احمد محرم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۴: خط ۲۴:


==تحصیلات==
==تحصیلات==
احمد محرم 2.jpg
احمد محرم  در روستا مانند افراد متنعم زمان خود بزرگ شده بود. و پدرش برای تعلیم وی، معلمانی را در روستا استخدام کرد و این امر موجب شد که وی به حساب، اصول خواندن و نوشتن و حفظ [[قرآن کریم]] تسلط داشته باشد. سپس پدرش او را در یکی از مدارس [[قاهره]]، که تحصیل در آن مخصوص فرزندان قشر مرفه بود، ثبت نام کرد. اما برنامه‌های درسی این مدرسه به مذاق محرم خوش نیامد و باز پدرش او را به مکتب دیگری منتقل کرد که به نظر او از اولی بهتر بود. ولی این مدارس، چون قدرت علاقه و عشق به ادبیات عرب را در وی زنده‌تر نمی‌کرد از این مدارس روی‌گردان شد و از این‌رو در شعری برای پدرش، رنج و درد بیگانگی‌اش از [[زبان عربی]] را در این مدارس، در خود به‌تصویر کشید. در حالی‌که پانزده سال بیشتر نداشت. از این‌رو پدرش چاره‌ای ندید جز اینکه او را به روستا باز‌گرداند و برای آموزش وی چند استاد از [[الأزهر|الازهر]] برای او  در نظر گرفت تا به روستا بیایند و به او، فقه اللغه ( زبان شناسی)  و ادبیات عرب بیاموزند. محرم در روستا در کتابخانه پدرش، با مطالعه کتاب‌هایی که به آن علاقمند بود، ذهنش را تربیت کرد و وجدان و احساسش را با چشمه‌های شعر عربی سیراب کرد. پدرش نیز او را با آخرین شعرهای عربی سرورده شده توسط دوستانش  را برای تحریک حس عربی دوستی، آشنا کرد  و در سفرهایش به شهر دمنهور، از شهرهای استان بحیره [[مصر]]، او را با خود همراه کرد تا با شیوخ و حاضران از جمله نویسندگان و بزرگان ارتباط برقرار کند<ref>همان، ص 11.</ref>.
احمد محرم  در روستا مانند افراد متنعم زمان خود بزرگ شده بود. و پدرش برای تعلیم وی، معلمانی را در روستا استخدام کرد و این امر موجب شد که وی به حساب، اصول خواندن و نوشتن و حفظ [[قرآن کریم]] تسلط داشته باشد. سپس پدرش او را در یکی از مدارس [[قاهره]]، که تحصیل در آن مخصوص فرزندان قشر مرفه بود، ثبت نام کرد. اما برنامه‌های درسی این مدرسه به مذاق محرم خوش نیامد و باز پدرش او را به مکتب دیگری منتقل کرد که به نظر او از اولی بهتر بود. ولی این مدارس، چون قدرت علاقه و عشق به ادبیات عرب را در وی زنده‌تر نمی‌کرد از این مدارس روی‌گردان شد و از این‌رو در شعری برای پدرش، رنج و درد بیگانگی‌اش از [[زبان عربی]] را در این مدارس، در خود به‌تصویر کشید. در حالی‌که پانزده سال بیشتر نداشت. از این‌رو پدرش چاره‌ای ندید جز اینکه او را به روستا باز‌گرداند و برای آموزش وی چند استاد از [[الأزهر|الازهر]] برای او  در نظر گرفت تا به روستا بیایند و به او، فقه اللغه ( زبان شناسی)  و ادبیات عرب بیاموزند. محرم در روستا در کتابخانه پدرش، با مطالعه کتاب‌هایی که به آن علاقمند بود، ذهنش را تربیت کرد و وجدان و احساسش را با چشمه‌های شعر عربی سیراب کرد. پدرش نیز او را با آخرین شعرهای عربی سرورده شده توسط دوستانش  را برای تحریک حس عربی دوستی، آشنا کرد  و در سفرهایش به شهر دمنهور، از شهرهای استان بحیره [[مصر]]، او را با خود همراه کرد تا با شیوخ و حاضران از جمله نویسندگان و بزرگان ارتباط برقرار کند<ref>همان، ص 11.</ref>.