امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۲۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ مهٔ ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۸: خط ۴۸:
==تعریف اصطلاحی امام==
==تعریف اصطلاحی امام==


هریک از فرقه‌های گونه‌گون اسلامی، امامت را طبق باور خود تعریف کرده‌اند. از آن میان فرقۀ دوازده امامی گرچه امامت را با تعابیر گونه‌گون تعریف نموده‌اند، لیکن در سه نکته اتّفاق نظر دارند که ذیلاً بدانها اشاره خواهد شد. ابن میثم بحرانی می‌گوید: «الإِمَامَةُ رِیَاسَةُ عَامَّةِفِی أُمُورِ الدِّینِ وَ الدُّنیَا لِلإِنسَانِ الَّذِی لَهُ الإِمَامَةُ بِالأَصَالَةِ: امامت ریاست عام (مطلق) بالاصالة در جمیع امور دینی و دنیایی برای انسانی برگزیده از جانب خدا و رسول می‌باشد» (بحرانی، 1355: 174).
هریک از فرقه‌های گونه‌گون اسلامی، امامت را طبق باور خود تعریف کرده‌اند. از آن میان فرقۀ دوازده امامی گرچه امامت را با تعابیر گونه‌گون تعریف نموده‌اند، لیکن در سه نکته اتّفاق نظر دارند که ذیلاً بدانها اشاره خواهد شد. ابن میثم بحرانی می‌گوید: «الإِمَامَةُ رِیَاسَةُ عَامَّةِفِی أُمُورِ الدِّینِ وَ الدُّنیَا لِلإِنسَانِ الَّذِی لَهُ الإِمَامَةُ بِالأَصَالَةِ: امامت ریاست عام (مطلق) بالاصالة در جمیع امور دینی و دنیایی برای انسانی برگزیده از جانب خدا و رسول می‌باشد»<ref>بحرانی، 1355: 174</ref>.


سه نکتة مورد اشاره در این تعریف گنجانده شده است: یکی ریاست عامّه و ولایت مطلق امام در جمیع شئون دنیایی و دینی است. دو دیگر، برگزیدگی و منصوص بودن امام از جانب خدا و رسول است. سوم آنکه این ریاست نیابت و خلافت بدون فاصله بعد از پیامبر است. قید أخیر، جهت اخراج نایبان خاصّ یا عامّی است که از جانب پیامبر تعیین می‌شدند.
سه نکتة مورد اشاره در این تعریف گنجانده شده است: یکی ریاست عامّه و ولایت مطلق امام در جمیع شئون دنیایی و دینی است. دو دیگر، برگزیدگی و منصوص بودن امام از جانب خدا و رسول است. سوم آنکه این ریاست نیابت و خلافت بدون فاصله بعد از پیامبر است. قید أخیر، جهت اخراج نایبان خاصّ یا عامّی است که از جانب پیامبر تعیین می‌شدند.


شیخ طوسی در این باب می‌فرماید: «الإِمَامُ رَئِیسُ مُنبَسِطُ الیَدِ، یُردَعُ المُعَانِدِینَ وَ یَنتَصِفُ لِلمَظلُومِینَ مِنَ الظَّالِمِینَ: امام رئیس گشاده‌دستی است (دارای ولایت مطلق است) که از زیاده‌طلبی معاندان جلوگیری می‌کند و دادِ ستمدیدگان از ستمگران بستاند» (طوسی، 1351، ج1: 60). خواجه نصیر طوسی نیز در تعریف امامت می‌فرماید: «الإِمَامَةُ رِیَاسَةُ عَامَّةِ دِینِیَّةِ مُشتَمِلَةِ، عَلَی تَرغِیبِ عُمُومِ النَّاسِ فِی حِفظِ مَصَالِحِهِمِ الدِّینِیَّةِ وَ الدُّنیَاوِیَّةِ وَ زِجرِهِم عَمَّا یَضُرُّهُم بِحَسَبِهِا: امامت ریاست عام و مطلقی است که شامل واداشتن مردمان بر حفظ مصالح دینی و دنیایی‌شان می‌باشد و نیز بازداشتن مردم از کارهای خلاف مصالح‌شان که به دست امام صورت گیرد» (حلّی و طوسی، 1360: 77). علاّمه حلّی نیز می‌فرماید: «امامت ریاست عامّه در امور دینی و دنیایی برای شخص وارسته‌ای از آدمیان به نیابت از پیامبر اکرم(ص) و انتخاب ایشان می‌باشد» (حلّی، 1375: 66). عبدالرّزاق لاهیجی نیز می‌فرماید: «مراد از امامت نیست مگر ریاست عامّۀ مسلمین در امور دنیا و دین بر سبیل خلیفگی و نیابت از پیغمبر» (فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 329).
شیخ طوسی در این باب می‌فرماید: «الإِمَامُ رَئِیسُ مُنبَسِطُ الیَدِ، یُردَعُ المُعَانِدِینَ وَ یَنتَصِفُ لِلمَظلُومِینَ مِنَ الظَّالِمِینَ: امام رئیس گشاده‌دستی است (دارای ولایت مطلق است) که از زیاده‌طلبی معاندان جلوگیری می‌کند و دادِ ستمدیدگان از ستمگران بستاند»<ref>طوسی، 1351، ج1: 60</ref>. خواجه نصیر طوسی نیز در تعریف امامت می‌فرماید: «الإِمَامَةُ رِیَاسَةُ عَامَّةِ دِینِیَّةِ مُشتَمِلَةِ، عَلَی تَرغِیبِ عُمُومِ النَّاسِ فِی حِفظِ مَصَالِحِهِمِ الدِّینِیَّةِ وَ الدُّنیَاوِیَّةِ وَ زِجرِهِم عَمَّا یَضُرُّهُم بِحَسَبِهِا: امامت ریاست عام و مطلقی است که شامل واداشتن مردمان بر حفظ مصالح دینی و دنیایی‌شان می‌باشد و نیز بازداشتن مردم از کارهای خلاف مصالح‌شان که به دست امام صورت گیرد»<ref>حلّی و طوسی، 1360: 77</ref>. علاّمه حلّی نیز می‌فرماید: «امامت ریاست عامّه در امور دینی و دنیایی برای شخص وارسته‌ای از آدمیان به نیابت از پیامبر اکرم(ص) و انتخاب ایشان می‌باشد» (حلّی، 1375: 66). عبدالرّزاق لاهیجی نیز می‌فرماید: «مراد از امامت نیست مگر ریاست عامّۀ مسلمین در امور دنیا و دین بر سبیل خلیفگی و نیابت از پیغمبر»<ref>فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 329</ref>.


=2) امامت از نگاه عقل و نقل=
=امامت از نگاه عقل و نقل=


فی الجمله، علمای شیعه مباحث عقلی امامت عامّه را در چهار مطلب منطقی و عقلی بیان داشته‌اند. ابن‌میثم بحرانی خلاصۀ این چهار مطلب را به طور تفصیل در قواعد المرام بیان فرموده که ذیلاً خلاصه‌ای از آن آورده می‌شود:
فی الجمله، علمای شیعه مباحث عقلی امامت عامّه را در چهار مطلب منطقی و عقلی بیان داشته‌اند. ابن‌میثم بحرانی خلاصۀ این چهار مطلب را به طور تفصیل در قواعد المرام بیان فرموده که ذیلاً خلاصه‌ای از آن آورده می‌شود:
خط ۷۲: خط ۷۲:
ملاک حکم عقل در باب نصب امام از جانب خداوند، همان ملاک نصب پیامبر است. به باور شیعۀ دوازده امامی سبب و انگیزۀ نصب پیامبر و بعثت او، لطف نامتناهی الهی به جامعۀ بشری می‌باشد. چه خداوند حکیم قادر، طبق رحمت و لطف رحمانی به همۀ ممکنات و در رأس آنها به آدمیان، هستی بخشید و طبق رحمت رحیمی و لطف خاصّ الهی، جهت هدایت و ارشاد بشر پیامبران را برانگیخت. بدیهی است که نیاز بشر به هدایت و ارشاد، دائمی و لطف خداوندی نیز همیشگی و مستمرّ است. پس وجود امام، استمرار لطف خداوند به جامعۀ بشری می‌باشد. به بیان دیگر، علّت محدثه، علّت مُبقیّه نیز هست.
ملاک حکم عقل در باب نصب امام از جانب خداوند، همان ملاک نصب پیامبر است. به باور شیعۀ دوازده امامی سبب و انگیزۀ نصب پیامبر و بعثت او، لطف نامتناهی الهی به جامعۀ بشری می‌باشد. چه خداوند حکیم قادر، طبق رحمت و لطف رحمانی به همۀ ممکنات و در رأس آنها به آدمیان، هستی بخشید و طبق رحمت رحیمی و لطف خاصّ الهی، جهت هدایت و ارشاد بشر پیامبران را برانگیخت. بدیهی است که نیاز بشر به هدایت و ارشاد، دائمی و لطف خداوندی نیز همیشگی و مستمرّ است. پس وجود امام، استمرار لطف خداوند به جامعۀ بشری می‌باشد. به بیان دیگر، علّت محدثه، علّت مُبقیّه نیز هست.


با توجّه بدین نکته، شیخ طوسی در آغاز تلخیص الشافی می‌فرماید: «الکَلاَمُ فِی وُجودِ الإِمَامِ عَقلاً وَ إِن لَم یَکُن سَمعُ، وَ الَّذِی یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ مَا ثَبَتَ مِن کَونِهِ لُطفاً، فَجَرَی مَجرَی سَائِرِ الأَلطَافِ فِی أَنَّهُ لاَیُحسَنُ التَّکلِیفُ مِن دُونِهِ: سخن در وجوب وجود امام به حکم عقل است، گرچه به فرض سمع (آیات و احادیث) در کار نباشد. دلیل این مطلب، لطف بودن امامت به سان سایر الطاف الهی می‌باشد، (به سان وجود پیامبر) که بدون آن تکلیف از جانب حق‌تعالی مورد قبول عقول نخواهد بود» (طوسی، 1351، ج1: 59). ملاّ عبدالرّزاق لاهیجی نیز می‌فرماید: «هرکه نبوّت را دانسته باشد و سبب حاجت به نبی را شناخته باشد، شک نکند در بقای حاجت به وجود چنین شخصی در هر زمانی از ازمنه، بقای تکلیف حاجت ناس به وجود مرشد هادی آمرِ ناهی که از او فراگیرند و به او رجوع نمایند، معلوم است. پس امامت جز خلیفگی و نیابت از پیامبر نباشد» (فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 329). باز همو فرماید: «نشاید و روا نبُوَد که پیغمبر(ص) شخصی را به جهت قیام به امور مکلَّفین تعیین نکند و حال آنکه بیان کرده باشد امور غیر ضروریّه را. عصمت در چنین شخصی شرط باشد و عقول بشری راهی به شناخت عصمت نباشد. پس واجب باشد ورود نصّ بر او از جانب خدای تعال» (همان: 334).
با توجّه بدین نکته، شیخ طوسی در آغاز تلخیص الشافی می‌فرماید: «الکَلاَمُ فِی وُجودِ الإِمَامِ عَقلاً وَ إِن لَم یَکُن سَمعُ، وَ الَّذِی یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ مَا ثَبَتَ مِن کَونِهِ لُطفاً، فَجَرَی مَجرَی سَائِرِ الأَلطَافِ فِی أَنَّهُ لاَیُحسَنُ التَّکلِیفُ مِن دُونِهِ: سخن در وجوب وجود امام به حکم عقل است، گرچه به فرض سمع (آیات و احادیث) در کار نباشد. دلیل این مطلب، لطف بودن امامت به سان سایر الطاف الهی می‌باشد، (به سان وجود پیامبر) که بدون آن تکلیف از جانب حق‌تعالی مورد قبول عقول نخواهد بود»<ref>طوسی، 1351، ج1: 59</ref>. ملاّ عبدالرّزاق لاهیجی نیز می‌فرماید: «هرکه نبوّت را دانسته باشد و سبب حاجت به نبی را شناخته باشد، شک نکند در بقای حاجت به وجود چنین شخصی در هر زمانی از ازمنه، بقای تکلیف حاجت ناس به وجود مرشد هادی آمرِ ناهی که از او فراگیرند و به او رجوع نمایند، معلوم است. پس امامت جز خلیفگی و نیابت از پیامبر نباشد»<ref>فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 329</ref>. باز همو فرماید: «نشاید و روا نبُوَد که پیغمبر(ص) شخصی را به جهت قیام به امور مکلَّفین تعیین نکند و حال آنکه بیان کرده باشد امور غیر ضروریّه را. عصمت در چنین شخصی شرط باشد و عقول بشری راهی به شناخت عصمت نباشد. پس واجب باشد ورود نصّ بر او از جانب خدای تعال»<ref>همان: 334</ref>.


خواجه نصیر طوسی نیز در باب وجوبِ وجود امام با استناد به قاعدۀ عقلی لطف می‌فرماید: «اِنحِصَارُ اللُّطفِ فِیهِ مَعلُومٌ لِلعُقَلاَءِ، وُجُودِهِ لُطفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطفٌ آخَرٌ: انحصار لطف به نصب و تعیین امام (بعد از پیامبر) برای عاقلان جهان روشن است، چه وجود امام در میان جامعۀ بشری لطف و تصرّف او در امور دینی و دنیایی لطفی دیگر است» (حلّی، 1364: 362). علاّمه حلّی در این باب می‌فرماید: «هِیَ وَاجِبَةٌ عَقلاً لِأَنَّ الإِمَامَةَ لُطفٌ، لِأَنَّا نَعلَمُ إِذَا کَانَ لِلنَّاسِ رَئِیسٌ مُطَاعٌ مُرشِدٌ، کَانُوا إِلَی الصَّلاَحِ أَقرَبُ وَ مِنَ الفَسَادِ أَبعَدُ: به حکم عقل نصب امام از جانب خداوند واجب باشد، چون ما می‌دانیم که اگر برای مردمان رئیس مفترض‌الطّاعه و راهنمای معصوم در کار باشد، به صلاح نزدیک و از فساد دورتر خواهند بود» (حلّی، 1385: 66). ابن میثم نیز می‌فرماید: «إِنَّ نَصبَ الإِمَامِ لُطفٌ مِن فِعلِ اللهِ، وَ کُلُّ لُطفٍ وَاجِبٌ فِی حِکمَةِ اللهِ أَن یَفعَلَهُ، فَنَصبُ الإِمَامِ وَاجِبٌ مِنَ اللهِ فِی کُلِّ زَمَانٍ: همانا امام لطفی از افعال خداوندی باشد و در حکمت الهی جمیع لطف‌ها واجب است. پس نصب امام از جانب خداوند در جمیع ازمنۀ بقای تکلیف واجب است» (بحرانی،  1355: 175).
خواجه نصیر طوسی نیز در باب وجوبِ وجود امام با استناد به قاعدۀ عقلی لطف می‌فرماید: «اِنحِصَارُ اللُّطفِ فِیهِ مَعلُومٌ لِلعُقَلاَءِ، وُجُودِهِ لُطفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطفٌ آخَرٌ: انحصار لطف به نصب و تعیین امام (بعد از پیامبر) برای عاقلان جهان روشن است، چه وجود امام در میان جامعۀ بشری لطف و تصرّف او در امور دینی و دنیایی لطفی دیگر است»<ref>حلّی، 1364: 362</ref>. علاّمه حلّی در این باب می‌فرماید: «هِیَ وَاجِبَةٌ عَقلاً لِأَنَّ الإِمَامَةَ لُطفٌ، لِأَنَّا نَعلَمُ إِذَا کَانَ لِلنَّاسِ رَئِیسٌ مُطَاعٌ مُرشِدٌ، کَانُوا إِلَی الصَّلاَحِ أَقرَبُ وَ مِنَ الفَسَادِ أَبعَدُ: به حکم عقل نصب امام از جانب خداوند واجب باشد، چون ما می‌دانیم که اگر برای مردمان رئیس مفترض‌الطّاعه و راهنمای معصوم در کار باشد، به صلاح نزدیک و از فساد دورتر خواهند بود» (حلّی، 1385: 66). ابن میثم نیز می‌فرماید: «إِنَّ نَصبَ الإِمَامِ لُطفٌ مِن فِعلِ اللهِ، وَ کُلُّ لُطفٍ وَاجِبٌ فِی حِکمَةِ اللهِ أَن یَفعَلَهُ، فَنَصبُ الإِمَامِ وَاجِبٌ مِنَ اللهِ فِی کُلِّ زَمَانٍ: همانا امام لطفی از افعال خداوندی باشد و در حکمت الهی جمیع لطف‌ها واجب است. پس نصب امام از جانب خداوند در جمیع ازمنۀ بقای تکلیف واجب است»<ref>بحرانی،  1355: 175</ref>.


شایان ذکر آنکه ریشۀ حکم عقلی قاعدۀ لطف در قرآن مجید است که خداوند عقول سالم بشری را بدان حکم ارشاد فرمود و در آیات بسیاری بدان اشارت فرموده است: «...کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ...: ...پروردگارتان رحمت را بر خود فرض کرده...» (الأنعام/54). در این آیه دو نکتة قابل دقّت است: یکی آنکه هیچ نیرویی لطف را بر خدا واجب نکرده، چون خدا بالادست ندارد، بلکه خود، لطف را بر ذات خود واجب کرده است. دو دیگر آنکه چون خداوند حکیم و قادر مطلق است، محال است که بخل در ذات او راه یابد و رحمتی را دریغ نماید. با توجّه بدین نکته، خداوند بارها وجود پیامبر و قرآن را به عنوان رحمت و لطف معرّفی کرده است و به عنوان نمونه می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ: ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم» (الأنبیاء/107)؛ «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ...: و از قرآن آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان نازل مى‏کنیم...» (الإسراء/82). بدیهی است که وجود امام نیز در راستای وجود پیامبر و قرآن است و با نصب امام، لطف بی‌کران الهی استمرار می‌یابد.
شایان ذکر آنکه ریشۀ حکم عقلی قاعدۀ لطف در قرآن مجید است که خداوند عقول سالم بشری را بدان حکم ارشاد فرمود و در آیات بسیاری بدان اشارت فرموده است: «...کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ...: ...پروردگارتان رحمت را بر خود فرض کرده...»<ref>الأنعام/54</ref>. در این آیه دو نکتة قابل دقّت است: یکی آنکه هیچ نیرویی لطف را بر خدا واجب نکرده، چون خدا بالادست ندارد، بلکه خود، لطف را بر ذات خود واجب کرده است. دو دیگر آنکه چون خداوند حکیم و قادر مطلق است، محال است که بخل در ذات او راه یابد و رحمتی را دریغ نماید. با توجّه بدین نکته، خداوند بارها وجود پیامبر و قرآن را به عنوان رحمت و لطف معرّفی کرده است و به عنوان نمونه می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ: ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم»<ref>الأنبیاء/107</ref>؛ «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ...: و از قرآن آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان نازل مى‏کنیم...»<ref>الإسراء/82</ref>. بدیهی است که وجود امام نیز در راستای وجود پیامبر و قرآن است و با نصب امام، لطف بی‌کران الهی استمرار می‌یابد.


==علّت غایی نصب امام==
==علّت غایی نصب امام==
خط ۸۲: خط ۸۲:
شیعۀ دوازده امامی بعد از آنکه به حکم قاعدۀ عقلی، لطف وجود و وجوب نصب امام را اثبات کردند، علّت غایی و هدف از نصب و تعیین امام را مورد بحث قرار دادند. بدیهی است که بحث از هدف و غایت، مترتّب بر بحث وجود امام است. دو نکته در این باب از نظر امامیّه بسیار مهمّ است: یکی آنکه جامعۀ بشری بدون امام، به سرمنزل سعادت و کمال نخواهد رسید. دو دیگر آنکه امام حافظ شریعت است و شریعت بدون او نماند.
شیعۀ دوازده امامی بعد از آنکه به حکم قاعدۀ عقلی، لطف وجود و وجوب نصب امام را اثبات کردند، علّت غایی و هدف از نصب و تعیین امام را مورد بحث قرار دادند. بدیهی است که بحث از هدف و غایت، مترتّب بر بحث وجود امام است. دو نکته در این باب از نظر امامیّه بسیار مهمّ است: یکی آنکه جامعۀ بشری بدون امام، به سرمنزل سعادت و کمال نخواهد رسید. دو دیگر آنکه امام حافظ شریعت است و شریعت بدون او نماند.


ابن میثم در بیان هدف از نصب امام فرموده است: «هدف و غایت از نصب امام در دو چیز خلاصه می‌شود: یکی آنکه امام جامعۀ بشری را به اذن الله به جهت کمال ممکن سوق می‌دهد. دو دیگر آنکه حافظ شریعت حقّۀ الهی می‌باشد و بدون وجود امام شریعت الهی نپاید، چون مدّعیان ناشایسته با اعمال نابایستۀ خود دین را تحریف نمایند. امام در شرایط گونه‌گون دین خدا را از خطرات حفظ فرماید که او مقوّم دین و دین متقوّم به اوست (بحرانی، 1355: 177). لاهیجی در این باب فرموده است: «برای دو جهت نصب امام واجب است: یکی حاجت شریعت باقیّه إلی یوم القیامه به حافظی معصوم، چنان‌که محتاج است در ابتدا به مبلّغی معصوم. حاجت شریعت در بقا به حافظ، شبیه به حاجت وجود ممکن به علّت در بقاء باشد. دوم حاجت مکلّفین به رئیس مطاع مأمون از خطا و جور که با وجود او نزدیک شوند به فعل تکلیف» (فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 339).
ابن میثم در بیان هدف از نصب امام فرموده است: «هدف و غایت از نصب امام در دو چیز خلاصه می‌شود: یکی آنکه امام جامعۀ بشری را به اذن الله به جهت کمال ممکن سوق می‌دهد. دو دیگر آنکه حافظ شریعت حقّۀ الهی می‌باشد و بدون وجود امام شریعت الهی نپاید، چون مدّعیان ناشایسته با اعمال نابایستۀ خود دین را تحریف نمایند. امام در شرایط گونه‌گون دین خدا را از خطرات حفظ فرماید که او مقوّم دین و دین متقوّم به اوست<ref>بحرانی، 1355: 177</ref>. لاهیجی در این باب فرموده است: «برای دو جهت نصب امام واجب است: یکی حاجت شریعت باقیّه إلی یوم القیامه به حافظی معصوم، چنان‌که محتاج است در ابتدا به مبلّغی معصوم. حاجت شریعت در بقا به حافظ، شبیه به حاجت وجود ممکن به علّت در بقاء باشد. دوم حاجت مکلّفین به رئیس مطاع مأمون از خطا و جور که با وجود او نزدیک شوند به فعل تکلیف»<ref>فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 339</ref>.


فاضل مقداد در این باب گفته است: «هر که قواعد سیاست داند، شک نکند که وقتی رئیسی هدایت‌گر در کار باشد که جلوی ستمگران ایستد و آنان را از ستم منع نماید و مردمان را به دینداری وادارد، این جامعه به صلاح و قرب الهی نزدیک، و از فساد و تباهی دور ماند. پس مقصود و هدف از لطف الهی در نصب امام معصوم جز این نباشد» (حلّی، 1365: 68).
فاضل مقداد در این باب گفته است: «هر که قواعد سیاست داند، شک نکند که وقتی رئیسی هدایت‌گر در کار باشد که جلوی ستمگران ایستد و آنان را از ستم منع نماید و مردمان را به دینداری وادارد، این جامعه به صلاح و قرب الهی نزدیک، و از فساد و تباهی دور ماند. پس مقصود و هدف از لطف الهی در نصب امام معصوم جز این نباشد»<ref>حلّی، 1365: 68</ref>.


==صفات امام==
==صفات امام==
خط ۹۰: خط ۹۰:
این بخش در حقیقت برجسته‌ترین مبحث امامت است. عصمت، در رأس جمیع صفات والای امامت می‌باشد که با وجود عصمت سایر کمالات نیز به تبع آن وجود دارد. به باور شیعه، امام باید معصوم باشد، یعنی در اندیشه و گفتار و کردار خطا نداشته باشد. امام از این جهت شباهت تامّ به پیامبر دارد، چه او نیز باید معصوم باشد. بدیهی است که معنی این سخن، تساوی امام با پیامبر نیست، چه پیامبر، آورنده و گیرندۀ شریعت است، لیکن امام، حافظ و مبیّن شریعت پیامبر است.
این بخش در حقیقت برجسته‌ترین مبحث امامت است. عصمت، در رأس جمیع صفات والای امامت می‌باشد که با وجود عصمت سایر کمالات نیز به تبع آن وجود دارد. به باور شیعه، امام باید معصوم باشد، یعنی در اندیشه و گفتار و کردار خطا نداشته باشد. امام از این جهت شباهت تامّ به پیامبر دارد، چه او نیز باید معصوم باشد. بدیهی است که معنی این سخن، تساوی امام با پیامبر نیست، چه پیامبر، آورنده و گیرندۀ شریعت است، لیکن امام، حافظ و مبیّن شریعت پیامبر است.


برخی از عالمان اهل سنّت به سان قاضی عبدالجبّار معتزلی، به شیعه خرده گرفته‌اند و گفته‌اند که به باور شیعه، پیامبر و امام مساوی هستند، چون هر دو معصوم‌اَند. سیّدمرتضی نخست سخنان وی را به طور تفصیل آورده، سپس پاسخ بسیار عالمانه‌ای بدو داده است و چنین فرموده: «اِنَّ مَن جَعَلَ بَعضَ صِفَاتِ النَّبِیِّ أَو أَکثَرَهَا لِلإِمَامِ وَ جَعَلَ بَینَهُمَا مَزِیَّةً مَعقُولَةً، خَالَفَ خُصُومَهُ فِی صِفَاتِ الإِمَامِ: هر که برخی یا اکثر صفات پیامبر را برای امام اثبات نماید و میان آن دو فرقی معقول قائل شود (و بگوید که أخذ شریعت ویژۀ پیامبر است)، با معاندان خود در باب صفات امام مخالفت ورزیده، نه آنکه امام را با پیامبر یکسان دانسته باشد» (سیّد مرتضی، 1383، ج1: 36).
برخی از عالمان اهل سنّت به سان قاضی عبدالجبّار معتزلی، به شیعه خرده گرفته‌اند و گفته‌اند که به باور شیعه، پیامبر و امام مساوی هستند، چون هر دو معصوم‌اَند. سیّدمرتضی نخست سخنان وی را به طور تفصیل آورده، سپس پاسخ بسیار عالمانه‌ای بدو داده است و چنین فرموده: «اِنَّ مَن جَعَلَ بَعضَ صِفَاتِ النَّبِیِّ أَو أَکثَرَهَا لِلإِمَامِ وَ جَعَلَ بَینَهُمَا مَزِیَّةً مَعقُولَةً، خَالَفَ خُصُومَهُ فِی صِفَاتِ الإِمَامِ: هر که برخی یا اکثر صفات پیامبر را برای امام اثبات نماید و میان آن دو فرقی معقول قائل شود (و بگوید که أخذ شریعت ویژۀ پیامبر است)، با معاندان خود در باب صفات امام مخالفت ورزیده، نه آنکه امام را با پیامبر یکسان دانسته باشد»<ref>سیّد مرتضی، 1383، ج1: 36</ref>.


اینکه جمیع علمای اهل سنّت منکر عصمت امام هستند، بدان جهت است که می‌دانند اگر عصمت شرط شود، باید از باور خود دست بردارند، چون به قول خودشان هیچ‌ یک از خلفا معصوم نبوده‌اند. بدیهی است که تعصّب، مانع قبول حقیقت است.
اینکه جمیع علمای اهل سنّت منکر عصمت امام هستند، بدان جهت است که می‌دانند اگر عصمت شرط شود، باید از باور خود دست بردارند، چون به قول خودشان هیچ‌ یک از خلفا معصوم نبوده‌اند. بدیهی است که تعصّب، مانع قبول حقیقت است.
خط ۹۸: خط ۹۸:
شیخ طوسی فرموده است: امامت با قاعدۀ عقلی لطف اثبات شد. وقتی امام لطف است که معصوم باشد، چه بدون عصمت، وی مصون از خطا در اندیشه، گفتار و کردار نخواهد بود. اگر بنا باشد که امام عمداً یا حتّی سهواً مرتکب خطا شود، با وجوب تبعیّت از او متناقض خواهد بود. مضاف بر آنکه چنین وجوبی اغراء به جهل است. با این فرض، وجود امام نه تنها لطف نیست، بلکه بدترین شرّ است، چون سبب دوری مردم از خدا و گرفتار آمدنشان در عذاب نامحدود اُخروی می‌شود. فی الجمله، عصمت امام به سان عصمت انبیاء می‌باشد، چون هر دو حافظ و مبیّن شریعت هستند.
شیخ طوسی فرموده است: امامت با قاعدۀ عقلی لطف اثبات شد. وقتی امام لطف است که معصوم باشد، چه بدون عصمت، وی مصون از خطا در اندیشه، گفتار و کردار نخواهد بود. اگر بنا باشد که امام عمداً یا حتّی سهواً مرتکب خطا شود، با وجوب تبعیّت از او متناقض خواهد بود. مضاف بر آنکه چنین وجوبی اغراء به جهل است. با این فرض، وجود امام نه تنها لطف نیست، بلکه بدترین شرّ است، چون سبب دوری مردم از خدا و گرفتار آمدنشان در عذاب نامحدود اُخروی می‌شود. فی الجمله، عصمت امام به سان عصمت انبیاء می‌باشد، چون هر دو حافظ و مبیّن شریعت هستند.


خلاصۀ سخنان شیخ چنین است: «فَالعِصمَةُ شَرطٌ اَسَاسِی لِجَمِیعِ الأَنبِیَاءِ وَ الأَئِمَّةِ، سَوَاءٌ فِی الذُّنُوبِ الکَبِیرَةِ أَوِ الصَّغِیرَةِ وَ سَوَاءٌ قَبلَ النُّبُوَّةِوَ الإِمَامَةِ وَ بَعدَهُمُا عَلَی سَبِیلِ العَمدِ وَ النِّسیَانِ» (طوسی، 1351، ج1: 62). سخن شیخ طوسی در باب عصمت امام، کامل‌ترین سخن می‌باشد که بیانگر باور شیعة دوازده امامی است.
خلاصۀ سخنان شیخ چنین است: «فَالعِصمَةُ شَرطٌ اَسَاسِی لِجَمِیعِ الأَنبِیَاءِ وَ الأَئِمَّةِ، سَوَاءٌ فِی الذُّنُوبِ الکَبِیرَةِ أَوِ الصَّغِیرَةِ وَ سَوَاءٌ قَبلَ النُّبُوَّةِوَ الإِمَامَةِ وَ بَعدَهُمُا عَلَی سَبِیلِ العَمدِ وَ النِّسیَانِ» <ref>طوسی، 1351، ج1: 62</ref>. سخن شیخ طوسی در باب عصمت امام، کامل‌ترین سخن می‌باشد که بیانگر باور شیعة دوازده امامی است.


اگر کسی بگوید و بپرسدکه عصمت بعد از امامت معقول است، لیکن عصمت پیش از امامت چه لزومی دارد؟ پاسخ این است که برای برخی از مقامات معنوی سابقۀ درخشان لازم است تا پذیرش مردمی را داشته باشد؛ مثلاً اگر کسی سابقۀ بد داشته باشد و بعد توبه نماید، مردم او را به عنوان مرجع دینی و رهبر دینی نمی‌پذیرند. همچنان‌که در نظام جمهوری اسلامی هیچ یک از اعضای ساواکِ شاه، وزیر یا حتّی مدیر کُل نشد، گرچه ممکن بود توبه کرده باشد.
اگر کسی بگوید و بپرسدکه عصمت بعد از امامت معقول است، لیکن عصمت پیش از امامت چه لزومی دارد؟ پاسخ این است که برای برخی از مقامات معنوی سابقۀ درخشان لازم است تا پذیرش مردمی را داشته باشد؛ مثلاً اگر کسی سابقۀ بد داشته باشد و بعد توبه نماید، مردم او را به عنوان مرجع دینی و رهبر دینی نمی‌پذیرند. همچنان‌که در نظام جمهوری اسلامی هیچ یک از اعضای ساواکِ شاه، وزیر یا حتّی مدیر کُل نشد، گرچه ممکن بود توبه کرده باشد.


خداوند در قرآن بدین نکته اشارت فرموده است که «... لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ: پیمان من به ستمکاران نمى‏رسد» (البقره/124). کلمۀ «ظالمین»، عموم و اطلاق دارد، یعنی هیچ‌ یک از ستمگران بدون هیچ قید و شرطی شایستگی امامت ندارند. طبق این آیه اگر کسی مرتکب هر نوع ستمی در هر مرحله‌ای از زندگی خود شده باشد، شایستگی این مقام شامخ الهی را ندارد. اگر کسی در نوجوانی مرتکب گناهی شده باشد و بعد توبه نموده باشد نیز مشمول این آیه می‌گردد. چون گناه، ظلم به نَفس یا ظلم به غیر است که بارها خداوند در قرآن گناهکار را ظالم معرّفی کرده است؛ مثلاً در سورۀ کهف آیۀ 35 در باب کسی که از دین برگشته و منکر آخرت شده بود، می‌فرماید: «وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا».
خداوند در قرآن بدین نکته اشارت فرموده است که «... لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ: پیمان من به ستمکاران نمى‏رسد»<ref>البقره/124</ref>. کلمۀ «ظالمین»، عموم و اطلاق دارد، یعنی هیچ‌ یک از ستمگران بدون هیچ قید و شرطی شایستگی امامت ندارند. طبق این آیه اگر کسی مرتکب هر نوع ستمی در هر مرحله‌ای از زندگی خود شده باشد، شایستگی این مقام شامخ الهی را ندارد. اگر کسی در نوجوانی مرتکب گناهی شده باشد و بعد توبه نموده باشد نیز مشمول این آیه می‌گردد. چون گناه، ظلم به نَفس یا ظلم به غیر است که بارها خداوند در قرآن گناهکار را ظالم معرّفی کرده است؛ مثلاً در سورۀ کهف آیۀ 35 در باب کسی که از دین برگشته و منکر آخرت شده بود، می‌فرماید: «وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا».


بدیهی است که این آیه خود دلیل واضحی بر عصمت امام نیز هست که در بحث قرآنی بدان اشاره خواهد شد. خواجه نصیر طوسی با عباراتی کوتاه با پنج برهان عصمت امام را اثبات فرموده است و چنین گفته است: «وَ امتِنَاعُ التَّسَلسُلِ یُوجَبُ عِصمَتَهُ؛ وَ لِأَنَّهُ حَافِظٌ لِلشَّرعِ؛ وَ لِوُجُوبِ الإِنکَارِ عَلَیهِ لَو أَقدَمَ عَلَی المَعصِیَةِ، فَیُضَادُّ أَمرُ الطَّاعَةِ؛ وَ یَفُوتُ الغَرَضُ مِن نَصبِهِ؛ وَ لِإِنحِطَاطِ دَرَجَتِهِ عَن أَقَلِّ العَوَامِّ: اگر امام، معصوم نباشد تسلسل لازم آید، و چون امام حافظ شریعت است، باید معصوم باشد. نیز اگر امام معصوم نباشد، واجب‌الانکار شود که با مفترض‌الطاعه بودن متناقض باشد، و نیز اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض شود (چون هدف از نصب امام هدایت است و در صورت عدم عصمت، سبب ضلالت امّت شود). همچنین اگر معصوم نباشد، لازم آید که از تودۀ مردم هم پست‌تر شود، چون آگاهانه مرتکب گناه می‌شود» (طوسی، 1364: 364).
بدیهی است که این آیه خود دلیل واضحی بر عصمت امام نیز هست که در بحث قرآنی بدان اشاره خواهد شد. خواجه نصیر طوسی با عباراتی کوتاه با پنج برهان عصمت امام را اثبات فرموده است و چنین گفته است: «وَ امتِنَاعُ التَّسَلسُلِ یُوجَبُ عِصمَتَهُ؛ وَ لِأَنَّهُ حَافِظٌ لِلشَّرعِ؛ وَ لِوُجُوبِ الإِنکَارِ عَلَیهِ لَو أَقدَمَ عَلَی المَعصِیَةِ، فَیُضَادُّ أَمرُ الطَّاعَةِ؛ وَ یَفُوتُ الغَرَضُ مِن نَصبِهِ؛ وَ لِإِنحِطَاطِ دَرَجَتِهِ عَن أَقَلِّ العَوَامِّ: اگر امام، معصوم نباشد تسلسل لازم آید، و چون امام حافظ شریعت است، باید معصوم باشد. نیز اگر امام معصوم نباشد، واجب‌الانکار شود که با مفترض‌الطاعه بودن متناقض باشد، و نیز اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض شود (چون هدف از نصب امام هدایت است و در صورت عدم عصمت، سبب ضلالت امّت شود). همچنین اگر معصوم نباشد، لازم آید که از تودۀ مردم هم پست‌تر شود، چون آگاهانه مرتکب گناه می‌شود»<ref>طوسی، 1364: 364</ref>.


علاّمه حلّی به نحو مبسوط این براهین پنج‌گانه را شرح کرده که جهت رعایت اختصار از بیان آن معذوریم. فی الجمله، با توجّه به هدف نصب امام، اگر بنا باشد که او خطا کند، به امام دیگر باید رجوع شود و هکذا که به تسلسل انجامد و چون تسلسل باطل باشد، پس امام باید معصوم باشد و نیز امام که حافظ شریعت است، نباید خطا کند وگرنه مبیّن و حافظ شرع نباشد. خداوند فرموده است که حافظ شریعت باید بدون خطا شریعت را بیان نماید: «... وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ...: ... و ما این ذکر [= قرآن‏] را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است، براى آنها روشن سازى‏...» (النّحل/44). و نیز غرض و هدف از نصب امام، ارشاد جاهلان و خطاکاران است و اگر خود خطاکار باشد، هم متناقض با وجوب اطاعت امام است، هم غرض حاصل نشده است و نیز اگر امام خطا کند، با توجّه به اینکه او آگاه‌تر از دیگران است و گناه عالم بدتر از گناه جاهل است، پس لازم آید که بدتر از مردم عادی باشد.
علاّمه حلّی به نحو مبسوط این براهین پنج‌گانه را شرح کرده که جهت رعایت اختصار از بیان آن معذوریم. فی الجمله، با توجّه به هدف نصب امام، اگر بنا باشد که او خطا کند، به امام دیگر باید رجوع شود و هکذا که به تسلسل انجامد و چون تسلسل باطل باشد، پس امام باید معصوم باشد و نیز امام که حافظ شریعت است، نباید خطا کند وگرنه مبیّن و حافظ شرع نباشد. خداوند فرموده است که حافظ شریعت باید بدون خطا شریعت را بیان نماید: «... وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ...: ... و ما این ذکر [= قرآن‏] را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است، براى آنها روشن سازى‏...»<ref>النّحل/44</ref>. و نیز غرض و هدف از نصب امام، ارشاد جاهلان و خطاکاران است و اگر خود خطاکار باشد، هم متناقض با وجوب اطاعت امام است، هم غرض حاصل نشده است و نیز اگر امام خطا کند، با توجّه به اینکه او آگاه‌تر از دیگران است و گناه عالم بدتر از گناه جاهل است، پس لازم آید که بدتر از مردم عادی باشد.


فیّاض لاهیجی نیز با براهین استوار عصمت امام را اثبات نمود که ذیلاً بخش‌هایی از سخنان وی آورده می‌شود:
فیّاض لاهیجی نیز با براهین استوار عصمت امام را اثبات نمود که ذیلاً بخش‌هایی از سخنان وی آورده می‌شود:


جمهور اهل سنّت برآنند که امامت از فروع دین است، بنابراین که بقای دین را موقوف ندارند به وجود امام، بل نظام امور مسلمین را منوط به او دانند. لیکن جمهور امامیّه امامت را از اصول دین دانند، بنابراین‌که بقای شریعت را به وجود امام موقوف دانند، چنان‌که ابتدای شریعت به وجود نبیّ موقوف است. دیگر از مواضع اختلاف، عصمت امام است. امامیّه عصمت امام را واجب دانند، چون امام نزد ایشان از مقوّمات دین باشد و با عدم عصمت امام، دین مأمون از تغییر و تبدیل نتواند بود. نزد غیر امامیّه عصمت شرط نباشد. امام الحرمین که از اعاظم علمای ایشان است، گفته که چون ظلم و جور امام ظاهر شود و به منع قولی منزجر نشود، هر آینه اهل حلّ و عقد را رسد که اتّفاق کنند بر منع فعلی، اگرچه محتاج به تشهیر اسلحه و حروب باشد (ر.ک؛ فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 333).
جمهور اهل سنّت برآنند که امامت از فروع دین است، بنابراین که بقای دین را موقوف ندارند به وجود امام، بل نظام امور مسلمین را منوط به او دانند. لیکن جمهور امامیّه امامت را از اصول دین دانند، بنابراین‌که بقای شریعت را به وجود امام موقوف دانند، چنان‌که ابتدای شریعت به وجود نبیّ موقوف است. دیگر از مواضع اختلاف، عصمت امام است. امامیّه عصمت امام را واجب دانند، چون امام نزد ایشان از مقوّمات دین باشد و با عدم عصمت امام، دین مأمون از تغییر و تبدیل نتواند بود. نزد غیر امامیّه عصمت شرط نباشد. امام الحرمین که از اعاظم علمای ایشان است، گفته که چون ظلم و جور امام ظاهر شود و به منع قولی منزجر نشود، هر آینه اهل حلّ و عقد را رسد که اتّفاق کنند بر منع فعلی، اگرچه محتاج به تشهیر اسلحه و حروب باشد<ref>ر.ک؛ فیّاض لاهیجی، بی‌تا: 333</ref>.


در پایان این بخش، شایان ذکر آن‌که شیعة دوازده امامی با اثبات عصمت امام، جمیع کمالات ممکن را نیز برای امام اثبات کرده‌اند. ابن‌میثم در این باب گفته است: «اِنَّا لَمَّا قُلنَا یَجِبُ أَن‌یَکُونَ الإِمَامُ مَعصُوماً، وَجَبَ أَن‌ یَکُونَ مُستَجمِعاً لِجَمِیعِ الکَمَالاَتِ النَّفسَانِیَّةِ مِثل العِلمِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ العَدَالَةِ» (بحرانی، 1355: 179).
در پایان این بخش، شایان ذکر آن‌که شیعة دوازده امامی با اثبات عصمت امام، جمیع کمالات ممکن را نیز برای امام اثبات کرده‌اند. ابن‌میثم در این باب گفته است: «اِنَّا لَمَّا قُلنَا یَجِبُ أَن‌یَکُونَ الإِمَامُ مَعصُوماً، وَجَبَ أَن‌ یَکُونَ مُستَجمِعاً لِجَمِیعِ الکَمَالاَتِ النَّفسَانِیَّةِ مِثل العِلمِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ العَدَالَةِ»<ref>بحرانی، 1355: 179</ref>.


==شخص امام بعد از پیامبر کیست؟==
==شخص امام بعد از پیامبر کیست؟==
خط ۱۱۸: خط ۱۱۸:
این بخش مربوط به امامت خاصّه است. سه بخش پیشین در حقیقت به عنوان مقدّمه بر این بخش بود. چون بعد از اثبات وجوب وجود امام و هدف از نصب امام و بیان عصمت برای امام، حال سخن این است که چه کسی بعد از پیامبر(ص) حائز این مقام شامخ می‌باشد. بدیهی است که اهل سنّت با توجّه به اینکه عصمت را در امام شرط نمی‌دانند و او را مدیر امّت می‌پندارند، در انتخاب او نیز به رأی مردم بسنده می‌کنند. لیکن جمیع فرقه‌های شیعه مخصوصاً شیعة دوازده امامی، اتّفاق دارند که مردم امام معصوم را نتوانند انتخاب نمایند، چون معصوم را فقط خدا و رسول شناسند و بنابراین، باید امام از جانب خدا و رسول تعیین شود. این همان منصوص بودن امام است. شیعة دوازده امامی قائل به نصّ جلیّ می‌باشد، گرچه برخی از فرقه‌های شیعه به سان زیدیّه قائل به نصّ خفیّ هستند.
این بخش مربوط به امامت خاصّه است. سه بخش پیشین در حقیقت به عنوان مقدّمه بر این بخش بود. چون بعد از اثبات وجوب وجود امام و هدف از نصب امام و بیان عصمت برای امام، حال سخن این است که چه کسی بعد از پیامبر(ص) حائز این مقام شامخ می‌باشد. بدیهی است که اهل سنّت با توجّه به اینکه عصمت را در امام شرط نمی‌دانند و او را مدیر امّت می‌پندارند، در انتخاب او نیز به رأی مردم بسنده می‌کنند. لیکن جمیع فرقه‌های شیعه مخصوصاً شیعة دوازده امامی، اتّفاق دارند که مردم امام معصوم را نتوانند انتخاب نمایند، چون معصوم را فقط خدا و رسول شناسند و بنابراین، باید امام از جانب خدا و رسول تعیین شود. این همان منصوص بودن امام است. شیعة دوازده امامی قائل به نصّ جلیّ می‌باشد، گرچه برخی از فرقه‌های شیعه به سان زیدیّه قائل به نصّ خفیّ هستند.


فی الجمله به حکم عقل، بعد از پیامبر اکرم(ص) هیچ کس جز علی، علیه‌السّلام، معصوم نیست. پس علی(ع) امام بعد از رسول خدا (ص) می‌باشد. شیخ طوسی در این باب می‌فرماید: «ما از دو راه منصوص بودن حضرت علی(ع) را اثبات می‌نماییم؛ یکی از راه براهین عقلی، دو دیگر با تمسّک به ادلّۀ نقلی. امّا دلیل عقلی ما آن است که ما امامت را با قاعدۀ عقلی لطف اثبات نمودیم و گفتیم که لطف الهی وقتی محقّق می‌شود که امام معصوم باشد. اینک می‌گوییم که بعد از پیامبر(ص)، سه کس در مظانّ احراز مقام امامت بودند. عبّاس عموی پیامبر، ابوبکر و علی(ع). با برهان تفصیل و تردید، اثبات می‌شود که فقط علی، علیه‌السّلام، شایستۀ مقام امامت است، چون عبّاس اساساً نسبت به احکام اسلامی آگاهی کامل نداشت و ابوبکر نیز خود اقرار به عدم عصمت خویش کرد و طبق نقل علمای نام‌آور اهل سنّت مثل امام دینوری (در کتاب الامامة و السیاسة، ج1: 16)، تاریخ طبری (ج3: 210) و مسند احمد حنبل (ج1: 14) و ... ابوبکر گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ مَعصُوماً بِالوَحیِ وَ کَانَ مَعَهُ مَلَکٌ وَ إِنَّ لِی شَیطَاناً قَد یَعتَرِینِی، أَلاَ فَرَاعُونِی فَإِنِ استَقَمتُ فَأَعِینُونِی وَ إِن زِغتُ فَقُومُونِی: همانا پیامبر خدا به واسطۀ وحی معصوم بود و پیوسته فرشته‌ای همراهش بود، لیکن شیطانی همراه من است که گاه بر من غلبه می‌کند. به هوش باشید و مرا تحت نظر گیرید. اگر راه درست برگزیدم، کمکم نمایید وگرنه مرا از انحراف بازدارید». بنابراین، معلوم شد که جز علی، علیه‌السّلام، هیچ کس از یاران پیامبر(ص) معصوم نبود. چه علی(ع) بارها از عصمت و علم غیب خود سخن گفته است و هیچ‌گاه نفرموده که من گناه‌کارم یا ممکن است گناه کنم. پس فقط علی(ع) شایستگی مقام امامت بعد از پیامبر (ص) دارد. امّا از طریق نقل نیز آیات و روایات بسیار در باب تعیین حضرت علی(ع) به مقام امامت وجود دارد که جداگانه وارسی می‌شود (ر.ک؛ طوسی، 1351، ج2: 10ـ5).
فی الجمله به حکم عقل، بعد از پیامبر اکرم(ص) هیچ کس جز علی، علیه‌السّلام، معصوم نیست. پس علی(ع) امام بعد از رسول خدا (ص) می‌باشد. شیخ طوسی در این باب می‌فرماید: «ما از دو راه منصوص بودن حضرت علی(ع) را اثبات می‌نماییم؛ یکی از راه براهین عقلی، دو دیگر با تمسّک به ادلّۀ نقلی. امّا دلیل عقلی ما آن است که ما امامت را با قاعدۀ عقلی لطف اثبات نمودیم و گفتیم که لطف الهی وقتی محقّق می‌شود که امام معصوم باشد. اینک می‌گوییم که بعد از پیامبر(ص)، سه کس در مظانّ احراز مقام امامت بودند. عبّاس عموی پیامبر، ابوبکر و علی(ع). با برهان تفصیل و تردید، اثبات می‌شود که فقط علی، علیه‌السّلام، شایستۀ مقام امامت است، چون عبّاس اساساً نسبت به احکام اسلامی آگاهی کامل نداشت و ابوبکر نیز خود اقرار به عدم عصمت خویش کرد و طبق نقل علمای نام‌آور اهل سنّت مثل امام دینوری (در کتاب الامامة و السیاسة، ج1: 16)، تاریخ طبری (ج3: 210) و مسند احمد حنبل (ج1: 14) و ... ابوبکر گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ مَعصُوماً بِالوَحیِ وَ کَانَ مَعَهُ مَلَکٌ وَ إِنَّ لِی شَیطَاناً قَد یَعتَرِینِی، أَلاَ فَرَاعُونِی فَإِنِ استَقَمتُ فَأَعِینُونِی وَ إِن زِغتُ فَقُومُونِی: همانا پیامبر خدا به واسطۀ وحی معصوم بود و پیوسته فرشته‌ای همراهش بود، لیکن شیطانی همراه من است که گاه بر من غلبه می‌کند. به هوش باشید و مرا تحت نظر گیرید. اگر راه درست برگزیدم، کمکم نمایید وگرنه مرا از انحراف بازدارید». بنابراین، معلوم شد که جز علی، علیه‌السّلام، هیچ کس از یاران پیامبر(ص) معصوم نبود. چه علی(ع) بارها از عصمت و علم غیب خود سخن گفته است و هیچ‌گاه نفرموده که من گناه‌کارم یا ممکن است گناه کنم. پس فقط علی(ع) شایستگی مقام امامت بعد از پیامبر (ص) دارد. امّا از طریق نقل نیز آیات و روایات بسیار در باب تعیین حضرت علی(ع) به مقام امامت وجود دارد که جداگانه وارسی می‌شود<ref>ر.ک؛ طوسی، 1351، ج2: 10ـ5</ref>.


بدیهی است سخنان شیخ طوسی در این باب کامل و برهانش استوار می‌باشد، لذا جهت رعایت اختصار در این باب، به همین مقدار اکتفا می‌شود. شایان توجّه است که آنچه در این چهار بخش گفته آمد، اثبات امامت با استفاده از براهین عقلی بود. اینک ذیلاً به اختصار این مطلب مهم را از طریق نقل نیز پی می‌گیریم.
بدیهی است سخنان شیخ طوسی در این باب کامل و برهانش استوار می‌باشد، لذا جهت رعایت اختصار در این باب، به همین مقدار اکتفا می‌شود. شایان توجّه است که آنچه در این چهار بخش گفته آمد، اثبات امامت با استفاده از براهین عقلی بود. اینک ذیلاً به اختصار این مطلب مهم را از طریق نقل نیز پی می‌گیریم.
خط ۱۲۶: خط ۱۲۶:
در قرآن مجید بارها به مسألة امامت پرداخته شده که جهت رعایت اختصار به عنوان نمونه فقط به برخی از آنها ذیلاً اشاره می‌شود:
در قرآن مجید بارها به مسألة امامت پرداخته شده که جهت رعایت اختصار به عنوان نمونه فقط به برخی از آنها ذیلاً اشاره می‌شود:


نخستین نکتۀ قابل توجّه آنکه خداوند در قرآن مجید میان امام و پیروانش سنخیّت برقرار کرده است و فرموده: « یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ... (به یاد آورید) روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان مى‏خوانیم...‏» (الاسراء/71). خداوند متعال در بیان دیگر فرموده است: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ...: و آنان [= فرعونیان‏] را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت مى‏کنند...» (القصص/41). در باب امامان هدایت نیز می‌فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا...: و از آنان امامان (و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مى‏کردند، چون شکیبایى نمودند...» (السّجده/24). در بیانی دیگر امامت هدایت را به عنوان پیمان الهی معرّفی فرموده است و می‌فرماید: «... لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ:‌ پیمان من، به ستمکاران نمى‏رسد» (البقره/124).
نخستین نکتۀ قابل توجّه آنکه خداوند در قرآن مجید میان امام و پیروانش سنخیّت برقرار کرده است و فرموده: « یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ... (به یاد آورید) روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان مى‏خوانیم...‏»<ref>الاسراء/71</ref>. خداوند متعال در بیان دیگر فرموده است: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ...: و آنان [= فرعونیان‏] را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت مى‏کنند...»<ref>القصص/41</ref>. در باب امامان هدایت نیز می‌فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا...: و از آنان امامان (و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مى‏کردند، چون شکیبایى نمودند...»<ref>السّجده/24</ref>. در بیانی دیگر امامت هدایت را به عنوان پیمان الهی معرّفی فرموده است و می‌فرماید: «... لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ:‌ پیمان من، به ستمکاران نمی رسد»<ref>البقره/124</ref>.


فی الجمله، چنان‌که از آیات مذکور لایح و روشن است، امامت در قرآن دو قِسم است: یکی امامت شیاطین و طاغوت که امّت و پیروان‌شان را به سوی جهنّم سوق می‌دهند. دو دیگر، امامت الهی که پیروان خودشان را به طرف کمال و سعادت و بهشت جاودان هدایت می‌نمایند. خداوند این دو قِسم رهبری را در آیۀ 257 از سورۀ بقره بیان فرموده است: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ: خداوند ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‏اند. آنها را از ظلمت‌ها به سوى نور بیرون مى‏برد. (امّا) کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوت‌ها هستند که آنها را از نور به سوى ظلمت‌ها بیرون مى‏برند. آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند‏».
فی الجمله، چنان‌که از آیات مذکور لایح و روشن است، امامت در قرآن دو قِسم است: یکی امامت شیاطین و طاغوت که امّت و پیروان‌شان را به سوی جهنّم سوق می‌دهند. دو دیگر، امامت الهی که پیروان خودشان را به طرف کمال و سعادت و بهشت جاودان هدایت می‌نمایند. خداوند این دو قِسم رهبری را در آیۀ 257 از سورۀ بقره بیان فرموده است: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ: خداوند ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‏اند. آنها را از ظلمت‌ها به سوى نور بیرون مى‏برد. (امّا) کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوت‌ها هستند که آنها را از نور به سوى ظلمت‌ها بیرون مى‏برند. آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند‏».
خط ۳۰۲: خط ۳۰۲:


مکارم شیرازى، ناصر. الأمثل فى تفسیر کتاب الله. قم: انتشارات مدرسة امام على بن أبى‌طالب.(1378)
مکارم شیرازى، ناصر. الأمثل فى تفسیر کتاب الله. قم: انتشارات مدرسة امام على بن أبى‌طالب.(1378)
=پانویس=


[[رده: عقاید]]
[[رده: عقاید]]
[[رده: شیعه]]
[[رده: شیعه]]
[[رده: عقاید مشترکه]]
[[رده: عقاید مشترکه]]