۲۱٬۸۹۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
=زندگینامه= | =زندگینامه= | ||
محمدبنعلیبنابیالعَزاقِر مشهور به شَلمَغانی، متولد روستای شلمغان واقع در حومۀ شهر واسط و یکی از قاریان [[قرآن]] در آن دیار بود | محمدبنعلیبنابیالعَزاقِر مشهور به شَلمَغانی، متولد روستای شلمغان واقع در حومۀ شهر واسط و یکی از قاریان [[قرآن]] در آن دیار بود<ref>جاسم حسین؛ تاریخ سیاسی غیبت امام زمان، ص ۲۰۱</ref> وی پس از مدتی به بغداد رفت و به دستگاه [[عباسیان]] پیوست و بهعنوان دبیر (کاتب) به خدمت مشغول شد<ref>یاقوت حموی؛ معجم البلدان، ج۵، ص ۲۸۸.</ref>. ابنابیالعَزاقِر از فقهای امامیه بود و آثار فراوانی درباره عقاید و فقه شیعه نوشت. آثار وی تا قبل از آن که از تشیع روی برگرداند، مورد توجه امامیه بود<ref>شیخ طوسی؛ الغیبه، ص ۱۵۸و۲۲۱.</ref>. | ||
<ref>جاسم حسین؛ تاریخ سیاسی غیبت امام زمان، ص ۲۰۱</ref> وی پس از مدتی به بغداد رفت و به دستگاه [[عباسیان]] پیوست و بهعنوان دبیر (کاتب) به خدمت مشغول شد<ref>یاقوت حموی؛ معجم البلدان، ج۵، ص ۲۸۸.</ref>. ابنابیالعَزاقِر از فقهای امامیه بود و آثار فراوانی درباره عقاید و فقه شیعه نوشت. آثار وی تا قبل از آن که از تشیع روی برگرداند، مورد توجه امامیه بود | |||
=انحراف شلمغانی= | =انحراف شلمغانی= | ||
شلمغانی در ابتدا از یاران [[حسن بن علی (عسکری)|امام حسن عسکری( | شلمغانی در ابتدا از یاران [[حسن بن علی (عسکری)|امام حسن عسکری (علیهالسلام)]] و از محدثان شیعی در دوران غیبت صغرا در بغداد بود و در غیاب حسین بن روح سومین نایب خاص امام زمان عج، مدتی را به بعضی از امور شیعیان رسیدگی میکرد؛ اما گفتهاند حسادت بر مقام حسین بن روح، وی را بر آن داشت تا از مذهب امامیه فاصله بگیرد. او دستورهای امام دوازدهم را نادیده انگاشت و در پی دیگر گروهها و فرقهها رفت و حتی به دروغ ادعای نیابت امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) نمود و ادعا میکرد که روح خدا در جسم او حلول کرده و خود را روحالقدس مینامید. او سر انجام مورد لعن امام مهدی (عجلالله تعالی فرجه الشریف) قرار گرفت و بعد از مدتی به دستور حاکم عباسی بهدار آویخته شد<ref>ر. ک. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 257.</ref><ref> | ||
https://fa.wikishia.net/view/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B4%D9%84%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%86%DB%8C</ref> نجاشی در کتاب رجال خود انحراف او را چنین روایت میکند: | https://fa.wikishia.net/view/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B4%D9%84%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%86%DB%8C</ref>. نجاشی در کتاب رجال خود انحراف او را چنین روایت میکند: | ||
ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی از پیشروان مذهب امامیه بود، اما حسادتش بر مقام ابوالقاسم حسین بن روح وی را بر آن داشت که مذهب امامیه را ترک کند و در آیین کشیشان درآید. این رفتار او موجب شد تا از طرف امام زمان توقیعاتی علیه او صادر شود و سرانجام به امر سلطان (دولت) به دار آویخته شد<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 259</ref>. | ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی از پیشروان مذهب امامیه بود، اما حسادتش بر مقام ابوالقاسم حسین بن روح وی را بر آن داشت که مذهب امامیه را ترک کند و در آیین کشیشان درآید. این رفتار او موجب شد تا از طرف امام زمان توقیعاتی علیه او صادر شود و سرانجام به امر سلطان (دولت) به دار آویخته شد<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 259</ref>. همچنین اضافه کردهاند که حسین بن روح پیش از افتادن به زندان مدتی پنهان میزیست و چون اعتمادی کامل به ابن ابیالعزاقر داشت، او را به نیابت خود برگزید و شلمغانی واسطه بین او و شیعیان شد و توقیعات حضرت مهدی غایب به توسط حسین بن روح به دست شلمغانی صادر میشد و مردم برای رفع حوایج و حل مشکلات به او رجوع میکردند. در آن زمان شلمغانی ادعاهای باطلی را ترویج میکرد و اینگونه بود که از مذهب شیعه امامیه اثنی عشریه منحرف شد. حسین بن روح در زندان از انحرافش مطلع شد و از همانجا در ماه ذیحجه سال 312 هجری قمری، توقیعی در لعن ابن ابیالعزاقر به شیخ ابوعلی محمد بن همام اسکافی بغدادی که از بزرگان شیعه بود فرستاد و از وی تبری جست. | ||
همچنین اضافه کردهاند که حسین بن روح پیش از افتادن به زندان مدتی پنهان میزیست و چون اعتمادی کامل به ابن ابیالعزاقر داشت، او را به نیابت خود برگزید و شلمغانی واسطه بین او و شیعیان شد و توقیعات حضرت مهدی غایب به توسط حسین بن روح به دست شلمغانی صادر میشد و مردم برای رفع حوایج و حل مشکلات به او رجوع میکردند. در آن زمان شلمغانی ادعاهای باطلی را ترویج میکرد و اینگونه بود که از مذهب شیعه امامیه اثنی عشریه منحرف شد. حسین بن روح در زندان از انحرافش مطلع شد و از همانجا در ماه ذیحجه سال 312 هجری قمری، توقیعی در لعن ابن ابیالعزاقر به شیخ ابوعلی محمد بن همام اسکافی بغدادی که از بزرگان شیعه بود فرستاد و از وی تبری جست. | |||
پس از آن ابن ابیالعزاقر که به سبب دوستی که با محسن پسر ابوالحسن علی بن محمد فرات وزیر المقتدر بالله عباسی داشت، در دستگاه وزارت درآمد و به کتابت و دبیری پرداخت. در این هنگام قرامطه که طایفهای از اسماعیلیه بودند بر کاروان حاجیان زده و گروهی را به قتل رساندند. | پس از آن ابن ابیالعزاقر که به سبب دوستی که با محسن پسر ابوالحسن علی بن محمد فرات وزیر المقتدر بالله عباسی داشت، در دستگاه وزارت درآمد و به کتابت و دبیری پرداخت. در این هنگام قرامطه که طایفهای از اسماعیلیه بودند بر کاروان حاجیان زده و گروهی را به قتل رساندند. | ||
مردم بغداد که از ابوالحسن علی بن محمد فرات و پسرش محسن راضی نبودند، آنان را متهم به دستیاری با قرامطه کردند. | مردم بغداد که از ابوالحسن علی بن محمد فرات و پسرش محسن راضی نبودند، آنان را متهم به دستیاری با قرامطه کردند. | ||
محسن برای پیشگیری از دشمنان خود و مطالبه بقایای مالیات، شلمغانی را در دیوان وزارت وارد کرد و به تدبیر او گروهی از دشمنان خویش را به جرم نپرداختن مالیات کشت. اما ابنالفرات و پسرش محسن نتوانستند سوءظن خلیفه را نسبت به خویش از بابت رابطه با قرامطه رفع کنند، سرانجام خلیفه آنان را در سال 312 ه به قتل رسانید. شلمغانی پس از این واقعه فرار کرد و تا حدود سال 320 ه در موصل و اطراف آن میزیست، چون دید اوضاع آرام است، ادعاهای جدیدی را مطرح کرد | محسن برای پیشگیری از دشمنان خود و مطالبه بقایای مالیات، شلمغانی را در دیوان وزارت وارد کرد و به تدبیر او گروهی از دشمنان خویش را به جرم نپرداختن مالیات کشت. اما ابنالفرات و پسرش محسن نتوانستند سوءظن خلیفه را نسبت به خویش از بابت رابطه با قرامطه رفع کنند، سرانجام خلیفه آنان را در سال 312 ه به قتل رسانید. شلمغانی پس از این واقعه فرار کرد و تا حدود سال 320 ه در موصل و اطراف آن میزیست، چون دید اوضاع آرام است، ادعاهای جدیدی را مطرح کرد<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 260 | ||
</ref> | </ref>. | ||
=عقاید= | =عقاید= | ||
خط ۳۵: | خط ۳۳: | ||
سپس لاهوتیت در ادریس و ابلیس جمع شد هم چنان که آن لاهوتیت از آدم و ابلیسش جدا شد و در نوح و ابلیس او قرار گرفت و از آن دو جدا شد و در صالح و ابلیس وی که قاتل شترش بود جای گرفت، سپس از آن دو جدا شد در ابراهیم و ابلیس او یعنی نمرود جای گرفت و پس از آن در هارون و ابلیسش مستقر گشت و از آنان جدا شد، در داوود و ابلیس او جالوت جای گرفت و پس از آن در سلیمان جای گرفت و سپس در عیسی و شاگردانش مستقر شد و بعد از آن در بدن علی بن أبیطالب (ع) جای گرفت و سپس به بدن ابن العزاقر حلول کرد. | سپس لاهوتیت در ادریس و ابلیس جمع شد هم چنان که آن لاهوتیت از آدم و ابلیسش جدا شد و در نوح و ابلیس او قرار گرفت و از آن دو جدا شد و در صالح و ابلیس وی که قاتل شترش بود جای گرفت، سپس از آن دو جدا شد در ابراهیم و ابلیس او یعنی نمرود جای گرفت و پس از آن در هارون و ابلیسش مستقر گشت و از آنان جدا شد، در داوود و ابلیس او جالوت جای گرفت و پس از آن در سلیمان جای گرفت و سپس در عیسی و شاگردانش مستقر شد و بعد از آن در بدن علی بن أبیطالب (ع) جای گرفت و سپس به بدن ابن العزاقر حلول کرد. | ||
شلمغانیه موسی (ع) و محمد (ص) را خائن میدانستند و میگفتند: هارون، موسی (ع) را و علی (ع)، محمد (ص) را به نبوت مبعوث کردند، ولی آن دو خیانت کردند و بر این گمان بودند که علی (ع) به محمد (ص) سالهایی را به اندازه روزگار اصحاب کهف مهلت داد و هرگاه آن سالها که سیصد و پنجاه سال است، تمام شود، شریعت اسلام از بین می رود. از نگاه آنان مَلِک کسی است که مالک نفس خود باشد و حق را در پشت سر خود بشناسد و بداند که حق، حق ایشان یعنی پیامبران راستینی چون هارون و علی (ع) است و بهشت عبارت از معرفت و شناسایی آنان میباشد و دوزخ عبارت از نادانی و جهل ایشان است. این فرقه اعتقادی به روزه داری و غسل کردن ندارند و مطابق با سنت رسول الله (ص) زناشویی و نکاح نمیکنند و اباحی مذهباند و زناکاری را مباح دانند. معتقدند که محمد (ص) مبعوث بر بزرگان و جباران عرب شد و چون آنان قسیالقلب بودند، از این جهت آنان را امر به سجود کرد تا ایشان را به اطاعت از خویش بیازماید، اکنون حکمت آن است که ما مردان را بر مباح بودن زنانشان بیازمائیم. | شلمغانیه موسی (ع) و محمد (ص) را خائن میدانستند و میگفتند: هارون، موسی (ع) را و علی (ع)، محمد (ص) را به نبوت مبعوث کردند، ولی آن دو خیانت کردند و بر این گمان بودند که علی (ع) به محمد (ص) سالهایی را به اندازه روزگار اصحاب کهف مهلت داد و هرگاه آن سالها که سیصد و پنجاه سال است، تمام شود، شریعت اسلام از بین می رود. از نگاه آنان مَلِک کسی است که مالک نفس خود باشد و حق را در پشت سر خود بشناسد و بداند که حق، حق ایشان یعنی پیامبران راستینی چون هارون و علی (ع) است و بهشت عبارت از معرفت و شناسایی آنان میباشد و دوزخ عبارت از نادانی و جهل ایشان است. این فرقه اعتقادی به روزه داری و غسل کردن ندارند و مطابق با سنت رسول الله (ص) زناشویی و نکاح نمیکنند و اباحی مذهباند و زناکاری را مباح دانند. معتقدند که محمد (ص) مبعوث بر بزرگان و جباران عرب شد و چون آنان قسیالقلب بودند، از این جهت آنان را امر به سجود کرد تا ایشان را به اطاعت از خویش بیازماید، اکنون حکمت آن است که ما مردان را بر مباح بودن زنانشان بیازمائیم. | ||
شلمغانیه از فرزندان علی (ع) و بنیعباس بیزاری میجویند و هر دو طائفه از ایشان را ستمگر میدانند | شلمغانیه از فرزندان علی (ع) و بنیعباس بیزاری میجویند و هر دو طائفه از ایشان را ستمگر میدانند<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 262</ref>. | ||
=آثار= | =آثار= | ||
نجاشی در کتاب رجال خود هفده کتاب از ابن ابیالعزاقر ذکر کرده که از آن جملهاند: «ماهیة العصمه»، «کتاب الاوصیاء»، «کتاب المعارف»، «کتاب الایضاح»، «کتاب الانوار»، «کتاب التسلیم»، «کتاب البلاء و المشیة» «کتاب نظم القرآن». یکی از کتب او «کتاب العصا» است | نجاشی در کتاب رجال خود هفده کتاب از ابن ابیالعزاقر ذکر کرده که از آن جملهاند: «ماهیة العصمه»، «کتاب الاوصیاء»، «کتاب المعارف»، «کتاب الایضاح»، «کتاب الانوار»، «کتاب التسلیم»، «کتاب البلاء و المشیة» «کتاب نظم القرآن». یکی از کتب او «کتاب العصا» است<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 261</ref>. | ||
=سر انجام شلمغانیه= | =سر انجام شلمغانیه= | ||
به قول ابن اثیر، عزاقریه تا سال 340 ه وجود داشتند و در آن سال به ابومحمد حسن بن محمد مهلبی وزیر معزالدوله دیلمی خبر دادند که مردی معروف به بصری درگذشته است و ادعا میکرد که روح ابوجعفر ابوالعزاقر در او حلول کرده و از وی مال بسیاری به جای مانده است و پیروانش معتقد به الوهیت وی هستند و گفتند: روح پیغمبر در او حلول کرده است. | به قول ابن اثیر، عزاقریه تا سال 340 ه وجود داشتند و در آن سال به ابومحمد حسن بن محمد مهلبی وزیر معزالدوله دیلمی خبر دادند که مردی معروف به بصری درگذشته است و ادعا میکرد که روح ابوجعفر ابوالعزاقر در او حلول کرده و از وی مال بسیاری به جای مانده است و پیروانش معتقد به الوهیت وی هستند و گفتند: روح پیغمبر در او حلول کرده است. | ||
همچنین جوانی از ایشان ادعا میکرد که روح علی (ع) در وی حلول کرده و زنی مدعی شد که روح فاطمه (س) در او حلول کرده است | همچنین جوانی از ایشان ادعا میکرد که روح علی (ع) در وی حلول کرده و زنی مدعی شد که روح فاطمه (س) در او حلول کرده است<ref>شکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 262 با ویرایش و جابجایی و اصلاح عبارات.</ref><ref>یاقوت حموی، معجم الادباء، لیدن، ج 1، ص 235.</ref><ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 3، ص 314.</ref><ref>شیخ طوسی، الغیبه، چاپ سنگی، سال 1323 هجری قمری، ص 263.</ref><ref>بغدادی عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به اهتمام محمد زاهد بن حسن الکوثری، قاهره، سال 1948 میلادی، ص 159.</ref><ref>نجاشی، رجال، بمبئی، سال 1317 هجری قمری، ص 268.</ref><ref>مامقانی عبدالله، تنقیح المقال فی علم احوال الرجال، نجف، ج 3، ص 157.</ref><ref>ابو ریحان بیرونی، آثار الباقیة عن القرون الخالیة، چاپ لایپزیک، سال 1923 میلادی، ص 214.</ref><ref>التنبیه علی حدوث التصحیف، ص 69- 71.</ref><ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، لیدن، ج 8، ص 495.</ref><ref>مشکور محمد جواد، یادنامه ابو ریحان بیرونی، ص 379- 416.</ref>. | ||
== پانویس == | == پانویس == |