جبر و اختیار: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۳۰ اوت ۲۰۲۱
جز
جایگزینی متن - 'ك' به 'ک'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک')
خط ۱۱: خط ۱۱:
==معنای جبر در لغت==
==معنای جبر در لغت==


جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. نوشته اند  جبر  به معنای اجبار و اکراه بر امری است: «و جَبَرَ الرجلَ على الأَمر یَجْبُرُه‏ جَبْراً و جُبُوراً و أَجْبَرَه‏ أَكرهه» <ref> ابن منظور ،  لسان العرب ،ج 4، ص 116</ref>
جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. نوشته اند  جبر  به معنای اجبار و اکراه بر امری است: «و جَبَرَ الرجلَ على الأَمر یَجْبُرُه‏ جَبْراً و جُبُوراً و أَجْبَرَه‏ أَکرهه» <ref> ابن منظور ،  لسان العرب ،ج 4، ص 116</ref>


در تعریف دیگری نوشته اند:«الجَبْر هو أن‏ تَجْبُر إنسانا على ما لا یرید و تُكْرِهه‏»<ref> فراهیدی خلیل بن احمد ،  کتاب العین ،ج 6، ص 115</ref>
در تعریف دیگری نوشته اند:«الجَبْر هو أن‏ تَجْبُر إنسانا على ما لا یرید و تُکْرِهه‏»<ref> فراهیدی خلیل بن احمد ،  کتاب العین ،ج 6، ص 115</ref>


جبر یعنی مجبور کردن انسان بر انجام فعلی که مطابق اراده اش نیست و نسبت به آن اکراه دارد. و نیز آورده اند: «الجبر فی اللغه، جبره علی الامر و اجبره، قهره و اکرهه علی الاتیان به».<ref> عسکری سید مرتضی ، دراسة حول الجبر والتفويض و[ القضاء والقدر ، ص5</ref>
جبر یعنی مجبور کردن انسان بر انجام فعلی که مطابق اراده اش نیست و نسبت به آن اکراه دارد. و نیز آورده اند: «الجبر فی اللغه، جبره علی الامر و اجبره، قهره و اکرهه علی الاتیان به».<ref> عسکری سید مرتضی ، دراسة حول الجبر والتفويض و[ القضاء والقدر ، ص5</ref>
خط ۲۱: خط ۲۱:
==معنای جبر در اصطلاح==
==معنای جبر در اصطلاح==


جبر در اصطلاح به این معنا است که خدای متعال بندگانش را نسبت به افعال شان چه خوب و چه بد مجبور کند به گونه ای که جز انجام فعل هیچ اختیاری نداشته باشند. «الجبر فی الإصطلاح إجبارُ الله عز وجل عبادَه على ما یفعلون، خیراً كان أو شراً، حسناً كان أو قبیحاً، دون أنْ یكون للعبد إرادة واختیارُ الرفض والامتناع »<ref>عسکری سید مرتضی،  دراسة حول الجبر والتفويض والقضاء والقدر ، ص5</ref>
جبر در اصطلاح به این معنا است که خدای متعال بندگانش را نسبت به افعال شان چه خوب و چه بد مجبور کند به گونه ای که جز انجام فعل هیچ اختیاری نداشته باشند. «الجبر فی الإصطلاح إجبارُ الله عز وجل عبادَه على ما یفعلون، خیراً کان أو شراً، حسناً کان أو قبیحاً، دون أنْ یکون للعبد إرادة واختیارُ الرفض والامتناع »<ref>عسکری سید مرتضی،  دراسة حول الجبر والتفويض والقضاء والقدر ، ص5</ref>


یعنی جبر در اصطلاح، اجبار خدای متعال نسبت به بندگانش در آن چه انجام می دهند می باشد (چه آن فعل نیکو باشد یا زشت) بدون آن که عبد اراده واختیاری نسبت به ترک و امتناع از انجام فعل داشته باشد.
یعنی جبر در اصطلاح، اجبار خدای متعال نسبت به بندگانش در آن چه انجام می دهند می باشد (چه آن فعل نیکو باشد یا زشت) بدون آن که عبد اراده واختیاری نسبت به ترک و امتناع از انجام فعل داشته باشد.
خط ۲۷: خط ۲۷:
==معنای اختیار در لغت==
==معنای اختیار در لغت==


اختیار در لغت به معنای برگزیدن است. نوشته اند: «و الاختیار الاصطفاء، كذلك‏ التَّخَیُّر» <ref> ابن منظور ،  لسان العرب ، ج‏4، ص 267</ref>
اختیار در لغت به معنای برگزیدن است. نوشته اند: «و الاختیار الاصطفاء، کذلک‏ التَّخَیُّر» <ref> ابن منظور ،  لسان العرب ، ج‏4، ص 267</ref>


اختیار یعنی بر گزیدن و تخیر نیز به همان معنا است.  
اختیار یعنی بر گزیدن و تخیر نیز به همان معنا است.  
خط ۳۸: خط ۳۸:


==معنای تفویض در لغت==
==معنای تفویض در لغت==
در معنای لغوی تفویض آورده اند:«(التفویض)هو أنّ اللَّه تعالى فوّض أفعال العباد إلیهم یفعلون ما یشاءون على وجه الاستقلال دون أن یكون للَّه سلطان على أفعالهم» <ref> عسکری سید مرتضی ،  الجبر و التفويض و القضاء و القدر ، ص6</ref>
در معنای لغوی تفویض آورده اند:«(التفویض)هو أنّ اللَّه تعالى فوّض أفعال العباد إلیهم یفعلون ما یشاءون على وجه الاستقلال دون أن یکون للَّه سلطان على أفعالهم» <ref> عسکری سید مرتضی ،  الجبر و التفويض و القضاء و القدر ، ص6</ref>


[[تفویض]] یعنی این که خدای متعال [[افعال عباد]] را به خودشان واگذار کرده است که آن چه می خواهند مستقلا و  بدون هر گونه سلطنت و دخالتی از طرف خدای متعال انجام دهند.  
[[تفویض]] یعنی این که خدای متعال [[افعال عباد]] را به خودشان واگذار کرده است که آن چه می خواهند مستقلا و  بدون هر گونه سلطنت و دخالتی از طرف خدای متعال انجام دهند.  
خط ۴۴: خط ۴۴:
==معنای تفویض در اصطلاح==
==معنای تفویض در اصطلاح==


نوشته اند: تفویض در اصطلاح دارای دو معنا است.1.معنای اول تفویض به معنای واگذاری امور به خدا است یعنی این که شخص تمام امور زندگانی اش را به خدای متعال می سپرد که البته این نوع تفویض می تواند مرتبه ای از مراتب عرفانی بندگان مخلص خدا باشد و شامل منازل سه گانه عبودیت یعنی توکل، تفویض و تسلیم می شود.«فهی مقامات ثلاث من مقامات العبودیه التوكل، ثم التفویض و هو أدق من التوكل ثم التسلیم و هو أدق منهما.» <ref> طباطبایی، سید محمد حسین ،  المیزان فی تفسیر القرآن ، جلد 17، ص 334</ref> یعنی [[عبودیت]] دارای سه مقام است.اول [[توکل]] دوم تفویض که دقیق تر از توکل است، سوم تسلیم که از تفویض و توکل دقیق تر است. [[مومن آل فرعون]] بعد از انجام رسالت خویش نسبت به [[آل فرعون]] امور خویش را به خدای متعال تفویض و این آیه را قرائت کرد«وافوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. غافر(40) 44 » یعنی من امور خود را به خداوند واگذار می‌کنم. به درستی که او از احوال بندگان خود آگاه است.2.معنای دوم تفویض به معنای واگذاری امور به انسان است. تفویض به این معنا که به دو قسم [[تشریعی]] و [[تکوینی]] تقسیم می شود. بنا بر این، مقصود از تفویض در محل بحث، قسم دوم و به معنای کلامی آن است که در مباحثات مربوط به جبر و اختیار به کار می رود. به همین دلیل در تفسیر تفویض این موضوع لحاظ خواهد شد.
نوشته اند: تفویض در اصطلاح دارای دو معنا است.1.معنای اول تفویض به معنای واگذاری امور به خدا است یعنی این که شخص تمام امور زندگانی اش را به خدای متعال می سپرد که البته این نوع تفویض می تواند مرتبه ای از مراتب عرفانی بندگان مخلص خدا باشد و شامل منازل سه گانه عبودیت یعنی توکل، تفویض و تسلیم می شود.«فهی مقامات ثلاث من مقامات العبودیه التوکل، ثم التفویض و هو أدق من التوکل ثم التسلیم و هو أدق منهما.» <ref> طباطبایی، سید محمد حسین ،  المیزان فی تفسیر القرآن ، جلد 17، ص 334</ref> یعنی [[عبودیت]] دارای سه مقام است.اول [[توکل]] دوم تفویض که دقیق تر از توکل است، سوم تسلیم که از تفویض و توکل دقیق تر است. [[مومن آل فرعون]] بعد از انجام رسالت خویش نسبت به [[آل فرعون]] امور خویش را به خدای متعال تفویض و این آیه را قرائت کرد«وافوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. غافر(40) 44 » یعنی من امور خود را به خداوند واگذار می‌کنم. به درستی که او از احوال بندگان خود آگاه است.2.معنای دوم تفویض به معنای واگذاری امور به انسان است. تفویض به این معنا که به دو قسم [[تشریعی]] و [[تکوینی]] تقسیم می شود. بنا بر این، مقصود از تفویض در محل بحث، قسم دوم و به معنای کلامی آن است که در مباحثات مربوط به جبر و اختیار به کار می رود. به همین دلیل در تفسیر تفویض این موضوع لحاظ خواهد شد.


==معنای جبر و تفویض در کلام==  
==معنای جبر و تفویض در کلام==  


جبر در علم کلام نیز معنای خاص خودش را دارد. نوشته اند:« الجبر عند أهل الكلام یستعمل كثیرا بمعنى إسناد فعل العبد إلى اللّه سبحانه، و هو خلاف القدر، و هو إسناد فعل العبد إلیه لا إلى اللّه تعالى. فالجبر إفراط فی تفویض الأمر إلى اللّه تعالى بحیث یصیر العبد بمنزلة الجماد لا إرادة له و لا اختیار. و القدر تفریط فی ذلك بحیث یصیر العبد خالقا لأفعاله بالاستقلال، و كلاهما باطلان عند أهل الحق و هم أهل السّنة و الجماعه.»<ref> تهانوی محمد بن علی بن محمد ، كشاف اصطلاحات الفنون ، ج‏1، ص 549</ref>یعنی جبر نزد اهل کلام بیشتر به معنای اسناد افعال عباد به خدای متعال و نوعی زیاده روی در واگذار کردن امور بنده به خدای متعال است آن گونه که عبد همانند جماد فرض می شود که هیچ گونه اختیار و اراده ای از خود ندارد و قدر به معنای تفریط واگذاری امور عبد به خدای متعال است گویا که عبد مستقلا خالق افعال خویش است. و نیز نوشته اند:«الجبر و هو اسناد فعل العبد الى اللّه‏» .<ref> جرجانی میر سید شریف ، التعریفات ، ص 33</ref> جبر یعنی اسناد فعل بنده به خدا. اما تفویض ( اختیار) در لغت به معنای واگذار کردن امور جهت تصرف کردن در چیزی است. در مصادر لغت نوشته شده است: «والتفویض (فوّض) الأمر إلیه جعل له التصرف فیه.» <ref> سعدی ابو حبیب ، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا ، ص 290</ref>تفویض یعنی در اختیار قرار دادن امر یا کار به کسی برای تصرف کردن. علاوه نوشته اند: و«التَّفْویض‏ رد الأمر إلى الغیر»<ref> سعدی ابو حبیب ،  القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا ، ص 290</ref> تفویض ارجاع امر به غیر است. هم چنین نوشته اند: تفویض به معنای تسلیم امور و حاکم کردن او بر آن امور و یا سپردن امری به شخصی دیگر است:« فَوَّضَ‏ إلیه الأمرَ أى ردَّه إلیه.» <ref> جوهری ،  صحاح اللغه ، جلد سوم، ص 1099</ref>و «فوَّضَ‏ إلیه أمرَه، إذا ردَّه‏»<ref> ابن فارس ، معجم مقاییس اللغه ، جلد چهارم، ص 460</ref> و «فَوَّضَ ‏أَمْرَهُ إِلَیْهِ تَفْوِیضاً سَلَّمَ أَمْرَهُ إِلَیْه‏»  <ref>فیومی احمد بن محمد ،  مصباح المنیر ، ص 483</ref> .معنای هر سه تعریف در این جمله خلاصه می شود که مقصود از تفویض، سپردن کار به شخص دیگر است. یعنی به او در انجام کار اختیار داده است.
جبر در علم کلام نیز معنای خاص خودش را دارد. نوشته اند:« الجبر عند أهل الکلام یستعمل کثیرا بمعنى إسناد فعل العبد إلى اللّه سبحانه، و هو خلاف القدر، و هو إسناد فعل العبد إلیه لا إلى اللّه تعالى. فالجبر إفراط فی تفویض الأمر إلى اللّه تعالى بحیث یصیر العبد بمنزلة الجماد لا إرادة له و لا اختیار. و القدر تفریط فی ذلک بحیث یصیر العبد خالقا لأفعاله بالاستقلال، و کلاهما باطلان عند أهل الحق و هم أهل السّنة و الجماعه.»<ref> تهانوی محمد بن علی بن محمد ، کشاف اصطلاحات الفنون ، ج‏1، ص 549</ref>یعنی جبر نزد اهل کلام بیشتر به معنای اسناد افعال عباد به خدای متعال و نوعی زیاده روی در واگذار کردن امور بنده به خدای متعال است آن گونه که عبد همانند جماد فرض می شود که هیچ گونه اختیار و اراده ای از خود ندارد و قدر به معنای تفریط واگذاری امور عبد به خدای متعال است گویا که عبد مستقلا خالق افعال خویش است. و نیز نوشته اند:«الجبر و هو اسناد فعل العبد الى اللّه‏» .<ref> جرجانی میر سید شریف ، التعریفات ، ص 33</ref> جبر یعنی اسناد فعل بنده به خدا. اما تفویض ( اختیار) در لغت به معنای واگذار کردن امور جهت تصرف کردن در چیزی است. در مصادر لغت نوشته شده است: «والتفویض (فوّض) الأمر إلیه جعل له التصرف فیه.» <ref> سعدی ابو حبیب ، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا ، ص 290</ref>تفویض یعنی در اختیار قرار دادن امر یا کار به کسی برای تصرف کردن. علاوه نوشته اند: و«التَّفْویض‏ رد الأمر إلى الغیر»<ref> سعدی ابو حبیب ،  القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا ، ص 290</ref> تفویض ارجاع امر به غیر است. هم چنین نوشته اند: تفویض به معنای تسلیم امور و حاکم کردن او بر آن امور و یا سپردن امری به شخصی دیگر است:« فَوَّضَ‏ إلیه الأمرَ أى ردَّه إلیه.» <ref> جوهری ،  صحاح اللغه ، جلد سوم، ص 1099</ref>و «فوَّضَ‏ إلیه أمرَه، إذا ردَّه‏»<ref> ابن فارس ، معجم مقاییس اللغه ، جلد چهارم، ص 460</ref> و «فَوَّضَ ‏أَمْرَهُ إِلَیْهِ تَفْوِیضاً سَلَّمَ أَمْرَهُ إِلَیْه‏»  <ref>فیومی احمد بن محمد ،  مصباح المنیر ، ص 483</ref> .معنای هر سه تعریف در این جمله خلاصه می شود که مقصود از تفویض، سپردن کار به شخص دیگر است. یعنی به او در انجام کار اختیار داده است.




خط ۵۸: خط ۵۸:
شیخ مفید در توضیح حد وسط میان جبر و اختیار نوشته است:«و الواسطه بین القولین ان الله اقدر الخلق علی افعالهم و مکنهم من اعمالهم و حد لهم الحدود فی ذلک  رسم لهم الرسوم و نهاهم عن القبایح با الزجر و التخویف و الوعد و الوعید .... فلم یکن بتمکینهم من الاعمال مجبرا لهم علیها و لم یفوض الاعمال الیهم لمنعهم من اکثرها و وضع الحدود لهم فیها و امرهم بحسنها و نهاهم عن قبیحها ثم قال فهذا هو الفصل بین الجبر و التفویض...» ( شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه،ص 46 ) یعنی قول وسط میان دو قول این است که خدای متعال مخلوقاتش را قادر و متمکن کرده است تا بتوانند افعال و اعمال خود را انجام دهند و برای آن ها نسبت به افعال شان مرزهایی ترسیم کرده است و آن ها را با [[وعده و وعید]] از زشتی ها و نیز ترس(از عذاب [[جهنم]]) باز داشته است. از طرفی چنین نبوده است که چون خلق را قادر و متکمن بر اعمال کرده آن ها را بر انجام کار مجبورشان کرده باشد، همان طور به خلق تفویض نداده است چون از بسیاری از اعمال منع شان کرده است. و برای خلق حدود را وضع کرده و به نیکی امر کرده و از بدی باز داشته و معنای امر میان دو امر ([[جبر و تفویض]]) همین است.
شیخ مفید در توضیح حد وسط میان جبر و اختیار نوشته است:«و الواسطه بین القولین ان الله اقدر الخلق علی افعالهم و مکنهم من اعمالهم و حد لهم الحدود فی ذلک  رسم لهم الرسوم و نهاهم عن القبایح با الزجر و التخویف و الوعد و الوعید .... فلم یکن بتمکینهم من الاعمال مجبرا لهم علیها و لم یفوض الاعمال الیهم لمنعهم من اکثرها و وضع الحدود لهم فیها و امرهم بحسنها و نهاهم عن قبیحها ثم قال فهذا هو الفصل بین الجبر و التفویض...» ( شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه،ص 46 ) یعنی قول وسط میان دو قول این است که خدای متعال مخلوقاتش را قادر و متمکن کرده است تا بتوانند افعال و اعمال خود را انجام دهند و برای آن ها نسبت به افعال شان مرزهایی ترسیم کرده است و آن ها را با [[وعده و وعید]] از زشتی ها و نیز ترس(از عذاب [[جهنم]]) باز داشته است. از طرفی چنین نبوده است که چون خلق را قادر و متکمن بر اعمال کرده آن ها را بر انجام کار مجبورشان کرده باشد، همان طور به خلق تفویض نداده است چون از بسیاری از اعمال منع شان کرده است. و برای خلق حدود را وضع کرده و به نیکی امر کرده و از بدی باز داشته و معنای امر میان دو امر ([[جبر و تفویض]]) همین است.


این متکلم شیعی اعتقاد خود را در باره خلق افعال عباد این گونه بیان می کند:«القول فی كراهة إطلاق لفظ خالق على أحد من العباد و أقول إن الخلق یفعلون و یحدثون و یخترعون و یصنعون و یكتسبون و لا أطلق القول علیهم بأنهم یخلقون و لا أقول إنهم خالقون و لا أتعدی ذكر ذلك فیما ذكر الله تعالى و لا أتجاوز به مواضعه من القرآن»  (شیخ مفید، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص 58 )  یعنی مسئله در باره ناخوشایند بودن استفاده از لفظ [[خالق]] برای بندگان خدا است. اعتقاد من این است که بندگان انجام می دهند، احداث می کنند، اختراع می کنند، صنعت و کسب می کنند،( اما خلق نمی کنند) و من برای آن ها کلمه خلق را اطلاق نمی کنم و از آن چه که در [[کتاب خدا]] نسبت به این موضوع بیان و حدود آن تعیین شده است، تعدی نمی کنم.
این متکلم شیعی اعتقاد خود را در باره خلق افعال عباد این گونه بیان می کند:«القول فی کراهة إطلاق لفظ خالق على أحد من العباد و أقول إن الخلق یفعلون و یحدثون و یخترعون و یصنعون و یکتسبون و لا أطلق القول علیهم بأنهم یخلقون و لا أقول إنهم خالقون و لا أتعدی ذکر ذلک فیما ذکر الله تعالى و لا أتجاوز به مواضعه من القرآن»  (شیخ مفید، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص 58 )  یعنی مسئله در باره ناخوشایند بودن استفاده از لفظ [[خالق]] برای بندگان خدا است. اعتقاد من این است که بندگان انجام می دهند، احداث می کنند، اختراع می کنند، صنعت و کسب می کنند،( اما خلق نمی کنند) و من برای آن ها کلمه خلق را اطلاق نمی کنم و از آن چه که در [[کتاب خدا]] نسبت به این موضوع بیان و حدود آن تعیین شده است، تعدی نمی کنم.


==تشابه و تفاوت نظریه کسب اشاعره با نظریه امر بین الامرین امامیه==
==تشابه و تفاوت نظریه کسب اشاعره با نظریه امر بین الامرین امامیه==


حتی اگر به این جملات کوتاه و اختصار گونه شیخ مفید بنگریم، متوجه می شویم که اشاعره نیز در واقع چیزی جدای از سخن ما نمی گویند. آن ها نیز از به کار بردن کلمه خلق برای انسان به شدت پرهیز می کنند و معتقدند انسان خالق نیست. در واقع این نگرش همه مکاتب اهل سنت و جماعت می باشد.با این حال تفاوتی در این نگاه دیده می شود با این بیان که در کلام شیخ مفید از جمله «إن الخلق یفعلون» استفاده و به انسان منسوب شده است که می تواند پاسخی برای انکار برخی از اشاعره ([[ابو الحسن اشعری]]) نسبت به واقعی بودن انتساب افعال به عباد باشد زیرا  که در نگاه اشاعره جهت خلقی فعل  به انسان مستند نمی شود، بلکه انسان صرفا  فعل خلق شده را کسب و با آن، فعل را دارای جهت و عنوان می کند. شیخ مفید در ادامه  به جمله «یصنعون و یكتسبون» که در آن به کسب و صنعت پرداخته شده  هم توجه می کند  و می توان تفسیر کرد که مقصود اصلی وی از به کار بردن این نوع جملات، استناد خلق فعل به انسان نیست، بلکه ایشان انسان را واسطه انجام افعال معرفی می کند، ولی عبارات مذکور به گونه ای بیان شده است که گویی عبد، آفریننده فعلی است که مسبوق به عدم بوده است. است یعنی چیزی را که مسبوق به عدم بوده می آفریند در حالی که از صنعت و کسب هیچ گاه معنای خلق فهمیده نمی شود و آفریننده واقعی خدای متعال است و انسان افعال آفریده شده را ابزار عمل و کسب ( صنعت) خود قرار می دهد، همان گونه که آیات فراوانی از قرآن، به این موضوع اشاره می کند. نکته پایانی این که به نظر می رسد که مقصود شیخ مفید از صنعت همان کسب است.
حتی اگر به این جملات کوتاه و اختصار گونه شیخ مفید بنگریم، متوجه می شویم که اشاعره نیز در واقع چیزی جدای از سخن ما نمی گویند. آن ها نیز از به کار بردن کلمه خلق برای انسان به شدت پرهیز می کنند و معتقدند انسان خالق نیست. در واقع این نگرش همه مکاتب اهل سنت و جماعت می باشد.با این حال تفاوتی در این نگاه دیده می شود با این بیان که در کلام شیخ مفید از جمله «إن الخلق یفعلون» استفاده و به انسان منسوب شده است که می تواند پاسخی برای انکار برخی از اشاعره ([[ابو الحسن اشعری]]) نسبت به واقعی بودن انتساب افعال به عباد باشد زیرا  که در نگاه اشاعره جهت خلقی فعل  به انسان مستند نمی شود، بلکه انسان صرفا  فعل خلق شده را کسب و با آن، فعل را دارای جهت و عنوان می کند. شیخ مفید در ادامه  به جمله «یصنعون و یکتسبون» که در آن به کسب و صنعت پرداخته شده  هم توجه می کند  و می توان تفسیر کرد که مقصود اصلی وی از به کار بردن این نوع جملات، استناد خلق فعل به انسان نیست، بلکه ایشان انسان را واسطه انجام افعال معرفی می کند، ولی عبارات مذکور به گونه ای بیان شده است که گویی عبد، آفریننده فعلی است که مسبوق به عدم بوده است. است یعنی چیزی را که مسبوق به عدم بوده می آفریند در حالی که از صنعت و کسب هیچ گاه معنای خلق فهمیده نمی شود و آفریننده واقعی خدای متعال است و انسان افعال آفریده شده را ابزار عمل و کسب ( صنعت) خود قرار می دهد، همان گونه که آیات فراوانی از قرآن، به این موضوع اشاره می کند. نکته پایانی این که به نظر می رسد که مقصود شیخ مفید از صنعت همان کسب است.


=پانویس=
=پانویس=
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۸۶

ویرایش