مرتضی انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۸: خط ۱۸:
| وبگاه =   
| وبگاه =   
}}
}}
'''مرتضی انصاری'''، از برجسته‌ترین فقها و عالمان در قرن سیزدهم هجری است. وی را می‌توان از پایه‌گذاران اصول نوینی در [[فقه]] و اصول [[مذهب شیعه|جعفری]] دانست که شایسته لقب خاتم<sub>الفقها و المجتهدین</sub> شده است. وی با دو اثر جاودان-<big>المکاسب</big> و <big>رسائل</big>، نام خود را در گستره معارف اصیل اسلام جاودانه کرده است. این کتاب‌ها از کتاب‌های درسی [[حوزه علمیه|حوزه‌های علمیه]] شیعی است. به آثار وی، هم‌چون آثار [[محقق حلی]]، [[حسن بن یوسف حلی|علامه حلی]] و [[محمد بن مکی|شهید اول]]، همواره توجه شده است و محققان بسیاری بر آنها شرح یا حاشیه نوشته‌اند.
'''مرتضی انصاری'''، از برجسته‌ترین فقها و عالمان در قرن سیزدهم هجری است. وی را می‌توان از پایه‌گذاران اصول نوینی در [[فقه]] و اصول [[مذهب شیعه|جعفری]] دانست که شایسته لقب خاتم<sub>الفقها و المجتهدین</sub> شده است. وی با دو اثر جاودان-<big>المکاسب</big> و <big>رسائل</big>، نام خود را در گستره معارف اصیل اسلام جاودانه کرده است. این کتاب‌ها از کتاب‌های درسی [[حوزه علمیه|حوزه‌های علمیه]] شیعی است. به آثار وی، هم‌چون آثار [[محقق حلی]]، [[حسن بن یوسف حلی|علامه حلی]] و [[شهید اول]]، همواره توجه شده است و محققان بسیاری بر آنها شرح یا حاشیه نوشته‌اند.


== نسب مرتضی انصاری ==
== نسب مرتضی انصاری ==
نسب مرتضی انصاری به [[جابر بن عبدالله انصاری]]، از [[صحابه]] محمد، [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر اسلام]] می‌رسد. نذیر پسر جابر بن عبدالله انصاری در جنگ شوشتر شرکت داشت و پس از این [[جنگ]] در شوشتر ساکن شده بود<ref>«مقدمه فوائدالاصولیه، نویسنده اصلی: مرتضی انصاری شوشتری، با مقدمه محقق مراغی».</ref>. مرتضی فرزند محمد امین بن شمس الدین بن احمد بن نورالدین بن محمد صادق شوشتری است.  
نسب مرتضی انصاری به [[جابر بن عبدالله انصاری]]، از [[صحابه]] محمد، [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر اسلام]] می‌رسد. نذیر پسر جابر بن عبدالله انصاری در جنگ شوشتر شرکت داشت و پس از این [[جنگ]] در شوشتر ساکن شده بود<ref>«مقدمه فوائدالاصولیه، نویسنده اصلی: مرتضی انصاری شوشتری، با مقدمه محقق مراغی».</ref>. مرتضی فرزند محمد امین بن شمس الدین بن احمد بن نورالدین بن محمد صادق شوشتری است.  


پدرش محمد امین (درگذشته ۱۲۴۸) از مبلغین [[اسلام]] و مادرش (درگذشته ۱۲۷۹ ه‍. ق) دختر یکی از علمای عصر خود بوده‌است. ادعا شده مادر مرتضی انصاری قبل از تولد وی، شبی امام [[جعفر بن محمد (صادق‌)|جعفر صادق]] (علیه‌السلام) را در عالم رؤیا می‌بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را و عطای [[قرآن]] را به فرزندی صالح و بلندمرتبه تعبیر کردند<ref> گلشن ابرار، ص ۳۳۱.</ref>.
پدرش محمد امین (درگذشته ۱۲۴۸) از مبلغین [[اسلام]] و مادرش (درگذشته ۱۲۷۹ ه‍. ق) دختر یکی از علمای عصر خود بوده‌است. ادعا شده مادر مرتضی انصاری قبل از تولد وی، شبی امام [[جعفر بن محمد (صادق)|جعفر صادق]] (علیه‌السلام) را در عالم رؤیا می‌بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را و عطای [[قرآن]] را به فرزندی صالح و بلندمرتبه تعبیر کردند<ref> گلشن ابرار، ص ۳۳۱.</ref>.


== ولادت شیخ مرتضی انصاری ==
== ولادت شیخ مرتضی انصاری ==
مرتضی انصاری، در ۱۸ [[ذی الحجه|ذی‌الحجه]] ۱۲۱۴ق. در [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]]، شهر دزفول، محله مشایخ به دنیا آمد. گفته شده، مادر وی، پیش از تولد او، [[جعفر بن محمد (صادق‌)|امام صادق (علیه السلام)]] را خواب دید که قرآنی به او هدیه می‌هد. خواب او را، به فرزندی عالم تعبیر کردند؛ از این رو، پس از تولد، همیشه با [[وضو]] به او شیر می‌داد<ref>ندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج۱، ص77</ref>.
مرتضی انصاری، در ۱۸ [[ذی الحجه|ذی‌الحجه]] ۱۲۱۴ق. در [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]]، شهر دزفول، محله مشایخ به دنیا آمد. گفته شده، مادر وی، پیش از تولد او، [[جعفر بن محمد (صادق)|امام صادق (علیه السلام)]] را خواب دید که قرآنی به او هدیه می‌هد. خواب او را، به فرزندی عالم تعبیر کردند؛ از این رو، پس از تولد، همیشه با [[وضو]] به او شیر می‌داد<ref>ندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ج۱، ص77</ref>.


پدر او، محمد امین (متوفی ۱۲۴۸ق) از علمای پرهیزکار و از زمره مبلغان دین بوده است. مادر شیخ دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصاری است. وی زنی پرهیزگار و متعبد بود و نوافل شب را تا هنگام [[مرگ]] ترک نکرده و در اواخر عمر که نابینا شده بود، شیخ مقدمات تهجد وی را فراهم می‌کرد و حتی گاهی آب وضویش را گرم می‌کرد. او قبل از تولد شیخ شبی امام صادق (علیه السلام) را درعالم رؤیا می‌بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را به فرزندی صالح و بلند‌مرتبه تعبیر کردند. از او نقل شده که همواره تلاش می‌کرده تا در هنگام شیر دادن به فرزندش با وضو باشد. او به سال ۱۲۷۹ ق. در نجف اشرف از دنیا رفت<ref>انصاری، زندگی و شخصیت شیخ انصاری، ص۷۷.</ref>.
پدر او، محمد امین (متوفی ۱۲۴۸ق) از علمای پرهیزکار و از زمره مبلغان دین بوده است. مادر شیخ دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصاری است. وی زنی پرهیزگار و متعبد بود و نوافل شب را تا هنگام [[مرگ]] ترک نکرده و در اواخر عمر که نابینا شده بود، شیخ مقدمات تهجد وی را فراهم می‌کرد و حتی گاهی آب وضویش را گرم می‌کرد. او قبل از تولد شیخ شبی امام صادق (علیه السلام) را درعالم رؤیا می‌بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را به فرزندی صالح و بلند‌مرتبه تعبیر کردند. از او نقل شده که همواره تلاش می‌کرده تا در هنگام شیر دادن به فرزندش با وضو باشد. او به سال ۱۲۷۹ ق. در نجف اشرف از دنیا رفت<ref>انصاری، زندگی و شخصیت شیخ انصاری، ص۷۷.</ref>.
خط ۵۳: خط ۵۳:
شیخ با [[سعیدالعلمای مازندرانی]] در کربلا هم درس بود و او را در آن وقت از نظر علمی بر خود ترجیح می‌داد. بدین سبب، پس از درگذشت صاحب جواهر، از [[فتوا]] دادن خودداری کرد و در نامه‌ای به سعیدالعلما نوشت: هنگامی که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف‌العلما بهره می‌بردیم، فهم تو از درس استاد از من بیش‌تر بود، حال سزاوار است به نجف بیایید و این امر مهم ([[مرجع تقلید|مرجعیت]]) را به عهده گیرید سعیدالعلما در پاسخ نوشت: آری، ولی شما در این مدت در آنجا مشغول تدریس و مباحثه علمی بوده‌اید و من در این‌جا گرفتار امور مردم هستم و شما در این امر از من سزاوارترید<ref>موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۵۹-۵۸.</ref>.
شیخ با [[سعیدالعلمای مازندرانی]] در کربلا هم درس بود و او را در آن وقت از نظر علمی بر خود ترجیح می‌داد. بدین سبب، پس از درگذشت صاحب جواهر، از [[فتوا]] دادن خودداری کرد و در نامه‌ای به سعیدالعلما نوشت: هنگامی که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف‌العلما بهره می‌بردیم، فهم تو از درس استاد از من بیش‌تر بود، حال سزاوار است به نجف بیایید و این امر مهم ([[مرجع تقلید|مرجعیت]]) را به عهده گیرید سعیدالعلما در پاسخ نوشت: آری، ولی شما در این مدت در آنجا مشغول تدریس و مباحثه علمی بوده‌اید و من در این‌جا گرفتار امور مردم هستم و شما در این امر از من سزاوارترید<ref>موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۵۹-۵۸.</ref>.


پس از رسیدن نامه سعیدالعلما، شیخ به حرم مطهر [[علی بن ابی‌طالب|حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)]] مشرف شد و از آن حضرت خواست که او را در این امر بزرگ یاری کند و از لغزش و خطا نگاه دارد. یکی از خادمان حرم مطهر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می‌گوید: مثل همیشه، ساعتی پیش از طلوع فجر برای روشن کردن چراغ‌های حرم مطهر به آنجا رفتم... ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیر صدای گریه‌ای بلند و جان‌کاه و ناله‌ای سوزناک به گوشم رسید. بسیار شگفت زده شدم که این صدای کیست؟ آهسته پیش آمدم تا از جریان آگاه شوم، ناگهان دیدم شیخ انصاری صورتش را بر ضریح مقدس گذاشته است و می‌گرید و به زبان دزفولی با سوز و گداز به امام (علیه السلام) می‌گوید: آقای من! مولای من! یا ابالحسن! یا امیرالمؤمنین! این مسئولیتی که اکنون بر دوشم آمده است، بس مهم و خطیر است. مرا از لغزش و اشتباه و عمل نکردن به وظیفه نگاه‌دار و در طوفان‌های حوادث روزگار همواره راهنمایم باش، وگرنه از زیر بار مسئولیت فرار خواهم کرد و آن را نخواهم پذیرفت<ref>موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۱۳۷.</ref>.
پس از رسیدن نامه سعیدالعلما، شیخ به حرم مطهر [[علی بن ابی‌طالب|حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)]] مشرف شد و از آن حضرت خواست که او را در این امر بزرگ یاری کند و از لغزش و خطا نگاه دارد. یکی از خادمان حرم مطهر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می‌گوید: مثل همیشه، ساعتی پیش از طلوع فجر برای روشن کردن چراغ‌های حرم مطهر به آنجا رفتم... ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیر صدای گریه‌ای بلند و جان‌کاه و ناله‌ای سوزناک به گوشم رسید. بسیار شگفت زده شدم که این صدای کیست؟ آهسته پیش آمدم تا از جریان آگاه شوم، ناگهان دیدم شیخ انصاری صورتش را بر ضریح مقدس گذاشته است و می‌گرید و به زبان دزفولی با سوز و گداز به امام (علیه السلام) می‌گوید: آقای من! مولای من! یا ابالحسن! یا امیرالمؤمنین! این مسئولیتی که اکنون بر دوشم آمده است، بس مهم و خطیر است. مرا از لغزش و اشتباه و عمل نکردن به وظیفه نگاه‌دار و در طوفان‌های حوادث روزگار همواره راهنمایم باش، وگرنه از زیر بار مسئولیت فرار خواهم کرد و آن را نخواهم پذیرفت<ref>موسوی، سیدعبدالرضا، دریای فقاهت، ص۱۳۷.</ref>.


== علمیت شیخ و یک کرامت ==
== علمیت شیخ و یک کرامت ==
خط ۷۰: خط ۷۰:


== ویژگی‌های اخلاقی و عرفانی شیخ انصاری ==
== ویژگی‌های اخلاقی و عرفانی شیخ انصاری ==
شیخ انصاری چه در هنگام تحصیل و جوانی و چه در هنگام [[مرجع تقلید|مرجعیت]] بسیار ساده و زاهدانه می‌زیست. وی از امکانات زندگی به اندازه ضرورت استفاده می‌کرد و از تجمل، اسراف و زندگی اشرافی به شدت پرهیز می‌کرد. هنگام تحصیل، شیخ از هم حجره ای خود خواست تا مقداری نان تهیه کند. هنگامی که آن طلبه از خرید بازگشت، مقداری حلوا نیز همراه آورد. شیخ از وی پرسید: این حلوا را چگونه خریدی؟ او گفت حلوا را قرض گرفتم تا مجبور نباشیم نان خالی بخوریم. شیخ از خوردن نان خودداری کرد و گفت: من یقین ندارم تا ادای این قرض زنده باشم<ref>سید عباس حسینی کاشانی، نابغه بزرگ اسلام، کنگره شیخ انصاری، 1373، ص 12.</ref>.
شیخ انصاری چه در هنگام تحصیل و جوانی و چه در هنگام [[مرجع تقلید|مرجعیت]] بسیار ساده و زاهدانه می‌زیست. وی از امکانات زندگی به اندازه ضرورت استفاده می‌کرد و از تجمل، اسراف و زندگی اشرافی به شدت پرهیز می‌کرد. هنگام تحصیل، شیخ از هم حجره‌ای خود خواست تا مقداری نان تهیه کند. هنگامی که آن طلبه از خرید بازگشت، مقداری حلوا نیز همراه آورد. شیخ از وی پرسید: این حلوا را چگونه خریدی؟ او گفت حلوا را قرض گرفتم تا مجبور نباشیم نان خالی بخوریم. شیخ از خوردن نان خودداری کرد و گفت: من یقین ندارم تا ادای این قرض زنده باشم<ref>سید عباس حسینی کاشانی، نابغه بزرگ اسلام، کنگره شیخ انصاری، 1373، ص 12.</ref>.


نماینده دولت [[بریتانیا|انگلستان]] در [[بغداد]]، حدود دو سال بود که می‌خواست به خدمت شیخ برسد و موفق نمی‌شد. یک بار هنگامی که شیخ عازم زیارت قبر [[سلمان فارسی|سلمان]] بود، او را دید و گفت: [[قسم|سوگند]] به خدا او [[حضرت عیسی|عیسی بن مریم]] یا نایب خاص اوست<ref>سید محمدعلی موسوی جزایری، ویژگی‏های شیخ اعظم انصاری، کنگره شیخ انصاری، 1373، ص 18؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 109</ref>!.
نماینده دولت [[بریتانیا|انگلستان]] در [[بغداد]]، حدود دو سال بود که می‌خواست به خدمت شیخ برسد و موفق نمی‌شد. یک بار هنگامی که شیخ عازم زیارت قبر [[سلمان فارسی|سلمان]] بود، او را دید و گفت: [[قسم|سوگند]] به خدا او [[حضرت عیسی|عیسی بن مریم]] یا نایب خاص اوست<ref>سید محمدعلی موسوی جزایری، ویژگی‏های شیخ اعظم انصاری، کنگره شیخ انصاری، 1373، ص 18؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 109</ref>!.


[[سید محمدحسن جزایری]] از [[سید جعفر ثابتی]] نقل می‌کند: روزی مردی خدمت شیخ آمد و تقاضای کمک کرد. شیخ به او گفت: فلان مبلغ پولی را که در فلان مکان پنهان کردی، به مصرف برسان و اگرباز نیاز داشتی به من مراجعه کن<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 126</ref>.
[[سید محمدحسن جزایری]] از [[سید جعفر ثابتی]] نقل می‌کند: روزی مردی خدمت شیخ آمد و تقاضای کمک کرد. شیخ به او گفت: فلان مبلغ پولی را که در فلان مکان پنهان کردی، به مصرف برسان و اگر باز نیاز داشتی به من مراجعه کن<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 126</ref>.


شیخ انصاری صله رحم به جای می‌آورد و از خویشان و بستگان خود دل جویی و در حد ممکن به آنها کمک می‌کرد. آقا سید محمدطاهر شفیعی دزفولی می‌گوید: مادرم که از خاندان انصاری بود، گفت: شبی پس از فراغت از [[نماز شب]]، میل به خوراک ماهی پیدا کردم و با خود گفتم اگر وسیله ای فراهم می‌شد، خوراک ماهی تهیه می‌کردم. صبح مشغول تعقیبات بودم که درب خانه به صدا درآمد. در را باز کردم و شیخ انصاری وارد منزل شد و پس از احوال پرسی و گفت وگو، مقداری پول زیر سجاده گذاشت و بعد گفت: به ملا رحمة الله (خادم منزل شیخ) گفته ام که مقداری ماهی بخرد و برای شما بیاورد و پس از آن، خادم ایشان برای ما ماهی آورد. من از این موضوع در شگفت شدم؛ زیرا این موضوع فقط به ذهن من خطور کرد و کسی از آن اطلاعی نداشت<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 124- 125.</ref>.
شیخ انصاری صله رحم به جای می‌آورد و از خویشان و بستگان خود دل‌جویی و در حد ممکن به آنها کمک می‌کرد. آقا سید محمدطاهر شفیعی دزفولی می‌گوید: مادرم که از خاندان انصاری بود، گفت: شبی پس از فراغت از [[نماز شب]]، میل به خوراک ماهی پیدا کردم و با خود گفتم اگر وسیله‌ای فراهم می‌شد، خوراک ماهی تهیه می‌کردم. صبح مشغول تعقیبات بودم که درب خانه به صدا درآمد. در را باز کردم و شیخ انصاری وارد منزل شد و پس از احوال‌پرسی و گفت‌وگو، مقداری پول زیر سجاده گذاشت و بعد گفت: به ملا رحمة‌الله (خادم منزل شیخ) گفته‌ام که مقداری ماهی بخرد و برای شما بیاورد و پس از آن، خادم ایشان برای ما ماهی آورد. من از این موضوع در شگفت شدم؛ زیرا این موضوع فقط به ذهن من خطور کرد و کسی از آن اطلاعی نداشت<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 124- 125.</ref>.


شیخ بسیار متقی بود و نسبت به عالمان و فقیهان کمال احترام را به جای می‌آورد. یکی از درباریان معاصر شیخ خدمت شیخ انصاری رفت و ضمن تجلیل از زهد و ساده‌زیستی وی از نحوه زندگی ملا علی کنی انتقاد کرد و گفت: او اشرافی زندگی می‌‌کند و با شما تفاوت دارد. شیخ بسیار ناراحت شد و به او گفت: باید از این سخن خود استغفار کنی. بین من و او تفاوت بسیار است. من ارتباطم با طلبه‌هاست و اگر بخواهم مرفه زندگی کنم، طلبه‌ها هم به فکر زندگی مرفه می‌افتند و به درس علاقه نشان نمی‌دهند و من باید هم سطح آنها باشم؛ ولی [[حاج ملا‌علی کنی]] سر و کارش با سلاطین و اشراف است. او باید هم آنگونه زندگی کند و اگر او مثل من باشد، مورد اشکال واقع می‌‌شود و شما باید از این جسارتی که نسبت به یک شخصیت عظیم‌الشأن کردی، استغفار کنی<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری ص 489- 490.</ref>».
شیخ بسیار متقی بود و نسبت به عالمان و فقیهان کمال احترام را به جای می‌آورد. یکی از درباریان معاصر شیخ خدمت شیخ انصاری رفت و ضمن تجلیل از زهد و ساده‌زیستی وی از نحوه زندگی ملا علی کنی انتقاد کرد و گفت: او اشرافی زندگی می‌‌کند و با شما تفاوت دارد. شیخ بسیار ناراحت شد و به او گفت: باید از این سخن خود استغفار کنی. بین من و او تفاوت بسیار است. من ارتباطم با طلبه‌هاست و اگر بخواهم مرفه زندگی کنم، طلبه‌ها هم به فکر زندگی مرفه می‌افتند و به درس علاقه نشان نمی‌دهند و من باید هم سطح آنها باشم؛ ولی [[حاج ملا‌علی کنی]] سر و کارش با سلاطین و اشراف است. او باید هم آنگونه زندگی کند و اگر او مثل من باشد، مورد اشکال واقع می‌‌شود و شما باید از این جسارتی که نسبت به یک شخصیت عظیم‌الشأن کردی، استغفار کنی<ref>زندگانی و شخصیت شیخ انصاری ص 489- 490.</ref>».


شیخ از نظر زندگی مادی بسیار ساده بود و زاهدانه زندگی می‌‌کرد و با آن همه ثروت که به دستش می‌‌رسید، در سطح پاین‌ترین طلبه‌ها زندگی می‌‌کرد. او برای خرید مایحتاج خود و خانواده‌اش دستور می‌‌داد تا از ارزان‌ترین چیزها استفاده شود و این صفت شیخ در اطرافیان او هم مؤثر بود. وفایی شاعر می‌گوید: در [[حرم امام رضا (علیه السلام)]] به آن حضرت متوسل شدم تا یک مرشد معنوی به من ارائه دهد تا با ارشاد وی هدایت شوم. در حالت خاصی به من الهام شد که مرشد تو در نجف است. با خود فکر کردم که او یکی از صوفیان بکتاشی است که در نجف است. به نجف رفتم؛ سپس [[غسل]] کرده، به حرم رفتم تا بعد از [[زیارت]] به جست وجوی آن مرشد بکتاشی بروم. هنگامی که از جلوی منزل سید علی شوشتری عبور می‌کردم، ناگاه در باز شد و خادم سید جلو آمد و به من گفت: آقا با شما کار دارد. وقتی وارد خانه شدم، آقا سید علی گفت: مرشد تو شیخ انصاری است.
شیخ از نظر زندگی مادی بسیار ساده بود و زاهدانه زندگی می‌‌کرد و با آن همه ثروت که به دستش می‌‌رسید، در سطح پاین‌ترین طلبه‌ها زندگی می‌‌کرد. او برای خرید مایحتاج خود و خانواده‌اش دستور می‌‌داد تا از ارزان‌ترین چیزها استفاده شود و این صفت شیخ در اطرافیان او هم مؤثر بود. وفایی شاعر می‌گوید: در حرم امام رضا (علیه السلام) به آن حضرت متوسل شدم تا یک مرشد معنوی به من ارائه دهد تا با ارشاد وی هدایت شوم. در حالت خاصی به من الهام شد که مرشد تو در نجف است. با خود فکر کردم که او یکی از صوفیان بکتاشی است که در نجف است. به نجف رفتم؛ سپس [[غسل]] کرده، به حرم رفتم تا بعد از [[زیارت]] به جست وجوی آن مرشد بکتاشی بروم. هنگامی که از جلوی منزل سید علی شوشتری عبور می‌کردم، ناگاه در باز شد و خادم سید جلو آمد و به من گفت: آقا با شما کار دارد. وقتی وارد خانه شدم، آقا سید علی گفت: مرشد تو شیخ انصاری است.


آقا سید علی شوشتری مربی اخلاق شیخ بود و در درس شیخ هم شرکت می‌کرد. او هنگامی که جسد شیخ را در قبر گذاشت، گفت: «افسوس که از این عالم رفتی و هیچ کس را قابل تحمل اسرار ندانستی و آنها را با خود بردی<ref>ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص 16</ref>!».
آقا سید علی شوشتری مربی اخلاق شیخ بود و در درس شیخ هم شرکت می‌کرد. او هنگامی که جسد شیخ را در قبر گذاشت، گفت: «افسوس که از این عالم رفتی و هیچ کس را قابل تحمل اسرار ندانستی و آنها را با خود بردی<ref>ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص 16</ref>!».
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۸۶

ویرایش