۸۷٬۹۰۶
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «<div class="wikiInfo">پرونده:ابن خفیف.jpg|جایگزین=ابن خفیف|بندانگشتی|آرامگاه ابن خفیف...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
</div> | </div> | ||
'''ابن خفیف''' | '''ابن خفیف''' مشهور به شیخ کبیر (د ۳۷۱ق)، یکی از مشهورترین [[صوفیان]] دوره خویش بود که واسطۀ میان عارفان سدههای ۳ و ۵ق به شمار میآید. با آنکه وی ظاهراً به حلاج به دیدۀ تحسین مینگریست اما بیشتر بر مشرب صحو بود. او به آموختن علوم مختلف و از جمله [[کلام]] نیز اشتیاق داشت<ref>هجویری، علی، ج۱، ص۱۹۹، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش</ref>زهدِ فوقالعاده و عبادت و ریاضتهای عاری از شطح و طامات وی موجب شهرت وی گشت<ref>هجویری، علی، ج۱، ص۲۱۲، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش</ref> تا آنجا که یکی از مریدان او، به نام [[ابوالحسن دیلمی]](د ۳۹۱ق)، کتابی مستقل به [[زبان عربی]] با عنوانِ سیرة الشیخ الکبیر ابوعبدالله بن الخفیف الشیرازی در شرح احوال او نوشت که ترجمۀ [[فارسی]] آن در دست است. | ||
=تولد= | =تولد= | ||
به گفته [[دیلمی]] خفیف پدر شیخ از شهر کلاشمِ دیلمان بوده و در سپاه [[عمرولیث صفاری]] خدمت میکرده است و هنگامی که عمرولیث از خراسان بیرون آمد، خفیف در نیشابور از سپاهیگری توبه کرده و در همانجا دختر یکی از بزرگان کرّامیه را به همسری گرفت، اما دیری نگذشت که باز به سپاه عمرولیث پیوست و به شیراز رفت. ابنخفیف در همین زمان در شیراز به دنیا آمد و هنگامی که عمرولیث بار دوم از فارس به خراسان میرفت وی هشت ماهه بوده است<ref>ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص ۹، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش</ref>.این وقایع بایست در فاصله میان سال ۲۶۶ق/۸۸۰م که عمرولیث به حکومت رسید و از جندی شاپور به فارس و از آنجا به سیستان و خراسان رفت و سال ۲۷۰ق/۸۸۳م، که عمرولیث بار دوم در اوایل حکومت خود از فارس رهسپار سیستان و خراسان شد، روی داده باشد<ref>تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعرای بهار، ج۱، ص۲۳۵، تهران، ۱۳۵۲ش</ref>. | |||
به گفته [[دیلمی]] خفیف پدر شیخ از شهر کلاشمِ دیلمان بوده و در سپاه [[عمرولیث صفاری]] خدمت میکرده است و هنگامی که عمرولیث از | |||
==طول عمر== | ==طول عمر== | ||
خط ۲۶: | خط ۲۳: | ||
=ابنای ملوک= | =ابنای ملوک= | ||
تذکرهها و کتب طبقات او را از ابنای ملوک گفتهاند<ref>عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۱، قاهره، ۱۳۲۴ق</ref> و این نسبت دور از احتمال نیست، زیرا نام جدش «اسفکشاذ» یا «اسفکشار» (ظاهراً به معنی «پرورش دهنده اسب») تعلق او را به طبقه امرا و سران سپاه به خاطر القا میکند. | تذکرهها و کتب طبقات او را از ابنای ملوک گفتهاند<ref>عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۱، قاهره، ۱۳۲۴ق</ref> و این نسبت دور از احتمال نیست، زیرا نام جدش «اسفکشاذ» یا «اسفکشار» (ظاهراً به معنی «پرورش دهنده اسب») تعلق او را به طبقه امرا و سران سپاه به خاطر القا میکند. | ||
خط ۳۲: | خط ۲۸: | ||
=مادر= | =مادر= | ||
مادرش «امّ محمد» زنی پرهیزگار بود و ابنخفیف خود از صفای باطن او حکایتی نقل کرده<ref>ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۰۵-۲۰۶، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش</ref> و جنید شیرازی <ref>معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۳۶۸، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش</ref> و [[جامی]] <ref>عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، ج۱، ص ۶۲۲، به کوشش مهدی توحیدی پور، تهران، ۱۳۳۶ش</ref> نام او را در شمار زنان زاهد و عارف یاد کردهاند. چنین به نظر میرسد که مشوّق ابنخفیف در پیوستن به طریقه صوفیه مادرش بوده است<ref>ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۹۲، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش</ref>. | |||
مادرش «امّ محمد» زنی پرهیزگار بود و ابنخفیف خود از صفای باطن او حکایتی نقل کرده<ref>ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۰۵-۲۰۶، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش</ref> و | |||
=تأمین معاش= | =تأمین معاش= | ||
ابنخفیف در آغاز جوانی ناگزیر شده است که برای تأمین معاش خود و مادرش به کارهایی چون گازری و دوک تراشی و حقهگری بپردازد. او خود گفته است که «چهل سال بر من بگذشت که زکات فطر بر من واجب نگشت» [۲۶][۲۷] | ابنخفیف در آغاز جوانی ناگزیر شده است که برای تأمین معاش خود و مادرش به کارهایی چون گازری و دوک تراشی و حقهگری بپردازد. او خود گفته است که «چهل سال بر من بگذشت که زکات فطر بر من واجب نگشت» [۲۶][۲۷] | ||
=مشایخ= | =مشایخ= | ||
نخستین استادان او در شیراز ابوالعباس احمد بن یحیی، مؤمل جصّاص و جعفر حذّاء [۲۸][۲۹][۳۰][۳۱][۳۲] بودند و از صحبت ابوبکر محمد عتایدی، ابوبکر شعرانی و مشایخ دیگری که در فارس بودند بهره میگرفت. [۳۳][۳۴] وی در همان اوقات نزد محدثان معروف شیراز، چون عبدالله بن احمد شاردانی و عبدالله بن جعفر ارزکانی و ابراهیم بن روزبه علم حدیث میآموخت [۳۵][۳۶][۳۷] و در مجلس درس ابوالعباس ابنسُریج برای تحصیل فقه حاضر میشد. [۳۸] در آغاز جوانی در بصره به مجلس درس ابوالحسن اشعری پیوست. [۳۹][۴۰] در سفرهایی که در دورههای بعد به حجاز و عراق و شام داشت، با جمعی از بزرگان صوفیه چون، ابوالحسن مزیّن، ابوعلی رودباری، ابوبکر کتانی، ابوالحسین درّاج، ابویعقوب نهر جوری، ابوعمرو زجاجی، رویم، ابنعطاء جریری، شبلی و عمر بن شلّویه دیدار کرد و از صحبت آنان بهره گرفت [۴۱][۴۲][۴۳] و حسین بن منصور حلاج را در زندان ملاقات کرد، اما درباره دیدار او با جنید اقوال مختلف است. | نخستین استادان او در شیراز ابوالعباس احمد بن یحیی، مؤمل جصّاص و جعفر حذّاء [۲۸][۲۹][۳۰][۳۱][۳۲] بودند و از صحبت ابوبکر محمد عتایدی، ابوبکر شعرانی و مشایخ دیگری که در فارس بودند بهره میگرفت. [۳۳][۳۴] وی در همان اوقات نزد محدثان معروف شیراز، چون عبدالله بن احمد شاردانی و عبدالله بن جعفر ارزکانی و ابراهیم بن روزبه علم حدیث میآموخت [۳۵][۳۶][۳۷] و در مجلس درس ابوالعباس ابنسُریج برای تحصیل فقه حاضر میشد. [۳۸] در آغاز جوانی در بصره به مجلس درس ابوالحسن اشعری پیوست. [۳۹][۴۰] در سفرهایی که در دورههای بعد به حجاز و عراق و شام داشت، با جمعی از بزرگان صوفیه چون، ابوالحسن مزیّن، ابوعلی رودباری، ابوبکر کتانی، ابوالحسین درّاج، ابویعقوب نهر جوری، ابوعمرو زجاجی، رویم، ابنعطاء جریری، شبلی و عمر بن شلّویه دیدار کرد و از صحبت آنان بهره گرفت [۴۱][۴۲][۴۳] و حسین بن منصور حلاج را در زندان ملاقات کرد، اما درباره دیدار او با جنید اقوال مختلف است. | ||
خط ۵۱: | خط ۴۴: | ||
=سیر و سفر= | =سیر و سفر= | ||
در بازگشت از سفر مکه در بغداد به زندان حسین بن منصور راه مییابد و با او آشنا میشود و پیامی از او به ابوالعباس بن عطا که ظاهراً چیزی از نوشتههای حلاج نزد او بوده است، میرساند [۵۲] [۵۳] | در بازگشت از سفر مکه در بغداد به زندان حسین بن منصور راه مییابد و با او آشنا میشود و پیامی از او به ابوالعباس بن عطا که ظاهراً چیزی از نوشتههای حلاج نزد او بوده است، میرساند [۵۲] [۵۳] | ||
خط ۵۷: | خط ۴۹: | ||
=روایت افسانهایی= | =روایت افسانهایی= | ||
از حکایات غریب دیگری که درباره او ساختهاند، یکی نیز روایت افسانه گونهای است که ابنجوزی در تلبیس ابلیس [۶۴] نقل کرده است. این روایت با آنچه از سیرت و طریقت ابنخفیف میدانیم، منافات اساسی دارد و بیشک ساخته و پرداخته کسانی است که به صوفیه به دیده انکار و عداوت مینگریسته و به مجالس عُرس و سماع آنان از اینگونه نسبتها میبستهاند. | از حکایات غریب دیگری که درباره او ساختهاند، یکی نیز روایت افسانه گونهای است که ابنجوزی در تلبیس ابلیس [۶۴] نقل کرده است. این روایت با آنچه از سیرت و طریقت ابنخفیف میدانیم، منافات اساسی دارد و بیشک ساخته و پرداخته کسانی است که به صوفیه به دیده انکار و عداوت مینگریسته و به مجالس عُرس و سماع آنان از اینگونه نسبتها میبستهاند. | ||
خط ۶۶: | خط ۵۷: | ||
==فرزندان== | ==فرزندان== | ||
او ظاهراً فرزندی داشته به نام عبدالسلام که در آغاز جوانی درگذشته است [۶۹] [۷۰] و دو تن به نامهای ابواحمد کبیر و ابواحمد صغیر تا پایان عمر خدمت او میکردند و هر دو در طریقت به مقاماتی رسیده بودند. اولی در ۳۷۷ق/۹۸۷م و دومی در ۳۸۵ق/۹۹۵م درگذشتند [۷۱] [۷۲][۷۳] | او ظاهراً فرزندی داشته به نام عبدالسلام که در آغاز جوانی درگذشته است [۶۹] [۷۰] و دو تن به نامهای ابواحمد کبیر و ابواحمد صغیر تا پایان عمر خدمت او میکردند و هر دو در طریقت به مقاماتی رسیده بودند. اولی در ۳۷۷ق/۹۸۷م و دومی در ۳۸۵ق/۹۹۵م درگذشتند [۷۱] [۷۲][۷۳] | ||
=زهد و ریاضت= | =زهد و ریاضت= | ||
عرفان ابنخفیف از لحاظ عملی با زهد و ریاضت و در عین حال التزام تمام به احکام و فرایض دینی همراه بود و از لحاظ نظری و فکری اساس آن بر تطبیق طریقت با شریعت قرار داشت. درباره تزهد و ریاضتهای او روایات بسیار نقل کردهاند. [۷۴][۷۵][۷۶][۷۷][۷۸][۷۹] او خود گفته است «هر اشارتی و رمزی کی این طایفه متصوفه گفتهاند و کردهاند، من آن را از شریعت به در آوردم» [۸۰] و نیز «هر عارفی کی معرفت خود را به شریعت راست نکند و به شریعت مقابله نکند، عن قریب بیمعرفت گردد». [۸۱] | عرفان ابنخفیف از لحاظ عملی با زهد و ریاضت و در عین حال التزام تمام به احکام و فرایض دینی همراه بود و از لحاظ نظری و فکری اساس آن بر تطبیق طریقت با شریعت قرار داشت. درباره تزهد و ریاضتهای او روایات بسیار نقل کردهاند. [۷۴][۷۵][۷۶][۷۷][۷۸][۷۹] او خود گفته است «هر اشارتی و رمزی کی این طایفه متصوفه گفتهاند و کردهاند، من آن را از شریعت به در آوردم» [۸۰] و نیز «هر عارفی کی معرفت خود را به شریعت راست نکند و به شریعت مقابله نکند، عن قریب بیمعرفت گردد». [۸۱] | ||
خط ۸۴: | خط ۷۳: | ||
=علم کلام= | =علم کلام= | ||
در علم کلام نیز چنانکه گفته شد، از شاگردان ابوالحسن اشعری بوده و در مقالتی مفصل به شیوه مقاله پردازان، که در کتاب سبکی [۱۰۰] از کتاب غایة المرام فی علم الکلام ضیاءالدین رازی ( پدر امام فخرالدین رازی ) نقل شده، به ذکر فضایل و مناقب استاد خود پرداخته است. | در علم کلام نیز چنانکه گفته شد، از شاگردان ابوالحسن اشعری بوده و در مقالتی مفصل به شیوه مقاله پردازان، که در کتاب سبکی [۱۰۰] از کتاب غایة المرام فی علم الکلام ضیاءالدین رازی ( پدر امام فخرالدین رازی ) نقل شده، به ذکر فضایل و مناقب استاد خود پرداخته است. | ||
=شطحگویی= | =شطحگویی= | ||
وی در آرا و اعمال صوفیانه روشی معتدل داشت: « رخصت جستن و قبول تأویلات»، [۱۰۱] شطحگویی و برخی حرکات مغایر با احکام دینی را که نزد گروهی از صوفیه دیده میشد، مردود و نادرست میشمرد [۱۰۲][۱۰۳] با آنکه نسبت به حلاج حسن ظن خاص داشت و او را «عالم ربانی»[۱۰۴][۱۰۵][۱۰۶] و «موحد» [۱۰۷][۱۰۸] میدانست و از کرامات او سخن میگفت، [۱۰۹][۱۱۰] بعضی از سخنان شطح آمیز منسوب به او را رد میکرد. [۱۱۱][۱۱۲] | وی در آرا و اعمال صوفیانه روشی معتدل داشت: « رخصت جستن و قبول تأویلات»، [۱۰۱] شطحگویی و برخی حرکات مغایر با احکام دینی را که نزد گروهی از صوفیه دیده میشد، مردود و نادرست میشمرد [۱۰۲][۱۰۳] با آنکه نسبت به حلاج حسن ظن خاص داشت و او را «عالم ربانی»[۱۰۴][۱۰۵][۱۰۶] و «موحد» [۱۰۷][۱۰۸] میدانست و از کرامات او سخن میگفت، [۱۰۹][۱۱۰] بعضی از سخنان شطح آمیز منسوب به او را رد میکرد. [۱۱۱][۱۱۲] | ||
خط ۹۸: | خط ۸۵: | ||
=ترغیب به کسب علم= | =ترغیب به کسب علم= | ||
برخلاف بسیاری از صوفیه آن روزگار که از تحصیل علوم رسمی اجتناب داشتند. ابنخفیف شاگردان و مریدان خود را به کسب علوم ترغیب میکرد. او خود در جوانی از بیم اعتراض و بدگویی صوفیان پنهانی به مجلس علمای حدیث میرفت و همیشه دوات و کاغذ در لباس پنهان میکرد و چنان شد که سرانجام آنان همگی به او محتاج شدند و برای حل مشکلات خود به نزد او میرفتند. [۱۱۷][۱۱۸][۱۱۹][۱۲۰] | برخلاف بسیاری از صوفیه آن روزگار که از تحصیل علوم رسمی اجتناب داشتند. ابنخفیف شاگردان و مریدان خود را به کسب علوم ترغیب میکرد. او خود در جوانی از بیم اعتراض و بدگویی صوفیان پنهانی به مجلس علمای حدیث میرفت و همیشه دوات و کاغذ در لباس پنهان میکرد و چنان شد که سرانجام آنان همگی به او محتاج شدند و برای حل مشکلات خود به نزد او میرفتند. [۱۱۷][۱۱۸][۱۱۹][۱۲۰] | ||
=احترام طبقات مختلف= | =احترام طبقات مختلف= | ||
وی در روزگار خود مورد اعزاز و احترام طبقات مختلف بود و نه تنها اهل تصوف، بلکه فقها و محدثین نیز او را بزرگ میداشتند. [۱۲۱] [۱۲۲] درباریان و دیوانیان از معتقدان او بودند [۱۲۳][۱۲۴] و گفتهاند که نزد عضدالدوله دیلمی مقرب بوده است. [۱۲۵][۱۲۶] در روز مرگش انبوهی عظیم از مردم، حتی از یهود و نصارا و مجوس بر جنازه او حاضر شدند و صدبار بر وی نماز خوانده شد. [۱۲۷] | وی در روزگار خود مورد اعزاز و احترام طبقات مختلف بود و نه تنها اهل تصوف، بلکه فقها و محدثین نیز او را بزرگ میداشتند. [۱۲۱] [۱۲۲] درباریان و دیوانیان از معتقدان او بودند [۱۲۳][۱۲۴] و گفتهاند که نزد عضدالدوله دیلمی مقرب بوده است. [۱۲۵][۱۲۶] در روز مرگش انبوهی عظیم از مردم، حتی از یهود و نصارا و مجوس بر جنازه او حاضر شدند و صدبار بر وی نماز خوانده شد. [۱۲۷] | ||
=آثار= | =آثار= | ||
اغلب مؤلفان به کثرت تألیفات او اشاره کردهاند. [۱۲۸][۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱] دیلمی ۳۰ کتاب از آثار او را نام میبرد و گوید که از این جمله ۱۵ تصنیف مطّول و ۱۵ تصنیف مختصر بوده است [۱۳۲] فهرست دیلمی در شدالازار جنید شیرازی [۱۳۳] وارد شده و زرکوب نیز تعدادی از عنوانها را در شیرازنامه آورده است. [۱۳۴] گر چه از مجموع آثار ابنخفیف امروز چیزی جز یکی دو رساله مختصر در دست نیست، لیکن از عنوانهایی که ذکر کردهاند، میتوان به موضوعاتی که مورد توجه او بوده است به تقریب پی برد. فهرست دیلمی چنین است: | اغلب مؤلفان به کثرت تألیفات او اشاره کردهاند. [۱۲۸][۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱] دیلمی ۳۰ کتاب از آثار او را نام میبرد و گوید که از این جمله ۱۵ تصنیف مطّول و ۱۵ تصنیف مختصر بوده است [۱۳۲] فهرست دیلمی در شدالازار جنید شیرازی [۱۳۳] وارد شده و زرکوب نیز تعدادی از عنوانها را در شیرازنامه آورده است. [۱۳۴] گر چه از مجموع آثار ابنخفیف امروز چیزی جز یکی دو رساله مختصر در دست نیست، لیکن از عنوانهایی که ذکر کردهاند، میتوان به موضوعاتی که مورد توجه او بوده است به تقریب پی برد. فهرست دیلمی چنین است: | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۵۰: | ||
=طریقت= | =طریقت= | ||
اساس طریقت ابنخفیف بر مجاهدت بوده و از ریاضتهای سخت و طاعات و عبادات طاقت شکن و افراط او در کم خوردن و مخالفت با نفس داستانهای بسیار نقل کردهاند [۱۷۲][۱۷۳][۱۷۴][۱۷۵][۱۷۶][۱۷۷] او را میتوان حلقه رابط میان مشایخ سدههای ۳ و ۴ عراق، چون جنید، رویم، شبلی و ابنعطا، با صوفیان دوره بعد در فارس و خراسان دانست و کسانی چون ابوالحسن دیلمی، ابن بساکویه، ابونصر سراج و ابوعبدالله مقاریضی از تربیت یافتگان او بودند. | اساس طریقت ابنخفیف بر مجاهدت بوده و از ریاضتهای سخت و طاعات و عبادات طاقت شکن و افراط او در کم خوردن و مخالفت با نفس داستانهای بسیار نقل کردهاند [۱۷۲][۱۷۳][۱۷۴][۱۷۵][۱۷۶][۱۷۷] او را میتوان حلقه رابط میان مشایخ سدههای ۳ و ۴ عراق، چون جنید، رویم، شبلی و ابنعطا، با صوفیان دوره بعد در فارس و خراسان دانست و کسانی چون ابوالحسن دیلمی، ابن بساکویه، ابونصر سراج و ابوعبدالله مقاریضی از تربیت یافتگان او بودند. | ||
=آرامگاه= | =آرامگاه= | ||
آرامگاه او در شیراز زیارتگاه اهل عرفان بوده و گروهی از بزرگان صوفیه فارس در حوالی آن به خاک سپرده شدهاند.[۱۷۸] خانقاه او نیز محل آمدوشد و اقامت زایران بوده و موقوفاتی داشته است. به گفته فسایی از ابتدای حکومت صفویه این خانقاه از رونق افتاد، ولی کریم خان زند به عمران آن کوشید و اطراف صحن خانقاه و رباط و قبرستان اطراف آن را مسطح کرد و به صورت میدانی وسیع درآورد که به میدان نعل بندان موسوم و متصل به بازار وکیل است. [۱۷۹] | آرامگاه او در شیراز زیارتگاه اهل عرفان بوده و گروهی از بزرگان صوفیه فارس در حوالی آن به خاک سپرده شدهاند.[۱۷۸] خانقاه او نیز محل آمدوشد و اقامت زایران بوده و موقوفاتی داشته است. به گفته فسایی از ابتدای حکومت صفویه این خانقاه از رونق افتاد، ولی کریم خان زند به عمران آن کوشید و اطراف صحن خانقاه و رباط و قبرستان اطراف آن را مسطح کرد و به صورت میدانی وسیع درآورد که به میدان نعل بندان موسوم و متصل به بازار وکیل است. [۱۷۹] |