۸٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
بُت، تمثال یا پیکرهای (از ایزد، شخص و یا جانوری) که به اعتقاد برخی از ادیان از جهاتی تقدس و جنبه الوهیت یافته است و واجد قدرتهای فوق طبیعی شناخته میشود. | "بُت، تمثال یا پیکرهای (از ایزد، شخص و یا جانوری) که به اعتقاد برخی از ادیان از جهاتی تقدس و جنبه الوهیت یافته است و واجد قدرتهای فوق طبیعی شناخته میشود. | ||
=تعریف بت= | =تعریف بت= | ||
بت به تنديسى اطلاق مىگردد كه از سنگ، چوب، عاج يا فلز به شكل [[انسان]] يا حيوان و يا تركيبى از آن دو- همچون سر فیل يا خوک با تنۀ انسان- و يا شكلهاى ديگر ساخته شده و در معابد (بتکدهها) و در خانهها در جایگاه معین قرار میدهند و از سوى [[مشرك]]ان با آداب و اعمال خاص [[پرستش]] مىشود. | بت به تنديسى اطلاق مىگردد كه از سنگ، چوب، عاج يا فلز به شكل [[انسان]] يا حيوان و يا تركيبى از آن دو- همچون سر فیل يا خوک با تنۀ انسان- و يا شكلهاى ديگر ساخته شده و در معابد (بتکدهها) و در خانهها در جایگاه معین قرار میدهند و از سوى [[مشرك]]ان با آداب و اعمال خاص [[پرستش]] مىشود. <ref>دانشنامه جهان اسلام ج ۲، ص ۲۱۵</ref> | ||
=نام بودا= | =نام بودا= | ||
واژه «بت» صورت فارسی شده نام بودا است، | واژه «بت» صورت فارسی شده نام بودا است، <ref>آرتور کریستن سن، نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان، ج۱، ص۲۵۴، ترجمه احمد تفضلی و ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۶۴ش.</ref> و چون در سرزمینهای شرقی [[ایران]] بتکدهها محل پرستش پیکره بودا بوده، به این مناسبت نام او بر همه پیکرههای او، و سپس بر هر نوع پیکرهای که پرستیده شود، اطلاق میشده است. این کلمه در نوشتههای تازی به صورت «بدّ» (جمع آن: بدَده) به کار رفته است که هم به معنی «[[صنم]]» است، <ref>محمد ابن درید، جمهرة اللغة، ج۱، ص۶۵، به کوشش رمزی منیر بعلبکی، بیروت، ۱۹۸۷م. </ref><ref>محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۴، ص۷۷، به کوشش یعقوب عبدالنبی، قاهره، ۱۹۶۶-۱۹۷۶م.</ref><ref>موهوب جوالیقی، المعرّب، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، ۱۳۸۹ق/ ۱۹۶۹م.</ref><ref>قاموس، ماده بد.</ref> هم به معنی بتکده <ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۱۳، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، ۱۴۰۵ق. </ref><ref>محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۴، ص۷۷، به کوشش یعقوب عبدالنبی، قاهره، ۱۹۶۶-۱۹۷۶م.</ref><ref>قاموس، ماده بد.</ref> و هم خود بودا. <ref>ابوریحان بیرونی، الاثار الباقیة، ج۱، ص۲۵۲، به کوشش پرویز اذکایی، تهران، ۱۳۸۰ش.</ref><ref>محمد شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۲۴۷، بیروت، ۱۹۸۱م.</ref> | ||
=تهیه خوراک و پوشاک= | =تهیه خوراک و پوشاک= | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
=در دوران پیش از اسلام= | =در دوران پیش از اسلام= | ||
از سوی دیگر، در دوران پیش از [[اسلام]] سرزمین های شرقی ایران و خراسان بزرگ از مراکز مهم تجمع و تبلیغات بوداییان و هندوان بوده، و طبعاً پرستش بتها و بنای بتخانه ها و برگذاری آیینهای مربوط بدان در آن نواحی معمول و مرسوم بوده است. نام یکی از بزرگترین شهرهای این ناحیه، بخارا، در اصل «ویهاره» بوده که به معنی معبد بوداییان است، و بتکده آن به قدری بزرگ و مشهور و معتبر بوده که نام خود را به این شهر داده است. بتهایی که در معابد شهرهایی چون فرخار، طراز و چگل پرستیده میشدند، به زیبایی و آراستگی شهرت تمام داشتند، و معمولاً چون بتها را به زیباترین صورت میتراشیدند و غالباً آنها را آرایش و رنگآمیزی نیز میکردند، از دیرباز در شعر عاشقانه و ادبیات عرفانی مظاهر کمالِ حسن و غایتِ جمال را بت و صنم و نگار میگفتهاند و معشوق (به معنای حقیقی یا مجازی) را بدین نامها میخواندهاند و یا در نسبت به محل، در ترکیباتی چون «بت طراز»، «بت ختن»، «بت فرخار» و... از آنها یاد میکردهاند. «خنگ بت» و «سرخ بت»، دو بتِ بامیان - که تا چند سال پیش در آن ناحیه در سینه کوه جای داشتند و در دوران حکومت طالبان نابود شدند - در عظمت و شکوهمندی بیهمتا بودند و داستانهایی درباره آنها ساخته شده بود، از جمله منظومهای که عنصری با عنوان «خنگ بت و سرخ بت» سروده، و کتابی که ابوریحان بیرونی به نام حدیث صنمی البامیان تصنیف کرده بود. | از سوی دیگر، در دوران پیش از [[اسلام]] سرزمین های شرقی ایران و خراسان بزرگ از مراکز مهم تجمع و تبلیغات بوداییان و هندوان بوده، و طبعاً پرستش بتها و بنای بتخانه ها و برگذاری آیینهای مربوط بدان در آن نواحی معمول و مرسوم بوده است. نام یکی از بزرگترین شهرهای این ناحیه، بخارا، در اصل «ویهاره» بوده که به معنی معبد بوداییان است، و بتکده آن به قدری بزرگ و مشهور و معتبر بوده که نام خود را به این شهر داده است. بتهایی که در معابد شهرهایی چون فرخار، طراز و چگل پرستیده میشدند، به زیبایی و آراستگی شهرت تمام داشتند، و معمولاً چون بتها را به زیباترین صورت میتراشیدند و غالباً آنها را آرایش و رنگآمیزی نیز میکردند، از دیرباز در شعر عاشقانه و ادبیات عرفانی مظاهر کمالِ حسن و غایتِ جمال را بت و صنم و نگار میگفتهاند و معشوق (به معنای حقیقی یا مجازی) را بدین نامها میخواندهاند و یا در نسبت به محل، در ترکیباتی چون «بت طراز»، «بت ختن»، «بت فرخار» و... از آنها یاد میکردهاند. «خنگ بت» و «سرخ بت»، دو بتِ بامیان - که تا چند سال پیش در آن ناحیه در سینه کوه جای داشتند و در دوران حکومت طالبان نابود شدند - در عظمت و شکوهمندی بیهمتا بودند و داستانهایی درباره آنها ساخته شده بود، از جمله منظومهای که عنصری با عنوان «خنگ بت و سرخ بت» سروده، و کتابی که ابوریحان بیرونی به نام حدیث صنمی البامیان تصنیف کرده بود. <ref>فتحالله مجتبائی، «بیرونی و هند»، ج۱، ص۲۵۰، بررسیهایی درباره ابوریحان بیرونی، تهران، ۱۳۵۲ش.</ref> | ||
=کاربرد بت در فقه= | =کاربرد بت در فقه= | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
=حرمت بت پرستی= | =حرمت بت پرستی= | ||
پرستش بت، حرام و از مصاديق بارز شرک و پرستندۀ آن مشرک است. بت به جهت حرمت منافع آن در شرع مقدّس حرام شده است؛ ازاينرو ساختن، نگهدارى، عاریه دادن و نيز هر نوع كسب با آن به اجاره دادن، فروختن و مانند آن، حرام و معامله با آن باطل است. | پرستش بت، حرام و از مصاديق بارز شرک و پرستندۀ آن مشرک است. بت به جهت حرمت منافع آن در شرع مقدّس حرام شده است؛ ازاينرو ساختن، نگهدارى، عاریه دادن و نيز هر نوع كسب با آن به اجاره دادن، فروختن و مانند آن، حرام و معامله با آن باطل است. <ref>جواهر الکلام، ج ۲۲، ص ۲۵. </ref> | ||
=حکم فروختن چوب برای بت سازی= | =حکم فروختن چوب برای بت سازی= | ||
فروختن چوب و مانند آن به كسى كه از آن بت مىسازد بنابر مشهور [[مکروه]] است و اگر در معامله، ساختن بت شرط شود، حرام و معامله باطل خواهد بود. | فروختن چوب و مانند آن به كسى كه از آن بت مىسازد بنابر مشهور [[مکروه]] است و اگر در معامله، ساختن بت شرط شود، حرام و معامله باطل خواهد بود. <ref>جواهر الکلام، ج ۲۲، ص ۳۰- ۳۱. </ref> نابود كردن هيئت (شكل ظاهرى) بت با قدرت بر آن، واجب است و ضمان آور نيست؛ ليكن از بين بردن مادّۀ آن موجب ضمان است مگر آنكه اتلاف هيئت متوقّف بر آن باشد. برخى- حتّى در صورت عدم توقّف اتلاف هيئت بر آن- قائل به عدم ضمان شدهاند. <ref>جواهر الکلام، ج ۲۲، ص ۲۶- ۲۷. </ref> سوگند خوردن به بت حرام است و قسم منعقد نمىشود. <ref>الدروس الشرعیة، ج۲، ص ۱۶۱. </ref> | ||
=منابع= | =منابع= | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
=پانویس= | =پانویس= | ||
" |