۸٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
قاجاریه نام سلسلهای است که 130 سال از حدود سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ در ایران، حکومت راندند. اولین پادشاه و حاکم این سلسله آقا محمدخان قاجار و آخرین پادشاه این سلسله احمد شاه قاجار است. | "قاجاریه نام سلسلهای است که 130 سال از حدود سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ در ایران، حکومت راندند. اولین پادشاه و حاکم این سلسله آقا محمدخان قاجار و آخرین پادشاه این سلسله احمد شاه قاجار است. | ||
=معرفی قاجار= | =معرفی قاجار= | ||
قاجار در لغت به معنای استخوان زیرین فقرات پشت و پهلوست. | قاجار در لغت به معنای استخوان زیرین فقرات پشت و پهلوست. <ref>استرآبادی، میرزامهدی، سنگلاخ، ج۱، ص۱۹۸، چاپ روشن خیاوی، تهران ۱۳۷۴ش.</ref> قاجارها دستکم از قرن نهم و بعد از آن، در قراباغ <ref>واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹، ج۱، ص۷۳۷.</ref> و بوزوق/ بوزاوق/ یوزغات و آیدین آناطولی و حلب شام <ref>فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ج۱، ص۲۲۸، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ج۱، ص۲۳۱، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ج۱، ص۲۲۱ـ۲۲۲، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، تهران ۱۳۷۱ش.</ref> و از اوایل قرن یازدهم در استرآباد و مرو سکونت داشتند. | ||
=سرمنشا قاجاریه= | =سرمنشا قاجاریه= | ||
منشأ آنان نامعلوم است و برخی گمان دارند که قاجارها از دوران سلجوقیان در ایران حضور یافته، در زمان سلطنت ملکشاه به روم (آناطولی) مهاجرت کرده و در دورۀ تیمور لنگ به ایران بازگشتهاند. | منشأ آنان نامعلوم است و برخی گمان دارند که قاجارها از دوران سلجوقیان در ایران حضور یافته، در زمان سلطنت ملکشاه به روم (آناطولی) مهاجرت کرده و در دورۀ تیمور لنگ به ایران بازگشتهاند. <ref>خورموجی، محمدجعفر، حقایقالاخبار ناصری، ج۱، ص۳، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>صدیقالممالک شیبانی، میرزاابراهیم، منتخبالتواریخ، ج۱، ص۳۷، تهران ۱۳۶۶ش.</ref> اما به نظر اعتمادالسلطنه، آنان از ترکانی بودند که همراه هولاگوخان به ایران آمدند و در دورۀ ایلخانان در روم و سرحد شام مستقر شدند. <ref>محمد حسن اعتمادالسلطنه، مرآتالبلدان، ج۱، ص۶۴، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.</ref> این تصور نیز وجود دارد که پس از پیروزی تیمورلنگ بر ایلدرم بایزید عثمانی (۸۰۴) و تبعید قاجارهای شام به ماوراءالنهر، قاجارها در اران و حدود گنجه و بردع مستقر شدند <ref>John Malcom, History of Persia, London ۱۸۲۹ ج۲، ص۶۶.</ref><ref>باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص۲۲۰، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.</ref><ref>محمد حسن اعتمادالسلطنه، مرآتالبلدان، ج۱، ص۶۴، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.</ref> قدمت و کثرت این دسته از قاجارها تا آنجا بود که مردم داغستان، دستکم تا قرن سیزدهم، اهالی گنجه و قراباغ و ایروان را قاجار میخواندند. <ref>تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص۵۶، تهران۱۳۶۱ش.</ref><ref>باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص۲۲۱، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.</ref> در بعضی منابع تاریخی، قاجارها از مغولان جلایری و از نسل قاجار (قاجیر)، پسر سرتاق نویان (از معاصران ارغونخان و غازانخان مغول)، دانسته شدهاند. <ref>فضلالله همدانی، خواجهرشیدالدین، جامعالتواریخ، ج۲، ص۸۶۰، چاپ بهمن کریمی، تهران ۱۳۶۲ش.</ref><ref>دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، ج۱، ص۴ـ۶، چاپ غلامحسین صدریافشار، تهران ۱۳۵۱.</ref><ref>لسانالملک سپهر، محمدتقی، ناسخالتواریخ، ج۱، ص۷ـ۸، چاپ جهانگیر قائممقامی، تهران ۱۳۳۷ش.</ref> تصور دیگر آن است که قاجارها از نسل قراچار نویان، یکی از اجداد تیمورلنگ، بودهاند <ref>صولت نظامقورخانچی، محمدعلی، نخبه سیفیه، ج۱، ص۱۵، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۰ش.</ref> | ||
=ظهور قاجارها در ایران= | =ظهور قاجارها در ایران= | ||
قاجارها از اواخر قرن نهم در تاریخ ایران ظاهر شدهاند و بعضی از نخستین قزلباشان مرید شیخ حیدر صفوی، از آنان بودند. پیریبیگ یا قراپیری قاجار، ملقب به توزقوپارون (توزقپرن)، در جنگهای سلطان حیدر در ۸۹۳ و جنگهای شاه اسماعیل در ۹۰۷ با آققوینلوها، از سرکردگان قزلباشان بود | قاجارها از اواخر قرن نهم در تاریخ ایران ظاهر شدهاند و بعضی از نخستین قزلباشان مرید شیخ حیدر صفوی، از آنان بودند. پیریبیگ یا قراپیری قاجار، ملقب به توزقوپارون (توزقپرن)، در جنگهای سلطان حیدر در ۸۹۳ و جنگهای شاه اسماعیل در ۹۰۷ با آققوینلوها، از سرکردگان قزلباشان بود <ref>عبدیبیگ شیرازی، علی، تکملةالاخبار، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش، ص۳۹.</ref><ref>حسینیخواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر فی اخبار بشر، ج۴، ص۴۳۳، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۸۰ش.</ref><ref>روملو، حسنبیگ،، احسنالتواریخ، ج۲، ص۸۶۷، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>روملو، حسنبیگ، احسنالتواریخ، ج۲، ص۹۷۴، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>حسینی استرآبادی، حسن بن مرتضی، از شیخصفی تا شاهصفی، ج۱، ص۲۷، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج۱، ص۱۹.</ref> و در ۹۱۸ در غجدوان کشته شد. <ref>تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص۵۶، تهران۱۳۶۱ش.</ref> قاجارهای قراباغ در ۸۹۷ به آیبه سلطان، از مخالفان بایسنقر میرزا، پیوستند و او با کمک قاجارها، رستم میرزا را از زندان قلعه النجق آزاد کرد. همو در ۸۹۸ با سپاهی از قاجارها، قزوین را از تصرف کارگیا، میرزا علی حاکم لاهیجان، خارج کرد و رودبار را نیز با قتل و غارت گرفت <ref>روملو، حسنبیگ، احسنالتواریخ، ج۲، ص۶۳۸، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>روملو، حسنبیگ، احسنالتواریخ، ج۲، ص۸۸۸، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>روملو، حسنبیگ، احسنالتواریخ، ج۲، ص۸۹۳، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹، ج۱، ص۷۳ـ۷۴</ref> خضربیگ، معروف به قاریقمش خضر، در ایام اقامت شاه اسماعیل در لاهیجان، با اتباع خود از روم (آناطولی) به آذربایجان رفت و پسرش، امتبیگ، به لاهیجان رفت و در خروج شاهاسماعیل از همراهان او بود و به سبب شجاعتهایش از او لقب زیاداوغلی گرفت. <ref>اصفهانی، محمد معصوم بن خواجگی، خلاصةالسیر، ج۱، ص۳۱۹، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.</ref> وی در اوایل سلطنت شاهطهماسب اول، والی قراباغ و بیگلربیگی ایل قاجار شد. <ref>اصفهانی، محمد معصوم بن خواجگی، خلاصةالسیر، ج۱، ص۳۲۰، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.</ref> حکومت این سلسله با فراز و نشیبها و تغییراتی، قریب ۲۵۰ سال دوام آورد و در سال ۱۲۱۸ دولت روسیۀ تزاری آن را برانداخت. <ref>اسکندرمنشی، ج۳، ص۶۵۷.</ref><ref>باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص۲۲۱، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.</ref><ref>پورصفر، علی، حکومتهای محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص۱۴۵ـ۱۵۸، تهران ۱۳۷۷ش.</ref> آخرین حاکم از این سلسله، جوادخان زیاداوغلی بود که در جنگ با قوای سیسیانف، در شهر گنجه کشته شد. <ref>پورصفر، علی، حکومتهای محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص۱۴۷، تهران ۱۳۷۷ش.</ref> یک گروه دیگر از قاجارهای آناطولی در ۹۰۶ همراه هزاران تن از صوفیان شام و دیاربکر و سیواس و بایبرد، در ارزنجان به شاهاسماعیل پیوستند. <ref>روملو، حسنبیگ، احسنالتواریخ، ج۲، ص۹۵۴، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۷.</ref> بزرگان قاجار در دولت صفوی موقعیتی ممتاز داشتند. <ref>بیات، اروجبیگ، دونژوان ایرانی، ج۱، ص۶۸، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران ۱۳۳۸ش.</ref> | ||
=شکست حاکم اورفه= | =شکست حاکم اورفه= | ||
اچه/ دراجه سلطان قاجار، حاکم اورفه، در سال ۹۲۰ سلطانمراد (آخرین پادشاه آققوینلو) را که به سلطانسلیم پیوسته بود، در جنگی از پای درآورد و از شاهاسماعیل لقب قدورمش/ قودرمش سلطان گرفت. | اچه/ دراجه سلطان قاجار، حاکم اورفه، در سال ۹۲۰ سلطانمراد (آخرین پادشاه آققوینلو) را که به سلطانسلیم پیوسته بود، در جنگی از پای درآورد و از شاهاسماعیل لقب قدورمش/ قودرمش سلطان گرفت. <ref>روملو، حسنبیگ، احسنالتواریخ، ج۲، ص۱۰۹۰، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص۵۶، تهران۱۳۶۱ش.</ref> او تا سال ۹۴۰ زنده بود و در جنگ با اولامه سلطان تکلو شرکت داشت. <ref>عبدیبیگ شیرازی، تکملةالاخبار، ج۱، ص۷۵، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.</ref> نارینبیگ قاجار، که از متحدان کوچکسلطان استاجلو از مخالفان دیوسلطان روملو بود، در ۹۳۱ کشته شد. <ref>عبدیبیگ شیرازی، تکملةالاخبار، ج۱، ص۶۲، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.</ref> | ||
=بداغ قاجار حاکم قندهار= | =بداغ قاجار حاکم قندهار= | ||
بداغ قاجار در ۹۴۳ حاکم قندهار شد و در ۹۴۴ آن شهر را به کامرانمیرزا، پسر ظهیرالدین بابر، تسلیم کرد. وی در ۹۵۱ همراه همایون، پادشاه هندوستان، که از بیم مخالفان به ایران پناه آورده بود، به قندهار رفت و بار دیگر حاکم آن شهر شد، اما همایون پادشاه این شهر را تصرف کرد و بوداقخان قندهار را ترک گفت. وی بعداً حاکم نیشابور شد و در جنگی با ازبکان مهاجم، پیروز شد. | بداغ قاجار در ۹۴۳ حاکم قندهار شد و در ۹۴۴ آن شهر را به کامرانمیرزا، پسر ظهیرالدین بابر، تسلیم کرد. وی در ۹۵۱ همراه همایون، پادشاه هندوستان، که از بیم مخالفان به ایران پناه آورده بود، به قندهار رفت و بار دیگر حاکم آن شهر شد، اما همایون پادشاه این شهر را تصرف کرد و بوداقخان قندهار را ترک گفت. وی بعداً حاکم نیشابور شد و در جنگی با ازبکان مهاجم، پیروز شد. <ref>روملو، حسنبیگ، احسنالتواریخ، ج۲، ص۱۲۵۰، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>روملو، حسنبیگ، احسنالتواریخ، ج۲، ص۱۲۵۷، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>روملو، حسنبیگ، احسنالتواریخ، ج۲، ص۱۲۹۲ـ۱۲۹۴، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>عبدیبیگ شیرازی، تکملةالاخبار، ج۱، ص۸۸، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.</ref><ref>تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص۵۶ـ۵۷، تهران۱۳۶۱ش.</ref> ابوالقاسم قاجار (متوفی ۹۵۱) تا زمان مرگ، خلیفةالخلفای صوفیان صفوی بود. <ref>عبدیبیگ شیرازی، تکملةالاخبار، ج۱، ص۹۴، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.</ref> ابراهیم سلطان زیاداوغلی، بیگلربیگی قراباغ، در خدمت سلطانعلیمیرزا (پسر شاهطهماسب) بود. در زمان سلطنت شاهاسماعیل دوم، قاجارها این شاهزاده را را کور کردند. <ref>حسینیاسترآبادی، حسن بن مرتضی، از شیخصفی تا شاهصفی، ج۱، ص۵۵، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref> | ||
=قباد خان قاجار= | =قباد خان قاجار= | ||
قبادخان قاجار، فرزند بوداقخان و حاکم سبزوار، در سالهای اول سلطنت شاه محمد خدابنده در ۹۸۸ به علیقلیخان شاملو، حاکم هرات و سرپرست عباسمیرزا (بعداً شاهعباس)، پیوست و یکی از جنگهای علیقلیخان و نیروهای وفادار به شاهعباس، در ۹۹۰ کشته شد. | قبادخان قاجار، فرزند بوداقخان و حاکم سبزوار، در سالهای اول سلطنت شاه محمد خدابنده در ۹۸۸ به علیقلیخان شاملو، حاکم هرات و سرپرست عباسمیرزا (بعداً شاهعباس)، پیوست و یکی از جنگهای علیقلیخان و نیروهای وفادار به شاهعباس، در ۹۹۰ کشته شد. <ref>حسینی قمی، قاضی احمد، خلاصةالتواریخ، ج۲، ص۷۰۹، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>حسینی قمی، قاضی احمد، خلاصةالتواریخ، ج۲، ص۷۱۱ـ۷۱۳، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>حسینی قمی، قاضی احمد، خلاصةالتواریخ، ج۲، ص۷۳۹، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج۱، ص۲۴۷.</ref> امامقلیخان، فرزند قبادخان و حاکم سبزوار، در ۹۹۷ عزل شد و در مخالفت با شاهعباس، به بوداقخان چگینی <ref>زبور آلداود، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۹ش.</ref> پیوست. <ref>حسینی قمی، قاضی احمد، خلاصةالتواریخ، ج۲، ص۸۸۷، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج۱، ص۴۰۸.</ref> قاجارهای گنجه و قراباغ در دورۀ سلطنت شاهمحمد خدابنده، مأمور مقابله با حملات عثمانیان شدند <ref>باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص۱۳۳، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.</ref> و بسیاری از آنان در ۹۹۶، بر اثر حملات عثمانیان، به ارسباران مهاجرت کردند. <ref>اسکندرمنشی، ج۱، ص۴۰۶.</ref> در ۱۰۱۲ـ۱۰۱۳، حسینخان زیاداوغلی، حاکم استرآباد، برای شرکت در جنگ با عثمانیان، با اتباع خود به آذربایجان بازگشت و به فرمان شاهعباس بار دیگر حاکم گنجه و قراباغ شد. <ref>اسکندرمنشی، ج۲، ص۶۵۷.</ref> | ||
=حاکم ایروان= | =حاکم ایروان= | ||
امیرگونهخان قاجار ایروانی، ملقب به سارواصلان، نیز که از فرماندهان جنگ با عثمانیان بود، به حکومت چخورسعد (ایروان) منصوب شد و پس از کشته شدن او در ۱۰۳۴، پسرش طهماسبقلیخان به حکومت رسید. | امیرگونهخان قاجار ایروانی، ملقب به سارواصلان، نیز که از فرماندهان جنگ با عثمانیان بود، به حکومت چخورسعد (ایروان) منصوب شد و پس از کشته شدن او در ۱۰۳۴، پسرش طهماسبقلیخان به حکومت رسید. <ref>اسکندرمنشی، ج۳، ص۶۴۳.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج۳، ص۶۵۲.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج۳، ص۶۵۴ـ۶۵۶.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج۳، ص۱۰۴۱.</ref> طهماسبقلیخان در ۱۰۴۵ و پس از چند روز مقاومت در برابر قوای سلطان مراد چهارم، پادشاه عثمانی، ایروان را تسلیم کرد و با خانواده و اتباعش به استانبول انتقال یافت <ref>واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین، ایران در زمان شاهصفی و شاهعباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲، ج۲، ص۲۱۹.</ref>و بهتدریج یکی از دوستان بسیار نزدیک سلطانمراد شد. به دستور سلطان ابراهیم، جانشین سلطانمراد، او را در حضور سفیر شاهعباس دوم اعدام کردند.<ref>پورگشتال، یوزف فون هامر، ج۳، ص۱۹۹۹.</ref><ref>پورگشتال، یوزف فون هامر، ج۳، ص ۲۰۵۴.</ref><ref>پورگشتال، یوزف فون هامر، ج۳، ص ۲۰۶۳</ref> برادر طهماسبقلی خان، گلابیبیگ مشهور به آقاسیخان، نیز در جریان مجازات قاتلان ساروتقی اعتمادالدوله، در ۱۰۵۵ اعدام شد <ref>وحید قزوینی، محمد طاهر، عباسنامه، ج۱، ص۶۸، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.</ref><ref>واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین، ایران در زمان شاهصفی و شاهعباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲، ج۲، ص۴۱۸.</ref> عباسقلیخان قاجار در ۱۰۷۴ بیگلربیگی ایروان بود و برادرزادهاش، رضاقلیخان، در همان سال دواتدارشاه عباس دوم شد. <ref>وحید قزوینی، محمد طاهر، عباسنامه، ج۱، ص۳۳۰، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.</ref> | ||
=انتقال قاجارها به مرو= | =انتقال قاجارها به مرو= | ||
در دورۀ سلطنت شاهصفی و شاهعباس دوم، قاجارهای مرو– که در زمان شاهعباس اول به استرآباد و مرو انتقال یافته بودند– اعتبار بیشتری داشتند. جریان انتقال قاجارها به مرو مبهم است و اسکندرمنشی | در دورۀ سلطنت شاهصفی و شاهعباس دوم، قاجارهای مرو– که در زمان شاهعباس اول به استرآباد و مرو انتقال یافته بودند– اعتبار بیشتری داشتند. جریان انتقال قاجارها به مرو مبهم است و اسکندرمنشی <ref>اسکندرمنشی، ج۱، ص۵۶۰.</ref>تنها به حکومت محرابخان /مهرابخان قاجار قراباغی بر مرو از سال ۱۰۱۷ تا ۱۰۳۲ اشاره کرده است. | ||
=حکومت در مرو= | =حکومت در مرو= | ||
در اوایل سلطنت شاهصفی، محرابخان قاجار حاکم مرو بود و پسرش مرتضی قلیخان، داروغۀ قزوین، در ۱۰۴۲ به حکومت مرو رسید و در زمان سلطنت شاهعباس دوم، قورچیباشی و سپهسالار ایران شد و در ۱۰۷۴ بهدستور شاه اعدام گردید | در اوایل سلطنت شاهصفی، محرابخان قاجار حاکم مرو بود و پسرش مرتضی قلیخان، داروغۀ قزوین، در ۱۰۴۲ به حکومت مرو رسید و در زمان سلطنت شاهعباس دوم، قورچیباشی و سپهسالار ایران شد و در ۱۰۷۴ بهدستور شاه اعدام گردید <ref>وحید قزوینی، محمد طاهر، عباسنامه، ج۱، ص۳۳۱، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.</ref><ref>واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین، ایران در زمان شاهصفی و شاهعباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲، ج۲، ص۱۲۳ .</ref> آخرین حاکم قاجاریۀ مرو بیرامعلیخان عزالدینلو (عضدانلو) بود که در سالهای اول قرن سیزدهم در جنگ با امیر بخارا کشته شد. محمدحسینخان معروف به خان مروی، از رجال برجستۀ دربار فتحعلیشاه، فرزند او بود. <ref>.John Malcom، ج۲، ص۱۵۱ـ۱۵۲ ،History of Persia, London ۱۸۲۹.</ref> | ||
=تجزیه دولت تیموریان= | =تجزیه دولت تیموریان= | ||
اولین آثار تجزیه دولت تیموری از آذربایجان شروع میشود ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو تمام کوشش و نیروی خود را برای تسلط بر آذربایجان و قفقازیه به کار انداختند و اندکی بعد قدرتهای نظامی قابل ملاحظهای از اجتماع قبایل ترک و تاتار در ترکستان غربی و دشتهای جنوب روسیه و شمال قفقازیه به وجود آمد که برای نفوذ به خاک ایران، سلاطین صفویه را در فشار قرار داده و موجب جنگهای خونین و کشمکشهای دائمی گردید. | اولین آثار تجزیه دولت تیموری از آذربایجان شروع میشود ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو تمام کوشش و نیروی خود را برای تسلط بر آذربایجان و قفقازیه به کار انداختند و اندکی بعد قدرتهای نظامی قابل ملاحظهای از اجتماع قبایل ترک و تاتار در ترکستان غربی و دشتهای جنوب روسیه و شمال قفقازیه به وجود آمد که برای نفوذ به خاک ایران، سلاطین صفویه را در فشار قرار داده و موجب جنگهای خونین و کشمکشهای دائمی گردید. <ref>شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، افکار، چاپ پنجم، ۱۳۷۴، ص۳۱.</ref> | ||
=تقسیم قاجارها= | =تقسیم قاجارها= | ||
شاه عباس صفوی، قاجارها را به سه گروه تقسیم کرد. گروهی را به نواحی مرو و شمال خراسان فرستاد تا در برابر حملههای ازبکان و ترکمانان، مقاومت کنند، گروه دیگری را در حدود قراباغ و شمال رودارس در مقابل طوایف لزگی قرار داد و دسته سوم را در گرگان استرآباد در قلعه مبارک آباد که در کنار گرگان بود جای داد. | شاه عباس صفوی، قاجارها را به سه گروه تقسیم کرد. گروهی را به نواحی مرو و شمال خراسان فرستاد تا در برابر حملههای ازبکان و ترکمانان، مقاومت کنند، گروه دیگری را در حدود قراباغ و شمال رودارس در مقابل طوایف لزگی قرار داد و دسته سوم را در گرگان استرآباد در قلعه مبارک آباد که در کنار گرگان بود جای داد. | ||
در مبارک آباد جمعی که به سوی "فرازقلعه" جای گرفتند ملقب به قاجار "یخاریباش" شدند و آن گروه که بر "فرودقلعه" بودند "اشاقهباش" نام گرفتند. قبیله قاجار بعد از ورود به استرآباد بر سر محل سکونت، به کشمکش و نزاع پرداختند. | در مبارک آباد جمعی که به سوی ""فرازقلعه"" جای گرفتند ملقب به قاجار ""یخاریباش"" شدند و آن گروه که بر ""فرودقلعه"" بودند ""اشاقهباش"" نام گرفتند. قبیله قاجار بعد از ورود به استرآباد بر سر محل سکونت، به کشمکش و نزاع پرداختند. <ref>سپهر، محمد تقی لسان الملک، ناسخ التواریخ، به اهتمام، جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷، ج۱، ص۳۷.</ref> سران ایل حد فاصلی برای حوزه سکونت و چراگاه احشام تعیین کردند که جریان رود گرگان شاخص آن بود. بدین ترتیب عدهای از قبایل قاجار در حوزه بالای رود گرگان و عده دیگر در پایین رود گرگان، ساکن و در آن زمان دسته اول به یخاریباش و دسته دوم به اشاقهباش معروف شدند. | ||
==قاجارهای استرآباد== | ==قاجارهای استرآباد== | ||
قاجارهای استرآباد پس از حضور در این منطقه، در قلعۀ مبارکآباد، از ساختههای دورۀ شاهطهماسب اول، مستقر شدند و از همان زمان به دو گروه یوخاریباش (بالاسری) و اشاقهباش (پایینسری) تقسیم گردیدند. | قاجارهای استرآباد پس از حضور در این منطقه، در قلعۀ مبارکآباد، از ساختههای دورۀ شاهطهماسب اول، مستقر شدند و از همان زمان به دو گروه یوخاریباش (بالاسری) و اشاقهباش (پایینسری) تقسیم گردیدند. <ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۵، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>لوئی رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ج۱، ص۱۳۷، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.</ref><ref>خورموجی، محمدجعفر، حقایقالاخبار ناصری، ج۱، ص۳، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>لسانالملک سپهر، محمدتقی، ناسخالتواریخ، ج۱، ص۹، چاپ جهانگیر قائممقامی، تهران ۱۳۳۷ش.</ref> هریک از این دو دسته نیز خود از شش تیره تشکیل میشد: خزینهدارلو، دولو، سپانلو، قیاخلو/ قایخلو، کُرلو، کهنهلو از یوخاریباش؛ و داشلو، زیادلو، شامبیاتی، عزالدینلو/عضدانلو، قراموسالو، و قوانلو از اشاقهباش. <ref>خورموجی، محمدجعفر، حقایقالاخبار ناصری، ج۱، ص۳، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>سلطان هاشممیرزا، زبور آلداود، ج۱، ص۷۲، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۹ش.</ref><ref>صدیقالممالک شیبانی، میرزاابراهیم، منتخبالتواریخ، ج۱، ص۳۷، تهران ۱۳۶۶ش.</ref> | ||
==اشاقهباش یا قویونلو== | ==اشاقهباش یا قویونلو== | ||
دسته اشاقهباش از ایل قاجار که پس از کسب قدرت و زمامداری بیشتر به قویونلو معروف شدند هم از حیث مقتضیات محلی و هم از لحاظ حسن خدمت به سلاطین عصر به تدریج قوت گرفتند و در دوران پادشاهی صفویه سلاطین آن سلسله از اختلاف و دو دستگی میان ایلات قاجار استفاده میکردند و از وحدت آنان که ممکن بود به شورش و قیام علیه حکومت مرکزی منجر شود جلوگیری میکردند. | دسته اشاقهباش از ایل قاجار که پس از کسب قدرت و زمامداری بیشتر به قویونلو معروف شدند هم از حیث مقتضیات محلی و هم از لحاظ حسن خدمت به سلاطین عصر به تدریج قوت گرفتند و در دوران پادشاهی صفویه سلاطین آن سلسله از اختلاف و دو دستگی میان ایلات قاجار استفاده میکردند و از وحدت آنان که ممکن بود به شورش و قیام علیه حکومت مرکزی منجر شود جلوگیری میکردند. | ||
دسته اشاقهباش از زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی تقریباً مقام اول را نسبت به ایلات شمالی ایران در دستگاه صفویه احراز کرده و اعتماد و علاقه دربار را به خود جلب کرده بودند و بعضی از بزرگان و سران اشاقهباش دارای مقام و منصب و دستگاه حکمرانی در حوزه دشت گرگان شدند و خود این امر پیش از پیش کینه و حسد دسته یخاریباش یا دولو را نسبت به سران اشاقهباش برانگیخته و بعدها موجب کشمکشهای خونین بین این دو دسته گردید و موسس دولت قاجار را که از سران اشاقهباش بود بر آن داشت تا سیاست بیرحمانهای را در براندازی ایل دولو پیش گیرد. | دسته اشاقهباش از زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی تقریباً مقام اول را نسبت به ایلات شمالی ایران در دستگاه صفویه احراز کرده و اعتماد و علاقه دربار را به خود جلب کرده بودند و بعضی از بزرگان و سران اشاقهباش دارای مقام و منصب و دستگاه حکمرانی در حوزه دشت گرگان شدند و خود این امر پیش از پیش کینه و حسد دسته یخاریباش یا دولو را نسبت به سران اشاقهباش برانگیخته و بعدها موجب کشمکشهای خونین بین این دو دسته گردید و موسس دولت قاجار را که از سران اشاقهباش بود بر آن داشت تا سیاست بیرحمانهای را در براندازی ایل دولو پیش گیرد. <ref>جهانسوز، رضا، تاریخ بنیان قاجار، تهران، بی نا، ۱۳۲۳، ص۱۴.</ref> | ||
===قاجار با طهماسب دوم=== | ===قاجار با طهماسب دوم=== | ||
پس از شکست شاه سلطان حسین صفوی از سپاه محمود افغان و سقوط پایتخت ایران (اصفهان) در سال ۱۱۳۵ ه. ق وحدت سیاسی و اداری ایران از بین رفت. شاه طهماسب دوم فرزند شاه سلطان حسین که به کمک عدهای از فراریان قزلباش و ایلات افشار بر آذربایجان و قزوین و گیلان دست یافته بود، در صدد جلب کمک و مساعدت ایل قاجار در سال ۱۱۳۷ ه. ق عازم گرگان شد. | پس از شکست شاه سلطان حسین صفوی از سپاه محمود افغان و سقوط پایتخت ایران (اصفهان) در سال ۱۱۳۵ ه. ق وحدت سیاسی و اداری ایران از بین رفت. شاه طهماسب دوم فرزند شاه سلطان حسین که به کمک عدهای از فراریان قزلباش و ایلات افشار بر آذربایجان و قزوین و گیلان دست یافته بود، در صدد جلب کمک و مساعدت ایل قاجار در سال ۱۱۳۷ ه. ق عازم گرگان شد. | ||
فتحعلیخان از سران بزرگ دسته اشاقهباش قاجار با زبدگان جنگی ایل خود و عدهای از افراد یوخاریباش به اردوی طهماسب دوم آمد و مامور فتح تهران شد. فتحعلیخان قاجار در این ماموریت شهرتی کسب کرد زیرا با سپاه معدود خود توانست از پیشروی سپاه اشرف افغان به طرف شمال جلوگیری کند و بر اثر همین حسن خدمت از طرف شاه طهماسب دوم به سپهسالاری اردوی پادشاه صفوی منصوب گردید و به این ترتیب برای اولین بار یکی از افراد ایل قاجار بزرگترین منصب نظامی را در دستگاه صفویه بدست آورد. | فتحعلیخان از سران بزرگ دسته اشاقهباش قاجار با زبدگان جنگی ایل خود و عدهای از افراد یوخاریباش به اردوی طهماسب دوم آمد و مامور فتح تهران شد. فتحعلیخان قاجار در این ماموریت شهرتی کسب کرد زیرا با سپاه معدود خود توانست از پیشروی سپاه اشرف افغان به طرف شمال جلوگیری کند و بر اثر همین حسن خدمت از طرف شاه طهماسب دوم به سپهسالاری اردوی پادشاه صفوی منصوب گردید و به این ترتیب برای اولین بار یکی از افراد ایل قاجار بزرگترین منصب نظامی را در دستگاه صفویه بدست آورد. <ref>جهانگیر، میرزا، تاریخ نو، به سعی: عباس اقبال، تهران، کتابخانه علی اکبر علمی و شرکا، ۱۳۲۷، ص۲۴.</ref> | ||
===آخر فتحعلی خان=== | ===آخر فتحعلی خان=== | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
==شاه بوداغلوها== | ==شاه بوداغلوها== | ||
یکی دیگر از طوایف قاجار، شاه بوداغلوها بودند. | یکی دیگر از طوایف قاجار، شاه بوداغلوها بودند. <ref>اعتمادالسلطنه، محمد حسن، المآثر و الآثار، ج۱، ص۳۴۴، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۸ش.</ref> اعتمادالسلطنه خاندانهای حاجی مهدیقلیخانی و قزلایاغ را نیز در ضمن طوایف قاجار قرار داده است. <ref>اعتمادالسلطنه، محمد حسن، المآثر و الآثار، ج۱، ص۳۴۳، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۸ش.</ref> در میان اینان، عزالدینلوها از بقیه بزرگتر و قویتر بودند. <ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالمآرای نادری، ج۲، ص۹۶۰، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref> در جنگهای صفیقلیخان ترکستاناوغلی (معروف به دیوانه) با ازبکان در ۱۱۲۹، قاجارهای استرآبادی شجاعت بسیاری از خود نشان دادند، اما به سبب بیاعتنایی صفیقلیخان به نقش آنان در پیروزی، هنگام رویارویی او با اسدالله خان ابدالی، حاکم هرات، از اردوی او کناره گرفتند و سبب شکست قزلباشان شدند و پس از اینکه صفیقلیخان کشته شد، بخشی از اموال اردو را تصرف کردند و به استرآباد بازگشتند. <ref>مرعشی صفوی، میرزاخلیل، مجمعالتواریخ، ج۱، ص۲۳ـ۲۴، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲.</ref><ref>مرعشی صفوی، میرزاخلیل، مجمعالتواریخ، ج۱، ص۲۷ـ۲۸، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲.</ref> ریاست قاجارهای استرآباد از آغاز با خانهای یوخاریباش بود، اما فتحعلیخان قاجار در این سالها سیطرۀ خانهای یوخاریباش را برانداخت و خود به ریاست قاجارها رسید. <ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۶ـ۲۷، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، ج۱، ص۷، چاپ غلامحسین صدریافشار، تهران ۱۳۵۱.</ref> پس از کشته شدن فتحعلیخان قاجار، قاجارهای استرآباد از شاهطهماسب روی گرداندند و به استرآباد بازگشتند. <ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالمآرای نادری، ج۱، ص۶۶، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref> پس از انقراض صفویه، طوایف قاجار به خدمت نادر پیوستند و در اغلب جنگهای او شرکت داشتند، از جمله در جنگ با عثمانیها، تصرف هرات و قندهار و جنگهای داغستان <ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالمآرای نادری، ج۱، ص۶۹، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالمآرای نادری، ج۱، ص۲۸۸ـ۲۸۹، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالمآرای نادری، ج۱، ص۳۷۳، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالمآرای نادری، ج۱، ص۵۴۷.، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>پورصفر، علی، حکومتهای محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص۸۹، تهران ۱۳۷۷ش.</ref> محمدخان قجر ایروانی (از قاتلان نادرشاه) <ref>گلستانه، محمدامین، مجملالتواریخ، ج۱، ص۱۵، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۴۴ش.</ref><ref>غفاری کاشانی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۳۵، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۶۹ش.</ref> و افرادی چون نیازقلیبیگ و محمدحسین خان از سرداران دورۀ نادرشاه بودند <ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالمآرای نادری، ج۱، ص۹۵، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>استرآبادی، میرزامهدی، جهانگشای نادری، ج۱، ص۲۲۰، چاپ عبدالله انوار، تهران ۱۳۴۱ش.</ref> در این دوره، قلمرو حکومت موروثی قاجارهای گنجه و قراباغ، به سبب بدگمانیهای نادرشاه به آنان، کاهش یافت و محدود به ولایت گنجه شد. <ref>باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص۲۲۰ـ۲۲۱، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.</ref> حسینعلیخان قاجار افشار ایروانی پس از قتل نادر، حکومت کوچکی در ایروان برپا کرد و پس از وی، پسرش محمدخان قاجار در ۱۲۱۹ حاکم ایروان شد. در این سال عباسمیرزا نایبالسلطنه، از بیم همکاری محمدخان قاجار (حاکم ایروان) با ارتش روسیه، حکومت او را برانداخت. <ref>دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، ج۱، ص۹۵ـ۹۶، چاپ غلامحسین صدریافشار، تهران ۱۳۵۱.</ref><ref>اعتمادالسلطنه، محمد حسن، مرآتالبلدان، ج۴، ص۲۰۰۲، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.</ref><ref>پورصفر، علی، حکومتهای محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص۸۹ـ۹۴، تهران ۱۳۷۷ش.</ref> در اواخر سلطنت نادر، گروههایی از قاجارهای استرآباد به محمدحسنخان قاجار پیوستند و در تصرف کوتاهمدت شهر استرآباد او را یاری کردند <ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالمآرای نادری، ج۲، ص۹۶۰، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۳۱، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref> | ||
=آغاز سلطنت محمدحسن خان= | =آغاز سلطنت محمدحسن خان= | ||
او رئیس قبیله ایل قاجار و پسر فتحعلیخان قاجار بود که در اواخر عمر نادر به طرف ایلات یموت گریخت و نادر علیرغم تلاشها، بر وی دست نیافت با مرگ نادر، محمد حسن خان ادعای پادشاهی نمود و سران نادرشاه و سایر مدعیان سلطنت را شکست داد. آزادخان افغان را که بر اصفهان حکومت میکرد فراری داد و در دو نبرد، کریم خان زند را شکست داد و اصفهان را متصرف شد ولی در محاصره شیراز به دلیل پایداری کریم خان مجبور به عقبنشینی شد. محمد حسن خان به سرعت به طرف شمال حرکت کرد و در نزدیکی اشرف مازندران به دست سپاه زند شکست خورد و یکی از سران ایل یخاریباش برای خدمتگزاری به سردار زند (شیخعلی خان زند) محمد حسن قاجار را تقدیم او کرد و اگر هواداری اکثریت مردم از زندیه پیش نمیآمد او حتماً به مقام سلطنت میرسید. | او رئیس قبیله ایل قاجار و پسر فتحعلیخان قاجار بود که در اواخر عمر نادر به طرف ایلات یموت گریخت و نادر علیرغم تلاشها، بر وی دست نیافت با مرگ نادر، محمد حسن خان ادعای پادشاهی نمود و سران نادرشاه و سایر مدعیان سلطنت را شکست داد. آزادخان افغان را که بر اصفهان حکومت میکرد فراری داد و در دو نبرد، کریم خان زند را شکست داد و اصفهان را متصرف شد ولی در محاصره شیراز به دلیل پایداری کریم خان مجبور به عقبنشینی شد. محمد حسن خان به سرعت به طرف شمال حرکت کرد و در نزدیکی اشرف مازندران به دست سپاه زند شکست خورد و یکی از سران ایل یخاریباش برای خدمتگزاری به سردار زند (شیخعلی خان زند) محمد حسن قاجار را تقدیم او کرد و اگر هواداری اکثریت مردم از زندیه پیش نمیآمد او حتماً به مقام سلطنت میرسید. <ref>گرمرودی، میرزا فتاح خان، مترجم، فتح الدین فتاحی، تهران، کتابخانه مستوفی، ۱۳۷۰، ص۴۲.</ref> | ||
==مرگ محمدحسن خان== | ==مرگ محمدحسن خان== | ||
پس از کشته شدن محمدحسنخان قاجار در ۱۱۷۲، یوخاریباشها – که عدهای از آنان به دست وی کشته شده بودند – فرصتی برای انتقام یافتند و گروهی از اشاقهباشها را کشتند و بسیاری از آنان ناگزیر به میان ترکمنها گریختند. | پس از کشته شدن محمدحسنخان قاجار در ۱۱۷۲، یوخاریباشها – که عدهای از آنان به دست وی کشته شده بودند – فرصتی برای انتقام یافتند و گروهی از اشاقهباشها را کشتند و بسیاری از آنان ناگزیر به میان ترکمنها گریختند. <ref>غفاری کاشانی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۱۰۹، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۶۹ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۴۵، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref> حسینقلیخان جهانسوز، پسر محمدحسنخان، که با موافقت کریمخان در یکی از قلاع اطراف دامغان ساکن شده بود، سر به شورش برداشت و دامغان و استرآباد را تصرف کرد و سرانجام در ۱۱۹۱ کشته شد. وی گروهی از سران یوخاریباش و جمعی از خانهای کتول را کشت و بر گوکلانها حمله برد و غنایم فراوان به دست آورد و سرانجام، سه تن از مردان طایفۀ ایکدر، از طوایف یموت، او را کشتند. <ref>۵۸ساروی، محمد فتحالله، ج۱، ص۴۸، تاریخ محمدی، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>لسانالملک سپهر، محمدتقی، ناسخالتواریخ، ج۱، ص۳۳، چاپ جهانگیر قائممقامی، تهران ۱۳۳۷ش.</ref> بزرگترین حادثه در تاریخ ایل قاجار، قیام آقامحمدخان، پسر محمدحسنخان، برضد دولت زندیه و تشکیل سلطنت قاجاریه در ۱۲۱۰ بود. وی در ۱۲۱۱ در شهر شوشی قراباغ کشته شد و سلطنت به برادرزادهاش، فتحعلی خان، رسید. <ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۶۱، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۸۳، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۹۸، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۳۰۱، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref> | ||
=حسین قلی خان قاجار= | =حسین قلی خان قاجار= | ||
اولین اثر و نتیجه ملایمت طبع و حسن سلوک کریم خان زند با فرزندان خان قاجار به بروز فتنه جهانسوز شاه (حسین قلی خان) انجامید. | اولین اثر و نتیجه ملایمت طبع و حسن سلوک کریم خان زند با فرزندان خان قاجار به بروز فتنه جهانسوز شاه (حسین قلی خان) انجامید. | ||
حسین قلی خان از کریم خان خواست تا او را به حکومت دامغان منصوب کند و برادرش مرتضی قلی خان را نیز به نیابت وی اعزام دارد. وکیل، این تقاضا را پذیرفت و همین که آنان به دامغان رسیدند با ایلات قاجار و ترکمانان روابطی برقرار کردند و سر به طغیان گذاشتند. حسین قلی خان با کمک برادرش بر حاکم مازندران دست یافت و او را به قتل رساند و سلطنت خود را اعلام کرد اما سلطنت او زیاد طول نکشید، وی در برابر سپاه اعزامی زندیه مقاومت نکرد و به گرگان گریخت. | حسین قلی خان از کریم خان خواست تا او را به حکومت دامغان منصوب کند و برادرش مرتضی قلی خان را نیز به نیابت وی اعزام دارد. وکیل، این تقاضا را پذیرفت و همین که آنان به دامغان رسیدند با ایلات قاجار و ترکمانان روابطی برقرار کردند و سر به طغیان گذاشتند. حسین قلی خان با کمک برادرش بر حاکم مازندران دست یافت و او را به قتل رساند و سلطنت خود را اعلام کرد اما سلطنت او زیاد طول نکشید، وی در برابر سپاه اعزامی زندیه مقاومت نکرد و به گرگان گریخت. <ref>پیرنیا، حسن، تاریخ ایران، تهران، انتشارات خیام، ۱۳۷۵، ص۷۶.</ref> | ||
=فرصت به قدرت رسیدن قاجار= | =فرصت به قدرت رسیدن قاجار= | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
=قاجارها تا قرن دوازدهم= | =قاجارها تا قرن دوازدهم= | ||
قاجارها تا قرن دوازدهم در بعضی نواحی ولایت استرآباد پخش شدند و گروههای بزرگی از آنان در همین قرن به شاهرود و دامغان و سمنان و ورامین مهاجرت کردند. | قاجارها تا قرن دوازدهم در بعضی نواحی ولایت استرآباد پخش شدند و گروههای بزرگی از آنان در همین قرن به شاهرود و دامغان و سمنان و ورامین مهاجرت کردند. <ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۴۷ـ۴۸، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۵۳ـ۵۴، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۶۸، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۹۹، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۱، ص۱۰۴، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۱ش.</ref> پس از تشکیل سلطنت قاجاریه، زندگی عشایری قاجارها به یکجانشینی بدل گردید. <ref>مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۳، ص۵۰۹ـ۵۱۰، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۱ش.</ref> از جمعیت قاجارها در قرون گذشته اطلاعی در دست نیست، اما ارقامی که محمدحسین مستوفی <ref>مستوفی، میرزامحمدحسین، تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه سلطان حسین، ج۱، ص۴۰۵، چاپ محمدتقی دانشپژوه، فرهنگ ایران زمین، ج۲۰، تهران ۱۳۵۳ش.</ref><ref>مستوفی، میرزامحمدحسین، تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاهسلطانحسین، ج۱، ص۴۱۳، چاپ محمدتقی دانشپژوه، فرهنگ ایران زمین، ج۲۰، تهران ۱۳۵۳ش.</ref> در دورۀ شاهسلطانحسین صفوی از آنان به دست داده است، صرفنظر از اغراقی که در آن دیده میشود، حاکی از کثرت جمعیت آنان تا پیش از تشکیل سلطنت است. از جمعیت قاجارها در دورۀ محمدشاه و ناصرالدینشاه ارقام متفاوتی به دست داده و آن را بین سیصد تا دو هزار خانوار تخمین زدهاند. <ref>آنلمبتن، تاریخ ایلات ایران، ج۱، ص۲۱۵، ترجمۀ علی تبریزی، تهران ۱۳۶۲ش.</ref><ref>فرانسیس مکنزی، چارلز، سفرنامه شمال، ج۱، ص۱۹۴، ترجمۀ منصوره اتحادیه، تهران ۱۳۵۹.</ref> قاجارهای استرآباد در طول سلطنت قاجاریه و دستکم تا سالهای انقلاب مشروطیت، یک گروه اجتماعی مشخص به شمار میآمدند و بعضی از آنان از جمله مالکان محلی بودند. <ref>گرگاننامه، چاپ مسیح ذبیچی، ج۱، ص۲۴۲ـ۲۴۸، تهران۱۳۶۳ش.</ref><ref>لوئی رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ج۱، ص۳۷، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.</ref><ref>لوئی رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ج۱، ص۱۰۹، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.</ref>[۱۳۱][۱۳۲] اینان در سازمان نظامی منطقه حضور داشتند و یک دستهسوار در اختیار حکومت قرار میدادند. در سالهای آخر سلطنت مظفرالدینشاه و در دورۀ انقلاب مشروطه، ریاست سواران قاجار با نظرعلیخان (صمصاملشکر، سالاراشرف) بود. [۱۳۳][۱۳۴][۱۳۵] قاجارها با وجود دگرگونیهای اساسی خود، در سازمان اداری دورۀ قاجاریه– ظاهراً به ملاحظۀ شأن و مقام طایفۀ سلطنتی– ایلخانی خود را داشتند که به ایلخانیگریهای دیگر ایلات ایران، نظیر بختیاری و قشقایی، هیچ شباهتی نداشت و بیشتر عنوانی تشریفاتی بود که منظور از آن سرپرستی باقیماندگان ایل قاجار و خانوادههای قاجاری ساکن تهران بود. [۱۳۶] اعتمادالسلطنه از این ترتیبات با عنوان «نقابت و ایلخانیگری» یاد کرده است. [۱۳۷] همانگونه که از فهرست ایلخانان قاجار برمیآید، این مقام همواره در اختیار بستگان و خویشاوندان شاه قرار بوده است. [۱۳۸] مشهورترین ایلخان قاجار، که سالها بر این مقام بود، علیرضاخان عضدالملک بود که بنا به ملاحظاتی، در ۱۳۲۷ نایبالسلطنۀ احمدشاه شد و در ۱۳۲۸ در همین مقام درگذشت. [۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱][۱۴۲][۱۴۳][۱۴۴] | ||
=کوششهای اولیه آقامحمد خان= | =کوششهای اولیه آقامحمد خان= | ||
خط ۱۸۰: | خط ۱۸۰: | ||
=پانویس= | =پانویس= | ||
" |