ابوالحسین نوری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مدتها ' به 'مدت‌ها ')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
<div class="wikiInfo">[[پرونده:شیخ ابوالحسن نوری.jpg|جایگزین= حسن بصری|بندانگشتی|بنای قدیمی مقبره نوری قمر الصوفیه]]
{{ویرایش}}
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
 
!نام
{{جعبه اطلاعات شخصیت
!ابوحسین احمد بن محمد نوری بغوی بغدادی خراسانی
| عنوان = ابوالحسین نوری
|-
| تصویر =  
|نام‎های دیگر
| نام = ابوحسین احمد بن محمد نوری بغوی بغدادی خراسانی
|امیرالقلوب و قمرالصوفیه و طاووس‌العباد
| نام‌های دیگر = امیرالقلوب و قمرالصوفیه و طاووس‌العباد
|-
| سال تولد =
|درگذشت
| تاریخ تولد =
|295ق
| محل تولد =
|}
| سال درگذشت = 295 ق
</div>
| تاریخ درگذشت =
| محل درگذشت =
| استادان = {{فهرست جعبه عمودی | [[سری سقطی]]| شبلی | [[ذوالنون مصری]]}}
| شاگردان =
| دین =
| مذهب =
| آثار = {{فهرست جعبه افقی | مقامات القلوب}}
| فعالیت‌ها = عارف و صوفی
| وبگاه =
}}
'''ابوحسین احمد بن محمد نوری بغوی بغدادی خراسانی''' عارف و صوفی مسلک بود و از بزرگان و رهبران [[صوفیه]] به شمار می‌رفت. [۱][۲] پیروان او را «[[فرقه نوریه]]» خوانده‌اند. [۳]
'''ابوحسین احمد بن محمد نوری بغوی بغدادی خراسانی''' عارف و صوفی مسلک بود و از بزرگان و رهبران [[صوفیه]] به شمار می‌رفت. [۱][۲] پیروان او را «[[فرقه نوریه]]» خوانده‌اند. [۳]
احمد بن محمد بَغَوی هروی، به ابن‌بَغَوی مشهور و به نوری ملقب بود. [۴][۵] نام وی را محمد هم آورده‌اند.
احمد بن محمد بَغَوی هروی، به ابن‌بَغَوی مشهور و به نوری ملقب بود. [۴][۵] نام وی را محمد هم آورده‌اند.
نوری را امیرالقلوب و قمرالصوفیه و طاووس‌العباد نیز لقب داده‌اند، [۶][۷] برخی کنیه وی را ابوالحسن، ولی اغلب کنیه‌اش را ابوالحسین نوشته‌اند. [۸][۹]
نوری را امیرالقلوب و قمرالصوفیه و طاووس‌العباد نیز لقب داده‌اند، [۶][۷] برخی کنیه وی را ابوالحسن، ولی اغلب کنیه‌اش را ابوالحسین نوشته‌اند. [۸][۹]


=تاریخ ولادت=
==تاریخ ولادت==
 
در منابع متقدم تاریخ تولد او ذکر نشده است، اما برخی سال تولد وی را ۲۲۵ یا ۲۲۶ تخمین زده‌اند.
در منابع متقدم تاریخ تولد او ذکر نشده است، اما برخی سال تولد وی را ۲۲۵ یا ۲۲۶ تخمین زده‌اند.
پدر نوری از اهالی بَغشور، شهری در [[خراسان]] بین هرات و مرو بود[۱۰] و از آن‌جا به [[بغداد]] نقل مکان کرد و نوری در آن‌جا متولد شد و پرورش یافت. [۱۱][۱۲][۱۳][۱۴]
پدر نوری از اهالی بَغشور، شهری در [[خراسان]] بین هرات و مرو بود[۱۰] و از آن‌جا به [[بغداد]] نقل مکان کرد و نوری در آن‌جا متولد شد و پرورش یافت. [۱۱][۱۲][۱۳][۱۴]


=وجه تسمیه=
==وجه تسمیه==
 
دربارۀ وجه تسمیۀ نوری سخنان بسیاری گفته‌اند. از جمله آن‌که هنگام سخن گفتن در تاریکی نوری از دهان او می‌تابید؛ از صومعۀ محل عبادت وی در شب نور ساطع می‌شد؛ با نور فراست خبر از باطن افراد می‌داد؛ حسن چهره‌اش سبب این نام بود [۱۵][۱۶][۱۷] از اهالی نور، شهری میان سمرقند و بخارا، بود، [۱۸][۱۹] اما بنابراین سخن نوری: «نوری درخشان در غیب دیدم و پیوسته در آن نظر می‌کردم تا وقتی که همه خود آن نور شدم»، [۲۰] احتمالاً رسیدن وی به نورانیت باطنی و درونی، وجه تسمیه نوری است.
دربارۀ وجه تسمیۀ نوری سخنان بسیاری گفته‌اند. از جمله آن‌که هنگام سخن گفتن در تاریکی نوری از دهان او می‌تابید؛ از صومعۀ محل عبادت وی در شب نور ساطع می‌شد؛ با نور فراست خبر از باطن افراد می‌داد؛ حسن چهره‌اش سبب این نام بود [۱۵][۱۶][۱۷] از اهالی نور، شهری میان سمرقند و بخارا، بود، [۱۸][۱۹] اما بنابراین سخن نوری: «نوری درخشان در غیب دیدم و پیوسته در آن نظر می‌کردم تا وقتی که همه خود آن نور شدم»، [۲۰] احتمالاً رسیدن وی به نورانیت باطنی و درونی، وجه تسمیه نوری است.


=مشایخ=
==مشایخ==
 
وی با مشایخ بسیاری مصاحبت داشت. از جمله با [[سری سقطی]]، [[محمد بن علی قصاب]]، جنید و [[احمد بن ابی الحواری]]، [۲۱] [۲۲][۲۳][۲۴] از سری سقطی [[حدیث]] روایت می‌کرد، [۲۵][۲۶][۲۷] وی با [[ابوحمزۀ بغدادی]] (متوفی ۲۶۹) حشر و نشر داشت و تقریبا هم مشرب بودند، [۲۸] برخی به سبب شباهت سخنان و احوال ایشان حدس زده‌اند که نوری مرید و جانشین ابوحمزۀ بغدادی بوده و بعضی از سخنانش نیز تقریر تعالیم وی است، [۲۹] نوری با جنید نیز مصاحبت داشت و با وجود مناسبات دوستانه و گاه مریدانه، در مواردی نیز از او ایراد می‌گرفت یا به او طعن می‌زد، [۳۰][۳۱][۳۲] به نظر می‌رسد این امر ناشی از آن بود که خود را از اقران جنید می‌دانست، نه از اتباع او. [۳۳]
وی با مشایخ بسیاری مصاحبت داشت. از جمله با [[سری سقطی]]، [[محمد بن علی قصاب]]، جنید و [[احمد بن ابی الحواری]]، [۲۱] [۲۲][۲۳][۲۴] از سری سقطی [[حدیث]] روایت می‌کرد، [۲۵][۲۶][۲۷] وی با [[ابوحمزۀ بغدادی]] (متوفی ۲۶۹) حشر و نشر داشت و تقریبا هم مشرب بودند، [۲۸] برخی به سبب شباهت سخنان و احوال ایشان حدس زده‌اند که نوری مرید و جانشین ابوحمزۀ بغدادی بوده و بعضی از سخنانش نیز تقریر تعالیم وی است، [۲۹] نوری با جنید نیز مصاحبت داشت و با وجود مناسبات دوستانه و گاه مریدانه، در مواردی نیز از او ایراد می‌گرفت یا به او طعن می‌زد، [۳۰][۳۱][۳۲] به نظر می‌رسد این امر ناشی از آن بود که خود را از اقران جنید می‌دانست، نه از اتباع او. [۳۳]
نوری از کسانی مانند شبلی و [[ذوالنون المصری|ذوالنون مصری]] بهره گرفت. [۳۴]
نوری از کسانی مانند شبلی و [[ذوالنون مصری]] بهره گرفت. [۳۴]
جنید نیز اگرچه نوری را بزرگ می‌داشت و او را صدیق زمانه می‌خواند و حتی وصیت کرده بود که پس از مرگ، وی را در کنار نوری دفن کنند، [۳۵][۳۶][۳۷][۳۸] گاه نوری را به سبب برخی اقوال و کرامات و شیوه‌های غریبش در تربیت نفس، نکوهش می‌کرد. [۳۹][۴۰][۴۱]
جنید نیز اگرچه نوری را بزرگ می‌داشت و او را صدیق زمانه می‌خواند و حتی وصیت کرده بود که پس از مرگ، وی را در کنار نوری دفن کنند، [۳۵][۳۶][۳۷][۳۸] گاه نوری را به سبب برخی اقوال و کرامات و شیوه‌های غریبش در تربیت نفس، نکوهش می‌کرد. [۳۹][۴۰][۴۱]


=ترک بغداد و بازگشت=
==ترک بغداد و بازگشت==
 
گفته شده است که [[معتمد عباسی]] در ۲۶۴، بر اثر سعایت غلام خلیل، دستور قتل چند تن از صوفیان، از جمله نوری و ابوحمزه بغدادی و شبلی، را داد، نوری پیش از دیگران خود را تسلیم جلاد کرد و گفت که طریقت او مبنی بر ایثار است و از این‌رو می‌خواهد پیشاپیش یاران خود کشته شود اما وقتی این سخن به خلیفه رسید، وی دستور داد اجرای حکم متوقف شود و رأی نهایی را قاضی القضات بدهد و قاضی نیز پس از سؤالاتی از نوری حکم به برائت آنان داد، [۴۲][۴۳][۴۴] البته برخی گفته‌اند که نوری پس از دستور قتل از سوی خلیفه از بغداد گریخت و احتمالاً چهارده سال در رِقه در انزوا به سر برد و وقتی به [[بغداد]] بازگشت همنشینان و یاران خود را از دست داده بود و به سبب ضعف بینایی و جسمانی دیگر سخن نمی‌گفت. [۴۵][۴۶]
گفته شده است که [[معتمد عباسی]] در ۲۶۴، بر اثر سعایت غلام خلیل، دستور قتل چند تن از صوفیان، از جمله نوری و ابوحمزه بغدادی و شبلی، را داد، نوری پیش از دیگران خود را تسلیم جلاد کرد و گفت که طریقت او مبنی بر ایثار است و از این‌رو می‌خواهد پیشاپیش یاران خود کشته شود اما وقتی این سخن به خلیفه رسید، وی دستور داد اجرای حکم متوقف شود و رأی نهایی را قاضی القضات بدهد و قاضی نیز پس از سؤالاتی از نوری حکم به برائت آنان داد، [۴۲][۴۳][۴۴] البته برخی گفته‌اند که نوری پس از دستور قتل از سوی خلیفه از بغداد گریخت و احتمالاً چهارده سال در رِقه در انزوا به سر برد و وقتی به [[بغداد]] بازگشت همنشینان و یاران خود را از دست داده بود و به سبب ضعف بینایی و جسمانی دیگر سخن نمی‌گفت. [۴۵][۴۶]
از دیگر وقایع زندگی نوریسخت‌گیری وی به [[معتضد عباسی]] بود، او در برابر عتاب خلیفه خود را محتسب معرفی کرد و آنگاه که خلیفه ‌پرسید: «تو را چه کسی محتسب کرده؟» گفت: «آن که تو را خلیفه کرده است»، [۴۷][۴۸][۴۹] به نوشتۀ شعرانی [۵۰] نوری پس از این واقعه، بغداد را به سمت بصره ترک کرد و پس از درگذشت معتضد، به بغداد بازگشت.
از دیگر وقایع زندگی نوریسخت‌گیری وی به [[معتضد عباسی]] بود، او در برابر عتاب خلیفه خود را محتسب معرفی کرد و آنگاه که خلیفه ‌پرسید: «تو را چه کسی محتسب کرده؟» گفت: «آن که تو را خلیفه کرده است»، [۴۷][۴۸][۴۹] به نوشتۀ شعرانی [۵۰] نوری پس از این واقعه، بغداد را به سمت بصره ترک کرد و پس از درگذشت معتضد، به بغداد بازگشت.
ذهبی [۵۱] دربارۀ اواخر عمر نوری از برخی عرفا نقل کرده است که وی زمانی که پس از مدت‌ها به بغداد بازگشت، احوال غریبی پیدا کرده بود و مایل به حضور در محل اجتماع صوفیان نبود و از همه کناره می‌گرفت و بیش‌تر اوقات خود را در صحرا و در مقابر سپری می‌کرد، زمانی هم که با جنید و اصحاب او، که در بارۀ فرق اول و فرق ثانی و جمع سخن می‌گفتند، روبرو شد، به سخنشان گوش داد و خاموش ماند و آنگاه که نظرش را پرسیدند، گفت که این سخنان را نمی‌فهمد، همچنین ذهبی [۵۲] از برخی عرفا نقل کرده است که وی سخنان متناقض می‌گفت و جنید نیز در این‌باره گفته بود که او اندکی مشاعرش مختل شده است.
ذهبی [۵۱] دربارۀ اواخر عمر نوری از برخی عرفا نقل کرده است که وی زمانی که پس از مدت‌ها به بغداد بازگشت، احوال غریبی پیدا کرده بود و مایل به حضور در محل اجتماع صوفیان نبود و از همه کناره می‌گرفت و بیش‌تر اوقات خود را در صحرا و در مقابر سپری می‌کرد، زمانی هم که با جنید و اصحاب او، که در بارۀ فرق اول و فرق ثانی و جمع سخن می‌گفتند، روبرو شد، به سخنشان گوش داد و خاموش ماند و آنگاه که نظرش را پرسیدند، گفت که این سخنان را نمی‌فهمد، همچنین ذهبی [۵۲] از برخی عرفا نقل کرده است که وی سخنان متناقض می‌گفت و جنید نیز در این‌باره گفته بود که او اندکی مشاعرش مختل شده است.


=وفات=
==وفات==
 
نوری در ۲۹۵ درگذشت، [۵۳][۵۴] [۵۵] اما یافعی [۵۶] وفاتش را در ۲۸۶ دانسته، که اشتباه است، که احتمالاً این اشتباه به سبب شباهت اسم وی با ابوالحسن بغوی (متوفی ۲۸۶)، محدّث مکی می‌باشد، [۵۷][۵۸] گفته‌اند وقتی خبر وفات نوری به جنید رسید، گفت نصف علم عرفان با مرگ او از میان رفت. [۵۹][۶۰][۶۱]
نوری در ۲۹۵ درگذشت، [۵۳][۵۴] [۵۵] اما یافعی [۵۶] وفاتش را در ۲۸۶ دانسته، که اشتباه است، که احتمالاً این اشتباه به سبب شباهت اسم وی با ابوالحسن بغوی (متوفی ۲۸۶)، محدّث مکی می‌باشد، [۵۷][۵۸] گفته‌اند وقتی خبر وفات نوری به جنید رسید، گفت نصف علم عرفان با مرگ او از میان رفت. [۵۹][۶۰][۶۱]


== علت مرگ ==
=== علت مرگ ===
 
دربارۀ علت مرگ نوری گفته‌اند که او با شنیدن بیتی به وجد آمد و روانۀ صحرایی پر از خار شد و بر اثر جراحات ناشی از خارها، روز بعد در خانۀ خویش از دنیا رفت، [۶۲][۶۳] به روایتی دیگر، نوری در مسجد شونیزیه درگذشت و چهار روز به حالت نشسته برجای ماند و کسی از مرگ او آگاه نشد و هنگامی ‌که جنازۀ او را حمل می‌کردند، شبلی فریاد می‌کشید که علم از زمین رخت بربست. [۶۴][۶۵]
دربارۀ علت مرگ نوری گفته‌اند که او با شنیدن بیتی به وجد آمد و روانۀ صحرایی پر از خار شد و بر اثر جراحات ناشی از خارها، روز بعد در خانۀ خویش از دنیا رفت، [۶۲][۶۳] به روایتی دیگر، نوری در مسجد شونیزیه درگذشت و چهار روز به حالت نشسته برجای ماند و کسی از مرگ او آگاه نشد و هنگامی ‌که جنازۀ او را حمل می‌کردند، شبلی فریاد می‌کشید که علم از زمین رخت بربست. [۶۴][۶۵]


=جایگاه=
==جایگاه==
 
نوری از جمله مشایخ بزرگ عصر و از حیث بیان اشارات و لطایف [[عرفان]]، سرآمد اهل عراق بود [۶۶][۶۷] و حتی گاه اورا برتر از جنید دانسته‌اند، از جمله از ابواحمد مَغازَلی نقل شده است که نوری از جنید عابدتر بود، [۶۸] [۶۹] همچنین گفته‌اند که علم جنید از وی بیش‌تر و احوال نوری از جنید قوی‌تر و پیش‌تر بود. [۷۰][۷۱]
نوری از جمله مشایخ بزرگ عصر و از حیث بیان اشارات و لطایف [[عرفان]]، سرآمد اهل عراق بود [۶۶][۶۷] و حتی گاه اورا برتر از جنید دانسته‌اند، از جمله از ابواحمد مَغازَلی نقل شده است که نوری از جنید عابدتر بود، [۶۸] [۶۹] همچنین گفته‌اند که علم جنید از وی بیش‌تر و احوال نوری از جنید قوی‌تر و پیش‌تر بود. [۷۰][۷۱]


=مقایسه مشرب عرفانی نوری با جنید=
==مقایسه مشرب عرفانی نوری با جنید==
== شباهت ==
=== شباهت ===
 
میان آموزه‌های عرفانی نوری با جنید تفاوت‌هایی وجود دارد، شاید تنها شباهت مشرب عرفانی جنید و نوری، که این دو را کمی به هم نزدیک می‌کند، پای بندی به اصول [[شریعت]] باشد، [۷۲] به نظر نوری هیچ حال و مقامی موجب ترک شریعت نمی‌شود، [۷۳][۷۴][۷۵] او گاه در کار شریعت و امر به معروف، مانند زاهدان عصر، تند و بی‌گذشت می‌شد. [۷۶][۷۷][۷۸]
میان آموزه‌های عرفانی نوری با جنید تفاوت‌هایی وجود دارد، شاید تنها شباهت مشرب عرفانی جنید و نوری، که این دو را کمی به هم نزدیک می‌کند، پای بندی به اصول [[شریعت]] باشد، [۷۲] به نظر نوری هیچ حال و مقامی موجب ترک شریعت نمی‌شود، [۷۳][۷۴][۷۵] او گاه در کار شریعت و امر به معروف، مانند زاهدان عصر، تند و بی‌گذشت می‌شد. [۷۶][۷۷][۷۸]


== تفاوت‌ها ==
=== تفاوت‌ها ===
=== وجد و سماع ===
==== وجد و سماع ====
 
اما نوری، بر خلاف جنید، اهل تواجد در مجالس سماع بود و در این مجالس، مستمعان را به وجد و سماع تشویق می‌کرد، [۷۹][۸۰] و حتی برانگیخته شدن به هنگام سماع را از ویژگی‌های صوفیان می‌دانست، [۸۱][۸۲] او همچنین، بر خلاف جنید، به برگزاری حلقۀ درس و مریدپروری تمایلی نداشت و شبلی و جنید را به سبب وعظ سرزنش می‌کرد، [۸۳][۸۴][۸۵][۸۶] با این حال، خود وی نیز گویا پیروان و مریدانی پیدا کرد که به نوریه معروف شدند، [۸۷][۸۸] هجویری [۸۹] نوریه را در شمار طریقت‌های مقبول آورده است، گفته‌اند که در طریقۀ وی ایثار در حق دوستان و مصاحبان، فریضه و انزوا ناپسند بود و نوریه اهل معاشرت و صحبت و مخالف عزلت و خلوت بودند، [۹۰][۹۱] اما نوری خود مدت‌ زیادی را در انزوا به سر برده بود [۹۲] و از وی نقل شده که برترین مقام اهل حقایق دوری گزیدن از خلایق و نشانۀ اخلاص، گریز از همراهی با مردم است. [۹۳][۹۴]
اما نوری، بر خلاف جنید، اهل تواجد در مجالس سماع بود و در این مجالس، مستمعان را به وجد و سماع تشویق می‌کرد، [۷۹][۸۰] و حتی برانگیخته شدن به هنگام سماع را از ویژگی‌های صوفیان می‌دانست، [۸۱][۸۲] او همچنین، بر خلاف جنید، به برگزاری حلقۀ درس و مریدپروری تمایلی نداشت و شبلی و جنید را به سبب وعظ سرزنش می‌کرد، [۸۳][۸۴][۸۵][۸۶] با این حال، خود وی نیز گویا پیروان و مریدانی پیدا کرد که به نوریه معروف شدند، [۸۷][۸۸] هجویری [۸۹] نوریه را در شمار طریقت‌های مقبول آورده است، گفته‌اند که در طریقۀ وی ایثار در حق دوستان و مصاحبان، فریضه و انزوا ناپسند بود و نوریه اهل معاشرت و صحبت و مخالف عزلت و خلوت بودند، [۹۰][۹۱] اما نوری خود مدت‌ زیادی را در انزوا به سر برده بود [۹۲] و از وی نقل شده که برترین مقام اهل حقایق دوری گزیدن از خلایق و نشانۀ اخلاص، گریز از همراهی با مردم است. [۹۳][۹۴]


=== توجه به ذکر ===
==== توجه به ذکر ====
 
یکی از خصوصیات عرفان نوری توجه او به ذکر است، گفته‌اند که وی پیوسته تسبیح به دست داشت و این کار تا زمان وی هنوز از رسوم صوفیه نبود، [۹۵][۹۶] به گفتۀ نوری هرچیزی عقوبتی دارد و عقوبت عارفان آن است که از ذکر بازمانند، [۹۷][۹۸] او توبه را نیز به معنای رو‌گردانی از ذکر غیر خدا می‌دانست. [۹۹]
یکی از خصوصیات عرفان نوری توجه او به ذکر است، گفته‌اند که وی پیوسته تسبیح به دست داشت و این کار تا زمان وی هنوز از رسوم صوفیه نبود، [۹۵][۹۶] به گفتۀ نوری هرچیزی عقوبتی دارد و عقوبت عارفان آن است که از ذکر بازمانند، [۹۷][۹۸] او توبه را نیز به معنای رو‌گردانی از ذکر غیر خدا می‌دانست. [۹۹]


=== ریاضت شدید و سکوت ===
==== ریاضت شدید و سکوت ====
 
نوری همچنین اهل ریاضت شدید و سکوت بود و درد و اندوه را از لوازم طریق سلوک می‌شمرد، [۱۰۰][۱۰۱][۱۰۲][۱۰۳] ماسینیون نیز خصیصۀ بارز عرفان وی را اصرار در تحمل رنج دانسته است، او به ارتباط متقابل عشق و رنج عقیده داشت و گفته‌اند که وی دربارۀ عشق الهی سخن می‌گفت و این موضوع از آموزه‌های عرفانی وی بود، [۱۰۴] وی عشق را دریدن پرده‌ها و کشف اسرار و موجب قرب به خدا می‌دانست و می‌گفت «انا اعشق الله و هو یعشقنی» (من عاشق خدایم و خدا عاشق من است)، ازاین‌رو برخی، ازجمله غلام خلیل، او را به سبب این عقیده، به کفر و زندقه متهم کرده‌اند. [۱۰۵][۱۰۶] [۱۰۷]
نوری همچنین اهل ریاضت شدید و سکوت بود و درد و اندوه را از لوازم طریق سلوک می‌شمرد، [۱۰۰][۱۰۱][۱۰۲][۱۰۳] ماسینیون نیز خصیصۀ بارز عرفان وی را اصرار در تحمل رنج دانسته است، او به ارتباط متقابل عشق و رنج عقیده داشت و گفته‌اند که وی دربارۀ عشق الهی سخن می‌گفت و این موضوع از آموزه‌های عرفانی وی بود، [۱۰۴] وی عشق را دریدن پرده‌ها و کشف اسرار و موجب قرب به خدا می‌دانست و می‌گفت «انا اعشق الله و هو یعشقنی» (من عاشق خدایم و خدا عاشق من است)، ازاین‌رو برخی، ازجمله غلام خلیل، او را به سبب این عقیده، به کفر و زندقه متهم کرده‌اند. [۱۰۵][۱۰۶] [۱۰۷]
به گفتۀ شیمل، نوری بعد از رابعه از برجسته‌ترین نمایندگان مکتب عشق در عرفان است، او احتمال داده است که واژۀ عشق را نوری وارد ادبیات عرفانی کرده باشد به عقیدۀ نویا، اختلاف نوری و کسانی چون غلام خلیل در این زمینه بر سر ماهیت زبان دینی بود، از نظر غلام خلیل، سخن گفتن از خدا جز بدان گونه که او خود در قرآن از خود سخن گفته است، جایز نیست، اما از نظر نوری، عارف سخن خدا را نه تنها در قرآن، بلکه در تجربۀ شخصی نیز می‌تواند بشنود و عشق میان انسان و خدا، که البته قرآن هم به نوعی بدان اشاره کرده، تجربه انسانی است که به پایان سلوک روحانی خود رسیده و در وصال عرفانی از حضور محبوب بهره‌مند است.
به گفتۀ شیمل، نوری بعد از رابعه از برجسته‌ترین نمایندگان مکتب عشق در عرفان است، او احتمال داده است که واژۀ عشق را نوری وارد ادبیات عرفانی کرده باشد به عقیدۀ نویا، اختلاف نوری و کسانی چون غلام خلیل در این زمینه بر سر ماهیت زبان دینی بود، از نظر غلام خلیل، سخن گفتن از خدا جز بدان گونه که او خود در قرآن از خود سخن گفته است، جایز نیست، اما از نظر نوری، عارف سخن خدا را نه تنها در قرآن، بلکه در تجربۀ شخصی نیز می‌تواند بشنود و عشق میان انسان و خدا، که البته قرآن هم به نوعی بدان اشاره کرده، تجربه انسانی است که به پایان سلوک روحانی خود رسیده و در وصال عرفانی از حضور محبوب بهره‌مند است.


=== حلولی بودن ===
==== حلولی بودن ====
 
افزون بر موضوع عشق، نوری سخنانی دارد که به سبب آنها وی را حلولی دانسته‌اند، [۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰] شاید ارتباط وی با ابوحمزۀ بغدادی، که گفته می‌شد حلولی بود، از دلایل این اتهام باشد، ذهبی [۱۱۱] نیز نوری را، به سبب قول به فنای ذات و صفات عارف و [[اتحاد]] خلق با حق، در شمار گمراهان قائل به اتحاد دانسته است.
افزون بر موضوع عشق، نوری سخنانی دارد که به سبب آنها وی را حلولی دانسته‌اند، [۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰] شاید ارتباط وی با ابوحمزۀ بغدادی، که گفته می‌شد حلولی بود، از دلایل این اتهام باشد، ذهبی [۱۱۱] نیز نوری را، به سبب قول به فنای ذات و صفات عارف و [[اتحاد]] خلق با حق، در شمار گمراهان قائل به اتحاد دانسته است.


=== نگاه به تصوف و فقر ===
==== نگاه به تصوف و فقر ====
 
از نوری دربارۀ تصوف و فقر سخنانی نقل شده است که مشرب وی را به فتوت، نزدیک نشان می‌دهد، از نظر وی، تصوف نه رسوم است و نه علوم، زیرا با مجاهده و تعلیم حاصل نمی‌شود، بلکه اخلاق است و این اخلاق شامل آزادگی از بند هوا یا ترک تمام لذت‌های نفسانی، جوانمردی (فتوت)، سخاوت و ترک تکلف است، [۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴][۱۱۵] وی در سخنی دیگر اخلاق صوفیان را عبارت از شاد کردن خلق و نیازردن آنان می‌داند، [۱۱۶] صوفی نیز از نظر نوری کسی است که جانش صافی از کدورت بشری و در پیشگاه حق در صف اول و درجۀ اعلی باشد، [۱۱۷][۱۱۸] وی صوفیان را از دیگر مردم عاقل‌تر می‌داند، زیرا مردم به دنبال عطایای خدا و صوفیان فقط به دنبال خود خدا هستند. [۱۱۹]
از نوری دربارۀ تصوف و فقر سخنانی نقل شده است که مشرب وی را به فتوت، نزدیک نشان می‌دهد، از نظر وی، تصوف نه رسوم است و نه علوم، زیرا با مجاهده و تعلیم حاصل نمی‌شود، بلکه اخلاق است و این اخلاق شامل آزادگی از بند هوا یا ترک تمام لذت‌های نفسانی، جوانمردی (فتوت)، سخاوت و ترک تکلف است، [۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴][۱۱۵] وی در سخنی دیگر اخلاق صوفیان را عبارت از شاد کردن خلق و نیازردن آنان می‌داند، [۱۱۶] صوفی نیز از نظر نوری کسی است که جانش صافی از کدورت بشری و در پیشگاه حق در صف اول و درجۀ اعلی باشد، [۱۱۷][۱۱۸] وی صوفیان را از دیگر مردم عاقل‌تر می‌داند، زیرا مردم به دنبال عطایای خدا و صوفیان فقط به دنبال خود خدا هستند. [۱۱۹]


=عقاید کلامی=
==عقاید کلامی==
 
نوری همانند برخی عرفا عقاید کلامی نیز داشت، از نظر وی، عصمت از گناه شرط ولایت نیست، بنابراین اولیا معصوم نیستند، اما از آفتی که موجب نفی ولایت باشد، محفوظ‌ند و این آفت هر اندیشه‌ای است که سبب ارتداد گردد، [۱۲۰] وی همچنین عقیده داشت که لغزش‌های پیامبران فقط در امور ظاهری و دنیوی است و در باطن به مشاهدۀ حق مشغولند، [۱۲۱] وی عقل را از شناخت خدا عاجز می‌دانست و معتقد بود که خدا را تنها باید به خدا شناخت و هرکه در دنیا خدا را نشناسد، در آخرت نیز او را نخواهد شناخت، [۱۲۲][۱۲۳][۱۲۴][۱۲۵] وی احتراز از تشبیه را نشانۀ [[توحید]] واقعی می‌دانست. [۱۲۶] او قرب به ذات حق تعالی را محال و مراد از قرب را شناخت و مشاهدۀ خداوند می‌دانست و این از نظر وی مرتبه‌ای است که خداوند از سر لطف و فیض، به هریک از بندگان خویش که بخواهد ارزانی می‌دارد، [۱۲۷] او نیز، مانند جنید و [[ابوسعید خراز]]، در شمار کسانی بود که عقیده داشتند رؤیت خدا در دنیا ممکن نیست و پیامبر هم با چشم سر خدا را ندید. [۱۲۸]
نوری همانند برخی عرفا عقاید کلامی نیز داشت، از نظر وی، عصمت از گناه شرط ولایت نیست، بنابراین اولیا معصوم نیستند، اما از آفتی که موجب نفی ولایت باشد، محفوظ‌ند و این آفت هر اندیشه‌ای است که سبب ارتداد گردد، [۱۲۰] وی همچنین عقیده داشت که لغزش‌های پیامبران فقط در امور ظاهری و دنیوی است و در باطن به مشاهدۀ حق مشغولند، [۱۲۱] وی عقل را از شناخت خدا عاجز می‌دانست و معتقد بود که خدا را تنها باید به خدا شناخت و هرکه در دنیا خدا را نشناسد، در آخرت نیز او را نخواهد شناخت، [۱۲۲][۱۲۳][۱۲۴][۱۲۵] وی احتراز از تشبیه را نشانۀ [[توحید]] واقعی می‌دانست. [۱۲۶] او قرب به ذات حق تعالی را محال و مراد از قرب را شناخت و مشاهدۀ خداوند می‌دانست و این از نظر وی مرتبه‌ای است که خداوند از سر لطف و فیض، به هریک از بندگان خویش که بخواهد ارزانی می‌دارد، [۱۲۷] او نیز، مانند جنید و [[ابوسعید خراز]]، در شمار کسانی بود که عقیده داشتند رؤیت خدا در دنیا ممکن نیست و پیامبر هم با چشم سر خدا را ندید. [۱۲۸]


=آثار=
==آثار==
 
=== اشعار ===
== اشعار ==
 
نوری طبعی شاعرانه داشت و در پاسخ به برخی سؤالات شعر می‌سرود، [۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱][۱۳۲][۱۳۳][۱۳۴] از وی شطحیاتی نیز باقی‌مانده که روزبهان بقلی [۱۳۵] آنها را شرح کرده است.
نوری طبعی شاعرانه داشت و در پاسخ به برخی سؤالات شعر می‌سرود، [۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱][۱۳۲][۱۳۳][۱۳۴] از وی شطحیاتی نیز باقی‌مانده که روزبهان بقلی [۱۳۵] آنها را شرح کرده است.
به نوشتۀ کلاباذی، [۱۳۶] نوری در تصوف آثاری به زبان اشارت داشته است، زبان نوری زبانی رمزی و آراسته به تعبیرات قرآنی است، اقوالی که سلمی در حقایق التفسیر [۱۳۷] از قول نوری نقل کرده، نمونه‌ای از بیان اشاری اوست.
به نوشتۀ کلاباذی، [۱۳۶] نوری در تصوف آثاری به زبان اشارت داشته است، زبان نوری زبانی رمزی و آراسته به تعبیرات قرآنی است، اقوالی که سلمی در حقایق التفسیر [۱۳۷] از قول نوری نقل کرده، نمونه‌ای از بیان اشاری اوست.


== مقامات القلوب ==
=== مقامات القلوب ===
 
رساله‌ای به نام مقامات القلوب نیز به او منسوب است که، اگر از وی باشد، نمونۀ دیگری از طرز فکر شاعرانه و زبان اشارت‌آمیز او در بیان تجربه روحانی‌اش است، [۱۳۸][۱۳۹][۱۴۰] آنچه سبب تردید در صحت انتساب این رساله به وی شده‌، آن است که در شرح احوال نوری در مآخذ قدیم، از این اثر نامی نیست و همچنین در آن عبارتی هست که در کتاب سلمی از قول ابوعثمان حیری آمده و ذکر کلامی منسوب به شاه بن شجاع کرمانی که از معاصران وی بوده است، [۱۴۱] با این حال، نویا با استناد به نسخه‌هایی که از مقامات القلوب در دست داشته و اشاره به سنت مورخان و تذکره نویسان در نقل قول از معاصران، تردید در این انتساب را روا ندانسته است، این رساله با مقدمه و تعلیقات، به اهتمام پل نویا، در۱۳۴۷ش/ ۱۹۶۸ در بیروت چاپ شده است مقامات القلوب شامل مقدمه و بیست قطعه در باب قلب و عوالم آن است و در آن، توالی منطقی موضوعات رعایت نشده، بلکه استعاره‌ای استعارۀ دیگر را از راه مشابهت یا مغایرت به یاد‌آورده است.
رساله‌ای به نام مقامات القلوب نیز به او منسوب است که، اگر از وی باشد، نمونۀ دیگری از طرز فکر شاعرانه و زبان اشارت‌آمیز او در بیان تجربه روحانی‌اش است، [۱۳۸][۱۳۹][۱۴۰] آنچه سبب تردید در صحت انتساب این رساله به وی شده‌، آن است که در شرح احوال نوری در مآخذ قدیم، از این اثر نامی نیست و همچنین در آن عبارتی هست که در کتاب سلمی از قول ابوعثمان حیری آمده و ذکر کلامی منسوب به شاه بن شجاع کرمانی که از معاصران وی بوده است، [۱۴۱] با این حال، نویا با استناد به نسخه‌هایی که از مقامات القلوب در دست داشته و اشاره به سنت مورخان و تذکره نویسان در نقل قول از معاصران، تردید در این انتساب را روا ندانسته است، این رساله با مقدمه و تعلیقات، به اهتمام پل نویا، در۱۳۴۷ش/ ۱۹۶۸ در بیروت چاپ شده است مقامات القلوب شامل مقدمه و بیست قطعه در باب قلب و عوالم آن است و در آن، توالی منطقی موضوعات رعایت نشده، بلکه استعاره‌ای استعارۀ دیگر را از راه مشابهت یا مغایرت به یاد‌آورده است.


=منابع=
==منابع==


۱. ↑ اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۱۰، ص۲۴۹.  
۱. ↑ اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۱۰، ص۲۴۹.  
خط ۳۷۷: خط ۳۶۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:تصوف]]
[[رده:صوفیه]]
[[رده:صوفیه]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۹۰۶

ویرایش