل «ابن شهر آشوب» او را در ردیف شاعران شجاع و مجاهر اهل‏بیت(علیه السلام) قرار داده و در سراسر کتاب مناقب، اشعار او را آورده است. در میان اشعار او به‏ خوبی می‏‌توان از مذهبش اطمینان حاصل کرد. در یکی از اشعارش که دلیل کافی بر تشیع اوست این‏ چنین سروده است:


{{شعر}}{{ب |نبی و الوصی و سیدان |و زین العابدین و باقران }}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب |نبی و الوصی و سیدان |و زین العابدین و باقران }}{{پایان شعر}}
confirmed، مدیران
۳۷٬۲۴۸

ویرایش