confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
== آخرین روزهای زندگی == | == آخرین روزهای زندگی == | ||
یحیی برمکی در آغاز به هشام بن حکم اظهار علاقه میکرد و مدتی نیز وی را دبیر مجالس مناظره خود ساخت. او سرانجام از هشام رنجید و اسباب کشتن وی را فراهم کرد. انتقادهای هشام آرای فلسفی یحیی بن خالد، مغلوب ساختن پیوسته وی در بحثها و نیز هراس وزیر از نزدیکی هشام به هارون علل اصلی دشمنی یحیی با هشام بود. روزی هارون گفت: دوست دارم در مجالس مناظره شما شرکت کنم؛ اما نه در حضور دیگران، بلکه در پشت پرده تا حاضران نظرهای خویش را بی پروا بیان کنند. | [[یحیی برمکی]] در آغاز به هشام بن حکم اظهار علاقه میکرد و مدتی نیز وی را دبیر مجالس مناظره خود ساخت. او سرانجام از هشام رنجید و اسباب کشتن وی را فراهم کرد. انتقادهای هشام آرای فلسفی یحیی بن خالد، مغلوب ساختن پیوسته وی در بحثها و نیز هراس وزیر از نزدیکی هشام به هارون علل اصلی دشمنی یحیی با هشام بود. روزی هارون گفت: دوست دارم در مجالس مناظره شما شرکت کنم؛ اما نه در حضور دیگران، بلکه در پشت پرده تا حاضران نظرهای خویش را بی پروا بیان کنند. | ||
یحیی مجلس مناظره ترتیب داد و هشام را نیز دعوت کرد. هارون طبق برنامه قبلی پشت پرده نشست. وزیر که اندیشه انتقام در سر میپروراند با نقشه قبلی هشام را وارد بحث امامت کرد. هشام بعد از گفتگوی بسیار، گفت: «اگر امام مرا به [[جنگ]] فرمان دهد، اطاعت میکنم.» | یحیی مجلس مناظره ترتیب داد و هشام را نیز دعوت کرد. هارون طبق برنامه قبلی پشت پرده نشست. وزیر که اندیشه انتقام در سر میپروراند با نقشه قبلی هشام را وارد بحث [[امامت]] کرد. هشام بعد از گفتگوی بسیار، گفت: «اگر امام مرا به [[جنگ]] فرمان دهد، اطاعت میکنم.» | ||
'''منطق هشام طاغوت زمان را میلرزاند''' | '''منطق هشام طاغوت زمان را میلرزاند''' | ||
هارون با شنیدن این جمله، چهره درهم کشید و گفت: هشام مطلب را آشکار کرد. آیا با زنده بودن وی سلطنت من یک ساعت باقی میماند؟ به خدا | هارون با شنیدن این جمله، چهره درهم کشید و گفت: هشام مطلب را آشکار کرد. آیا با زنده بودن وی سلطنت من یک ساعت باقی میماند؟ به خدا [[قسم|سوگند]]، اثر زبان این مرد در دلهای مردم از صد هزار شمشیر برنده تر و مؤثرتر است<ref> جامع الرواة، اردبیلى، ج 2، ص313.</ref>. | ||
بیدرنگ فرمان داد هشام را دستگیر کنند. هشام از گرداب خشم هارون به [[مدائن]] گریخت. از آنجا به [[کوفه]] رفت، در منزل ابن شرف پنهان شد و حدود دو ماه بعد جهان مادی را وداع گفت. | بیدرنگ فرمان داد هشام را دستگیر کنند. هشام از گرداب خشم هارون به [[مدائن]] گریخت. از آنجا به [[کوفه]] رفت، در منزل ابن شرف پنهان شد و حدود دو ماه بعد جهان مادی را وداع گفت. | ||
حضرت رضا (علیهالسلام) درباره او فرمود: خدا او را رحمت کند. بندهای خیرخواه و دلسوز و یک انسان حقیقی بود. اصحابش بر او حسد بردند و آزارش کردند<ref>هشام بن حکم، صفایى، ص 121.</ref>. | حضرت رضا(علیهالسلام) درباره او فرمود: خدا او را رحمت کند. بندهای خیرخواه و دلسوز و یک انسان حقیقی بود. اصحابش بر او حسد بردند و آزارش کردند<ref>هشام بن حکم، صفایى، ص 121.</ref>. | ||
== پانویس == | == پانویس == |