|
|
خط ۳۹: |
خط ۳۹: |
| ===تآثیر استبداد بر علم=== | | ===تآثیر استبداد بر علم=== |
|
| |
|
| از دیدگاه کواکبی، استبداد و علم از اسماء اضداد بوده و هر يك در مقام غلبه بر ديگرى است و همواره ميان آگاهان و استبدادگران درگيرى و مبارزه وجود دارد و بر مردمی که دچار گمراهی جهل و حیرت نشدهاند نمیتوان استبداد را حاکم کرد. از اینرو، مستبد با علومی مانند: حکمت نظری، فلسفه عقلی، حقوق امم، سیاست مدنی، تاریخ تحلیلی و خطابه ادبی که به مردم درس زندگی میدهد و عقل و آگاهی آنان را افزایش دهد مخالف است. در حالیکه | | از دیدگاه کواکبی، استبداد و علم از اسماء اضداد بوده و هر يك در مقام غلبه بر ديگرى است و همواره ميان آگاهان و استبدادگران درگيرى و مبارزه وجود دارد و چون استبداد نمیتواند بر مردمی که دچار گمراهی جهل و حیرت نشدهاند، حاکم شود، از اینرو، مستبد با علومی مانند: حکمت نظری، فلسفه عقلی، حقوق امم، سیاست مدنی، تاریخ تحلیلی و خطابه ادبی که به مردم درس زندگی میدهد و عقل و آگاهی آنان را افزایش دهد مخالف است. در حالیکه |
| از ناآگاهى مردم خوشحال است زيرا با بهرهگيرى از نادانى و غفلت آنها مال ايشان را به غارت برده و آنان نیازمند شده و براى ادامه زندگى خود، مجبور به ستایش حاکم مستبد هستند و او نیز میكوشد با اختلاف درميان مردمان، آنان را به جان هم انداخته و با تامين امنيت و ايجاد نظم، به تدبير وسياست خود افتخار كند. و چنین مردمی با آنکه امیال و آرزوهای خود را از دست میدهند اما با این حال حاکم مستبد خود را به عنوان یک انسان عادل و مهربان می ستایند و حتی اگر او یکی از آنا را بکشد اعتنایی نمی کنند. و اگر كسانى با ستم وى بستيزند، توسط همين مردم ناآگاه آنانرا از ميان بردارد، انگار كه شورشيان ستمگر بودهاند. بالاخرهعوام بهخاطر ترسى كه از نادانى ناشى مىشود با دستخود همديگررا مىكشند ولى چون جهل آنان برطرف شود، ترس ايشان از ميانبرود و وضع دگرگون شود و مستبد ناگزير بر خلاف طبع خويشو ليكن امين و رئيسى عادل گردد و از انتقام بهراسد و چون پدرىبردبار از دوستى لذت برد.در اين هنگام زندگى پسنديده و گوارا شود، آسايش و آرامش وعزت و سعادت رخ بنمايد، و حاكم بيشتر از اين وضع لذت ببرد زيرا اودر دوره استبداد بدبختترين مردمان بوده است; چنانكه در آن زمان بابغض به وى مىنگريستند و او به اندازه چشم بههم زدن از آنان ايمننبود. ترديدى نيست كه ترس مستبد از كينه رعيت افزونتر است ازهراس رعيت از او، زيرا ترس وى، از روى آگاهى و انتقام به حق است،ولى ترس رعيت از روى زبونى موهومى كه برخاسته از نادانى است.ترس او از بهر جان و ترس اينان از بهر نان. و هرچند كه ظلم وبىاعتدالى مستبد فزونى گيرد، ترسش از مردم بيشتر شود، تا جايى كهاز اطرافيان و خواص خويش بترسد و حتى از خيالات خود وحشتنمايد و چه بسا كه فرجام كار مستبدان ضعيفالقلب به ديوانگىانجامد. (11) | | از ناآگاهى مردم خوشحال است زيرا با بهرهگيرى از نادانى و غفلت آنها مال ايشان را به غارت برده و آنان نیازمند شده و براى ادامه زندگى خود، مجبور به ستایش حاکم مستبد هستند و در این شرایط او با اختلاف درميان مردمان، آنان را به جان هم انداخته تا با تامين امنيت و ايجاد نظم دروغین، به تدبير و سياست خود افتخار كند. چنین مردمی با آنکه امیال و آرزوهای خود را از دست دادهاند، اما با این حال حاکم مستبد خود را به عنوان یک انسان عادل و مهربان میستایند و حتی اگر او یکی از آنان را بکشد مردم اعتنایی نمیکنند و اگر افرادی بخواهند با ظلم و ستم وی مقابله کنند، توسط همين مردم ناآگاه آنان با متهم کردن به شورش حذف میکند. |
| | |
| كواكبى مىگويد: چون بخواهند پيشينه استبداد و آزادى را درملتى بررسى نمايند، لغت آن قوم را موردپژوهش قرار دهند تا ببينندالفاظ تعظيم و تملق در آن بسيار است مانند زبان فارسى يا از اين جهتتهى است همچون لغت عربى!
| |
| | |
| خلاصه آنكه استبداد و علم از اسماء اضداد هستند و هر يك درمقام غلبه بر ديگرى مىباشند.
| |
| | |
| به همين جهت ميان آگاهان و استبدادگران همواره درگيرى ومبارزه وجود داشته است. | |