مصعب بن عمیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'علیه السلام' به 'علیه‌السلام')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
<div class="wikiInfo">[[پرونده:مصعب بن عمیر.jpg |جایگزین=مصعب بن عمیر]]
{{جعبه اطلاعات شخصیت
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
| عنوان = مُصعَب بن عُمَیر
!نام
| تصویر = مصعب بن عمیر.jpg
!مُصعَب بن عُمَیر بن هاشم بن عبدمناف بن عبدالدار قُصی
| نام = مُصعَب بن عُمَیر بن هاشم بن عبدمناف بن عبدالدار قُصی
|-
| نام‌های دیگر = مُصعَب بن عُمَیر
|القاب و سایر نام‌ها
| سال تولد =
|مصعب الخیر
| تاریخ تولد =
|-
| محل تولد = [[مکه]]
|زاده
| سال درگذشت = ۳ ق
|[[مکه]]
| تاریخ درگذشت =
|-
| محل درگذشت =
|درگذشت
| استادان =
|۳ ق • [[جنگ احد]]
| شاگردان =
|-
| دین =
|[[دین]] و [[مذهب]]
| مذهب =
|[[اسلام]]
| آثار =
|-
| فعالیت‌ها = مبلغ [[اسلام]]، قاری قرآن، صحابی پیامبر ص،
|فعالیت‌ها
| وبگاه =
|مبلغ [[اسلام]] قاری قرآن • تبلیغ اسلام • [[صحابه]] • [[جنگ بدر]] • [[احد]]
}}
|-
'''مُصعَب بن عُمَیر بن هاشم بن عبدمناف بن عبدالدار قُصی'''، از نخبگان [[صحابه]] و از نيكان و پيشتازان در پذيرش [[اسلام]] بود. وی، هنگامی كه [[حضرت محمد (ص)|پيامبر(صلی الله علیه)]] در خانه [[اَرقَم]] بود، اسلام آورد و آن را از مادر و خويشان خود كتمان می‌نمود. مصعب پنهانی با پيامبر(صلی الله علیه) رفت و آمد داشت تا اين كه عثمان بن طلحه عَبْدَری او را ديد كه [[نماز]] می‌خواند. آن را به مادر و بستگانش گزارش داد. آنان مصعب را گرفته و حبس كردند تا اين كه به [[حبشه]] [[هجرت]] كرد و پس از بازگشت از حبشه به [[مدينه]] هجرت كرد تا به مردم [[قرآن]] بياموزد و با آنان نماز بخواند.  
|}
</div>
'''مُصعَب بن عُمَیر بن هاشم بن عبدمناف بن عبدالدار قُصی'''، از نخبگان [[صحابه]] و از نيكان و پيشتازان در پذيرش [[اسلام]] بود. وی، هنگامی كه [[حضرت محمد (ص)|پيامبر(صلی الله علیه)]] در خانه [[اَرقَم]] بود، اسلام آورد و آن را از مادر و خويشان خود، كتمان می‌نمود. مصعب پنهانی با پيامبر(صلی الله علیه) رفت و آمد داشت تا اين كه عثمان بن طلحه عَبْدَری او را ديد كه [[نماز]] می‌خواند. آن را به مادر و بستگانش گزارش داد. آنان مصعب را گرفته و حبس كردند تا اين كه به [[حبشه]] [[هجرت]] كرد و پس از بازگشت از حبشه به [[مدينه]] هجرت كرد تا به مردم [[قرآن]] بياموزد و با آنان نماز بخواند.  


== خاندان مُصعَب بن عُمَیر ==
== خاندان مُصعَب بن عُمَیر ==
خط ۳۵: خط ۳۲:
روزی [[ابوسفیان]]، در حالی که بسیار ناراحت بود، به یکی از نشست‌های [[کفار]] وارد شد. حاضران با دیدن وی بسیار در شگفت شدند. عُتبه از او پرسید: «ای ابوسفیان! چه شده است که چنین مضطرب و ناراحتی؟» ابوسفیان از شدت ناراحتی نتوانست پاسخ دهد. [[عتبه]] دلیل ناراحتی اش را حدس زد و به وی گفت: «ای ابومعاویه، ناراحت نباش! اگر قدری آرام شوی، خواهی دید که درباره محمد و یارانش چه تصمیمی گرفته‌ایم.» ابوسفیان کم کم آرام شد. سپس به حاضران گفت: «[[عثمان بن طلحه]] خبر آورده است که پسر عبدالدار (مصعب) به تازگی به دین محمد گرویده است».  
روزی [[ابوسفیان]]، در حالی که بسیار ناراحت بود، به یکی از نشست‌های [[کفار]] وارد شد. حاضران با دیدن وی بسیار در شگفت شدند. عُتبه از او پرسید: «ای ابوسفیان! چه شده است که چنین مضطرب و ناراحتی؟» ابوسفیان از شدت ناراحتی نتوانست پاسخ دهد. [[عتبه]] دلیل ناراحتی اش را حدس زد و به وی گفت: «ای ابومعاویه، ناراحت نباش! اگر قدری آرام شوی، خواهی دید که درباره محمد و یارانش چه تصمیمی گرفته‌ایم.» ابوسفیان کم کم آرام شد. سپس به حاضران گفت: «[[عثمان بن طلحه]] خبر آورده است که پسر عبدالدار (مصعب) به تازگی به دین محمد گرویده است».  


ابوجهل از شنیدن این خبر شگفت زده شد و به حاضران گفت: «باید قاطعانه درباره محمد تصمیم بگیریم و نگذاریم بیش از این، جوانان ما را گمراه سازد. تا به حال، بیشترین افرادی که به او می‌پیوستند، برده‌ها و انسان‌های فقیر بودند، ولی کارش به جایی رسیده است که فرزندان اشراف قریش را پیرو خود می‌سازد. دیگر نمی‌توان این مسئله را تحمل کرد». می‌گویند در پی اسلام آوردن مصعب، بزرگان قریش تصمیم گرفتند سه کار را هم زمان انجام دهند تا از پیشرفت اهداف رسول خدا(صلی الله علیه) جلوگیری کنند:  
ابوجهل از شنیدن این خبر شگفت‌زده شد و به حاضران گفت: «باید قاطعانه درباره محمد تصمیم بگیریم و نگذاریم بیش از این، جوانان ما را گمراه سازد. تا به حال، بیشترین افرادی که به او می‌پیوستند، برده‌ها و انسان‌های فقیر بودند، ولی کارش به جایی رسیده است که فرزندان اشراف قریش را پیرو خود می‌سازد. دیگر نمی‌توان این مسئله را تحمل کرد». می‌گویند در پی اسلام آوردن مصعب، بزرگان قریش تصمیم گرفتند سه کار را هم زمان انجام دهند تا از پیشرفت اهداف رسول خدا(صلی الله علیه) جلوگیری کنند:  


* نخست نزد پدر مصعب بروند و از وی بخواهند نگذارد فرزندش با محمد و یارانش معاشرت کند؛ زیرا کار مصعب ممکن است سبب گرایش دیگر جوانان اشراف به دین محمد(صلی الله علیه) شود.  
* نخست نزد پدر مصعب بروند و از وی بخواهند نگذارد فرزندش با محمد و یارانش معاشرت کند؛ زیرا کار مصعب ممکن است سبب گرایش دیگر جوانان اشراف به دین محمد(صلی الله علیه) شود.  
خط ۱۱۰: خط ۱۰۷:


سپس پرچم را به دست چپ گرفت و آن را میان بازوانش محکم کرد. ابن قمیه دست چپش را نیز جدا کرد، ولی مصعب همچنان آن آیه را می‌خواند. او پرچم را به سینه چسبانید و آن آیه را تکرار کرد. این بار ابن قمیه با نیزه به او حمله کرد و سینه‌اش را شکافت. مصعب از اسب بر زمین افتاد و پرچم اسلام سرنگون شد. دو تن از جوانان بنی عبدالدار با شتاب خود را به وی رسانیدند و بدن بی جانش را از میدان بیرون بردند. رسول خدا (صلی الله علیه) پس از پایان جنگ، کنار جنازه مصعب آمد و این آیه را تلاوت فرمود: مِنَ المؤمنینَ رجالٌ صَدَقوا مَا عاهَدُوا اللهَ علیهِ فَمِنهُم مَّن قَضَی نَحبَهُ و مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ<ref>احزاب (33)، 23.</ref>؛ «از مؤمنان مردانی هستند که در پیمانی که با خداوند بسته‌اند، وفادار ماندند. گروهی از آنان به پیمان خود وفا کردند و گروهی دیگر در انتظار آن اند و آنان پیمان با خدا را نقض نکرده‌اند». وقتی اصحاب، پیکر بی جان مصعب را می‌بردند، پیامبر خاطرات گذشته او را به یاد‌آورد، و در حالی که قطره‌های اشک از چشمانش جاری بود، فرمود: «در مکه دیده بودم که او لطیف‌ترین پیراهن را می‌پوشید و شاداب‌ترین چهره را داشت، ولی اینک، ای مصعب! در حالت آشفته و بی جان میان [[کفن]] پیچیده شده‌ای<ref>عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج2، ص 375.</ref>». به این ترتیب، مصعب در سال سوم هجرت در چهل سالگی به فیض [[شهادت]] رسید. به فرمان پیامبر خدا او را همراه با «ابوالروم»، «عامربن ربیعه» و «سیوبط بن اسعد» در یک قبر به خاک سپردند.  
سپس پرچم را به دست چپ گرفت و آن را میان بازوانش محکم کرد. ابن قمیه دست چپش را نیز جدا کرد، ولی مصعب همچنان آن آیه را می‌خواند. او پرچم را به سینه چسبانید و آن آیه را تکرار کرد. این بار ابن قمیه با نیزه به او حمله کرد و سینه‌اش را شکافت. مصعب از اسب بر زمین افتاد و پرچم اسلام سرنگون شد. دو تن از جوانان بنی عبدالدار با شتاب خود را به وی رسانیدند و بدن بی جانش را از میدان بیرون بردند. رسول خدا (صلی الله علیه) پس از پایان جنگ، کنار جنازه مصعب آمد و این آیه را تلاوت فرمود: مِنَ المؤمنینَ رجالٌ صَدَقوا مَا عاهَدُوا اللهَ علیهِ فَمِنهُم مَّن قَضَی نَحبَهُ و مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ<ref>احزاب (33)، 23.</ref>؛ «از مؤمنان مردانی هستند که در پیمانی که با خداوند بسته‌اند، وفادار ماندند. گروهی از آنان به پیمان خود وفا کردند و گروهی دیگر در انتظار آن اند و آنان پیمان با خدا را نقض نکرده‌اند». وقتی اصحاب، پیکر بی جان مصعب را می‌بردند، پیامبر خاطرات گذشته او را به یاد‌آورد، و در حالی که قطره‌های اشک از چشمانش جاری بود، فرمود: «در مکه دیده بودم که او لطیف‌ترین پیراهن را می‌پوشید و شاداب‌ترین چهره را داشت، ولی اینک، ای مصعب! در حالت آشفته و بی جان میان [[کفن]] پیچیده شده‌ای<ref>عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج2، ص 375.</ref>». به این ترتیب، مصعب در سال سوم هجرت در چهل سالگی به فیض [[شهادت]] رسید. به فرمان پیامبر خدا او را همراه با «ابوالروم»، «عامربن ربیعه» و «سیوبط بن اسعد» در یک قبر به خاک سپردند.  
== پانویس ==
{{پانویس}}


== منابع ==
== منابع ==
[https://rasekhoon.net/article/show/703372/%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B5%D8%B9%D8%A8-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D9%85%DB%8C%D8%B1 برگرفته از سایت آشنایی با مُصعَب بن عُمَیر - راسخونhttps://rasekhoon. net]
[https://rasekhoon.net/article/show/703372/%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B5%D8%B9%D8%A8-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D9%85%DB%8C%D8%B1 برگرفته از سایت آشنایی با مُصعَب بن عُمَیر - راسخونhttps://rasekhoon. net]


== پانویس ==
[[رده:شخصیت‌ها]]
{{پانویس}}
[[رده:صحابه]]
 
[[رده:شهدای جنگ احد]]
[[رده:بدریون]]
[[رده:صحابه شهید]]
[[رده:شهدای‌بنی‌هاشم]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۸۶

ویرایش