۸۷٬۹۰۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''کلمه مولی''' در ادبیات و آثار اسلامی از کلمات بسیار مهم و کلیدی است؛ کاربرد آن در قرآن هم زیاد است و در روایات هم زیاد از آن استفاده شده است. کاربرد آن در قران باید مورد مداقه | '''کلمه مولی''' در ادبیات و آثار اسلامی از کلمات بسیار مهم و کلیدی است؛ کاربرد آن در قرآن هم زیاد است و در روایات هم زیاد از آن استفاده شده است. کاربرد آن در قران باید مورد مداقه باشد و مهمتر اینکه کاربرد آن در برخی روایات از جمله خطبه غدیریه حضرت رسول اکرم صلی الله و علیه و اله وو سلم است که معرکه آراء فریقین است و لذا باید کلمه مولی در خطب غدیریه به صورت مجزا و مفصل مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد تا کلام رسول گرامی اسلام صلی اله و علیه و اله و سلم موقفی برای وحدت باشد نه بهانهای برای افتراق جمع مسلمین، لذا این بحث در وقت میسور بیان خواهد شد. | ||
== معنای مولی در لغت فارسی == | == معنای مولی در لغت فارسی == | ||
در زبان فارسی بسان لغت تازی مولا در معانی مختلفی به کار میرود، ما به ذکر برخی از معانی آن از بیان مرحوم دهخدا اکتفا میکنیم: | در زبان فارسی بسان لغت تازی مولا در معانی مختلفی به کار میرود، ما به ذکر برخی از معانی آن از بیان مرحوم دهخدا اکتفا میکنیم: | ||
* مُعْتِق، آزادکننده، آزادی بخش؛ | * مُعْتِق، آزادکننده، آزادی بخش؛ | ||
* | * مُعْتَق، آزادکرده، آزادشده، آزادکرده شده؛ | ||
* | * منعِم، نعمتدهنده؛ | ||
* منعَم علیه، نعمت داده شده؛ | * منعَم علیه، نعمت داده شده؛ | ||
* بنده، عبد، مملوک، غلام، غلام آزادشده؛ | * بنده، عبد، مملوک، غلام، غلام آزادشده؛ | ||
* پرورنده، | * پرورنده، نگهدارنده؛ | ||
* زنهاردهنده، زینهاردهنده؛ | * زنهاردهنده، زینهاردهنده؛ | ||
* | * یاریدهنده، ناصر، نصیر، یار و یاور، یاری ده، یاور، یار، یاریگر و مددکار؛ | ||
* محب، دوست دارنده، دوست، دوستدار، طرفدار؛ | * محب، دوست دارنده، دوست، دوستدار، طرفدار؛ | ||
* پیرو، تابع؛ | * پیرو، تابع؛ | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
* سزاوار؛ | * سزاوار؛ | ||
* صاحب و مالک، صاحب، مالک؛ | * صاحب و مالک، صاحب، مالک؛ | ||
* رئیس، مهتر، خواجه، سید، سر، | * رئیس، مهتر، خواجه، سید، سر، سرور، آقا، سالار، مقابل عبد؛ | ||
* ولی، جانشین؛ | * ولی، جانشین؛ | ||
* شریک و انباز؛ | * شریک و انباز؛ | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
* به مهمانی فرودآینده؛ | * به مهمانی فرودآینده؛ | ||
* همسایه؛ | * همسایه؛ | ||
* نزیل{در محله و سرزمین طایفه یا قبیلهای اسکان گزیده است}؛ | * نزیل {در محله و سرزمین طایفه یا قبیلهای اسکان گزیده است}؛ | ||
* حلیف، | * حلیف، همپیمان، همقسم، هم عهد، همسوگند؛ | ||
* آنکه اسلام آورده و با کسی موالات کرده است. آن کافر که بر دست مسلمان اسلام آورد و ولای او را بپذیرد<ref>لغت نامه دهخدا</ref>. | * آنکه اسلام آورده و با کسی موالات کرده است. آن کافر که بر دست مسلمان اسلام آورد و ولای او را بپذیرد<ref>لغت نامه دهخدا</ref>. | ||
روشن است که این همه گستره معنایی برای یک کلمه میتواند در شناخت معنای مورد نظر در یک عبارت ایهام و ابهام ایجاد کند و برای کسانی که فی قلوبهم مرض هستند بهانه و دستاویزی برای تفسیر کلام به غیر مقصود متکلم باشد. | روشن است که این همه گستره معنایی برای یک کلمه میتواند در شناخت معنای مورد نظر در یک عبارت ایهام و ابهام ایجاد کند و برای کسانی که فی قلوبهم مرض هستند بهانه و دستاویزی برای تفسیر کلام به غیر مقصود متکلم باشد. | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
* اصل معنای ماده «ولی» قرب است <ref>جمهرة اللغة ؛ ج1 ؛ ص246؛ تهذيب اللغة ؛ ج15 ؛ ص321؛ الصحاح ؛ ج6 ؛ ص2528؛ | * اصل معنای ماده «ولی» قرب است <ref>جمهرة اللغة ؛ ج1 ؛ ص246؛ تهذيب اللغة ؛ ج15 ؛ ص321؛ الصحاح ؛ ج6 ؛ ص2528؛ | ||
* الصحاح، ج6، ص: 2530؛ معجم مقاييس اللغه ؛ ج6 ؛ ص141؛ معجم مقاييس اللغه، ج6، ص: 142؛ مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885؛ المحكم و المحيط الأعظم ؛ ج10 ؛ ص457؛ لسان العرب، ج15، ص: 411؛ تاج العروس ؛ ج20 ؛ ص310.</ref> و این قرب میتواند از حیث مکان، نسبت، دین، صداقت، نصرت و یا اعتقاد باشد<ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>. | * الصحاح، ج6، ص: 2530؛ معجم مقاييس اللغه ؛ ج6 ؛ ص141؛ معجم مقاييس اللغه، ج6، ص: 142؛ مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885؛ المحكم و المحيط الأعظم ؛ ج10 ؛ ص457؛ لسان العرب، ج15، ص: 411؛ تاج العروس ؛ ج20 ؛ ص310.</ref> و این قرب میتواند از حیث مکان، نسبت، دین، صداقت، نصرت و یا اعتقاد باشد<ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>. | ||
* شاید ریشه اصلی آن قرار گرفتن دو چیز یا بیشتر در کنار هم باشد به گونهای که چیزی که از آنها نیست بین آنها قرار نگیرد: أن | * شاید ریشه اصلی آن قرار گرفتن دو چیز یا بیشتر در کنار هم باشد به گونهای که چیزی که از آنها نیست بین آنها قرار نگیرد: أن یَحْصُلَ شیئان فصاعدا حصولا لیس بینهما ما لیس منهما<ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>. | ||
* برخی هم معتقدند که اصل «ولی» قراردادن چیزی بعد از اولی بدون هیچ فاصلی است : أصل | * برخی هم معتقدند که اصل «ولی» قراردادن چیزی بعد از اولی بدون هیچ فاصلی است : أصل الولی جعل الثانی بعد الأول من غیر فصل من قولهم هذا یلی ذلک ولیا<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>. | ||
=== دیدگاه لغتشناسان === | === دیدگاه لغتشناسان === | ||
* صاحب العین معتقد است که موالی | * صاحب [[العین (کتاب)|العین]] معتقد است که موالی عموزادگان هستند و عموزادگان از اهل بیت کسانی هستند که صدقه واجبه بر آنان حرام است و مَوْلَی به معتق و حلیف و ولی گفته میشود <ref>كتاب العين ؛ ج8 ؛ ص365.</ref>. | ||
* ابن | * ابن درید «ولی» را مخالف دشمن دانسته و وَلْی را همجواری و همسایگی دانسته است <ref>جمهرة اللغة ؛ ج1 ؛ ص246.</ref>. | ||
* | * تهذیب وَلِیّ و «مَوْلی» را تابع و مُحِبّ معنا کرده و مراد از موالی را عموزادگان شمرده است <ref>تهذيب اللغة ؛ ج15 ؛ ص321.</ref> و مولی را مرادف عَصَبة، حلیف و مُعْتَق دانسته است<ref>تهذيب اللغة، ج15، ص: 324.</ref>. | ||
و به نقل از | و به نقل از ابوهیثم گفته که مولی شش صورت دارد: | ||
* پسر عموف عمو، برادر، پسر، و دیگر عصبات؛ | * پسر عموف عمو، برادر، پسر، و دیگر عصبات؛ | ||
* ناصر؛ | * ناصر؛ | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
* عبد آزاد شده <ref>تهذيب اللغة، ج15، ص: 324.</ref>. | * عبد آزاد شده <ref>تهذيب اللغة، ج15، ص: 324.</ref>. | ||
* صحاح ولایت را به معنای مدیریت و سیات کردن دیگران هم ذکر کرده است <ref>الصحاح، ج6، ص: 2529.</ref> و ولی را ضد دشمن و مولی را مُعْتِق، مُعْتَق، پسرعمو، ناصر و همسایه معنی کرده است <ref>الصحاح، ج6، ص: 2529.</ref> | * صحاح ولایت را به معنای مدیریت و سیات کردن دیگران هم ذکر کرده است <ref>الصحاح، ج6، ص: 2529.</ref> و ولی را ضد دشمن و مولی را مُعْتِق، مُعْتَق، پسرعمو، ناصر و همسایه معنی کرده است <ref>الصحاح، ج6، ص: 2529.</ref> | ||
* فروق اللغة گفته ولی به عنوان صفت برای مُعین | * فروق اللغة گفته ولی به عنوان صفت برای مُعین کمککننده و مُعَان کمکشونده به کار میرود. پس مومنین ولی و معینِ دین و پیامبر خدایند و خداوند هم ولی و حافظ و پشتیبان مومنین است<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>. ولی بودن چند صورت دارد: | ||
* | * ولی مسلمان یعنی کسی که اگر مسلمان نیاز داشت برای رفع نیاز او اقدام کند؛ | ||
* | * ولی الحلیف المعاقد یعنی اگر طرف حلف و معاقَد اگر لازم داشت به کمکش بروند؛ | ||
* | * ولی المرأة یعنی کسی که اگر زن کاری داشت برایش انجام دهد؛ | ||
* | * ولی المقتول یا ولی دم که باید برای احقاق حق مقتول و انجام قصاص و یا اخذ دیه مطالبه کند<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>. | ||
مولی هم چند معنی دارد: | مولی هم چند معنی دارد: | ||
* | * سید؛ | ||
* مملوک و بنده؛ | * مملوک و بنده؛ | ||
* | * حلیف و هم قسم؛ | ||
* پسر عمو؛ | * پسر عمو؛ | ||
* کسی که برای یک امر اولویت دارد؛ | * کسی که برای یک امر اولویت دارد؛ | ||
* صاحب<ref>الفروق في اللغة؛ ص278.</ref>. | * صاحب<ref>الفروق في اللغة؛ ص278.</ref>. | ||
* معجم | * معجم مقاییس اللغه مُعْتِقُ و مُعْتَق، و صاحب و حلیف، و پسر عمو و ناصر و همسایه را از معانی مولی برشمرده است <ref>معجم مقاييس اللغه ؛ ج6 ؛ ص141.</ref>. | ||
* راغب اصفهانی معنای واژه | * راغب اصفهانی معنای واژه مَوْلَی را معتِقِ، معتَقِ، حلیفِ، پسر عمو، همسایه و ولی هر امری میداند. <ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref> | ||
* برخی | * برخی وَلِی و مولی را صدیق و نصیر و مالک و عبد، صاحب و قریب مثل پسر عمو و مانند آن دانسته است . <ref>المحكم و المحيط الأعظم، ج10، ص: 458.</ref> | ||
* أساس البلاغة | * أساس البلاغة ولی را بمعنی دنو و نزدیکی شمرده و ولی را ولی یتیم و ولیّ قتیل و ولی بلد شمرده که متناسب مضاف الیه تعریف میشوند <ref>أساس البلاغة ؛ ص689</ref> | ||
* الفائق به نسبت خانوادگی تاکید بیشتری دارد و ولی را پدر و | * الفائق به نسبت خانوادگی تاکید بیشتری دارد و ولی را پدر و برادر و برادرزاده و عمو و پسر عمو و ... میداند<ref>الفائق ؛ ج3 ؛ ص378.</ref> | ||
* لسان العرب | * لسان العرب وِلایت را مُشعر به تدْبیر و قُدرت و فِعل شمرده و فاقد آنها را شایسته این تعبیر نمیداند، و از ابنالسکیت نقل کرده که وِلایت از سلطاناست و وَلایت و وِلایت به معنی نصرت هستند و گفته میشوند آنها بر یک ولایت هستند یعنی ناصر همدیگرند. <ref>لسان العرب، ج15، ص: 407</ref>. | ||
* لسان العرب مصداق مولی را پسر عمو و پسر خواهر همسایه و شریک و حلیف و دوست یاور دوست و ... شمرده است. <ref>لسان العرب، ج15، صص: 409تا 411.</ref> | * لسان العرب مصداق مولی را پسر عمو و پسر خواهر همسایه و شریک و حلیف و دوست یاور دوست و ... شمرده است. <ref>لسان العرب، ج15، صص: 409تا 411.</ref> | ||
زبیدی برای | زبیدی برای وَلی چند معنا ذکر کرده، از جمله: | ||
* مُحِب که ضد دشمن است؛ | * مُحِب که ضد دشمن است؛ | ||
* دوست | * دوست وصَدِیقُ؛ | ||
* | * نصِیرُ و یاریگر؛ <ref>تاج العروس ؛ ج20 ؛ ص310.</ref>. | ||
مَوْلَی هم چند معنا دارد، مثل: | |||
* | * مالِک؛ | ||
* عَبْد؛ | * عَبْد؛ | ||
* مُعْتِق؛ | * مُعْتِق؛ | ||
* مُعْتَق؛ | * مُعْتَق؛ | ||
* پسر و عمو و دیگر عَصَبات؛ | * پسر و عمو و دیگر عَصَبات؛ | ||
* | * نَزیل؛ | ||
* | * شریک؛ | ||
* پسر دختر؛ | * پسر دختر؛ | ||
* کسی که به جای کسی بعد از او کاری را انجام | * کسی که به جای کسی بعد از او کاری را انجام میدهد؛ | ||
* خداوند؛ | * خداوند؛ | ||
* ناصِر؛ | * ناصِر؛ | ||
* مُنْعِم؛ | * مُنْعِم؛ | ||
* مُنْعَمُ | * مُنْعَمُ علیه؛ | ||
* مُحِب؛ | * مُحِب؛ | ||
* تابع؛ | * تابع؛ | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
== معنای مولا در رجال == | == معنای مولا در رجال == | ||
در علم رجال معانی واژه مولی بسیار مهم است و باید مورد دقت واقع شود تا در شناخت افراد تمییز آنان از یکدیگر و میزان اعتبار نقل قول آنان به دست آید. | در [[رجال|علم رجال]] معانی واژه مولی بسیار مهم است و باید مورد دقت واقع شود تا در شناخت افراد تمییز آنان از یکدیگر و میزان اعتبار نقل قول آنان به دست آید. | ||
شهید ثانی در مورد کاربردهای لفظ مولی در علم رجال میفرماید <ref>الشهيد الثاني، الرعايه في علم الدرايه ،ج1، ص389</ref>که کلمه مولی به معانی مختلفی ممکن است به کار رفته باشد، که باید به دلیل قرینه آن را شناخت، این معانی عبارتند از: | [[شهید ثانی]] در مورد کاربردهای لفظ مولی در علم رجال میفرماید <ref>الشهيد الثاني، الرعايه في علم الدرايه ،ج1، ص389</ref>که کلمه مولی به معانی مختلفی ممکن است به کار رفته باشد، که باید به دلیل قرینه آن را شناخت، این معانی عبارتند از: | ||
* 1و2- شناخت موالی از هر دو سو با رقیت است؛ یعنی هم آزادکننده یک بنده (معتِق) مولای او محسوب میشود و هم آزاد شده (معتَق) مولا گفته میشود و هر کدام مولای دیگری است. | * 1و2- شناخت موالی از هر دو سو با رقیت است؛ یعنی هم آزادکننده یک بنده (معتِق) مولای او محسوب میشود و هم آزاد شده (معتَق) مولا گفته میشود و هر کدام مولای دیگری است. | ||
* 3- مولابودن با حِلف و سوگند؛ یعنی دو شخص حقیقی یا حقوقی با هم همقسم میشوند که با هم برادری و مساوات و همکاری دوطرفه داشته باشند که این حلف یا بین شخص و قبیله و یا بین دو قبیله است؛ مانند ایجاد حلف بین دو گروه مهاجر و انصار که توسط پیامبر ایجاد شد و هر گروه مولای دیگری است و بین آن دو پیمان مؤاخات و برادری به وجود آمد. | * 3- مولابودن با حِلف و سوگند؛ یعنی دو شخص حقیقی یا حقوقی با هم همقسم میشوند که با هم برادری و مساوات و همکاری دوطرفه داشته باشند که این حلف یا بین شخص و قبیله و یا بین دو قبیله است؛ مانند ایجاد حلف بین دو گروه مهاجر و انصار که توسط پیامبر ایجاد شد و هر گروه مولای دیگری است و بین آن دو پیمان مؤاخات و برادری به وجود آمد. | ||
* 4- مولابودن به اسلام؛ یعنی هر کس به دست دیگری اسلام آورد مولای اوست یعنی اسلام باعث ولایت بین این دو | * 4- مولابودن به اسلام؛ یعنی هر کس به دست دیگری اسلام آورد مولای اوست یعنی اسلام باعث ولایت بین این دو میشود. | ||
* 5- برخی مواقع هم مولی به معنی غیرعرب و یا غیرخالص در عرببودن به کار میرود و گفته میشود فلانی مولی است و عرب صریح نیست. مثلاً نجاشی در مورد حماد بن عیسی میگوید | * 5- برخی مواقع هم مولی به معنی غیرعرب و یا غیرخالص در عرببودن به کار میرود و گفته میشود فلانی مولی است و عرب صریح نیست. مثلاً [[نجاشی]] در مورد [[حماد بن عیسی]] میگوید «مولی، و قیل عربی» یعنی مقابل مولا عربیبودن به کار رفته است. | ||
* این کاربرد هم برای کلمه مولا زیاد است. | * این کاربرد هم برای کلمه مولا زیاد است. | ||
* 6- معنای دیگر ملازمت و باهم بودن دو نفر است هرگاه دو نفر دائماً با هم باشند گفته میشود مولای هم هستند مثلاینکه گفته میشود «مِقْسَمْ، | * 6- معنای دیگر ملازمت و باهم بودن دو نفر است هرگاه دو نفر دائماً با هم باشند گفته میشود مولای هم هستند مثلاینکه گفته میشود «مِقْسَمْ، مولی ابن عباس» یعنی دائماً با ابنعباس ملازمت و حشرونشر داشته است. | ||
* 7- البته باید کاربرد لفظی مولی به معنای همسایه و نیز نزیل را همیشه در نظر داشت چرا که شرایط اجتماعی آن دوران به مهمانی که بر طایفهای وارد | * 7- البته باید کاربرد لفظی مولی به معنای همسایه و نیز نزیل را همیشه در نظر داشت چرا که شرایط اجتماعی آن دوران به مهمانی که بر طایفهای وارد میشده و در جوار آنان سکنی میگزیده و به اصطلاح نزیل آنان بوده هم مولی اطلاق میشده است. | ||
* از کلام شهید ثانی برمیآید که لفظ | * از کلام شهید ثانی برمیآید که لفظ «المولی» بیشتر در مورد آزاد شده و یا آزادکننده به کار میرود و نیز در موارد زیادی برای کسی که عربی نیست استفاده میشود البته اگر اضافه به شخص یا طایفهای شود ظاهر این است که عبد و بنده آنان بوده است؛ اما در تعیین معنای مراد باید مطابق قرائن لفظی و حالی حکم نمود. <ref>اقتباس از مقياس الرواة ؛ صص284تا 289 .</ref>. | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
* | * فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، 9جلد، نشر هجرت - قم، چاپ: دوم، 1409 ه.ق. | ||
* ابن | * ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، 3جلد، دار العلم للملایین - بیروت، چاپ: اول، 1988 م. | ||
* | * ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، 15جلد، دار احیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق. | ||
* | * جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، 6جلد، دار العلم للملایین - بیروت، چاپ: اول، 1376 ه.ق. | ||
* | * عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغة، 1جلد، دار الافاق الجدیدة - بیروت، چاپ: اول، 1400 ه.ق. | ||
* ابن فارس، احمد بن فارس، معجم | * ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، 6جلد، مکتب الاعلام الاسلامی - قم، چاپ: اول، 1404 ه.ق. | ||
* راغب | * راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، 1جلد، دار القلم - بیروت، چاپ: اول، 1412 ه.ق. | ||
* راغب | * راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن (راغب)، 4جلد، مرتضوی - تهران، چاپ: دوم، 1374 ه.ش. | ||
* ابن | * ابن سیده، علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، 11جلد، دار الکتب العلمیة - بیروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق. | ||
* | * زمخشری، محمود بن عمر، أساس البلاغة، 1جلد، دار صادر - بیروت، چاپ: اول، 1979 م. | ||
* | * زمخشری، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، 4جلد، دار الکتب العلمیة - بیروت، چاپ: اول، 1417 ه.ق. | ||
* ابن | * ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، 5جلد، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان - قم، چاپ: چهارم، 1367 ه.ش. | ||
* ابن منظور، محمد بن | * ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، 15جلد، دار صادر - بیروت، چاپ: سوم، 1414 ه.ق. | ||
* | * طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، 6جلد، مرتضوی - تهران، چاپ: سوم، 1375 ه.ش. | ||
* | * تهانوی، محمدعلی بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 2جلد، مکتبة لبنان ناشرون - بیروت، چاپ: اول، 1996 م. | ||
* | * الالبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الأحادیث الضعیفة و الموضوعة و أثرها السیئ فی الأمة، ط 4، بیروت، المکتب الإسلامی، 1398 ه، | ||
* | * مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، 20جلد، دار الفکر - بیروت، چاپ: اول، 1414 ه.ق. | ||
* ابن | * ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، 3جلد، دار العلم للملایین - بیروت، چاپ: اول، 1988 م. | ||
* | * عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغة، 1جلد، دار الافاق الجدیدة - بیروت، چاپ: اول، 1400 ه.ق. | ||
* ابن فارس، احمد بن فارس، معجم | * ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، 6جلد، مکتب الاعلام الاسلامی - قم، چاپ: اول، 1404 ه.ق. | ||
* راغب | * راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، 1جلد، دار القلم - بیروت، چاپ: اول، 1412 ه.ق. | ||
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات]] | [[رده:مفاهیم و اصطلاحات]] | ||
[[رده:مقالهها]] | [[رده:مقالهها]] |