۸۸٬۰۰۹
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «<div class="wikiInfo">پرونده:Hnhf hglvdndk.jpg|جایگزین= حسن بصری|بندانگشتی| یکی از آثار مهم سه...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | ||
!نام | !نام | ||
!عبد القاهر بن عبد الله بن محمد بن | !عبد القاهر بن عبد الله بن محمد بن عمویه بن سعد البكری الصدیقی | ||
|- | |- | ||
|نامهای دیگر | |نامهای دیگر | ||
| | |ضیاء الدین السهروردی | ||
|- | |- | ||
|درگذشت | |درگذشت | ||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
</div> | </div> | ||
'''أبو | '''أبو النجیب السهروردی''' (490 - 563 هـ / 1097 - 1168 م) او [[فقیه]] و [[صوفی]] [[شافعی]] مذهب است | ||
=حیات= | =حیات= | ||
عبد القاهر بن عبد الله بن محمد بن عمویه بن سعد البكری الصدیقی، أبو النجیب السهروردی، لقبش ضیاء الدین السهروردی و کنیه اش ابو نجیب بود. او در سهرورد روستایی در نزدیکی زنجان به دنیا آمد. سپس به [[بیت المقدس]] رفت و از آنجا عازم [[بغداد]] شد و در آنجا سکنا گرفت و در همانجا نیز از دنیا رفت. | |||
=آثار= | =آثار= | ||
«آداب | «آداب المریدین» ، «شرح الأسماء الحسنى» و «غریب المصابیح»از آثار اوست. | ||
=وفات= | =وفات= | ||
خط ۲۹: | خط ۲۷: | ||
=آثار= | =آثار= | ||
أدب | أدب المرید فی التصوف والأخلاق | ||
مختصر مشكاة | مختصر مشكاة المصابیح للبغوی | ||
ومصنف | ومصنف فی طبقات الشافعیة | ||
=احوالات= | =احوالات= | ||
ابوالنجیب سهروردی فقیه صوفی مسلکی بود و در مدرسه نظامیه بغداد به تدریس [[حدیث|حدیث]] پرداخت و در ساحل غربی بغداد به نام رباط مدرسه ای بنا کرد گویند که نسبش به [[ابوبکر]] می رسید. او به چنان درجه ای از دانش رسید که مفتی العراقیین و قدوة | ابوالنجیب سهروردی فقیه صوفی مسلکی بود و در مدرسه نظامیه بغداد به تدریس [[حدیث|حدیث]] پرداخت و در ساحل غربی بغداد به نام رباط مدرسه ای بنا کرد گویند که نسبش به [[ابوبکر]] می رسید. او به چنان درجه ای از دانش رسید که مفتی العراقیین و قدوة الفریقین لقب گرفت. | ||
سخاوی نویسنده کتاب محاسن الابرار میگوید:یکبار با ابوالنجیب سهروردی در بازار سلطان بغداد می رفتیم و او به گوسفندی پوست کنده شده که توسط قصابی آویزان شده بود نگاه کرد و ایستاد و گفت: این گوسفند به من می گوید که مرده است(ذبح نشده). قصاب با شنیدن این جمله از حال رفت پس وقتی به حال عادی برگشت به کرده خود اعتراف و از کرده ی خود توبه نمود. | سخاوی نویسنده کتاب محاسن الابرار میگوید:یکبار با ابوالنجیب سهروردی در بازار سلطان بغداد می رفتیم و او به گوسفندی پوست کنده شده که توسط قصابی آویزان شده بود نگاه کرد و ایستاد و گفت: این گوسفند به من می گوید که مرده است(ذبح نشده). قصاب با شنیدن این جمله از حال رفت پس وقتی به حال عادی برگشت به کرده خود اعتراف و از کرده ی خود توبه نمود. |