۸۷٬۱۹۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[علی بن ابی طالب بن ابیطالب (ع)' به '[[علی بن ابی طالب') |
جز (جایگزینی متن - '[[علی بن ابی طالب(علیهالسلام)' به '[[علی بن ابی طالب') |
||
خط ۱۶۵: | خط ۱۶۵: | ||
=== حضور علی(علیهالسلام) در حکومت === | === حضور علی(علیهالسلام) در حکومت === | ||
وحدت امت اسلامی برای علی(علیهالسلام) چنان مهم بود که خلیفه دوم هنگامی که میخواهد مدینه را به مقصد رسیدگی به امور مهم مسلمانان ترک گوید، علی(علیهالسلام) را جانشین خود در مدینه قرار میدهد و مردم را به پیروی از وی ملزم میکند. با این که [[علی بن ابی طالب | وحدت امت اسلامی برای علی(علیهالسلام) چنان مهم بود که خلیفه دوم هنگامی که میخواهد مدینه را به مقصد رسیدگی به امور مهم مسلمانان ترک گوید، علی(علیهالسلام) را جانشین خود در مدینه قرار میدهد و مردم را به پیروی از وی ملزم میکند. با این که [[علی بن ابی طالب]] حقش را غصب شده میبیند، درباره آنچه به وحدت و سرنوشت امت اسلامی مربوط میشود، کوتاهی نمیورزد؛ بنابراین، امام علی(علیهالسلام) در طول خلافت عمر بن خطاب سه بار به جانشینی وی در مدینه و اداره این شهر منصوب شده است:<br> | ||
# یکی از مواردی که خلیفه علی(علیهالسلام) را به طور رسمی در مدینه جانشین خود کرد، هنگامی بود که به حرکت به سوی شام تصمیم گرفت.<ref>«كان سبب قدوم عمر الی الشام ن ابا عبيدة حصر بيت المقدس فطلب اهله منه ن يصالحهم علی صلح اهل مدن الشام و أن يكون المتولی للعقد عمر بن خطاب، فكتب اليه بذالك فسار عن المدينه واستخلف عليه علی بن ابی طالب» (ابن اثير، الكامل فی التاريخ، بيروت، دار الفكر، ج 2، ص 348، ذكر فتح بيت المقدس، عبد الرحمن ابن خلدون، تاريخ، ج2، قسمت 2، ص 91; محمد طبری، ج 3، ص 480).</ref> خلیفه در این زمان میان لشکریان مدینه خطبهای را قرائت کرد و پس از حمد خدا گفت: '''ایها الناس إنی خارج الی الشام للامر الذی قد علمتم، ولو لا أنی اخاف علی المسلمین لما خرجت، و هذا علی بن ابیطالب رضی الله عنه بالمدینه، فانظروا ان حزبکم امر علیکم به و احتکموا الیه فی امورکم واسمعوا له و اطیعوا، أفهمتم ما امرتکم به؟ فقالوا: نعم سمعاً و طاعة''' <ref>احمد بن اعثم کوفی، ج 1، ص 225.</ref><br> | # یکی از مواردی که خلیفه علی(علیهالسلام) را به طور رسمی در مدینه جانشین خود کرد، هنگامی بود که به حرکت به سوی شام تصمیم گرفت.<ref>«كان سبب قدوم عمر الی الشام ن ابا عبيدة حصر بيت المقدس فطلب اهله منه ن يصالحهم علی صلح اهل مدن الشام و أن يكون المتولی للعقد عمر بن خطاب، فكتب اليه بذالك فسار عن المدينه واستخلف عليه علی بن ابی طالب» (ابن اثير، الكامل فی التاريخ، بيروت، دار الفكر، ج 2، ص 348، ذكر فتح بيت المقدس، عبد الرحمن ابن خلدون، تاريخ، ج2، قسمت 2، ص 91; محمد طبری، ج 3، ص 480).</ref> خلیفه در این زمان میان لشکریان مدینه خطبهای را قرائت کرد و پس از حمد خدا گفت: '''ایها الناس إنی خارج الی الشام للامر الذی قد علمتم، ولو لا أنی اخاف علی المسلمین لما خرجت، و هذا علی بن ابیطالب رضی الله عنه بالمدینه، فانظروا ان حزبکم امر علیکم به و احتکموا الیه فی امورکم واسمعوا له و اطیعوا، أفهمتم ما امرتکم به؟ فقالوا: نعم سمعاً و طاعة''' <ref>احمد بن اعثم کوفی، ج 1، ص 225.</ref><br> | ||
خط ۲۰۴: | خط ۲۰۴: | ||
=== هـ. علی(علیهالسلام) مرجع علمی === | === هـ. علی(علیهالسلام) مرجع علمی === | ||
گسترش اسلام پس از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و گذشت زمان باعث شد تا مسلمانان با برخی پدیدههای تازه روبه رو شوند که حکم آنها در قرآن و روایات پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) وجود نداشت. مسلمانان در حل چنین مسائلی با مشکلاتی مواجه شدند. برخی از اصحاب دربرخورد با این گونه موارد به جای تمسک به قرآن و روایات به ظن و گمان یا به رأی خود عمل میکردند. علی(علیهالسلام) که اعلم امت اسلام و دروازه شهر علم پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود.<ref>متقی هندی، ج 11، ص 600 و 614؛ به ابن ابی الحدید، ج 7، ص 218؛ محمدباقرمجلسی، ج 3، ص 118</ref>، به کمک خلفا از جمله عمر که از حل پدیدههای تازه ناتوان میشد، میشتافت و حکم الاهی را بیان میکرد تا آن جا که شعار '''«لو لاعلی لهلک عمر»'''.<ref>امینی، ج 3، ص 97.</ref> شنیده شد.<br> | گسترش اسلام پس از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و گذشت زمان باعث شد تا مسلمانان با برخی پدیدههای تازه روبه رو شوند که حکم آنها در قرآن و روایات پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) وجود نداشت. مسلمانان در حل چنین مسائلی با مشکلاتی مواجه شدند. برخی از اصحاب دربرخورد با این گونه موارد به جای تمسک به قرآن و روایات به ظن و گمان یا به رأی خود عمل میکردند. علی(علیهالسلام) که اعلم امت اسلام و دروازه شهر علم پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود.<ref>متقی هندی، ج 11، ص 600 و 614؛ به ابن ابی الحدید، ج 7، ص 218؛ محمدباقرمجلسی، ج 3، ص 118</ref>، به کمک خلفا از جمله عمر که از حل پدیدههای تازه ناتوان میشد، میشتافت و حکم الاهی را بیان میکرد تا آن جا که شعار '''«لو لاعلی لهلک عمر»'''.<ref>امینی، ج 3، ص 97.</ref> شنیده شد.<br> | ||
تاریخ، بسیاری از همیاریهای [[علی بن ابی طالب | تاریخ، بسیاری از همیاریهای [[علی بن ابی طالب]] را دراینباره بیان کرده، و از زبان [[معاویه]] نیز آمده است که هرگاه برای عمر مشکلی پیش میآمد، نزد علی(علیهالسلام) میرفت.<ref>همان، ص 98؛ احمد طبری، ص79</ref> و حضرت نیز عالمانه پاسخ میداد؛ البته خلفا از پرسیدن احکام شرعی از امام(علیهالسلام) ابایی نداشتند تا آن جا که گاهی در حضور مردم از امام(علیهالسلام)سؤال کردند و پاسخ میگرفتند و حتی در برخی موارد، مورد سرزنش اطرافیان قرار میگرفتند؛ برای مثال، دو نفر، از خلیفه دوم در مورد طلاق پرسیدند. عمر به عقب نگریست و پرسید: «ای علی! نظر تو در این مورد چیست؟» امام (علیهالسلام) با دو انگشت خود اشاره کرد و به این وسیله پاسخ داد. عمر جواب امام(علیهالسلام) را به پرسشگران رسانید آنها اعتراض کردند که «ما از تو میپرسیم، آنگاه تو از دیگری میپرسی؟» عمر گفت: آیا پاسخدهنده را میشناسید؟ وی علیبنابیطالب(علیهالسلام)است و من از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که ایمان علی(علیهالسلام) از وزن آسمانها و زمین سنگینتر است.<ref>مجلسی، ج 40، ص 119.</ref><br> | ||
گروهی از عالمان یهود در زمان عمر به مدینه آمده، گفتند: «ما سؤالهایی داریم که اگر جواب ما را دادی روشن میشود اسلام حق، و محمد(صلیاللهعلیهوآله) پیامبر خدا است؛ و گرنه معلوم میشود اسلام باطل است». قفل آسمان چیست؟ کلید آسمانها چیست؟ کدام قبر صاحب خود را با خود به اطراف برد؟ کدام کس قوم خود را ترسانید، ولی از جن و انس نبود؟ و چند سؤال دیگر. عمر که پاسخی نداشت، سر به زیر انداخت و گفت: «بر عمر عیب نیست که از وی سؤالی بشود و چون پاسخ آن را نداند، بگوید نمیدانم». عالمان یهود حرکت کرده، گفتند: «معلوم شد اسلام باطل است». سلمان که شاهد جریان بود، نزد علی(علیهالسلام) آمد و با شعار «أغث الاسلام» از حضرت کمک خواست. علی(علیهالسلام) لباس پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را به تن کرد و به مسجد آمد. چون نظر عمر به امام(علیهالسلام) افتاد، بلند شده و گفت: «هرگاه مشکلی پیش آید، نزد تو میآیند». امام(علیهالسلام) با عالمان یهود شرط کرد که اگر جواب آنها را مطابق تورات داد، مسلمان شوند. آنها نیز پذیرفتند. امام(علیهالسلام) فرمود: قفل آسمانها شرک است که عمل انسان با وجود آن بالا نمیرود و قبول نمیشود و کلید آن شهادتین است. قبری که صاحب خود را حمل میکرد، همان ماهیی است که یونس را بلعید و موجودی از غیر جن و انس که قوم خود را ترسانید، مورچهای است که به مورچه دیگر گفت: به لانهها وارد شوید تا سلیمان و سپاهش شما را پایمال نکند. هر سه تن از عالمان یهود ایمان آورده، علی(علیهالسلام) را اعلم امت اسلامی معرفی کردند.<ref>امینی، ج 6، ص 154.</ref><br> | گروهی از عالمان یهود در زمان عمر به مدینه آمده، گفتند: «ما سؤالهایی داریم که اگر جواب ما را دادی روشن میشود اسلام حق، و محمد(صلیاللهعلیهوآله) پیامبر خدا است؛ و گرنه معلوم میشود اسلام باطل است». قفل آسمان چیست؟ کلید آسمانها چیست؟ کدام قبر صاحب خود را با خود به اطراف برد؟ کدام کس قوم خود را ترسانید، ولی از جن و انس نبود؟ و چند سؤال دیگر. عمر که پاسخی نداشت، سر به زیر انداخت و گفت: «بر عمر عیب نیست که از وی سؤالی بشود و چون پاسخ آن را نداند، بگوید نمیدانم». عالمان یهود حرکت کرده، گفتند: «معلوم شد اسلام باطل است». سلمان که شاهد جریان بود، نزد علی(علیهالسلام) آمد و با شعار «أغث الاسلام» از حضرت کمک خواست. علی(علیهالسلام) لباس پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را به تن کرد و به مسجد آمد. چون نظر عمر به امام(علیهالسلام) افتاد، بلند شده و گفت: «هرگاه مشکلی پیش آید، نزد تو میآیند». امام(علیهالسلام) با عالمان یهود شرط کرد که اگر جواب آنها را مطابق تورات داد، مسلمان شوند. آنها نیز پذیرفتند. امام(علیهالسلام) فرمود: قفل آسمانها شرک است که عمل انسان با وجود آن بالا نمیرود و قبول نمیشود و کلید آن شهادتین است. قبری که صاحب خود را حمل میکرد، همان ماهیی است که یونس را بلعید و موجودی از غیر جن و انس که قوم خود را ترسانید، مورچهای است که به مورچه دیگر گفت: به لانهها وارد شوید تا سلیمان و سپاهش شما را پایمال نکند. هر سه تن از عالمان یهود ایمان آورده، علی(علیهالسلام) را اعلم امت اسلامی معرفی کردند.<ref>امینی، ج 6، ص 154.</ref><br> | ||