حدیث طیر مشوی: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ مهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۳: خط ۶۳:
بخاری ـ به عنوان شاهد ـ و دیگر صاحبان صحاح سته، غیر از ابن ماجه از او روایت کرده‌اند، به‌هرحال همین كه او در بخاری و مسلم روایت دارد، كفایت می‌کند و وثاقت او ثابت می‌شود.<br>
بخاری ـ به عنوان شاهد ـ و دیگر صاحبان صحاح سته، غیر از ابن ماجه از او روایت کرده‌اند، به‌هرحال همین كه او در بخاری و مسلم روایت دارد، كفایت می‌کند و وثاقت او ثابت می‌شود.<br>


<big>فِطْرِ بْنِ خَلِیفَةَ</big> فطر بن خلیفه نیز به‌خاطر این كه شیعه بوده، تضعیف شده است؛ اما چون از روات بخاری است، علمای متأخر علم رجال از تضعیف او پشیمان شده و تلاش کرده‌اند كه او را توثیق كنند، ذهبی در كتاب «ذكر من تلكم فیه وهو موثق» درباره او می‌نویسد: فطر بن خلیفة صدوق وثق وقال الجوزجانی زائغ غیر ثقة وقال الدارقطنی زائغ لا یحتج به وغمزه ابن المدینی له فی البخاری حدیث. فطر بن خلیفه، از روات مسلم، راستگو بود و توثیق شده است. جوزجانی گفته روایاتش منحرف و غیر قابل اعتماد بوده، دارقطنی گفته منحرف بود و به روایات او احتجاج نمی‌شود، ابن مدینی نیز به او اشكال گرفته؛ اما در بخاری یك روایت دارد<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص151، رقم:277، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء ، الطبعة: الأولی، 1406هـ</ref>.<br>و در كتاب الكاشف می‌نویسد:
<big>فِطْرِ بْنِ خَلِیفَةَ</big> فطر بن خلیفه نیز به‌خاطر این كه شیعه بوده، تضعیف شده است؛ اما چون از روات بخاری است، علمای متأخر علم رجال از تضعیف او پشیمان شده و تلاش کرده‌اند كه او را توثیق كنند، ذهبی در كتاب «ذكر من تلكم فیه وهو موثق» درباره او می‌نویسد: فطر بن خلیفة صدوق وثق وقال الجوزجانی زائغ غیر ثقة وقال الدارقطنی زائغ لا یحتج به وغمزه ابن المدینی له فی البخاری حدیث. فطر بن خلیفه، از روات مسلم، راستگو بود و توثیق شده است. جوزجانی گفته روایاتش منحرف و غیر قابل اعتماد بوده، دارقطنی گفته منحرف بود و به روایات او احتجاج نمی‌شود، ابن مدینی نیز به او اشكال گرفته؛ اما در بخاری یك روایت دارد<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص151، رقم:277، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء ، الطبعة: الأولی، 1406هـ</ref>.<br>و در كتاب الكاشف می‌نویسد:
فطر بن خلیفة المخزومی مولاهم الحناط عن أبی الطفیل وعطاء الشیبی ومولاه عمرو بن حریث الصحابی وعن مجاهد والشعبی وعنه القطان ویحیی بن آدم وخلق شیعی جلد وثقه أحمد وابن معین. فطر بن خلیفه، احمد بن حنبل و یحیی بن معین او را توثیق کرده‌اند<ref>الكاشف ج2، ص125، رقم:4494</ref>.<br><big>عَبْد الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نُعْمٍ</big> از روات بخاری و مسلم.عبد الرحمن بن أبی نعم. الإمام الحجة القدوة الربانی أبو الحكم البجلی الكوفی<ref>سیر أعلام النبلاء ج5، ص62</ref>.عبد الرحمن بن أبی نعم، پیشوا، حجت و رهبر ربانی بود.
فطر بن خلیفة المخزومی مولاهم الحناط عن أبی الطفیل وعطاء الشیبی ومولاه عمرو بن حریث الصحابی وعن مجاهد والشعبی وعنه القطان ویحیی بن آدم وخلق شیعی جلد وثقه أحمد وابن معین. فطر بن خلیفه، احمد بن حنبل و یحیی بن معین او را توثیق کرده‌اند<ref>الكاشف ج2، ص125، رقم:4494</ref>.<br><big>عَبْد الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نُعْمٍ</big> از روات بخاری و مسلم.عبد الرحمن بن أبی نعم. الإمام الحجة القدوة الربانی أبو الحكم البجلی الكوفی<ref>سیر أعلام النبلاء ج5، ص62</ref>.عبد الرحمن بن أبی نعم، پیشوا، حجت و رهبر ربانی بود.


خط ۱۷۴: خط ۱۷۴:


أحمد بن یزید بن إبراهیم بن الورتنیس: از روات بخاری:
أحمد بن یزید بن إبراهیم بن الورتنیس: از روات بخاری:
أحمد بن یزید بن إبراهیم الورتنیس عن فلیح ضعفه أبو حاتم وقواه غیره<ref>ذكر من تكلم فیه وهو موثق ج1، ص40</ref>احمد بن یزید، ابوحاتم او را تضعیف كرده؛ ولی دیگران تقویت کرده‌اند.<br>
أحمد بن یزید بن إبراهیم الورتنیس عن فلیح ضعفه أبو حاتم وقواه غیره<ref>ذكر من تكلم فیه وهو موثق ج1، ص40</ref>احمد بن یزید، ابوحاتم او را تضعیف كرده؛ ولی دیگران تقویت کرده‌اند.<br>


مزی در تهذیب الكمال می‌نویسد:
مزی در تهذیب الكمال می‌نویسد:
خط ۴۷۲: خط ۴۷۲:
أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ<ref>یونس/35.</ref> یا كسی كه هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن كس كه خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش كنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌كنید؟!<br>
أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ<ref>یونس/35.</ref> یا كسی كه هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن كس كه خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش كنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌كنید؟!<br>


خلیفه اول به صراحت می‌گوید كه: أخرج أبو داود بسنده عن قيس: خطبنا أبو بكر رضي الله عنه قال: وُلّيتُ أمركم ولست بخيركم. فإن أنا أحسنت فأعينوني. وإن أنا أسأت فسددوني وإن لي شيطاناً يعتريني فإذا رأيتموني غضبت فاجتنبوني لا اوثر في أجسادكم ولا أبشاركم<ref>الصحيح المسند من آثار الصحابة في الزهد والرقائق والأخلاق والأدب (الخليفي، عبد الله) ، جلد : 1 ، صفحه : 48 و الزهد لأبي داود السجستاني رقم 31 ص 54 قال محققه إسناده حسن.</ref> من امر شما را بر عهده گرفتم؛ درحالی‌که بهترین شما نیستم، اگر درستكار بودم، یاریم كنید؛ اگر بد كردم، جلوی مرا بگیرید؛ چرا كه من شیطانی دارم كه همواره مرا گول می‌زند.<br>
خلیفه اول به صراحت می‌گوید كه: أخرج أبو داود بسنده عن قيس: خطبنا أبو بكر رضي الله عنه قال: وُلّيتُ أمركم ولست بخيركم. فإن أنا أحسنت فأعينوني. وإن أنا أسأت فسددوني وإن لي شيطاناً يعتريني فإذا رأيتموني غضبت فاجتنبوني لا اوثر في أجسادكم ولا أبشاركم<ref>الصحيح المسند من آثار الصحابة في الزهد والرقائق والأخلاق والأدب (الخليفي، عبد الله) ، جلد : 1 ، صفحه : 48 و الزهد لأبي داود السجستاني رقم 31 ص 54 قال محققه إسناده حسن.</ref> من امر شما را بر عهده گرفتم؛ درحالی‌که بهترین شما نیستم، اگر درستكار بودم، یاریم كنید؛ اگر بد كردم، جلوی مرا بگیرید؛ چرا كه من شیطانی دارم كه همواره مرا گول می‌زند.<br>


آیا چنین كسی شایسته و سزاوار پیروی است یا امیرمؤمنان (علیه‌السلام)كه محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا و رسول است. ای وجدان‌های بیدار و ای جستجوگران حقیقت، تشنگان هدایت: فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ؟<br>
آیا چنین كسی شایسته و سزاوار پیروی است یا امیرمؤمنان (علیه‌السلام)كه محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا و رسول است. ای وجدان‌های بیدار و ای جستجوگران حقیقت، تشنگان هدایت: فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ؟<br>
خط ۶۶۹: خط ۶۶۹:


===اشكال پنجم: رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان (ع)؟ ===  
===اشكال پنجم: رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان (ع)؟ ===  
رسول‌ِخدا صمحبوب ترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان ع؟ یكی از اشكالاتی كه برخی از علمای سنی به حدیث طیر گرفته‌اند این است كه اگر این روایت درست باشد، پس تكلیف رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) چه می‌شود؟ این روایت ثابت می‌کند كه او محبوب‌ترین مخلوق خداوند ـ حتی برتر از پیامبر اسلام (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) ـ است؛ درحالی‌که به اتفاق مسلمانان پیامبر اسلام از همه خلائق و قطعاً از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)افضل است، پس روایت به اطلاق و عموم خود نمی‌‌تواند باقی بماند.
رسول‌ِخدا صمحبوب ترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان ع؟ یكی از اشكالاتی كه برخی از علمای سنی به حدیث طیر گرفته‌اند این است كه اگر این روایت درست باشد، پس تكلیف رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) چه می‌شود؟ این روایت ثابت می‌کند كه او محبوب‌ترین مخلوق خداوند ـ حتی برتر از پیامبر اسلام (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) ـ است؛ درحالی‌که به اتفاق مسلمانان پیامبر اسلام از همه خلائق و قطعاً از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)افضل است، پس روایت به اطلاق و عموم خود نمی‌‌تواند باقی بماند.<br>
 
ملا علی هروی و محمد عبد الرحمن المباركفوری به نقل امام تُوْرِبِشْتی در این باره می‌نویسد:
ملا علی هروی و محمد عبد الرحمن المباركفوری به نقل امام تُوْرِبِشْتی در این باره می‌نویسد:
ومما یُبَیِّنُ لك أنَّ حَمْلَهُ علی العمومِ غیرُ جائزٍ هو أن النبیَّ (صلی‌الله علیه وسلم) من جملةِ خلقِ اللهِ ولا جائزٌ أن یكونَ علیٌ أحبَّ إلی الله منه.<ref>ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.</ref>
ومما یُبَیِّنُ لك أنَّ حَمْلَهُ علی العمومِ غیرُ جائزٍ هو أن النبیَّ (صلی‌الله علیه وسلم) من جملةِ خلقِ اللهِ ولا جائزٌ أن یكونَ علیٌ أحبَّ إلی الله منه.<ref>ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.</ref>از چیزهای كه روشن می‌کند كه حمل روایت بر عموم جایز نیست، این است كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از جمله مخلوقات خداوند است و جایز نیست كه علی (علیه‌السلام)محبوب تر از آن حضرت در نزد خداوند باشد.
از چیزهای كه روشن می‌کند كه حمل روایت بر عموم جایز نیست، این است كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از جمله مخلوقات خداوند است و جایز نیست كه علی (علیه‌السلام)محبوب تر از آن حضرت در نزد خداوند باشد.
====جواب اشکال پنجم:====
====جواب اشکال پنجم:====
چنین اشكالاتی نشانه این است كه محققان و دانشمندان سنی دقت لازم را در فهم روایت نكرده‌اند و یا تعصب بیش از اندازه قدرت تفكر را از آنها سلب كرده است. ما در پاسخ او به چند نكته به صورت مختصر اشاره می‌كنیم.
چنین اشكالاتی نشانه این است كه محققان و دانشمندان سنی دقت لازم را در فهم روایت نكرده‌اند و یا تعصب بیش از اندازه قدرت تفكر را از آنها سلب كرده است. ما در پاسخ او به چند نكته به صورت مختصر اشاره می‌كنیم.
اولاً: جمهور مسلمانان اعتقاد دارند كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) برترین مخلوق خداوند است و هیچ مخلوقی به مقام و موقعیت او نخواهد رسید؛ بنابراین وقتی می‌گوییم امیرمؤمنان (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق خداوند است، قطعاً رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را از این عموم خارج می‌كنیم؛
اولاً: جمهور مسلمانان اعتقاد دارند كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) برترین مخلوق خداوند است و هیچ مخلوقی به مقام و موقعیت او نخواهد رسید؛ بنابراین وقتی می‌گوییم امیرمؤمنان (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق خداوند است، قطعاً رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را از این عموم خارج می‌كنیم؛
ثانیاً: عموم كلام رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) شامل خود آن حضرت نمی‌شود؛ چنانچه علامه مجلسی رضوان الله تعالی در این باره گفته است:
ثانیاً: عموم كلام رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) شامل خود آن حضرت نمی‌شود؛ چنانچه علامه مجلسی رضوان الله تعالی در این باره گفته است:وإنما خصَّ الرسولَ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بالاجماعِ وبقرینةِ أنّه كان هو القائلُ لذلك فالظاهرُ أن مرادَه أحبُّ سائرِ الخلقِ إلیه تعالی.رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از این عام تخصیص می‌خورد، به دلیل اجماع و این قرینه كه خود آن حضرت گوینده كلام است، پس واضح است كه مقصود آن حضرت محبوب‌ترین شخص در نزد خداوند از میان سایر خلایق است.
وإنما خصَّ الرسولَ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بالاجماعِ وبقرینةِ أنّه كان هو القائلُ لذلك فالظاهرُ أن مرادَه أحبُّ سائرِ الخلقِ إلیه تعالی.
رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از این عام تخصیص می‌خورد، به دلیل اجماع و این قرینه كه خود آن حضرت گوینده كلام است، پس واضح است كه مقصود آن حضرت محبوب‌ترین شخص در نزد خداوند از میان سایر خلایق است.
توضیح مطلب این كه: میان علمای علم اصول اختلاف است كه آیا عموم كلام شامل خود گوینده آن می‌شود یا خیر. تعداد زیادی از اصولیین بر این باور هستند كه عموم كلام شامل خود متكلم نمی‌شود.
توضیح مطلب این كه: میان علمای علم اصول اختلاف است كه آیا عموم كلام شامل خود گوینده آن می‌شود یا خیر. تعداد زیادی از اصولیین بر این باور هستند كه عموم كلام شامل خود متكلم نمی‌شود.
تاج الدین سبكی دیدگاه‌های مختلف در این باره را این گونه مطرح كرده است:
تاج الدین سبكی دیدگاه‌های مختلف در این باره را این گونه مطرح كرده است:
مسألةٌ: الشرح: المخاطِبُ بكسرِ الطاءِ اسمٌ فاعلٌ داخلٌ فی عمومِ متعلقِ خطابِه إذا كان صالحاً له، ولم تَخْرُجُه القرینةُ عند الأكثر، سواءٌ كان الخطابُ أمراً أو نهیاً أو خبراً. فالخبرُ مثلُ: «وهو بكل شیء علیم» <ref>[سورة الحدید: الآیة 3]</ref>، وهو سبحانَهُ وتعالی علیم بذاتِه وصفاتِه، والأمرُ والنهیُ مثلُ: «مَنْ أحسنَ إلیك فأكرمْه أو لا تَهِنْهُ».
مسألةٌ: الشرح: المخاطِبُ بكسرِ الطاءِ اسمٌ فاعلٌ داخلٌ فی عمومِ متعلقِ خطابِه إذا كان صالحاً له، ولم تَخْرُجُه القرینةُ عند الأكثر، سواءٌ كان الخطابُ أمراً أو نهیاً أو خبراً. فالخبرُ مثلُ: «وهو بكل شیء علیم» <ref>[سورة الحدید: الآیة 3]</ref>، وهو سبحانَهُ وتعالی علیم بذاتِه وصفاتِه، والأمرُ والنهیُ مثلُ: «مَنْ أحسنَ إلیك فأكرمْه أو لا تَهِنْهُ».<br>
وقیل: لا یدخل؛ لقرینة كونه مخاطبا، وهو الأصح عند أصحابنا كما ذكر النووی فی الروضة، إلا أن أصحابنا لم یذكروا الخبر بل الأمر، والفرق بینهما واضح.
 
وقیل: لا یدخل؛ لقرینة كونه مخاطبا، وهو الأصح عند أصحابنا كما ذكر النووی فی الروضة، إلا أن أصحابنا لم یذكروا الخبر بل الأمر، والفرق بینهما واضح.<br>
 
وقال الإمام الرازی: یشبه أن یكون كونه أمرا قرینة مخصصة مع جزمه فی الخبر بالدخول.
وقال الإمام الرازی: یشبه أن یكون كونه أمرا قرینة مخصصة مع جزمه فی الخبر بالدخول.
وفصل إمام الحرمین فقال: اللفظ یتناوله صیغة، ولكنه خارج عنه عادة، وهذا فی الأمر والنهی حیث لا یستلزم كون الأمر أمرا لنفسه، وإن استلزم مثل: لیقم الناس، فالصحیح لا یدخل، ولا یلزم كونه آمرا مأمورا، واجتماع العلو وضده؛ بناء علی اشتراط العلو فی الآمر وضده فی المأمور. والمانعون من دخول المتكلم فی عموم كلامه ' قالوا ': لو دخل كان ' یلزم ' كون الرب خالقا نفسه؛ لقوله تعالی: «الله خالق كل شیء» <ref>[سورة الزمر: الآیة 62]</ref>.
وفصل إمام الحرمین فقال: اللفظ یتناوله صیغة، ولكنه خارج عنه عادة، وهذا فی الأمر والنهی حیث لا یستلزم كون الأمر أمرا لنفسه، وإن استلزم مثل: لیقم الناس، فالصحیح لا یدخل، ولا یلزم كونه آمرا مأمورا، واجتماع العلو وضده؛ بناء علی اشتراط العلو فی الآمر وضده فی المأمور. والمانعون من دخول المتكلم فی عموم كلامه ' قالوا ': لو دخل كان ' یلزم ' كون الرب خالقا نفسه؛ لقوله تعالی: «الله خالق كل شیء» <ref>[سورة الزمر: الآیة 62]</ref>.
خط ۶۸۸: خط ۶۸۸:
گفته شده: داخل نمی‌شود؛ به قرینه ای كه خود او مخاطب است، و این نظر از دیدگاه اصحاب ما صحیح است؛ چنانچه نویی در كتاب الروضه آن را آورده؛ البته اصحاب ما جمله خبریه را ذكر نكرده‌اند؛ بلكه فقط امر را آورده‌اند و فرق بین این دو آشكار است.
گفته شده: داخل نمی‌شود؛ به قرینه ای كه خود او مخاطب است، و این نظر از دیدگاه اصحاب ما صحیح است؛ چنانچه نویی در كتاب الروضه آن را آورده؛ البته اصحاب ما جمله خبریه را ذكر نكرده‌اند؛ بلكه فقط امر را آورده‌اند و فرق بین این دو آشكار است.
امام رازی گفته: چنین به نظر می‌رسد كه «امر» قرینه مخصص باشد برای عدم شمول خود مخاطب در عموم كلامش؛ اما در خبر شمول آن قطعی است.
امام رازی گفته: چنین به نظر می‌رسد كه «امر» قرینه مخصص باشد برای عدم شمول خود مخاطب در عموم كلامش؛ اما در خبر شمول آن قطعی است.
امام الحرمین (غزالی) تفصیل داده و گفته: لفظ از نظر صیغه شامل خود متكلم می‌شود؛ ولی معمولا خارج از آن است. در امر و نهی عموم كلام متكلم شامل خودش نمی‌شود؛ چرا كه شخص نمی‌‌تواند به خودش امر كند؛ اگر چه در مواردی مثل «لیقم الناس» این اتفاق می‌افتد، پس صحیح این است كه خود متكلم شامل عموم كلامش نمی‌شود كه به خودش نیز امر كرده باشد و علو (برتری) و ضد آن جمع شود؛ بنابر این كه در آمر علو و در مأمور ضد آن شرط باشد. كسانی كه گفته‌اند عموم كلام شامل خود متكلم نمی‌شود گفته‌اند: اگر شامل خود او بشود، لازم می‌آید كه خداوند خالق خودش نیز باشد؛ چرا كه خداوند فرموده: خداوند خالق همه چیز است.
امام الحرمین (غزالی) تفصیل داده و گفته: لفظ از نظر صیغه شامل خود متكلم می‌شود؛ ولی معمولا خارج از آن است. در امر و نهی عموم كلام متكلم شامل خودش نمی‌شود؛ چرا كه شخص نمی‌‌تواند به خودش امر كند؛ اگر چه در مواردی مثل «لیقم الناس» این اتفاق می‌افتد، پس صحیح این است كه خود متكلم شامل عموم كلامش نمی‌شود كه به خودش نیز امر كرده باشد و علو (برتری) و ضد آن جمع شود؛ بنابر این كه در آمر علو و در مأمور ضد آن شرط باشد. كسانی كه گفته‌اند عموم كلام شامل خود متكلم نمی‌شود گفته‌اند: اگر شامل خود او بشود، لازم می‌آید كه خداوند خالق خودش نیز باشد؛ چرا كه خداوند فرموده: خداوند خالق همه چیز است<ref>السبكی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الكافی (متوفای 771هـ)، رفع الحاجب عن مختصر ابن الحاجب، ج3، ص221، تحقیق: علی محمد معوض، عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: عالم الكتب - لبنان / بیروت، الطبعة: الأولی، 1999م - 1419هـ</ref>.
<ref>السبكی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الكافی (متوفای 771هـ)، رفع الحاجب عن مختصر ابن الحاجب، ج3، ص221، تحقیق: علی محمد معوض، عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: عالم الكتب - لبنان / بیروت، الطبعة: الأولی، 1999م - 1419هـ</ref>
تعدادی از علمای اهل‌سنت حتی در مسائل و فتاوای فقهی به این قاعده استناد كرده وفتوا داده‌اند. عبد الرحیم أسنوی در التمهید می‌نویسد:
تعدادی از علمای اهل‌سنت حتی در مسائل و فتاوای فقهی به این قاعده استناد كرده وفتوا داده‌اند. عبد الرحیم أسنوی در التمهید می‌نویسد:
احدها إذا قال: نساءُ المسلمینَ طوالقٌ ففی طلاقِ زوجتِه وجهان: صَحَّحَ النوویُ من زوائِدِه أنه لا یَقَعُ وعلله بأن الأصحَ عند أصحابِنا فی الأصولِ أنه لا یَدْخُلُ وجَزَمَ الرافعیُ بنحوِهِ أیضا فقال: إذا قال نساء العالمین طوالق وأنت یا زوجتی لا تَطْلُق زوجتُه لأنه عطف علی نسوةٍ لم یطلقن كذا ذكره فی الكلام علی الكنایات وهو صریح فی أن المتكلم لا یدخل فی عموم كلامه وأن التصریح به بعد ذلك لا یفید.
احدها إذا قال: نساءُ المسلمینَ طوالقٌ ففی طلاقِ زوجتِه وجهان: صَحَّحَ النوویُ من زوائِدِه أنه لا یَقَعُ وعلله بأن الأصحَ عند أصحابِنا فی الأصولِ أنه لا یَدْخُلُ وجَزَمَ الرافعیُ بنحوِهِ أیضا فقال: إذا قال نساء العالمین طوالق وأنت یا زوجتی لا تَطْلُق زوجتُه لأنه عطف علی نسوةٍ لم یطلقن كذا ذكره فی الكلام علی الكنایات وهو صریح فی أن المتكلم لا یدخل فی عموم كلامه وأن التصریح به بعد ذلك لا یفید.
یكی از آن موارد: زمانی كه (حاكم» بگوید: زنان مسلمان‌ها طلاق داده شدند، پس در طلاق شدن زن خودش دو دیدگاه است. نووی تصحیح كرده است كه زن خودش طلاق نمی‌شود؛ به این دلیل كه دیدگاه صحیح در میان اصحاب در علم اصول این است كه خود متكلم شامل عام كلامش نمی‌شود. رافعی نیز به صورت قطعی همین فتوا را داده و گفته: «اگر بگوید كه زنان جهان طلاق شدند و تو ای همسر من » زن خود او طالق داده نمی‌شود؛ چرا كه گوینده همسر خود را به زنانی كه طالق نشده‌اند، عطف كرده است و در كنایه ه ا از همین روش استفاده می‌شود. این مطلب صراحت دارد بر این كه متكلم شامل عموم كلام خودش نمی‌شود و تصریح بعد از آن نیز فایده ای ندارد.
یكی از آن موارد: زمانی كه (حاكم» بگوید: زنان مسلمان‌ها طلاق داده شدند، پس در طلاق شدن زن خودش دو دیدگاه است. نووی تصحیح كرده است كه زن خودش طلاق نمی‌شود؛ به این دلیل كه دیدگاه صحیح در میان اصحاب در علم اصول این است كه خود متكلم شامل عام كلامش نمی‌شود. رافعی نیز به صورت قطعی همین فتوا را داده و گفته: «اگر بگوید كه زنان جهان طلاق شدند و تو ای همسر من » زن خود او طالق داده نمی‌شود؛ چرا كه گوینده همسر خود را به زنانی كه طالق نشده‌اند، عطف كرده است و در كنایه ه ا از همین روش استفاده می‌شود. این مطلب صراحت دارد بر این كه متكلم شامل عموم كلام خودش نمی‌شود و تصریح بعد از آن نیز فایده ای ندارد<ref>الأسنوی الأموی، عبد الرحیم بن الحسن بن علی بن عمر (جمال الدین) (متوفای772هـ)، التمهید فی تخریج الفروع علی الأصول، ج1، ص346، تحقیق: د. محمد حسن هیتو، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة: الأولی، 1400هـ</ref> و تعدادی از علمای سنی مذهب در بحث ارث گفته‌اند:
<ref>الأسنوی الأموی، عبد الرحیم بن الحسن بن علی بن عمر (جمال الدین) (متوفای772هـ)، التمهید فی تخریج الفروع علی الأصول، ج1، ص346، تحقیق: د. محمد حسن هیتو، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة: الأولی، 1400هـ</ref>
و تعدادی از علمای سنی مذهب در بحث ارث گفته‌اند:
لو أَقَرَّ لِوَرَثَةِ أبیه بِمَالٍ وكان هو أَحَدَهُمْ لم یَدْخُلْ لِأَنَّ الْمُتَكَلِّمَ لَا یَدْخُلُ فی عُمُومِ كَلَامِهِ.<ref>التمهید للأسنوی، ج1، ص351؛ الأنصاری الشافعی، أبویحیی زكریا (متوفای926هـ)، أسنی المطالب فی شرح روض الطالب، ج2، ص317، تحقیق: د. محمد محمد تامر ، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت ، الطبعة: الأولی، 1422 هـ - 2000</ref>
لو أَقَرَّ لِوَرَثَةِ أبیه بِمَالٍ وكان هو أَحَدَهُمْ لم یَدْخُلْ لِأَنَّ الْمُتَكَلِّمَ لَا یَدْخُلُ فی عُمُومِ كَلَامِهِ.<ref>التمهید للأسنوی، ج1، ص351؛ الأنصاری الشافعی، أبویحیی زكریا (متوفای926هـ)، أسنی المطالب فی شرح روض الطالب، ج2، ص317، تحقیق: د. محمد محمد تامر ، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت ، الطبعة: الأولی، 1422 هـ - 2000</ref>
اگر كسی اقرار كند كه فلان چیز از اموال ورثه پدر من است و خودش نیز جزء همان ورثه باشد، خود آن شخص از این مال نصیبی نمی‌‌برد؛ چرا كه عموم كلام متكلم شامل حال خودش نمی‌شود.<ref>الشربینی الخطیب الشافعی، شمس‌الدین محمد (متوفای977هـ)، مغنی المحتاج إلی معرفة معانی ألفاظ المنهاج، ج2، ص258، ناشر: دار الفكر - بیروت.</ref>
اگر كسی اقرار كند كه فلان چیز از اموال ورثه پدر من است و خودش نیز جزء همان ورثه باشد، خود آن شخص از این مال نصیبی نمی‌‌برد؛ چرا كه عموم كلام متكلم شامل حال خودش نمی‌شود<ref>الشربینی الخطیب الشافعی، شمس‌الدین محمد (متوفای977هـ)، مغنی المحتاج إلی معرفة معانی ألفاظ المنهاج، ج2، ص258، ناشر: دار الفكر - بیروت.</ref>.
 


همچنین تعدادی از مجسمه برای اثبات این كه می‌توان در همین دنیا خداوند را دید و رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به این امر نائل شده است و در رد این روایت پیامبر كه «هیچ كس نمی‌‌تواند خداوند را پیش از مرگ ببیند» استدلال کرده‌اند كه این عام شامل خود رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نمی‌شود؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی در فتح الباری نوشته است:
همچنین تعدادی از مجسمه برای اثبات این كه می‌توان در همین دنیا خداوند را دید و رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به این امر نائل شده است و در رد این روایت پیامبر كه «هیچ كس نمی‌‌تواند خداوند را پیش از مرگ ببیند» استدلال کرده‌اند كه این عام شامل خود رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نمی‌شود؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی در فتح الباری نوشته است:
قلتُ وَوَقَعَ فی صحیحِ مسلمٍ ما یؤید هذه التفرقةَ فی حدیثٍ مرفوعٌ فیه «واعلموا أنكم لن تروا ربَّكم حتی تموتوا» وأخرجه بنُ خزیمةَ أیضاً مِنْ حدیثِ أبی أمامة ومن حدیث عبادة بن الصامت فإن جازتِ الرؤیةُ فی الدنیا عقلاً فقد إمْتَنَعَتْ سمعاً لكن مَنْ أثْبَتَها للنبی (صلی‌الله علیه وسلم) له أن یقولَ إنَّ المتكلمَ لا یَدْخُلُ فی عمومِ كلامِه.<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح، صحیح البخاری، ج8، ص608، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.</ref>
قلتُ وَوَقَعَ فی صحیحِ مسلمٍ ما یؤید هذه التفرقةَ فی حدیثٍ مرفوعٌ فیه «واعلموا أنكم لن تروا ربَّكم حتی تموتوا» وأخرجه بنُ خزیمةَ أیضاً مِنْ حدیثِ أبی أمامة ومن حدیث عبادة بن الصامت فإن جازتِ الرؤیةُ فی الدنیا عقلاً فقد إمْتَنَعَتْ سمعاً لكن مَنْ أثْبَتَها للنبی (صلی‌الله علیه وسلم) له أن یقولَ إنَّ المتكلمَ لا یَدْخُلُ فی عمومِ كلامِه<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح، صحیح البخاری، ج8، ص608، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.</ref> من می‌گویم: در صحیح روایتی وارد شده است كه این اختلاف را تأیید می‌کند، در حدیثی مرفوعی كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود: «بدانید كه شما هرگز خدا را نخواهید دید، تا این كه از دنیا بروید». همین روایت را ابن خزیمه نیز از ابوأمامه و عبادة بن صامت نقل كرده است. پس اگر از نظر عقل دیدن خدا در دنیا جایز باشد، از نظر روایت این كار ممكن نیست؛ اما كسانی كه دیدن خداوند را برای پیامبر ثابت می‌دانند، می‌توانند به این قاعده استناد كنند كه: عموم كلام متكلم شامل حال خودش نمی‌شود.
من می‌گویم: در صحیح روایتی وارد شده است كه این اختلاف را تأیید می‌کند، در حدیثی مرفوعی كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود: «بدانید كه شما هرگز خدا را نخواهید دید، تا این كه از دنیا بروید». همین روایت را ابن خزیمه نیز از ابوأمامه و عبادة بن صامت نقل كرده است. پس اگر از نظر عقل دیدن خدا در دنیا جایز باشد، از نظر روایت این كار ممكن نیست؛ اما كسانی كه دیدن خداوند را برای پیامبر ثابت می‌دانند، می‌توانند به این قاعده استناد كنند كه: عموم كلام متكلم شامل حال خودش نمی‌شود.


البته ما این روایت را در صحیح مسلم نیافتیم و احتمالا توسط طرفداران رؤیت خداوند از صحیح مسلم حذف شده باشد.
البته ما این روایت را در صحیح مسلم نیافتیم و احتمالا توسط طرفداران رؤیت خداوند از صحیح مسلم حذف شده باشد.
علامه آلوسی بعد از روایت ذیل كه در صحیح بخاری نقل شده است، از همین قاعده استفاده كرده است:
علامه آلوسی بعد از روایت ذیل كه در صحیح بخاری نقل شده است، از همین قاعده استفاده كرده است:
حدثنی عبدالله بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِیِّ عن سَعِیدِ بن الْمُسَیَّبِ عن أبی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه أَنَّ النبی (صلی‌الله علیه وسلم) قال ما من مَوْلُودٍ یُولَدُ إلا وَالشَّیْطَانُ یَمَسُّهُ حین یُولَدُ فَیَسْتَهِلُّ صَارِخًا من مَسِّ الشَّیْطَانِ إِیَّاهُ إلا مَرْیَمَ وَابْنَهَا ثُمَّ یقول أبو هُرَیْرَةَ واقرؤوا إن شِئْتُمْ «وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِكَ وَذُرِّیَّتَهَا من الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ».
حدثنی عبدالله بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِیِّ عن سَعِیدِ بن الْمُسَیَّبِ عن أبی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه أَنَّ النبی (صلی‌الله علیه وسلم) قال ما من مَوْلُودٍ یُولَدُ إلا وَالشَّیْطَانُ یَمَسُّهُ حین یُولَدُ فَیَسْتَهِلُّ صَارِخًا من مَسِّ الشَّیْطَانِ إِیَّاهُ إلا مَرْیَمَ وَابْنَهَا ثُمَّ یقول أبو هُرَیْرَةَ واقرؤوا إن شِئْتُمْ «وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِكَ وَذُرِّیَّتَهَا من الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»<ref>صحیح البخاری ج4، ص1655، ح4274، كتاب التفسیر بَاب «وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِكَ وَذُرِّیَّتَهَا من الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»</ref> ابوهریره از رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نقل كرده است كه فرمود: هیچ نوزادی به دنیا نمی‌آید، مگر این كه شیطان او را در هنگام به دنیا آمدن لمس می‌کند، پس نوزاد با صدای بلند از این كار شیطان گریه می‌کند؛ غیر از مریم و فرزندش. سپس ابوهریره می‌گفت: تا می‌توانید این آیه را بخوانید:
ابوهریره از رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نقل كرده است كه فرمود: هیچ نوزادی به دنیا نمی‌آید، مگر این كه شیطان او را در هنگام به دنیا آمدن لمس می‌کند، پس نوزاد با صدای بلند از این كار شیطان گریه می‌کند؛ غیر از مریم و فرزندش. سپس ابوهریره می‌گفت: تا می‌توانید این آیه را بخوانید:
«و مریم و فرزندانش را از (وسوسه‌های) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می‌دهم.»
«و مریم و فرزندانش را از (وسوسه‌های) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می‌دهم.»<ref>صحیح البخاری ج4، ص1655، ح4274، كتاب التفسیر بَاب «وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِكَ وَذُرِّیَّتَهَا من الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»</ref>


وی پس از نقل این روایت و روایات دیگری با همین مضمون گفته است:
وی پس از نقل این روایت و روایات دیگری با همین مضمون گفته است:
والاقتصارُ علی عیسی (علیه‌السلام)وأمُّه إیذاناً باستجابةِ دعاءِ امرأةَ عمرانَ علی أتّم وجه لیتوجه ارباب الحاج إلی الله تعالی بشراشرهم أو یقدر له ما یخصصه وعلی التقدیرین یَخْرُجُ النبیُّ صلی‌الله تعالی علیه وسلم من العمومِ فلا یَلْزِمُ تَفْضِیلُ عیسی علیه الصلاة والسلام فی هذا المعنی ویؤیّدُهُ خروجُ المتكلمِّ من عمومِ كلامِهِ وقد قال به جمع ویشهد له ماروی الجلال فی البهجة السنیة عن عكرمة قال: لما ولد النبی صلی‌الله تعالی علیه وسلم أشرقت الأرض نورا فقال إبلیس: لقد ولد اللیلة ولد یفسد علینا أمرنا فقالت له جنوده: لو ذهبت الیه فجاءه فركضه جبریل علیه والسلام فوقع بعدن.
والاقتصارُ علی عیسی (علیه‌السلام)وأمُّه إیذاناً باستجابةِ دعاءِ امرأةَ عمرانَ علی أتّم وجه لیتوجه ارباب الحاج إلی الله تعالی بشراشرهم أو یقدر له ما یخصصه وعلی التقدیرین یَخْرُجُ النبیُّ صلی‌الله تعالی علیه وسلم من العمومِ فلا یَلْزِمُ تَفْضِیلُ عیسی علیه الصلاة والسلام فی هذا المعنی ویؤیّدُهُ خروجُ المتكلمِّ من عمومِ كلامِهِ وقد قال به جمع ویشهد له ماروی الجلال فی البهجة السنیة عن عكرمة قال: لما ولد النبی صلی‌الله تعالی علیه وسلم أشرقت الأرض نورا فقال إبلیس: لقد ولد اللیلة ولد یفسد علینا أمرنا فقالت له جنوده: لو ذهبت الیه فجاءه فركضه جبریل علیه والسلام فوقع بعدن.
اكتفا به عیسی و مادرش، برای اعلام اجابت دعای همسر عمران به كامل ترین وجه آن است، تا این كه صاحبان حاجت به صورت كامل رو به خداوند بیاورند، یا با دادن این جایگاه ویژه از او تقدیر كند.
اكتفا به عیسی و مادرش، برای اعلام اجابت دعای همسر عمران به كامل ترین وجه آن است، تا این كه صاحبان حاجت به صورت كامل رو به خداوند بیاورند، یا با دادن این جایگاه ویژه از او تقدیر كند.
بنابر هر دو تقدیر، رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از این عموم خارج می‌شود، پس سبب برتری عسی (علیه‌السلام)در این مورد بر رسول‌ِخدا نمی‌شود. این مطلب را این قاعده تأیید می‌کند كه: عموم كلام شامل خود متكلم نمی‌شود. تعدادی همین نظر را داده‌اند، و روایتی را كه جلال در البهجة السنیة از عكرمه نقل كرده، بر این مطلب شهادت می‌دهد كه گفت: وقتی رسول‌ِخدا به دنیا آمد، نوری زمین را روشن كرد، پس ابلیس گفت: در این شب فرزندی به دنیا آمد كه كار ما را خراب خواهد كرد، لشكریانش به او گفتند: باید به سوی او برویم، پس جبرئیل آمد و او را با لگد به سرزمین عدن انداخت.
بنابر هر دو تقدیر، رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از این عموم خارج می‌شود، پس سبب برتری عسی (علیه‌السلام)در این مورد بر رسول‌ِخدا نمی‌شود. این مطلب را این قاعده تأیید می‌کند كه: عموم كلام شامل خود متكلم نمی‌شود. تعدادی همین نظر را داده‌اند، و روایتی را كه جلال در البهجة السنیة از عكرمه نقل كرده، بر این مطلب شهادت می‌دهد كه گفت: وقتی رسول‌ِخدا به دنیا آمد، نوری زمین را روشن كرد، پس ابلیس گفت: در این شب فرزندی به دنیا آمد كه كار ما را خراب خواهد كرد، لشكریانش به او گفتند: باید به سوی او برویم، پس جبرئیل آمد و او را با لگد به سرزمین عدن انداخت<ref>الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبدالله (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج3، ص138، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.</ref> حتی آنها كه قائل هستند كه عموم كلام شامل متكلم نیز می‌شوند، تصریح کرده‌اند كه اگر دلیل خاص وجود داشته باشد، تخصیص می‌خورد؛ چنانچه برخی از علمای اهل‌سنت با استفاده از همین قاعده در تفسیر روایت «لَا یَنْبَغِی لِقَوْمٍ فِیهِمْ أَبُو بَكْرٍ أَنْ یَؤُمَّهُمْ غَیْرُهُ» تصریح کرده‌اند كه این عموم شامل خود رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نمی‌شود:
الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبدالله (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج3، ص138، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
حتی آنها كه قائل هستند كه عموم كلام شامل متكلم نیز می‌شوند، تصریح کرده‌اند كه اگر دلیل خاص وجود داشته باشد، تخصیص می‌خورد؛ چنانچه برخی از علمای اهل‌سنت با استفاده از همین قاعده در تفسیر روایت «لَا یَنْبَغِی لِقَوْمٍ فِیهِمْ أَبُو بَكْرٍ أَنْ یَؤُمَّهُمْ غَیْرُهُ» تصریح کرده‌اند كه این عموم شامل خود رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نمی‌شود:
وَخَرَّجَ ت عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهَا وَعَنْ أَبَوَیْهَا أَنَّهَا قَالَتْ سَمِعْت رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله تَعَالَی عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ «لَا یَنْبَغِی لِقَوْمٍ فِیهِمْ أَبُو بَكْرٍ أَنْ یَؤُمَّهُمْ غَیْرُهُ»؛ لِأَنَّ مَدَارَ الْإِمَامَةِ عَلَی الْفَضِیلَةِ فَمَنْ هُوَ أَفْضَلُ فَهُوَ أَوْلَی بِالْإِمَامَةِ كَمَا فَصَّلْت فِی الْفِقْهِیَّةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مِنْ الْجَمِیعِ كَمَا تَقَدَّمَ وَیُمْكِنُ أَنْ یُشَارَ مِنْهُ الْإِمَامَةُ بِمَعْنَی الْخِلَافَةِ.
وَخَرَّجَ ت عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهَا وَعَنْ أَبَوَیْهَا أَنَّهَا قَالَتْ سَمِعْت رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله تَعَالَی عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ «لَا یَنْبَغِی لِقَوْمٍ فِیهِمْ أَبُو بَكْرٍ أَنْ یَؤُمَّهُمْ غَیْرُهُ»؛ لِأَنَّ مَدَارَ الْإِمَامَةِ عَلَی الْفَضِیلَةِ فَمَنْ هُوَ أَفْضَلُ فَهُوَ أَوْلَی بِالْإِمَامَةِ كَمَا فَصَّلْت فِی الْفِقْهِیَّةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مِنْ الْجَمِیعِ كَمَا تَقَدَّمَ وَیُمْكِنُ أَنْ یُشَارَ مِنْهُ الْإِمَامَةُ بِمَعْنَی الْخِلَافَةِ.
فَإِنْ قِیلَ قَرَّرَ فِی الْأُصُولِ أَنَّ الْمُتَكَلِّمَ دَاخِلٌ فِی عُمُومِ كَلَامِهِ فَیَلْزَمُ تَقْدِیمُ أَبِی بَكْرٍ عَلَی النَّبِیِّ صلی‌الله تَعَالَی عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الْإِمَامَةِ قُلْت قَرَّرَ فِیهِ أَیْضًا تَخْصِیصَ الْعَامِّ بِالْعَقْلِ وَالشَّرْعِ إذْ لَفْظُ قَوْمٍ یُمْكِنُ أَنْ یَكُونَ نَكِرَةً فِی سِیَاقِ النَّفْیِ وَلَوْ لَمْ یُعْتَبَرْ الْعُمُومُ فَلَا إشْكَالَ أَصْلًا. ثُمَّ إنَّهُ لِهَذَا عَیَّنَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله تَعَالَی عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِلْإِمَامَةِ فِی مَرَضِهِ.
فَإِنْ قِیلَ قَرَّرَ فِی الْأُصُولِ أَنَّ الْمُتَكَلِّمَ دَاخِلٌ فِی عُمُومِ كَلَامِهِ فَیَلْزَمُ تَقْدِیمُ أَبِی بَكْرٍ عَلَی النَّبِیِّ صلی‌الله تَعَالَی عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الْإِمَامَةِ قُلْت قَرَّرَ فِیهِ أَیْضًا تَخْصِیصَ الْعَامِّ بِالْعَقْلِ وَالشَّرْعِ إذْ لَفْظُ قَوْمٍ یُمْكِنُ أَنْ یَكُونَ نَكِرَةً فِی سِیَاقِ النَّفْیِ وَلَوْ لَمْ یُعْتَبَرْ الْعُمُومُ فَلَا إشْكَالَ أَصْلًا. ثُمَّ إنَّهُ لِهَذَا عَیَّنَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله تَعَالَی عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِلْإِمَامَةِ فِی مَرَضِهِ<ref>الخادمی، أبو سعید محمد بن محمد (متوفای 1156هـ) بریقة محمودیة، ج2، ص15، طبق برنامه الجامع الكبیر.</ref>ترمذی از عائشه نقل كرده است كه گفت: از رسول‌ِخدا شنیدم كه می‌گفت: «شایسته نیست كه در قومی ابوبكر حضور داشته باشد و دیگری امام شود». چرا كه مدار و معیار امامت بر فضیلت و برتری می‌چرخد، پس هر كس برتر از دیگران بود، پس او برای امامت شایسته‌تر است؛ چنانچه در فقه این مسأله به تفصل بیان شده است، پس ابوبكر از همه صحابه برتر است؛ چنانچه پیش‌ازاین نیز گذشت. ممكن است كه منظور از آن امامت به معنای خلافت باشد.
ترمذی از عائشه نقل كرده است كه گفت: از رسول‌ِخدا شنیدم كه می‌گفت: «شایسته نیست كه در قومی ابوبكر حضور داشته باشد و دیگری امام شود». چرا كه مدار و معیار امامت بر فضیلت و برتری می‌چرخد، پس هر كس برتر از دیگران بود، پس او برای امامت شایسته‌تر است؛ چنانچه در فقه این مسأله به تفصل بیان شده است، پس ابوبكر از همه صحابه برتر است؛ چنانچه پیش‌ازاین نیز گذشت. ممكن است كه منظور از آن امامت به معنای خلافت باشد.
اگر كسی بگوید كه در اصول این مطلب ثابت شده است كه عموم كلام متكلم شامل حال خودش می‌شود، پس لازم می‌آید كه ابوبكر بر رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نیز در امامت مقدم شود؛ در پاسخ می‌گویم: در علم اصول تخصیص عام با عقل و شرع نیز ثابت شده است؛ چرا كه لفظ قوم می‌تواند نكره در سیاق نفی باشد؛ اگر چه عموم كلام در آن اعتبار نشود، پس اصلا اشكالی نیست.
اگر كسی بگوید كه در اصول این مطلب ثابت شده است كه عموم كلام متكلم شامل حال خودش می‌شود، پس لازم می‌آید كه ابوبكر بر رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نیز در امامت مقدم شود؛ در پاسخ می‌گویم: در علم اصول تخصیص عام با عقل و شرع نیز ثابت شده است؛ چرا كه لفظ قوم می‌تواند نكره در سیاق نفی باشد؛ اگر چه عموم كلام در آن اعتبار نشود، پس اصلا اشكالی نیست.
به همین دلیل بود كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) ابوبكر را در هنگام بیماری اش برای امامت در نماز تعیین كرد.
به همین دلیل بود كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) ابوبكر را در هنگام بیماری اش برای امامت در نماز تعیین كرد.
<ref>الخادمی، أبو سعید محمد بن محمد (متوفای 1156هـ) بریقة محمودیة، ج2، ص15، طبق برنامه الجامع الكبیر.</ref>
البته واضح و روشن است كه هرگز نمی‌‌توان به صورت قطعی و مطلق گفت كه هیچگاه عموم كلام شامل متكلم می‌شود یا نمی‌شود؛ بلكه موارد فرق می‌کند؛ چنانچه در قرآن كریم از زبان خداوند عموماتی وجود دارد كه برخی از آنها شامل خداوند می‌شود و برخی دیگر نمی‌شود؛ مثلاً در آیه: «وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیم<ref>البقره/29</ref>» قطعاً شامل ذات خداوند می‌شود و خداوند به ذات خودش نیز عالم است؛ اما در مثل «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَیْ ء<ref>الزمر/62</ref>» قابل تصور نیست كه این عموم شامل خود خداوند نیز بشود. بنابراین باید به اصل كلام و قرائن موجود در كلام توجه كرد و سپس قضاوت نمود كه آیا عموم آن كلام شامل متكلم می‌شود یا خیر.
البته واضح و روشن است كه هرگز نمی‌‌توان به صورت قطعی و مطلق گفت كه هیچگاه عموم كلام شامل متكلم می‌شود یا نمی‌شود؛ بلكه موارد فرق می‌کند؛ چنانچه در قرآن كریم از زبان خداوند عموماتی وجود دارد كه برخی از آنها شامل خداوند می‌شود و برخی دیگر نمی‌شود؛ مثلاً در آیه: «وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیم . البقره/29» قطعاً شامل ذات خداوند می‌شود و خداوند به ذات خودش نیز عالم است؛ اما در مثل «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَیْ ء. الزمر/62» قابل تصور نیست كه این عموم شامل خود خداوند نیز بشود. بنابراین باید به اصل كلام و قرائن موجود در كلام توجه كرد و سپس قضاوت نمود كه آیا عموم آن كلام شامل متكلم می‌شود یا خیر.
محمد أمیر صنعانی در این باره می‌نویسد:
محمد أمیر صنعانی در این باره می‌نویسد:
وأقولُ تحقیقُ المسألةِ أن المتكلمَّ لا یخلو إما أن یَتَكَلَّمَ عن نفسِه كقوله «من لا یُكرم نفسَهُ لا یُكْرَم» وقول الآخر «مَنْ یَفْعَلِ الحسناتَ اللهُ یَشْكُرُها».
وأقولُ تحقیقُ المسألةِ أن المتكلمَّ لا یخلو إما أن یَتَكَلَّمَ عن نفسِه كقوله «من لا یُكرم نفسَهُ لا یُكْرَم» وقول الآخر «مَنْ یَفْعَلِ الحسناتَ اللهُ یَشْكُرُها».
فالمتكلمُ مشمولٌ بكلامِه مخبرٌ لنفسِه ولغیرِه ولیس الإخبارُ محصوراً فی إفادةِ الخطابِ بل المعانی المفادةُ للإخباراتِ كثیرةٌ فإن الواعظَ مخاطَبٌ غیرَه بمواعظِهِ وهو داخلٌ فی ذلك وإما أن یكونَ المتكلمُ رسولاً إلی المخاطبینِ مُتَكَلِّماً عن غیرِه فالظاهرُ خروجُه عن عمومِ الخطابِ مثلِ رُسُلِ السلطانِ إذا تَكَلَّمَتْ عنه وبَلَغَتْ أوامرَهُ ومن ذلك رُسُلُ اللهِ تعالی فإنّهم مبلغون عنه تعالی وقرینةُ الإرسالِ قاضیةٌ بخروجِهم عن اللفظِ وإن كان اللفظُ مِن حیثُ مادتِه یَصْدُقُ علیهم مثلُ: الناسُ والذین آمنوا.<ref>الأمیر الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، أصول الفقه المسمی إجابة السائل شرح بغیة الآمل، ج1، ص305، تحقیق: القاضی حسین بن أحمدالسیاغی و الدكتور حسن محمد مقبولی الأهدل، ناشر: مؤسسةالرسالة ـ بیروت ، الطبعة: الأولی، 1986م</ref>
فالمتكلمُ مشمولٌ بكلامِه مخبرٌ لنفسِه ولغیرِه ولیس الإخبارُ محصوراً فی إفادةِ الخطابِ بل المعانی المفادةُ للإخباراتِ كثیرةٌ فإن الواعظَ مخاطَبٌ غیرَه بمواعظِهِ وهو داخلٌ فی ذلك وإما أن یكونَ المتكلمُ رسولاً إلی المخاطبینِ مُتَكَلِّماً عن غیرِه فالظاهرُ خروجُه عن عمومِ الخطابِ مثلِ رُسُلِ السلطانِ إذا تَكَلَّمَتْ عنه وبَلَغَتْ أوامرَهُ ومن ذلك رُسُلُ اللهِ تعالی فإنّهم مبلغون عنه تعالی وقرینةُ الإرسالِ قاضیةٌ بخروجِهم عن اللفظِ وإن كان اللفظُ مِن حیثُ مادتِه یَصْدُقُ علیهم مثلُ: الناسُ والذین آمنوا<ref>الأمیر الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، أصول الفقه المسمی إجابة السائل شرح بغیة الآمل، ج1، ص305، تحقیق: القاضی حسین بن أحمدالسیاغی و الدكتور حسن محمد مقبولی الأهدل، ناشر: مؤسسةالرسالة ـ بیروت ، الطبعة: الأولی، 1986م</ref> من می‌گویم: تحقیق در این باره این است كه: متكلم یا از طرف خودش سخن می‌گوید: مثل این كه: هر كس احترام خودش را نگه ندارد، احترام نمی‌شود» و یا «هر كس كارهای نیك انجام دهد، خداوند از او سپاسگذاری می‌کند». در این موارد خود متكلم نیز شامل این كلام می‌شود، هم برای خودش گفته و هم برای دیگران. افاده خطاب، تنها فایده جملات خبریه نیست؛ بلكه برای جملات خبریه فواید بسیاری است، پس اگر واعظ دیگران را موعظه كند، خودش را نیز موعظه كرده است.
من می‌گویم: تحقیق در این باره این است كه: متكلم یا از طرف خودش سخن می‌گوید: مثل این كه: هر كس احترام خودش را نگه ندارد، احترام نمی‌شود» و یا «هر كس كارهای نیك انجام دهد، خداوند از او سپاسگذاری می‌کند». در این موارد خود متكلم نیز شامل این كلام می‌شود، هم برای خودش گفته و هم برای دیگران. افاده خطاب، تنها فایده جملات خبریه نیست؛ بلكه برای جملات خبریه فواید بسیاری است، پس اگر واعظ دیگران را موعظه كند، خودش را نیز موعظه كرده است.
اما اگر متكلم فرستاده كسی دیگری برای مخاطبین باشد و از طرف كس دیگری سخن بگوید، پس ظاهر این است كه خود او از عموم كلامش خارج است؛ مثل فرستاده‌های سلطان تا زمانی كه از سوی سلطان سخن بگوید و دستورات را برای مردم ابلاغ كند. از این قسم است پیامبران خدا؛ چرا كه آنها از طرف خدا مأمور تبلیغ هستند و قرینه ارسال، دلیل است برای خروج خود آنها از لفظ؛ اگر چه الفاظ از نظر ماده بر خود او نیز صدق می‌کند؛ مثل «الناس» و «الذین آمنوا» و...
اما اگر متكلم فرستاده كسی دیگری برای مخاطبین باشد و از طرف كس دیگری سخن بگوید، پس ظاهر این است كه خود او از عموم كلامش خارج است؛ مثل فرستاده‌های سلطان تا زمانی كه از سوی سلطان سخن بگوید و دستورات را برای مردم ابلاغ كند. از این قسم است پیامبران خدا؛ چرا كه آنها از طرف خدا مأمور تبلیغ هستند و قرینه ارسال، دلیل است برای خروج خود آنها از لفظ؛ اگر چه الفاظ از نظر ماده بر خود او نیز صدق می‌کند؛ مثل «الناس» و «الذین آمنوا» و...


خط ۷۳۳: خط ۷۲۲:
البته حنفی‌ها و وهابی‌ها نمی‌‌توانند چنین اشكالی به شیعیان داشته باشند؛ چرا كه بخاری دوران آنها اعتقاد دارد كه هیچ دلیلی وجود ندارد كه ثابت كند رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند باشد. و همین مطلب را از امام أحناف نعمان بن ثابت نیز نقل كرده است:
البته حنفی‌ها و وهابی‌ها نمی‌‌توانند چنین اشكالی به شیعیان داشته باشند؛ چرا كه بخاری دوران آنها اعتقاد دارد كه هیچ دلیلی وجود ندارد كه ثابت كند رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند باشد. و همین مطلب را از امام أحناف نعمان بن ثابت نیز نقل كرده است:
وأمرٌ ثالثٌ وأخیرُ أن الدكتورَ قد إدعی أنَّ النبیَّ (صلی‌الله علیه وسلم) أفضلُ الخلائقِ عند اللهِ علی الإطلاقِ. وهذه عقیدةٌ وهی لا تُثْبِتُ عندَه إلا بنصٍ قطعیِ الثبوتِ قطعیِ الدلالةِ أی بآیةٍ قطعیةِ الدلالةِ أو حدیثٍ متواترٍ قطعیِ الدلالةِ، فأینَ هذا النصُ الذی یَثْبُتُ كونُه (صلی‌الله علیه وسلم) أفضلَ الخلائقِ عنده الله علی الإطلاقِ؟
وأمرٌ ثالثٌ وأخیرُ أن الدكتورَ قد إدعی أنَّ النبیَّ (صلی‌الله علیه وسلم) أفضلُ الخلائقِ عند اللهِ علی الإطلاقِ. وهذه عقیدةٌ وهی لا تُثْبِتُ عندَه إلا بنصٍ قطعیِ الثبوتِ قطعیِ الدلالةِ أی بآیةٍ قطعیةِ الدلالةِ أو حدیثٍ متواترٍ قطعیِ الدلالةِ، فأینَ هذا النصُ الذی یَثْبُتُ كونُه (صلی‌الله علیه وسلم) أفضلَ الخلائقِ عنده الله علی الإطلاقِ؟
ومن المعلومِ أنَّ هذه القضیةَ مختلفٌ فیها بینَ العلماءِ وقد تَوَقَّفَ فیها الإمامُ أبو حنیفة رحمه الله تعالی.<ref>الألبانی، محمد ناصر الدین (متوفای1420هـ)، التوسل أنواعه وأحكامه، ج1، ص150، تحقیق: آلف بینها ونسقها محمد عید العباسی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة.</ref>
ومن المعلومِ أنَّ هذه القضیةَ مختلفٌ فیها بینَ العلماءِ وقد تَوَقَّفَ فیها الإمامُ أبو حنیفة رحمه الله تعالی<ref>الألبانی، محمد ناصر الدین (متوفای1420هـ)، التوسل أنواعه وأحكامه، ج1، ص150، تحقیق: آلف بینها ونسقها محمد عید العباسی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة.</ref>مطلب سوم و آخرین مطلب این كه: دكتر (الدكتور البوطی) ادعا كرده است كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بی هیچ قید و شرطی برترین خلق در نزد خداوند است. این عقیده ای است كه جز با نص قطعی الثبوت (صحیح السند) و قطعی الدلالة؛ یعنی یا با آیه قطعی الدلالة یا با حدیث متواتر قطعی الدلاله ثابت نمی‌شود؛ كجاست این نصی كه ثابت كند آن حضرت بی هیچ قید و شرطی برترین خلق خدا است؟
مطلب سوم و آخرین مطلب این كه: دكتر (الدكتور البوطی) ادعا كرده است كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بی هیچ قید و شرطی برترین خلق در نزد خداوند است. این عقیده ای است كه جز با نص قطعی الثبوت (صحیح السند) و قطعی الدلالة؛ یعنی یا با آیه قطعی الدلالة یا با حدیث متواتر قطعی الدلاله ثابت نمی‌شود؛ كجاست این نصی كه ثابت كند آن حضرت بی هیچ قید و شرطی برترین خلق خدا است؟
روشن است كه این قضیه در میان علما اختلافی است و امام ابوحنیفه این مطلب را قبول ندارد....
روشن است كه این قضیه در میان علما اختلافی است و امام ابوحنیفه این مطلب را قبول ندارد....


خط ۷۵۵: خط ۷۴۳:
البته این كلام علامه لكهنوی كاملا محتمل است؛ چرا كه وقتی عائشه می‌فهمد كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) امیرمؤمنان و فاطمه زهرا علیهما السلام را بیش از او پدرش دوست دارد، پیش پیامبر می‌آید و به شدت و با صدای بلند اعتراض می‌کند:
البته این كلام علامه لكهنوی كاملا محتمل است؛ چرا كه وقتی عائشه می‌فهمد كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) امیرمؤمنان و فاطمه زهرا علیهما السلام را بیش از او پدرش دوست دارد، پیش پیامبر می‌آید و به شدت و با صدای بلند اعتراض می‌کند:
احمد بن حنبل در مسند خود می‌نویسد:
احمد بن حنبل در مسند خود می‌نویسد:
حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ حَدَّثَنَا یُونُسُ حَدَّثَنَا الْعِیزَارُ بْنُ حُرَیْثٍ قَالَ قَالَ النُّعْمَانُ بْنُ بَشِیرٍ قَالَ اسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله عَلَیْهِ وَسَلَّمَ) فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِیًا وَهِیَ تَقُولُ وَاللَّهِ لَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ عَلِیًّا أَحَبُّ إِلَیْكَ مِنْ أَبِی وَمِنِّی مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثًا فَاسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ فَدَخَلَ فَأَهْوَی إِلَیْهَا فَقَالَ یَا بِنْتَ فُلَانَةَ أَلَا أَسْمَعُكِ تَرْفَعِینَ صَوْتَكِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله عَلَیْهِ وَسَلَّمَ).<ref>الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص275، ح18444، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.</ref>
حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ حَدَّثَنَا یُونُسُ حَدَّثَنَا الْعِیزَارُ بْنُ حُرَیْثٍ قَالَ قَالَ النُّعْمَانُ بْنُ بَشِیرٍ قَالَ اسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله عَلَیْهِ وَسَلَّمَ) فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِیًا وَهِیَ تَقُولُ وَاللَّهِ لَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ عَلِیًّا أَحَبُّ إِلَیْكَ مِنْ أَبِی وَمِنِّی مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثًا فَاسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ فَدَخَلَ فَأَهْوَی إِلَیْهَا فَقَالَ یَا بِنْتَ فُلَانَةَ أَلَا أَسْمَعُكِ تَرْفَعِینَ صَوْتَكِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله عَلَیْهِ وَسَلَّمَ).<ref>الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص275، ح18444، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.</ref> نعمان بن بشیر نقل كرده است كه در یكی از روزها، «ابو بكر» برای تشرّف به حضور رسول اكرم (صلی‌الله علیه و وسلم) اجازه می‌خواست كه همزمان صدای «عایشه» را شنید كه فریاد می‌زند! به خدا سوگند! اینك متوجه شدم كه علی (علیه‌السلام) از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است- و این جمله را دو بار یا سه بار تكرار كرد-.
نعمان بن بشیر نقل كرده است كه در یكی از روزها، «ابو بكر» برای تشرّف به حضور رسول اكرم (صلی‌الله علیه و وسلم) اجازه می‌خواست كه همزمان صدای «عایشه» را شنید كه فریاد می‌زند! به خدا سوگند! اینك متوجه شدم كه علی (علیه‌السلام) از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است- و این جمله را دو بار یا سه بار تكرار كرد-.
ابو بكر، پس از اذن ورود داخل منزل شد و به «عایشه» حمله برده و گفت: ای دختر فلانه! مبادا بشنوم كه صدایت را با فریاد بلند كرده و بر سر رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) داد می‌زنی!
ابو بكر، پس از اذن ورود داخل منزل شد و به «عایشه» حمله برده و گفت: ای دختر فلانه! مبادا بشنوم كه صدایت را با فریاد بلند كرده و بر سر رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) داد می‌زنی!


خط ۷۷۵: خط ۷۶۲:
این حدیث را أبوكریب از أشجعی و همچنین نصر بن علی از أبوحمد از سفیان نقل کرده‌اند؛ تنها با یك تفاوت در حدیث هر دوی آمده است كه عائشه گفت: ما از دو تكه نان سیاه سیر نمی‌‌شدیم.
این حدیث را أبوكریب از أشجعی و همچنین نصر بن علی از أبوحمد از سفیان نقل کرده‌اند؛ تنها با یك تفاوت در حدیث هر دوی آمده است كه عائشه گفت: ما از دو تكه نان سیاه سیر نمی‌‌شدیم.


طبیعی است كه عائشه از دادن مرغ به امیرمؤمنان (علیه‌السلام)به شدت ناراحت شده باشد؛ به‌ویژه كه وقتی او دعا كرد و از خداوند خواست كه این شخص را پدر من قرار دهد و این مرغ نصیب پدر من شود؛ اما خداوند نپذیرفت و نیز وقتی ابوبكر به در خانه آمد تا از این غذا بخورد، رسول‌ِخدا او را از در خانه اش دور كرد و اجازه ورود به او را نداد. خود عائشه نیز از این غذا قطعاً نخورده است؛ بنابراین با داد و فریاد اعتراض كرده است كه چرا رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، علی بن ابی‌طالب و صدیقه طاهره (سلام الله علیهما) را از او و پدرش بیشتر دوست دارد.!
طبیعی است كه عائشه از دادن مرغ به امیرمؤمنان (علیه‌السلام)به شدت ناراحت شده باشد؛ به‌ویژه كه وقتی او دعا كرد و از خداوند خواست كه این شخص را پدر من قرار دهد و این مرغ نصیب پدر من شود؛ اما خداوند نپذیرفت و نیز وقتی ابوبكر به در خانه آمد تا از این غذا بخورد، رسول‌ِخدا او را از در خانه اش دور كرد و اجازه ورود به او را نداد. خود عائشه نیز از این غذا قطعاً نخورده است؛ بنابراین با داد و فریاد اعتراض كرده است كه چرا رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، علی بن ابی‌طالب و صدیقه طاهره (سلام الله علیهما) را از او و پدرش بیشتر دوست دارد.!<br>
 
غافل از این كه این غذا تنها نصیب كسی می‌شد كه محبوب‌ترین مخلوق خداوند است و دیگران حق خوردن از آن را نداشته‌اند.
غافل از این كه این غذا تنها نصیب كسی می‌شد كه محبوب‌ترین مخلوق خداوند است و دیگران حق خوردن از آن را نداشته‌اند.
همچنین طبق برخی از روایات رسول‌ِخدا دعا كرد كه خداوند غذای از غذاهای بهشت را نصیب او و امیرمؤمنان (علیه‌السلام)نماید. ابن عساكر دمشقی می‌نویسد:
همچنین طبق برخی از روایات رسول‌ِخدا دعا كرد كه خداوند غذای از غذاهای بهشت را نصیب او و امیرمؤمنان (علیه‌السلام)نماید. ابن عساكر دمشقی می‌نویسد:
... حَدَّثَنِی أَنَسُ بنُ مَالِكٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ أَحْجُبُ النَّبِیَّ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: اللَّهُمَّ أَطْعِمْنَا مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ، فَأُتِیَ بِلَحْمِ طَیْرٍ مَشْوِیَ فَوُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ ائْتِنَا بِمَنْ تُحِبُّهُ وَیُحِبُّكَ وَیُحِبُّ نَبِیكَ قَالَ أَنَسٌ: فَخَرَجْتُ فَإِذَا عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْبَابِ، فَاسْتَأْذَنَنِی فَلَمْ آذَنْ لَهُ....<ref>ابن عساكر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفای571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذكر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج15، ص200، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفكر - بیروت - 1995.</ref>
... حَدَّثَنِی أَنَسُ بنُ مَالِكٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ أَحْجُبُ النَّبِیَّ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: اللَّهُمَّ أَطْعِمْنَا مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ، فَأُتِیَ بِلَحْمِ طَیْرٍ مَشْوِیَ فَوُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ ائْتِنَا بِمَنْ تُحِبُّهُ وَیُحِبُّكَ وَیُحِبُّ نَبِیكَ قَالَ أَنَسٌ: فَخَرَجْتُ فَإِذَا عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْبَابِ، فَاسْتَأْذَنَنِی فَلَمْ آذَنْ لَهُ....<ref>ابن عساكر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفای571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذكر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج15، ص200، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفكر - بیروت - 1995.</ref>از أنس بن مالك روایت شده است كه گفت: من دربان رسول‌ِخدا بودیم، پس از او شنیدم كه می‌گفت: «خداوندا غذای از غذاهای بهشتی را نصیب ما بگردان» پس گوشت مرغ بریان شده ای آوردند و در جلوی آن حضرت قرار دادند، پس گفت: «خدایا كسی را بیاور پیش من كه تو او را دوست دارد و او نیز تو و رسولت را دوست دارد». أنس گفت: پس خارج شدم دیدم كه علی (علیه‌السلام) جلوی در است؛ اجازه ورود گرفت؛ ولی من اجازه ندادم.....
از أنس بن مالك روایت شده است كه گفت: من دربان رسول‌ِخدا بودیم، پس از او شنیدم كه می‌گفت: «خداوندا غذای از غذاهای بهشتی را نصیب ما بگردان» پس گوشت مرغ بریان شده ای آوردند و در جلوی آن حضرت قرار دادند، پس گفت: «خدایا كسی را بیاور پیش من كه تو او را دوست دارد و او نیز تو و رسولت را دوست دارد». أنس گفت: پس خارج شدم دیدم كه علی (علیه‌السلام) جلوی در است؛ اجازه ورود گرفت؛ ولی من اجازه ندادم.....


طبیعی است كه هر كس شایسته این غذای بهشتی نیست.
طبیعی است كه هر كس شایسته این غذای بهشتی نیست.
ثانیا: متأسفانه ابن تیمیه اصل روایات طیر را نخوانده و یا اگر خوانده تعصب زیاد، حجابی ضخیم جلوی عقل و فكر او كشیده و گرنه در اصل روایت به صراحت آمده است كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) منتظر امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بوده است.
ثانیا: متأسفانه ابن تیمیه اصل روایات طیر را نخوانده و یا اگر خوانده تعصب زیاد، حجابی ضخیم جلوی عقل و فكر او كشیده و گرنه در اصل روایت به صراحت آمده است كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) منتظر امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بوده است.
اگر رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا را نمی‌شناخت، چرا ابوبكر و عمر را رد كرد؟ چنانچه پیش‌ازاین ثابت كردیم كه با سند صحیح این قضیه در منابع اهل‌سنت نقل شده است:
اگر رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا را نمی‌شناخت، چرا ابوبكر و عمر را رد كرد؟ چنانچه پیش‌ازاین ثابت كردیم كه با سند صحیح این قضیه در منابع اهل‌سنت نقل شده است:
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ السُّدِّیِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِیَّ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِكَ یَأْكُلُ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَذِنَ لَهُ<ref>مسند أبی یعلی ج7، ص105 ؛ النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.</ref>.
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ السُّدِّیِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِیَّ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِكَ یَأْكُلُ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَذِنَ لَهُ<ref>مسند أبی یعلی ج7، ص105 ؛ النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.</ref>.ابن تیمیه در اشكال پنجم نیز تقریبا همان اشكال چهارم را تكرار كرده و در ادامه می‌گوید:
 
ابن تیمیه در اشكال پنجم نیز تقریبا همان اشكال چهارم را تكرار كرده و در ادامه می‌گوید:
و لو سَمّی علیاً لأستراحَ أنسُ من الرجاءِ الباطلِ و لم یَغْلِقُ البابَ فی وجهِ علیٍّ
و لو سَمّی علیاً لأستراحَ أنسُ من الرجاءِ الباطلِ و لم یَغْلِقُ البابَ فی وجهِ علیٍّ
اگر رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نام علی را می‌برد، أنس از امید باطل راحت می‌شد و در را بر روی علی نمی‌‌بست....
اگر رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نام علی را می‌برد، أنس از امید باطل راحت می‌شد و در را بر روی علی نمی‌‌بست....
خط ۸۱۰: خط ۷۹۵:
رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به صورت مطلق فرمودند كه «خدایا محبوب‌ترین مخلوقت را نزد بیاور تا از این مرغ نوش‌جان كند». اگر كسی بخواهد این اطلاق را تخصیص بزنند باید دلیل و مدرك ارائه كند، بدون دلیل و مدرك تخصیص اطلاق و تقیید عموم كلام رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) جایز نیست.<br>
رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به صورت مطلق فرمودند كه «خدایا محبوب‌ترین مخلوقت را نزد بیاور تا از این مرغ نوش‌جان كند». اگر كسی بخواهد این اطلاق را تخصیص بزنند باید دلیل و مدرك ارائه كند، بدون دلیل و مدرك تخصیص اطلاق و تقیید عموم كلام رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) جایز نیست.<br>


مرحوم مظفر در پاسخ این شبهه می‌نویسد:
مرحوم مظفر در پاسخ این شبهه می‌نویسد:
إن الإطلاقَ مع عدمِ القرینةِ علی الخصوصِ یُفیدُ العمومَ فی مثلِ المقام، ألا تُری أنَّ كلمةَ الشهادةِ تَدُلُّ علی التوحیدِ؟ وبمقتضی ما ذكره ینبغی أن لا تَدُلَّ علیه لإمكانِ الاستفسارِ بأنّه لا إله إلا هو فی كلِ شئٍ أو فی السماءِ أو فی الأرضِ، إلی غیرِ ذلك فلا تُفیدُ نفیَ الشركِ مطلقاً، وهذا لا یقوله عارفٌ.
إن الإطلاقَ مع عدمِ القرینةِ علی الخصوصِ یُفیدُ العمومَ فی مثلِ المقام، ألا تُری أنَّ كلمةَ الشهادةِ تَدُلُّ علی التوحیدِ؟ وبمقتضی ما ذكره ینبغی أن لا تَدُلَّ علیه لإمكانِ الاستفسارِ بأنّه لا إله إلا هو فی كلِ شئٍ أو فی السماءِ أو فی الأرضِ، إلی غیرِ ذلك فلا تُفیدُ نفیَ الشركِ مطلقاً، وهذا لا یقوله عارفٌ.
اطلاق با نبود قرینه ای كه بر خصوص دلالت دارد در مثل چنین مقامی عمومیت را می‌رساند. نمی‌‌بینی كه كلمه شهادت ( لا إله ا لا الله ) توحید مطلق را می‌رساند؟ در صورتی كه مطابق گفتار بالا می‌توان گفت: كه بر توحید مطلق دلالت ندارد، زیرا می‌توان استفسار نمود كه آیا در همه چیز معبودی جز او نیست یا فقط در آسمان یا در زمین و امثال آن؟ بنابر این نفی مطلق شرك ( واثبات مطلق توحید ) را نمی‌‌رساند! و این مطلبی است كه هیچ عارف و خداشناسی نمی‌‌گوید ).<br>
اطلاق با نبود قرینه ای كه بر خصوص دلالت دارد در مثل چنین مقامی عمومیت را می‌رساند. نمی‌‌بینی كه كلمه شهادت ( لا إله ا لا الله ) توحید مطلق را می‌رساند؟ در صورتی كه مطابق گفتار بالا می‌توان گفت: كه بر توحید مطلق دلالت ندارد، زیرا می‌توان استفسار نمود كه آیا در همه چیز معبودی جز او نیست یا فقط در آسمان یا در زمین و امثال آن؟ بنابر این نفی مطلق شرك ( واثبات مطلق توحید ) را نمی‌‌رساند! و این مطلبی است كه هیچ عارف و خداشناسی نمی‌‌گوید ).<br>
خط ۸۵۶: خط ۸۴۱:


===اشكال دهم: رسول‌ِخدا عادت نداشت كه تنها غذا بخورد. ===
===اشكال دهم: رسول‌ِخدا عادت نداشت كه تنها غذا بخورد. ===
رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عادت نداشت كه تنها غذا بخورد: ملا علی هروی در ذیل روایت طیر اشكال خنده‌داری را از حسین بن عبدالله طیبی شارح كتاب مشكاة المصابیح نقل می‌کند كه چون رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، از خداوند چنین درخواستی كرد، پس منظور رسول‌ِخدا محبوب‌ترین فرد در نزد خداوند از میان پسر عموهایش بوده: قال الطیبیُّ: والوجهُ الذی یقتضیه المقامَ هو الوجه الثانی (ای أنه أراد به أحبَّ خلقِه إلیه من بنی عَمِّه وذویه) لأنه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) كان یَكْرِهُ أن یأكلَ وحدَهُ لأنه لیس من شیمةِ أهل المُروءاتِ، فطلب من الله تعالی أن یُؤتِیَ له من یُؤاكِلُه وكان ذلك براً وإحساناً منه إلیه وأبرَّ المَبَرّات بذوی الرحم وصلتِه، كأنه قال: بأحبِّ خلقكَ إلیكَ من ذوی القرابَةِ القریبةِ ومن هو أولی بإحسانی وبری إلیه. طیبی گفته: دیدگاهی كه شایسته این روایت است، دیدگاه دوم است (یعنی این كه منظور رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق از بین پسر عموها و خانواده‌اش بوده)؛ چرا كه رسول‌ِخدا دوست نداشت، تنهائی غذا بخورد؛ زیرا این كار از اخلاق اهل مروت نیست، پس رسول‌ِخدا از خداوند خواست تا كسی را بیاورد تا با او غذا بخورد. و این كار، نیكی و احسان از جانب آن حضرت به آن شخص بود، و برترین نیكی و احسان این است كه به نزدیكان و خانواده انسان باشد؛ مثل این كه رسول‌ِخدا گفته باشد: خدایا محبوب‌ترین مخلوق از میان فامیل‌های نزدیكم را كه از همه شایسته‌تر به نیكی و احسان من باشد، نزدم بیاور....
رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عادت نداشت كه تنها غذا بخورد: ملا علی هروی در ذیل روایت طیر اشكال خنده‌داری را از حسین بن عبدالله طیبی شارح كتاب مشكاة المصابیح نقل می‌کند كه چون رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، از خداوند چنین درخواستی كرد، پس منظور رسول‌ِخدا محبوب‌ترین فرد در نزد خداوند از میان پسر عموهایش بوده: قال الطیبیُّ: والوجهُ الذی یقتضیه المقامَ هو الوجه الثانی (ای أنه أراد به أحبَّ خلقِه إلیه من بنی عَمِّه وذویه) لأنه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) كان یَكْرِهُ أن یأكلَ وحدَهُ لأنه لیس من شیمةِ أهل المُروءاتِ، فطلب من الله تعالی أن یُؤتِیَ له من یُؤاكِلُه وكان ذلك براً وإحساناً منه إلیه وأبرَّ المَبَرّات بذوی الرحم وصلتِه، كأنه قال: بأحبِّ خلقكَ إلیكَ من ذوی القرابَةِ القریبةِ ومن هو أولی بإحسانی وبری إلیه. طیبی گفته: دیدگاهی كه شایسته این روایت است، دیدگاه دوم است (یعنی این كه منظور رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق از بین پسر عموها و خانواده‌اش بوده)؛ چرا كه رسول‌ِخدا دوست نداشت، تنهائی غذا بخورد؛ زیرا این كار از اخلاق اهل مروت نیست، پس رسول‌ِخدا از خداوند خواست تا كسی را بیاورد تا با او غذا بخورد. و این كار، نیكی و احسان از جانب آن حضرت به آن شخص بود، و برترین نیكی و احسان این است كه به نزدیكان و خانواده انسان باشد؛ مثل این كه رسول‌ِخدا گفته باشد: خدایا محبوب‌ترین مخلوق از میان فامیل‌های نزدیكم را كه از همه شایسته‌تر به نیكی و احسان من باشد، نزدم بیاور....
بعد خود ملا علی هروی در پاسخ او می‌نویسد:
بعد خود ملا علی هروی در پاسخ او می‌نویسد:
وفیه أن لا شكَّ أن العمَ أولی، من إبنِه وكذا البنتَ وأولادَها فی أمرِ البِرِّ والإحسانِ، علی أن قولَ الطیبی هذا إنما یُتِمُّ إذا لم یكن أحدٌ هناك مِمَّن یؤاكِلُه ولا شكَّ فی وجودِه، لا سیما وأنسُ حاضرٌ وهو خادِمُهُ ولم یكن من عادتِه أنه لا یَأكُلُ مَعَهُ<ref>ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.</ref>
وفیه أن لا شكَّ أن العمَ أولی، من إبنِه وكذا البنتَ وأولادَها فی أمرِ البِرِّ والإحسانِ، علی أن قولَ الطیبی هذا إنما یُتِمُّ إذا لم یكن أحدٌ هناك مِمَّن یؤاكِلُه ولا شكَّ فی وجودِه، لا سیما وأنسُ حاضرٌ وهو خادِمُهُ ولم یكن من عادتِه أنه لا یَأكُلُ مَعَهُ<ref>ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.</ref>
confirmed
۲٬۲۰۰

ویرایش