۸۷٬۷۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
مارکسیسم یک نظریه اجتماعی، یک جهانبینی، یک ایدائوژی، یک مکتب فلسفی است که توسط [[کارل مارکس]] | مارکسیسم یک نظریه اجتماعی، یک جهانبینی، یک ایدائوژی، یک مکتب فلسفی است که توسط [[کارل مارکس]] فیلسوف و انقلابی آلمانی در اواخر قرن نوزدهم ساخته شد. اساس مارکسیسم آن طور که در «مانیفست [[کمونیسم]]» بیان شدهاست بر این باور استوار است که تاریخ جوامع تاکنون تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است و در دنیای حاضر دو طبقه، بورژوازی و پرولتاریا وجود دارند که کشاکش این دو تاریخ را رقم خواهد زد. | ||
=جهانیان در نگاه مارکسیست= | =جهانیان در نگاه مارکسیست= | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
به ادبیات و موسیقی و شعر علاقه داشته و از طبقهی مرفه جامعه بوده است. پدرش وکیل دادگستری بود. در هجده سالگی مارکس جوان را به دانشکده حقوق فرستاد تا نام نویسی کند اما او این کار را نپذیرفت (گویا که تحصیلات دانشگاهی ندارد). در هجده سالگی پنهانی با دختری بنام ژنی نامزد میکند و در سن بیست و پنج سالگی با او ازدواج میکند و به پاریس میرود و در آنجا با انگلس که فرزند یک تاجر ثروتمند آلمانی بود آشنا میشود و عقاید اقتصادی خود را از تجربیاتی که انگلس داشت میگیرد. در پاریس انقلابهای ۱۸۴۸ را از نزدیک دنبال میکند. اما پس از شکست و سرکوب انقلابها در سال ۱۸۴۹ به لندن میرود و تا آخر عمر در آنجا میماند. سالهای بین ۱۸۵۰ تا ۱۸۶۰ دوران فقر شدید مارکس بود. او در این ایام به دلیل اشتغال زیاد به امر مطالعه و تحقیق پیرامون موضوع کارگران و سرمایهداران قادر به اشتغال تمام وقت و گاها پاره وقت نبوده است و این امر باعث میشود که چند فرزندش به دلیل فقر و بیماری از دست بدهد. (تمام سعی او این بود که راهی برای نجات کارگران از فقر و بدبختی پیدا کند و شعارش این بود که کارگران دنیا متحد شوید). وی سرانجام در سال ۱۸۸۳به علت مرض سرطان از دنیا رفت. | به ادبیات و موسیقی و شعر علاقه داشته و از طبقهی مرفه جامعه بوده است. پدرش وکیل دادگستری بود. در هجده سالگی مارکس جوان را به دانشکده حقوق فرستاد تا نام نویسی کند اما او این کار را نپذیرفت (گویا که تحصیلات دانشگاهی ندارد). در هجده سالگی پنهانی با دختری بنام ژنی نامزد میکند و در سن بیست و پنج سالگی با او ازدواج میکند و به پاریس میرود و در آنجا با انگلس که فرزند یک تاجر ثروتمند آلمانی بود آشنا میشود و عقاید اقتصادی خود را از تجربیاتی که انگلس داشت میگیرد. در پاریس انقلابهای ۱۸۴۸ را از نزدیک دنبال میکند. اما پس از شکست و سرکوب انقلابها در سال ۱۸۴۹ به لندن میرود و تا آخر عمر در آنجا میماند. سالهای بین ۱۸۵۰ تا ۱۸۶۰ دوران فقر شدید مارکس بود. او در این ایام به دلیل اشتغال زیاد به امر مطالعه و تحقیق پیرامون موضوع کارگران و سرمایهداران قادر به اشتغال تمام وقت و گاها پاره وقت نبوده است و این امر باعث میشود که چند فرزندش به دلیل فقر و بیماری از دست بدهد. (تمام سعی او این بود که راهی برای نجات کارگران از فقر و بدبختی پیدا کند و شعارش این بود که کارگران دنیا متحد شوید). وی سرانجام در سال ۱۸۸۳به علت مرض سرطان از دنیا رفت. | ||
== بازشناسی | ==بازشناسی اندیشههای مارکس== | ||
کارل مارکس در افکار و اندیشههایش از چندین متفکر قبل از خود تاثیر پذیرفته و از نظرات آنها در بیان دیدگاههای خود استفاده نموده است به عبارت دیگر میتوان گفت که وی با جمع نمودن و در کنار هم قرار دادن و نظام دادن به اندیشههای متفکرین قبل از خود به برخی سوالات پاسخ علمی_تاریخی داده است. از جملهی موثرترین اندیشمندان میتوان به: ۱. هگل ۲. پرودون ۳. فوئر باخ ۴. کانت؛ اشاره کرد. | کارل مارکس در افکار و اندیشههایش از چندین متفکر قبل از خود تاثیر پذیرفته و از نظرات آنها در بیان دیدگاههای خود استفاده نموده است به عبارت دیگر میتوان گفت که وی با جمع نمودن و در کنار هم قرار دادن و نظام دادن به اندیشههای متفکرین قبل از خود به برخی سوالات پاسخ علمی_تاریخی داده است. از جملهی موثرترین اندیشمندان میتوان به: ۱. هگل ۲. پرودون ۳. فوئر باخ ۴. کانت؛ اشاره کرد. | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
کانت آزادیخواهی را مطرح میکند و میگوید هر کس باید آزادی خود را محدود به آزادی دیگران ببیند. | کانت آزادیخواهی را مطرح میکند و میگوید هر کس باید آزادی خود را محدود به آزادی دیگران ببیند. | ||
=== روحیه انقلابی مارکس=== | ===روحیه انقلابی مارکس=== | ||
کارل مارکس افکار و روحیه انقلابی داشته است و هر چیزی را که با انقلاب سازگاری داشته مورد پذیرش قرار داده و هر چیزی که با انقلاب تضاد داشته اعم از اینکه خوب یا بد بوده رد میکرد. به همین دلیل از هگل دیالکتیک را میپذیرد چون انقلاب را موجه میسازد مثلا با ایجاد طبقه سرمایهداری (تز) در روند تاریخ باعث ایجاد طبقه کارگر شده (آنتیتز) و پس از چندی تضاد بین این دو (حاصل استثمار کارگر توسط سرمایهدار بوده) باعث انقلاب و وقوع جامعه سوسیالیستی (سنتز) میشود. | کارل مارکس افکار و روحیه انقلابی داشته است و هر چیزی را که با انقلاب سازگاری داشته مورد پذیرش قرار داده و هر چیزی که با انقلاب تضاد داشته اعم از اینکه خوب یا بد بوده رد میکرد. به همین دلیل از هگل دیالکتیک را میپذیرد چون انقلاب را موجه میسازد مثلا با ایجاد طبقه سرمایهداری (تز) در روند تاریخ باعث ایجاد طبقه کارگر شده (آنتیتز) و پس از چندی تضاد بین این دو (حاصل استثمار کارگر توسط سرمایهدار بوده) باعث انقلاب و وقوع جامعه سوسیالیستی (سنتز) میشود. | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
مارکس جامعه بشری را به پنج دوره تقسیم میکند: | مارکس جامعه بشری را به پنج دوره تقسیم میکند: | ||
== کمون اولیه== | ==کمون اولیه== | ||
ابتدا مالکیت بر ابزار تولید، عمومی بوده و هیچ کسی مالک چیزی نبوده است و هر چه بوده برای همه بوده اعم از سنگ و چوب و میوه و.... ولی بعد از مدتی با رشد ابزار تولید (از سنگ تبدیل به آهن) و پیدایش نیزه و تیر و کمان و... عدهای از افراد مالک این ابزارها میشوند و در نتیجه مالکیت عمومی (اجتماعی) تبدیل به مالکیت خصوصی میشود و این امکان فراهم میشود که هر کدام تک تک و جداگانه به شکار روند. در نتیجه میتوانستند چندین برابر احتیاجات مورد نیاز خود را تامین کنند. پس از آن مدتی بعد افرادی پیدا میشوند که از لحاظ فکری و جسمی قویتر بوده وعده دیگری از افراد را به کار واداشته و استثمار میکنند. و جامعه یک دست تبدیل به جامعه بردهداری میشود. | ابتدا مالکیت بر ابزار تولید، عمومی بوده و هیچ کسی مالک چیزی نبوده است و هر چه بوده برای همه بوده اعم از سنگ و چوب و میوه و.... ولی بعد از مدتی با رشد ابزار تولید (از سنگ تبدیل به آهن) و پیدایش نیزه و تیر و کمان و... عدهای از افراد مالک این ابزارها میشوند و در نتیجه مالکیت عمومی (اجتماعی) تبدیل به مالکیت خصوصی میشود و این امکان فراهم میشود که هر کدام تک تک و جداگانه به شکار روند. در نتیجه میتوانستند چندین برابر احتیاجات مورد نیاز خود را تامین کنند. پس از آن مدتی بعد افرادی پیدا میشوند که از لحاظ فکری و جسمی قویتر بوده وعده دیگری از افراد را به کار واداشته و استثمار میکنند. و جامعه یک دست تبدیل به جامعه بردهداری میشود. | ||
== جامعهی بردهداری== | ==جامعهی بردهداری== | ||
صاحب برده میتواند او را مانند یک حیوان بخرد یا بفروشد. | صاحب برده میتواند او را مانند یک حیوان بخرد یا بفروشد. | ||
در این دوره با توجه به اهلی کردن حیوانات گلهداری و دامداری بوجود آمد. بعد از مدتی به دلیل کمبود علوفه برای حیوانات و حبوبات برای خود مجبور میشوند شیوه قدیم را ترک گفته و به دنبال ابزار تولید جدیدی برای تامین نیازهای خود باشند. در نتیجه با رشد ابزار تولید مانند خیش و داس و گاوآهن و.... کار بر روی زمین میسر میشود و منجر به پیدایش نظام فئودالی (ارباب - رعیت) میشود. | در این دوره با توجه به اهلی کردن حیوانات گلهداری و دامداری بوجود آمد. بعد از مدتی به دلیل کمبود علوفه برای حیوانات و حبوبات برای خود مجبور میشوند شیوه قدیم را ترک گفته و به دنبال ابزار تولید جدیدی برای تامین نیازهای خود باشند. در نتیجه با رشد ابزار تولید مانند خیش و داس و گاوآهن و.... کار بر روی زمین میسر میشود و منجر به پیدایش نظام فئودالی (ارباب - رعیت) میشود. | ||
== جامعهی فئودالی== | ==جامعهی فئودالی== | ||
در این دوره ارباب و رعیت بوجود آمد (دهقان روی زمین کار میکرد). | در این دوره ارباب و رعیت بوجود آمد (دهقان روی زمین کار میکرد). | ||
بعد از مدتی عدهای از افراد کیسهای را به پشت خود یا اسب خود میانداختند و به دنبال آنچه که ندارند و مبادله با آنچه که زیاد دارند به این طرف و آنطرف میرفتند و به این ترتیب پیلهوری و تجارت اختراع شد (پول هم همین موقع اختراع شد). در نتیجه وسایل و ابزارهایی برای راحتی مبادله مانند چرخ و گاری و... اختراع شد و مراکزی بوجود آمد که تجارت و مبادله در آنجا صورت میگرفت که کم کم با وسعتی که پیدا کردند تبدیل به شهر شدند و تشکیلات شهری روز به روز برای زندگی راحت و جمعآوری ثروت و اعمال قدرت مناسبتر میشد تا آنجا که علاوه بر بازرگانان و صنعتگران – صاحبان اراضی و املاک هم رو به سوی شهرها میآوردند و از طرف دیگر با توسعهی وسائل کشاورزی مانند تراکتور و.... دیگر احتیاجی نبود که مثلا ۱۰ نفر روی یک زمین کار کنند یک نفر بهتر و سریعتر از آنان میتوانست کاری را انجام دهد. در نتیجه عدهای بیکار شدند و هجوم به سوی شهرها بردند و پیشهوری (آهنگری) را آغاز کردند در نتیجه جامعه تبدیل به سرمایهداری (بورژوازی) شد. | بعد از مدتی عدهای از افراد کیسهای را به پشت خود یا اسب خود میانداختند و به دنبال آنچه که ندارند و مبادله با آنچه که زیاد دارند به این طرف و آنطرف میرفتند و به این ترتیب پیلهوری و تجارت اختراع شد (پول هم همین موقع اختراع شد). در نتیجه وسایل و ابزارهایی برای راحتی مبادله مانند چرخ و گاری و... اختراع شد و مراکزی بوجود آمد که تجارت و مبادله در آنجا صورت میگرفت که کم کم با وسعتی که پیدا کردند تبدیل به شهر شدند و تشکیلات شهری روز به روز برای زندگی راحت و جمعآوری ثروت و اعمال قدرت مناسبتر میشد تا آنجا که علاوه بر بازرگانان و صنعتگران – صاحبان اراضی و املاک هم رو به سوی شهرها میآوردند و از طرف دیگر با توسعهی وسائل کشاورزی مانند تراکتور و.... دیگر احتیاجی نبود که مثلا ۱۰ نفر روی یک زمین کار کنند یک نفر بهتر و سریعتر از آنان میتوانست کاری را انجام دهد. در نتیجه عدهای بیکار شدند و هجوم به سوی شهرها بردند و پیشهوری (آهنگری) را آغاز کردند در نتیجه جامعه تبدیل به سرمایهداری (بورژوازی) شد. | ||
== جامعهی سرمایهداری== | ==جامعهی سرمایهداری== | ||
با وقوع انقلاب صنعتی که به پیدایش ماشین بخار و نخریسی انجامید باعث رونق شهر و توسعه و تسلط صنایع ماشینی و کارخانجات بزرگ شد _در برابر به جای کارگاههای کوچک با تعداد کمی کارگر_ تعداد زیادی کارگر استخدام میکرد و مزد میپرداخت و صنعت بیش از گذشته احتیاج به کارگر داشت. چون کالاها را بهتر و ارزانتر از قدیم میساختند_ پیشهوران را از بین بردند و باعث شدند که میلیونها کارگر کارخانههای بزرگ گردهم آیند. | با وقوع انقلاب صنعتی که به پیدایش ماشین بخار و نخریسی انجامید باعث رونق شهر و توسعه و تسلط صنایع ماشینی و کارخانجات بزرگ شد _در برابر به جای کارگاههای کوچک با تعداد کمی کارگر_ تعداد زیادی کارگر استخدام میکرد و مزد میپرداخت و صنعت بیش از گذشته احتیاج به کارگر داشت. چون کالاها را بهتر و ارزانتر از قدیم میساختند_ پیشهوران را از بین بردند و باعث شدند که میلیونها کارگر کارخانههای بزرگ گردهم آیند. | ||
مارکس در اینجا بحثی را با عنوان «ارزش اضافی» مطرح میکند و به توضیح آن میپردازد: | مارکس در اینجا بحثی را با عنوان «ارزش اضافی» مطرح میکند و به توضیح آن میپردازد: | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
۳. تحلیل خود به خودی دین و رهایی از آن پس از سرکوب آن در دوران سوسیالیسم، عموم مردم از حالت از خود بیگانگی بیرون میآیند و به قدرت و توانایی خود در جامعه پی میبرند و در نتیجه همه آزاد و برابر و در رفاه زندگی میکنند. | ۳. تحلیل خود به خودی دین و رهایی از آن پس از سرکوب آن در دوران سوسیالیسم، عموم مردم از حالت از خود بیگانگی بیرون میآیند و به قدرت و توانایی خود در جامعه پی میبرند و در نتیجه همه آزاد و برابر و در رفاه زندگی میکنند. | ||
== واقعیتهای جامعه مارکسیستی== | ==واقعیتهای جامعه مارکسیستی== | ||
اما آنچه که در واقعیت اتفاق افتاد: | اما آنچه که در واقعیت اتفاق افتاد: | ||