۲۲٬۸۰۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
}} | }} | ||
'''فاطمه کلابیه''' معروف به '''«اُمّالبنین»''' (زادهٔ ۵ قمری، | '''فاطمه کلابیه''' معروف به '''«اُمّالبنین»''' (زادهٔ ۵ قمری، درگذشتهٔ ۷۰ قمری)، همسر امام اول [[مذهب شیعه|شیعیان]]، [[علی بن ابی طالب|علی بن ابیطالب (علیهالسلام)]] و دختر حزام بن خالد است. پس از [[شهید|شهادت]] [[فاطمه بنت محمد (زهرا)|فاطمه (سلامالله علیها)]]، [[علی بن ابی طالب|علی (علیهالسلام)]] با معرفی برادرش عقیل با فاطمه کلابیه ازدواج کرد.<ref>«ام البنین»؛ دائره المعارف بزرگ اسلامی.</ref> | ||
== معرفی اجمالی == | == معرفی اجمالی == | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
== علت نامگذاری به امالبنین == | == علت نامگذاری به امالبنین == | ||
فاطمه کلابیه دارای چهار فرزند بوده و آنها به شجاعت و دلیری مشهور بودهاند، لذا او را امالبنین به معنای مادران پسران نامیدهاند. وی بعد از فوت فرزندانش در شعرهایش از زنان خواسته که دیگه او را امالبنین نخوانند زیرا به یاد فرزندان شجاعم میافتم و دلم آتش میگیرد. من زمانی امالبنین بودم ولی اکنون امالبنین و مادران پسران نیستم <ref>حماسه حسینی2، نویسنده: مرتضی مطهری، جلد1، صفحه90.</ref> | فاطمه کلابیه دارای چهار فرزند بوده و آنها به شجاعت و دلیری مشهور بودهاند، لذا او را امالبنین به معنای مادران پسران نامیدهاند. وی بعد از فوت فرزندانش در شعرهایش از زنان خواسته که دیگه او را امالبنین نخوانند زیرا به یاد فرزندان شجاعم میافتم و دلم آتش میگیرد. من زمانی امالبنین بودم ولی اکنون امالبنین و مادران پسران نیستم <ref>حماسه حسینی2، نویسنده: مرتضی مطهری، جلد1، صفحه90.</ref>. | ||
در بعضی نقلها آمده هنگامی که وی به خانه علی میرود از ایشان تقاضا میکند که فاطمه خطاب نکنند تا فرزندان زهرا به یاد مادرشان نیافتند. اما این مطلب در هیچ منبع معتبر یا غیرمعتبری پیدا نشده است <ref>دانشنامه امام حسین علیهالسلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ نویسنده: محمد محمدی ریشهری، جلد8، صفحه425.</ref>. | در بعضی نقلها آمده هنگامی که وی به خانه علی میرود از ایشان تقاضا میکند که فاطمه خطاب نکنند تا فرزندان زهرا به یاد مادرشان نیافتند. اما این مطلب در هیچ منبع معتبر یا غیرمعتبری پیدا نشده است <ref>دانشنامه امام حسین علیهالسلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ نویسنده: محمد محمدی ریشهری، جلد8، صفحه425.</ref>. | ||