confirmed
۶٬۲۷۵
ویرایش
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
==تحصیلات== | ==تحصیلات== | ||
او، تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در مدارس تهران به پایان رساند و سپس به دلیل علاقه شدید به علوم دینی، وارد حوزههای آموزشی اسلامی شد و در محضر اساتید بزرگی مانند آیتالله طالقانی و دیگر علمای برجسته آن زمان به تحصیل [[فقه]]، [[اصول فقه|اصول]] و [[تفسیر|تفسیر قرآن]] پرداخت. بر اساس روایت خود او از زندگیاش [[قرآن]] را در دوران ابتدایی به صورت پراکنده و با مطالعه خود فراگرفته و متون دیگر را نیز به صورت خودخوان آموخته است. او در شهریور سال ۱۳۷۱ ش، در مصاحبهای با نشریه پیام زن در این خصوص میگوید: «مطالبی که تاکنون خواندهام نه به روش کلاسیک و دانشگاهی بوده و نه به روش معمول حوزهها، بلکه دروسی که لازم میدیدم بخوانم، به صورت تک درس نزد استاد میخواندم، از قبیل [[منطق]]، [[فلسفه]]، اصول، فقه و غیره. این روش به خاطر این بود که ضرورتی برای آن احساس نمیکردم». | |||
==مبارزات انقلابی== | ==مبارزات انقلابی== | ||
بعد از مدتی، جلسات قرآنی و اعتقادی بانو گرجی رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت . طوری که در سالهای 1356 ش و 1357 ش، این جلسات در [[تهران]] معروف شد و به کانونی برای آمادهسازی زنان و خانوادهها برای انقلاب تبدیل شد و حتی شهید محبوبه دانش آشتیانی که در تظاهرات ۱۷ شهریور 1357 ش، از شاگردان او به شهادت رسید. بانو گرجی خاطرهای از دوران انقلاب نقل میکند که نشان از روحیه مقاومت و استقامت او دارد: «در هفتهای که قرار بود [[سید روحالله موسوی خمینی|امام خمینی]] به [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]] بازگردند، در فرودگاه تحصن کردیم و تهدید به تیراندازی شدیم. دخترم با خشم به من گفت که اگر قرار است تیر بخورم، من باید اول باشم! این روحیه را باید حفظ کنیم!». | بعد از مدتی، جلسات قرآنی و اعتقادی بانو گرجی رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت . طوری که در سالهای 1356 ش و 1357 ش، این جلسات در [[تهران]] معروف شد و به کانونی برای آمادهسازی زنان و خانوادهها برای انقلاب تبدیل شد و حتی شهید محبوبه دانش آشتیانی که در تظاهرات ۱۷ شهریور 1357 ش، از شاگردان او به شهادت رسید. بانو گرجی خاطرهای از دوران انقلاب نقل میکند که نشان از روحیه مقاومت و استقامت او دارد: «در هفتهای که قرار بود [[سید روحالله موسوی خمینی|امام خمینی]] به [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]] بازگردند، در فرودگاه تحصن کردیم و تهدید به تیراندازی شدیم. دخترم با خشم به من گفت که اگر قرار است تیر بخورم، من باید اول باشم! این روحیه را باید حفظ کنیم!». |