confirmed، مدیران
۳۷٬۳۵۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
زندگی مادی خانواده استاد مصباح، در سطح پائینی بود ولی عشق به خاندان پیامبر در دل و جان این خانواده موج میزد و در دورانی که خفقان رضاخانی بر همه جا سایه گسترده بود و بر پایی هر گونه مراسم عزاداری جرم به شمار میآمد، در شبهای [[محرم]]، در زیرزمین منزل ایشان، مجلس سوگواری برای سالار شهیدان بر پا میشد و نیز شبهای [[جمعه]]، در منزل پدر بزرگ ایشان حاج علی اکبر گیوهچی یزدی [[دعای کمیل]] خوانده میشد و هر صبح جمعه نیز دعای ندبه برگزار میگشت؛ به گونهای که پدر استاد، [[دعای ندبه]] را از حفظ قرائت میکرد. | زندگی مادی خانواده استاد مصباح، در سطح پائینی بود ولی عشق به خاندان پیامبر در دل و جان این خانواده موج میزد و در دورانی که خفقان رضاخانی بر همه جا سایه گسترده بود و بر پایی هر گونه مراسم عزاداری جرم به شمار میآمد، در شبهای [[محرم]]، در زیرزمین منزل ایشان، مجلس سوگواری برای سالار شهیدان بر پا میشد و نیز شبهای [[جمعه]]، در منزل پدر بزرگ ایشان حاج علی اکبر گیوهچی یزدی [[دعای کمیل]] خوانده میشد و هر صبح جمعه نیز دعای ندبه برگزار میگشت؛ به گونهای که پدر استاد، [[دعای ندبه]] را از حفظ قرائت میکرد. | ||
=دوران تحصیل= | == دوران تحصیل == | ||
استاد مصباح یزدی که در دامان چنین خانوادهای پرورده شده بود، با ورود به دبستان، همه ساله، شاگرد ممتاز مدرسه شناخته میشد و این مسأله باعث شده بود که مورد محبت فراوان معلمان واقع شود. در روزگاری که استاد، دوره دبستان را میگذرانید، جامعه، اقبالی به [[علوم اسلامی|علوم دینی]] نشان نمیداد. تبلیغات رضا خانی، میکوشید تا نسل جوان را نسبت به روحانیّت بدبین کند. پر واضح است در چنین فضایی، چنانچه شاگرد ممتازی چون محمد تقی مصباح یزدی بخواهد به تحصیلات حوزوی روی آورد، شگفتی همشاگردیها و استادان و معلمان را بر خواهد انگیخت! از سوی دیگر، جذبه معنوی «مرحوم حاج شیخ احمد آخوندی» که از خویشاوندان مادری استاد و مقیم [[نجف|نجف]] بود و گهگاه برای سرکشی موقوفهای که متولی آن بود، به یزد میآمد و میهمان خانواده استاد میشد، شیفتگی وی به تحصیل علوم دینی را دو چندان میساخت. | |||
رؤیای ورود به حوزه، در سال تحصیلی ۲۶ ـ ۱۳۲۵ که دوره ابتدایی ایشان پایان یافته بود، متحقّق شد؛ آن هم در تابستان! فصلی که نوجوانان را به تفریح و سرگرمیهای جذّاب فرا میخواند! امّا شیفتگی استاد، او را به یکی از حجرههای مدرسه شفیعیه یزد کشاند. همّت و جدیت او باعث شد که مقدمات و سطوح متوسطه را در مدت چهار سال فرا گیرد. در همین سالها بود که «حاج شیخ احمد آخوندی» دیگر بار به یزد آمد و با مشاهده تلاش شایان طلبه جوان، او را برای هجرت به [[نجف اشرف|نجف اشرف]] و ادامه تحصیل در آن حوزه سترگ، تشویق کرد. همچنین خانواده او را به منظور حمایت از او به مهاجرت به نجف، ترغیب نمود. | |||
این گونه بود که اعضای خانواده، همگی در اواخر سال ۱۳۳۰ رهسپار نجف شدند. شش ماه گذشت و وضع مالی خانواده نابسامان شد و تلاشهای پدر برای کسب در آمد کارگر نیفتاد و آنان مجبور به بازگشت به ایران شدند. والدین استاد به دلیل دلبستگی فراوان به وی، حاضر نشدند که او به تنهایی در نجف بماند و به ناچار، ایشان نیز رهسپار ایران شد. پس از پا نهادن به [[ایران]] به تهران آمد و تابستان آنسال را همراه با خانواده در [[تهران]] ماند. | |||
این گونه بود که اعضای خانواده، همگی در اواخر سال ۱۳۳۰ رهسپار نجف شدند. شش ماه گذشت و وضع مالی خانواده نابسامان شد و تلاشهای پدر برای کسب در آمد کارگر نیفتاد و آنان مجبور به بازگشت به ایران شدند. والدین استاد به دلیل دلبستگی فراوان به وی، حاضر نشدند که او به تنهایی در نجف بماند و به ناچار، ایشان نیز رهسپار ایران شد. پس از پا نهادن به [[ایران]] به تهران آمد و تابستان | |||
بیست روز مانده به آغاز درسها، در حالی که توانسته بود رضایت خانواده را جلب کند، راهی [[قم]] شد و پس از مدتی، با سختی فراوان، توانست در [[مدرسه فیضیه]]، حجره بگیرد و در دروس «مکاسب»، «کفایه» و «منظومه» شرکت کند. در این دوره چنان مطالعه و مباحثه وقت او را پر کرده بود که به گفته خود، در شبانه روز، پنج یا شش ساعت برای خواب باقی مانده بود. | بیست روز مانده به آغاز درسها، در حالی که توانسته بود رضایت خانواده را جلب کند، راهی [[قم]] شد و پس از مدتی، با سختی فراوان، توانست در [[مدرسه فیضیه]]، حجره بگیرد و در دروس «مکاسب»، «کفایه» و «منظومه» شرکت کند. در این دوره چنان مطالعه و مباحثه وقت او را پر کرده بود که به گفته خود، در شبانه روز، پنج یا شش ساعت برای خواب باقی مانده بود. |