۲۱٬۴۴۶
ویرایش
(←شهادت) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
}} | }} | ||
'''معصومه کرباسی'''، اولین بانوی شهیده ایرانی راه [[مسجد الاقصی|قدس]] و [[محور مقاومت]] بود به همراه | '''معصومه کرباسی'''، اولین بانوی شهیده ایرانی راه [[مسجد الاقصی|قدس]] و [[محور مقاومت]] بود که به همراه همسرش، [[رضا عواضه]] از نخبگان امنیت سایبری [[حزب الله لبنان|حزبالله لبنان]]، در 28 مهرماه سال 1403 ش، در حملۀ پهپاد [[رژیم صهیونیستی]] در شهر جونیه به شهادت رسید. | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
==تحصیلات== | ==تحصیلات== | ||
او فارغ التحصیل | او فارغ التحصیل رشتۀ مهندسی رایانه دانشکده مهندسی دانشگاه شیراز و از فعالان فرهنگی و رسانهای و از نخبگان برنامه نویسی در این دانشگاه بود. | ||
==فعالیتهای فرهنگی== | ==فعالیتهای فرهنگی== | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
معصومه کرباسی به همراه همسر و فرزندانش در 28 مهرماه سال 1403 ش، در حمله پهپاد [[رژیم صهیونیستی]] در شهر جونیه به شهادت رسید. وی و همسرش با خودرو شخصی در حرکت بودند که پهپاد رژیم صهیونیستی به سمت آن موشکی پرتاب کرد اما به گوشه ماشین برخورد کرد و صدمهای به سرنشینانش وارد نشد. همسر او، رضا عواضه، خودرو را متوقف کرد و کنار اتوبان ایستاد و سپس پیاده شده و دست همسرش را گرفت تا گوشهای پناه بگیرند. سرنشینهای خودروهای دیگر هم پیاده شدند اما انگار هدفهای پهپاد مشخص بودند. موشک دوم هم شلیک شد و معصومه کرباسی همراه همسر و فرزندانش به شهادت رسیدند. | معصومه کرباسی به همراه همسر و فرزندانش در 28 مهرماه سال 1403 ش، در حمله پهپاد [[رژیم صهیونیستی]] در شهر جونیه به شهادت رسید. وی و همسرش با خودرو شخصی در حرکت بودند که پهپاد رژیم صهیونیستی به سمت آن موشکی پرتاب کرد اما به گوشه ماشین برخورد کرد و صدمهای به سرنشینانش وارد نشد. همسر او، رضا عواضه، خودرو را متوقف کرد و کنار اتوبان ایستاد و سپس پیاده شده و دست همسرش را گرفت تا گوشهای پناه بگیرند. سرنشینهای خودروهای دیگر هم پیاده شدند اما انگار هدفهای پهپاد مشخص بودند. موشک دوم هم شلیک شد و معصومه کرباسی همراه همسر و فرزندانش به شهادت رسیدند. | ||
== | ==درکلام دیگران== | ||
'''نرجس عباسآبادی یکی از دوستان شهیده کرباسی گفت''': سال ۲۰۰۶ م، که جنگ در [[لبنان]] شروع شد معصومه تازه به لبنان آمده بود آرزوی او شهادت بود. گاهگاهی هم این آرزوی شیرین را به زبان میآورد، مثلاً سال ۲۰۰۶ م، در برابر اصرارهای خانواده و اطرافیان که از او میخواستند به [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]] برود، میگفت: همینجا میمانم، کنار مردم لبنان مقاومت میکنم و اگر قسمتم بود [[شهید]] میشوم. پای حرفش هم ماند و تا روز آخر جنگ در لبنان بود و ترجیح داد آوارگی را به جان بخرد اما کنار مردم باشد. علاوه بر خودش و همسرش باکی نداشت اگر پنج فرزندش هم در این مسیر مقدس فدایی شوند. همیشه میگفت: فرزندانم تقدیم به [[سید علی حسینی خامنهای|مقام معظم رهبری]] هستند. بسیار مؤمن و ولایتی بودو هر جا حرفی از کار فرهنگی میشد معصومه اولین نفر آنجا حاضر میشد. زیاد میشنیدم که لبنانیها را تشویق به یادگیری [[زبان فارسی]] میکرد و میگفت: زبان فارسی، زبان انقلاب و [[جمهوری اسلامی]] است. | '''نرجس عباسآبادی یکی از دوستان شهیده کرباسی گفت''': سال ۲۰۰۶ م، که جنگ در [[لبنان]] شروع شد معصومه تازه به لبنان آمده بود آرزوی او شهادت بود. گاهگاهی هم این آرزوی شیرین را به زبان میآورد، مثلاً سال ۲۰۰۶ م، در برابر اصرارهای خانواده و اطرافیان که از او میخواستند به [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]] برود، میگفت: همینجا میمانم، کنار مردم لبنان مقاومت میکنم و اگر قسمتم بود [[شهید]] میشوم. پای حرفش هم ماند و تا روز آخر جنگ در لبنان بود و ترجیح داد آوارگی را به جان بخرد اما کنار مردم باشد. علاوه بر خودش و همسرش باکی نداشت اگر پنج فرزندش هم در این مسیر مقدس فدایی شوند. همیشه میگفت: فرزندانم تقدیم به [[سید علی حسینی خامنهای|مقام معظم رهبری]] هستند. بسیار مؤمن و ولایتی بودو هر جا حرفی از کار فرهنگی میشد معصومه اولین نفر آنجا حاضر میشد. زیاد میشنیدم که لبنانیها را تشویق به یادگیری [[زبان فارسی]] میکرد و میگفت: زبان فارسی، زبان انقلاب و [[جمهوری اسلامی]] است. | ||
وی افزود: هر هفته معصومه را در مراسم دعای کمیل می دیدم. آخرین بار این مراسم قبل از شهادت [[ابراهیم عقیل]] و حمله به ضاحیه برپا شد. آن روز معصومه مثل همیشه سر حال نبود، صورت مهربان و پر انرژیاش رنگ دلهره داشت و نگران مردم لبنان بود. میگفت «حالا مردم لبنان باید دوباره خانههایشان را رها کنند و آواره شوند. خانههایی که ۱۸ سال برایش زحمت کشیدهاند، اما میدانم آنقدر قوی هستند که هر چه که بشود میگویند فدای سر [[سید حسن نصرالله]] که [[شهید]] شد. | وی افزود: هر هفته معصومه را در مراسم دعای کمیل می دیدم. آخرین بار این مراسم قبل از شهادت [[ابراهیم عقیل]] و حمله به ضاحیه برپا شد. آن روز معصومه مثل همیشه سر حال نبود، صورت مهربان و پر انرژیاش رنگ دلهره داشت و نگران مردم لبنان بود. میگفت «حالا مردم لبنان باید دوباره خانههایشان را رها کنند و آواره شوند. خانههایی که ۱۸ سال برایش زحمت کشیدهاند، اما میدانم آنقدر قوی هستند که هر چه که بشود میگویند فدای سر [[سید حسن نصرالله]] که [[شهید]] شد. |