confirmed
۳۸٬۰۶۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
هاجر با فکر راحت و با عزت و احترام تمام در مکه زندگانی کرد و پس از وفات، در محل معروف به حجر اسماعیل، که جزء خانه خداست، به دست اسماعیل(ع) به خاک سپرده شد و اکنون مردم جهان قبر هاجر را در [[مکه معظمه]] [[زیارت]] می کنند. <ref>حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، جلد1، ص186</ref> | هاجر با فکر راحت و با عزت و احترام تمام در مکه زندگانی کرد و پس از وفات، در محل معروف به حجر اسماعیل، که جزء خانه خداست، به دست اسماعیل(ع) به خاک سپرده شد و اکنون مردم جهان قبر هاجر را در [[مکه معظمه]] [[زیارت]] می کنند. <ref>حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، جلد1، ص186</ref> | ||
=هجرت به مکه= | |||
حضرت ابراهیم(ع) در آزمونی سخت، اسماعیل(ع) و مادرش هاجر را به مکه که بیابانی بیآب و علف بود، آورد و به دستور الهی آنها را در آنجا رها کرد. <ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 6، ص 489، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش</ref> سپس خداوند با معجزاتی آنها را از مرگ حتمی نجات داد. [[امام صادق(ع)]]<ref>ر.ک: مقاله امام صادق(ع</ref> در این زمینه میفرماید: «ابراهیم(ع) در بادیه شام منزل داشت، همین که هاجر، اسماعیل را به دنیا آورد، ساره غمگین شد؛ چون او فرزند نداشت؛ به همین جهت همواره نسبت به هاجر حساسیت نشان داده و ابراهیم را دل آزرده میساخت تا او نزد خدا زبان به شکایت گشود، پروردگار در پاسخ به او فرمود تا اسماعیل و مادرش را از [[شام]]<ref>ر.ک: مقاله شام</ref> خارج کند، ابراهیم پرسید: پروردگارا آنان را کجا برم؟ فرمود: به حرم من، اولین [[بقعه]]اى که در زمین خلق کردم و آن سرزمین مکه است». <ref>قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 60، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 390</ref> | |||
[[تورات]] نیز این داستان را با تفاوتهایی چنین نقل میکند: | |||
«یک روز ساره متوجه شد که اسماعیل، پسر هاجر [[مصری]]، [[اسحاق]] را اذیت میکند، پس به ابراهیم گفت: این کنیز و پسرش را از خانه بیرون کن؛ زیرا اسماعیل با پسر من اسحاق وارث تو نخواهد بود. این موضوع ابراهیم را بسیار رنجاند، چون اسماعیل نیز پسر او بود. اما خدا به ابراهیم فرمود: درباره پسر و کنیزت آزرده خاطر مباش. آنچه ساره گفته است انجام بده؛ زیرا توسط اسحاق است که تو صاحب نسلی میشوی که وعدهاش را به تو دادهام. از آن پسر نیز هم قومی به وجود خواهم آورد، چون او نیز پسر تو است. | |||
پس ابراهیم صبح زود برخاست و نان و مشکی پُر از آب برداشت و بر دوش هاجر گذاشت، و او را با پسر روانه ساخت. هاجر به بیابان بئر شِبَع رفت و در آنجا سرگردان شد، وقتی آب مشک تمام شد، هاجر پسرش را زیر بوتهها گذاشت و خود حدود صد متر دورتر از او نشست و با خود گفت: نمیخواهم ناظر مرگ فرزندم باشم و زار زار گریست .آنگاه خدا به نالههای پسر توجه نمود و فرشته خدا از آسمان هاجر را ندا داده، گفت: ای هاجر، چه شده است؟ نترس؛ زیرا خدا نالههای پسرت را شنیده است .برو و او را بردار و در آغوش بگیر. من قوم بزرگی از او به وجود خواهم آورد. سپس خدا چشمان هاجر را گشود و او چاه آبی در مقابل خود دید. پس به طرف چاه رفته، مشک را پر از آب کرد و به پسرش نوشانید». <ref> پیدایش، 21: 9 - 21</ref> | |||
در نهایت باید گفت که داستان هاجر در [[منابع اسلامی]] و تورات با وجود برخی شباهتها، تفاوتهایی نیز با یکدیگر دارند؛ در تورات، ساره دارای فرزند شده بود که هاجر مهاجرت کرد ولی بنابر منابع اسلامی، هاجر قبل از فرزنددار شدن ساره، از آنجا میرود. همچنین بر اساس قرآن، ابراهیم(ع) با هاجر و فرزندش تا مکه میآید ولی در تورات، ابراهیم (ع) در این هجرت همراه آنان نیست و ... . | |||
هاجر در نهایت در مکه جان سپرد و [[حجر اسماعیل]] دفن شد <ref> الکافی، ج 4، ص 210</ref> و بر اساس برخی روایات، به احترام قبر ایشان - و دیگر اولیای الهی - است که مسلمانان هنگام [[طواف کعبه]]، اجازه ورود به حجر اسماعیل را ندارند. <ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 193، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق</ref> | |||
صبر هاجر در مقابل این امتحان بزرگ بدان انجامید که برخی رفتارهای نمادین مسافران حرم الهی - مانند سعی بین [[صفا]] و [[مروه]] - برگرفته از رفتارهای هاجر باشد و به عبارتی «یک زن، یک نژاد تحقیر شده بیفخر افریقایی، یک کنیز،... کنیز یک زن؛ ساره! | |||
و اینها همه در نظام بشری، در نظام شرک، اما در نظام توحید: این کنیز مخاطب خدا، مادر پیامبران بزرگ خدا، رسول خدا، تجلیگاه زیباترین و عزیزترین ارزشهایی که خدا میآفریند. در نمایشگاه حج، قهرمان اول، برجستهترین چهره، و در حرم خاص خدا، تنها زن، مادر!». <ref>شریعتی، علی، مجموعه آثار، حج، ص 79، بیجا، بیتا</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= |