۸۸٬۰۰۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
=مشایخ= | =مشایخ= | ||
نخستین استادان او در شیراز | نخستین استادان او در شیراز ابوالعباس احمد بن یحیی مؤمل جصّاص و جعفر حذّاء<ref>ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۲، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش</ref>.بودند و از صحبت ابوبکر محمد عتایدی، ابوبکر شعرانی و مشایخ دیگری که در فارس بودند بهره میگرفت<ref>ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش</ref>. وی در همان اوقات نزد محدثان معروف شیراز، چون عبدالله بن احمد شاردانی و عبدالله بن جعفر ارزکانی و ابراهیم بن روزبه علم [[حدیث]] میآموخت<ref>ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۴، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش</ref>.و در مجلس درس ابوالعباس ابنسُریج برای تحصیل [[فقه]] حاضر میشد<ref>محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۳۴۵، به کوشش شعیب الارنؤوط و اکرم بوشی، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م</ref>. در آغاز جوانی در [[بصره]] به مجلس درس ابوالحسن اشعری پیوست<ref>عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۲۷۷، قاهره، ۱۳۲۴ق</ref>.در سفرهایی که در دورههای بعد به [[حجاز]] و [[عراق]] و [[شام|شام]] داشت، با جمعی از بزرگان [[صوفیه|صوفیه]] چون، ابوالحسن مزیّن، ابوعلی رودباری، ابوبکر کتانی، ابوالحسین درّاج، ابویعقوب نهر جوری، ابوعمرو زجاجی، رویم، ابنعطاء جریری، [[شبلی|شبلی]] و عمر بن شلّویه دیدار کرد و از صحبت آنان بهره گرفت <ref>محمد سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۸۵، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰م</ref> و حسین بن منصور حلاج را در زندان ملاقات کرد، اما درباره دیدار او با جنید اقوال مختلف است. | ||
=اقوال مختلف دیدار با جنید= | =اقوال مختلف دیدار با جنید= | ||
بنابر روایتی که در بعضی از کتب آمده است، هنگامی که وی در سفر [[مکه|مکه]] به [[بغداد]] | بنابر روایتی که در بعضی از کتب آمده است، هنگامی که وی در سفر [[مکه|مکه]] به [[بغداد]] رسید از سر نخوت به دیدار جنید نرفت ولی در بازگشت پس از واقعهای که در بیابان بر او روی داد به جامع بغداد رفت و جنید که در آنجا بود او را دید و با اشاره به آنچه در بیابان بر او گذشته بود او را از اینکه در آن واقعه صبر پیشه نکرده بود سرزنش کرد<ref>زکریا قزوینی، آثار البلاد، ج۱، ص۲۱۲، بیروت، دارصادر</ref>. | ||
طبق روایت | طبق روایت دیگری وی در مجلسی که جنید درباره حلاج سخن میگفت و او را به سحر و شعبده متهم میکرد حضور داشت و بر سر این مسأله با جنید به گفت و گو و مشاجره پرداخت<ref>اخبار الحلاج، به کوشش لوئی ماسینیون و وپ کراوس، ج۱، ص۹۲، پاریس، ۱۹۳۶م</ref>. ولی از سوی دیگر بنابر روایتی که سلمی<ref>محمد سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص ۵۳۵، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰م</ref> و پس از او انصاری <ref>خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصّوفیّه، ج۱، ص ۳۰۱، به کوشش محمد سرور مولائی، تهران، ۱۳۶۲ش</ref>نقل کردهاند روزی ابنخفیف و علی بن بندار صیرفی در راهی میرفتند و چون به پلی رسیدند ابنخفیف از علی بن بندار خواست که درگذشتن از پل بر او پیشی گیرد و در بیان سبب این درخواست گفت که تو جنید را دیدهای و من او را ندیدهام. اما روایتهای اول ظاهراً درست به نظر نمیرسد زیرا در زمان حیات جنید که در ۲۹۷ق/۹۱۰م وفات کرد، ابنخفیف دوران جوانی را میگذرانده و در حد آن نبوده است که نخوت صوفیانه او را از رفتن به دیدار جنید باز دارد و یا چنانکه ماسینیون یادآور شده است، بر سخن شخصی چون جنید اعتراض کند. دیلمی نیز که همه کسانی را که ابنخفیف در عراق ملاقات کرده است، یک به یک برمیشمرد، از دیدار او با جنید چیزی نمیگوید، ولی با شاگردان و اصحاب جنید چون ابنعطا و جریری و رویم مصاحبت و ارتباط داشته و گفتهاند که از دست رویم خرقه پوشید<ref>معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۱-۴۲، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش</ref> و از مباحثه او با ابنعطا نیز در سیره دیلمی سخن رفته است<ref>ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص ۹۱-۹۳، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش</ref>. | ||
=سیر و سفر= | =سیر و سفر= | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
=ازدواجهای متعدد= | =ازدواجهای متعدد= | ||
ابنخفیف از اواسط عمر در شیراز اقامت گزید و تا پایان عمر به تعلیم و ارشاد طالبان و مریدان اشتغال داشت. از زندگانی خصوصی او اطلاع چندانی در دست نیست. برخی از منابع از ازدواجهای متعدد او سخن گفتهاند و هجویری گوید که مردم شیراز به سبب اعتقادی که بدو | ابنخفیف از اواسط عمر در شیراز اقامت گزید و تا پایان عمر به تعلیم و ارشاد طالبان و مریدان اشتغال داشت. از زندگانی خصوصی او اطلاع چندانی در دست نیست. برخی از منابع از ازدواجهای متعدد او سخن گفتهاند و هجویری گوید که مردم شیراز به سبب اعتقادی که بدو داشتند دختران خود را تبرکاً به عقد او درمیآوردند<ref>علی هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص ۲۱۸، به کوشش ژوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م</ref>.در این باب نیز افسانههایی ساختهاند <ref>محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۸- ۱۲۹، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م</ref> که شاید حاکی از آن باشد که وی به این سنت توجه خاص داشته است. | ||
==فرزندان== | ==فرزندان== | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
=احترام طبقات مختلف= | =احترام طبقات مختلف= | ||
وی در روزگار خود مورد اعزاز و احترام طبقات مختلف بود و نه تنها اهل [[تصوف|تصوف]] | وی در روزگار خود مورد اعزاز و احترام طبقات مختلف بود و نه تنها اهل [[تصوف|تصوف]] بلکه [[فقها]] و محدثین نیز او را بزرگ میداشتند <ref>معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۳۹-۴۱، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش</ref>. درباریان و دیوانیان از معتقدان او بودند<ref>ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش</ref>. و گفتهاند که نزد [[عضدالدوله دیلمی|عضدالدوله دیلمی]] مقرب بوده است<ref>احمد زرکوب شیرازی، شیراز نامه، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۱۳۵۰ش</ref>. در روز مرگش انبوهی عظیم از مردم، حتی از [[یهود]] و نصارا و مجوس بر جنازه او حاضر شدند و صدبار بر وی نماز خوانده شد<ref>ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۱۸، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش</ref>. | ||
=آثار= | =آثار= |