۲۱٬۸۸۹
ویرایش
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
با سقوط مراکز اداری قحطانی، پشیمان شده و توبه کرد و در زندان بوکا نه ماه زندانی بود. در این زمان که نسل اول مبارزان سلفی ـ جهادی کشته یا دستگیر شده بودند. گفته شده است که پس از مدتی از منصب خود عزل شد. با آنکه گفته شده سطح و جایگاه او در حدی بود که رابط جولانی و ایمن ظواهری بوده است. وی در دوره شرعیهای بدنامی مانند بهجت و عزّو بهکار گرفته شد و فرصتطلبانه به میدان فعالیت وارد شد. چنانکه او بهراحتی فتاوای قتل صادر میکرد. او اجازه افتا بر اساس آرای [[ابنتیمیه]] را از پس زندان به یکباره از شیخ کذاب و فراری از جنگ ابوعبدالله میّاحی دریافت کرد. او بهرغم آنکه در مباحث علمی بسیار سطحی بود، القاب مطنطنی مانند ابوحمزه، ابومصعب، قحطانی، شمّری و ... را برای خود بهکار میبرد. | با سقوط مراکز اداری قحطانی، پشیمان شده و توبه کرد و در زندان بوکا نه ماه زندانی بود. در این زمان که نسل اول مبارزان سلفی ـ جهادی کشته یا دستگیر شده بودند. گفته شده است که پس از مدتی از منصب خود عزل شد. با آنکه گفته شده سطح و جایگاه او در حدی بود که رابط جولانی و ایمن ظواهری بوده است. وی در دوره شرعیهای بدنامی مانند بهجت و عزّو بهکار گرفته شد و فرصتطلبانه به میدان فعالیت وارد شد. چنانکه او بهراحتی فتاوای قتل صادر میکرد. او اجازه افتا بر اساس آرای [[ابنتیمیه]] را از پس زندان به یکباره از شیخ کذاب و فراری از جنگ ابوعبدالله میّاحی دریافت کرد. او بهرغم آنکه در مباحث علمی بسیار سطحی بود، القاب مطنطنی مانند ابوحمزه، ابومصعب، قحطانی، شمّری و ... را برای خود بهکار میبرد. | ||
== همکاری با داعش | == همکاری با داعش == | ||
ابوماریه قحطانی در 2011م در موصل با دولت اسلامی [[عراق]] همکاری میکرد. او به بهانه درمان خود یک با گرفتن دو میلیون دینار پس از کسب اجازه به [[سوریه]] رفت و بار دیگر بهبهانۀ درمان همسرش هفتصد دلار گرفت. اما با طولانی شدن این مدت، مسئولان ولایت نینوا به این نتیجه رسیدند که او گریخته است. بعدها معلوم شد که او در یک لباسفروشی در [[دمشق]] کار میکند. | ابوماریه قحطانی در 2011م در موصل با دولت اسلامی [[عراق]] همکاری میکرد. او به بهانه درمان خود یک با گرفتن دو میلیون دینار پس از کسب اجازه به [[سوریه]] رفت و بار دیگر بهبهانۀ درمان همسرش هفتصد دلار گرفت. اما با طولانی شدن این مدت، مسئولان ولایت نینوا به این نتیجه رسیدند که او گریخته است. بعدها معلوم شد که او در یک لباسفروشی در [[دمشق]] کار میکند. | ||