confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
گاهی هنگام عبور از کنار آن درخت که علی(ع)به وی نشان داده و فرموده بود که بعداً با این درخت، ماجراها خواهی داشت، می ایستاد و در پای آن نخل [[نماز]] می خواند و می گفت: مبارکت باد ای نخل! مرا برای تو آفریده اند و تو برای من روییده ای. همیشه به آن نخل می نگریست. <ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، همان، ص 292</ref> | گاهی هنگام عبور از کنار آن درخت که علی(ع)به وی نشان داده و فرموده بود که بعداً با این درخت، ماجراها خواهی داشت، می ایستاد و در پای آن نخل [[نماز]] می خواند و می گفت: مبارکت باد ای نخل! مرا برای تو آفریده اند و تو برای من روییده ای. همیشه به آن نخل می نگریست. <ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، همان، ص 292</ref> | ||
=ویژگی های میثم= | |||
میثم تمّار، ویژگی های برجسته ای داشت; از جمله: | |||
1 ـ '''خطابه و سخنوری''': | |||
میثم، بیانی رسا و نطقی گویا داشت و در بازار کوفه، رئیس صنف میوه فروشان و سخنگوی آنان بود. او هنگام شکایت بازاریان کوفه از ابن زیاد، به عنوان نماینده آنان نزد والی کوفه رفت. <ref>رجال کشّی، ص 86</ref> | |||
2 ـ '''تفسیر قرآن''': | |||
از آموخته های دیگر میثم تمّار از علی بن ابی طالب(ع)، علم قرآن و معارف کتاب الهی بود. روزی میثم با [[ابن عباس]] ـ که او نیز از شاگردان علی(ع) در [[تفسیر قرآن]] بود ـ در مدینه دیدار کرد و به او گفت: آنچه از تفسیر قرآن می خواهی بپرس. من تمام قرآن و تأویل آن را نزد علی(ع) فرا گرفته ام. ابن عباس، کاغذ و دواتی طلبید تا سخنان میثم را در تفسیر قرآن بنویسد. میثم در باره جزئیات شهادت خویش، طبق آنچه از امیر مؤمنان شنیده بود، با ابن عباس صحبت کرد و او را شگفت زده نمود. <ref>سفینة البحار، همان، ص 524</ref> | |||
3 ـ '''راوی حدیث''': | |||
وی [[احادیث]] بسیاری از علی(ع) شنیده و آنها را در یک مجموعه گردآوری کرده بود. آنچه در فرصت های مختلف از پیشوای خود روایت می کرد و از حوادث آینده خبر می داد، اهتمام او را به این موضوع نشان می دهد. دو تن از پسرانش به نام صالح و یعقوب نیز مطالبی را از نوشته های او روایت کرده اند. <ref>همان</ref> | |||
4 ـ '''علم به اسرار''': | |||
همچنان که پیشتر اشاره شد، او علم (بلایا و منایا) داشت; یعنی از حوادث آینده و نحوه مرگ و میر افراد و فتنه هایی که بعداً قرار بود اتفاق بیفتد، خبر داشت. هم نامه سربسته می خواند و هم راز نشنیده می گفت و آن همه را از مولایش امام علی(ع)فرا گرفته بود; مثلاً شهادت خود را پیش گویی می کرد، خبر مرگ معاویه را یک هفته قبل از آن به ابو خالد گفته بود، [[قیام مختار]] را در کوفه نیز پیش گویی کرده بود، <ref> رجال کشّی، ص 80; بحار الانوار، ج 42، ص 125</ref> از حادثه جان گداز [[کربلا]] هم خبر داشت، با آن که خودش سال ها پیش از آن واقعه به شهادت رسید. | |||
روزی به زنی به نام (جبله مکّی) گفته بود: این امت، پسر دختر پیامبرشان را در دهم [[محرم]] می کشند و دشمنان خدا این روز را مبارک می دانند; این داستانی است که مولایم امیر مؤمنان(ع)به من خبر داده و فرموده است که همه چیز بر [[حسین بن علی(ع)]] خواهد گریست. <ref>بحار الانوار، ج 45، ص 202; در ادامه همین روایت آمده است که میثم، نشانه ای هم به جبله گفته بود. وی می گوید: یک روز از خانه بیرون آمدم، دیدم خورشید که بر دیوارها می تابد، همچون پارچه ای است که به رنگ سرخ، رنگ آمیزی شده باشد. صیحه ای کشیدم و گفتم: به خدا سوگند، سرورمان حسین بن علی(ع) کشته شد. و همان گونه بود که او از میثم شنیده بود</ref> | |||
روزی در مجلس بنی اسد با [[حبیب بن مظاهر]] (از شهدای کربلا) دیدار کرد و با او گفتاری مفصل داشت. حبیب، در سخنی اشاره آمیز، خبر از شهادت میثم داد و گفت: گویا پیرمردی را می بینم که در راه دوستی با خاندان پیامبر، او را به دار می زنند و بر چوبه دار، شکمش را می درند (اشاره به شهادت میثم در کوفه). | |||
میثم هم در جوابش گفت: من نیز مردی سرخ رو را می بینم و می شناسم که برای یاری فرزند دختر پیامبرش قیام می کند و کشته می شود و سرش در کوفه گردانده می شود (اشاره به شهادت حبیب در کربلا). | |||
مردمی که شاهد این گفت گو بودند، سخنان آن دو بزرگوار را مسخره کردند و دروغ پنداشتند ; اما چند روزی نگذشت که میثم بر دار آویخته شد و چندی بعد نیز حبیب بن مظاهر در کربلا شهید شد و سر او را نیز بر نیزه زده، به کوفه آوردند. <ref>نفس المهموم، ص 60</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= |