صلاح الدین ایوبی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'اسد ال' به 'اسدال'
جز (جایگزینی متن - 'عبد ال' به 'عبدال')
جز (جایگزینی متن - 'اسد ال' به 'اسدال')
خط ۵۱: خط ۵۱:
العاضد که به عنوان [[خلیفه فاطمی]] در آنجا حکومت می‌کرد از حکومت عباسی درخواست کمک کرده و از آنها تقاضا کرد برای رفع مشکل صلیبیون نیروی نظامی به آنجا بفرستند. او که خوب می‌دانست بدون کمک قدرتی برای مقابله با غربی‌ها ندارد خواستار لشکر کشی اسدالدین شیرکوه فرمانده بزرگ که عموی صلاح الدین بود شد.
العاضد که به عنوان [[خلیفه فاطمی]] در آنجا حکومت می‌کرد از حکومت عباسی درخواست کمک کرده و از آنها تقاضا کرد برای رفع مشکل صلیبیون نیروی نظامی به آنجا بفرستند. او که خوب می‌دانست بدون کمک قدرتی برای مقابله با غربی‌ها ندارد خواستار لشکر کشی اسدالدین شیرکوه فرمانده بزرگ که عموی صلاح الدین بود شد.


«اسد الدین با شش هزار سپاهی عازم [[مصر]] شد و پیش از حرکت نیازهای سپاهیان را رفع نمود و هر سواری را بیست دینار عطا کرد. جماعتی از امرا نیز در خدمت او بودند و صلاح الدین یوسف بن ایوب به همراه پدرش ایوب برادر شیرکوه او را همراهی می‌کردند. چون نزدیک [[قاهره]] شد فرنگی‌ها عقب نشینی کرده و به شهرهای خود بازگشتند. او نیز در اواسط همان سال وارد [[قاهره]] شد. "العاضد لدین الله" خلیفه فاطمی او را خلعت داد و برای او و لشکریانش مقرری معین نمود». <ref>تاریخ  ابن  خلدون،ج  5، ص 330.</ref>
«اسدالدین با شش هزار سپاهی عازم [[مصر]] شد و پیش از حرکت نیازهای سپاهیان را رفع نمود و هر سواری را بیست دینار عطا کرد. جماعتی از امرا نیز در خدمت او بودند و صلاح الدین یوسف بن ایوب به همراه پدرش ایوب برادر شیرکوه او را همراهی می‌کردند. چون نزدیک [[قاهره]] شد فرنگی‌ها عقب نشینی کرده و به شهرهای خود بازگشتند. او نیز در اواسط همان سال وارد [[قاهره]] شد. "العاضد لدین الله" خلیفه فاطمی او را خلعت داد و برای او و لشکریانش مقرری معین نمود». <ref>تاریخ  ابن  خلدون،ج  5، ص 330.</ref>


اسد الدین بعد از مدتی که وارد [[قاهره]] شده بود توانست به کمک فرماندهان و خواست عاضد خلیفه فاطمی وزیر خلیفه که "شاور" نام داشت و به نوعی تمام امور را ریاست می‌کرد به قتل برساند». <ref>الاعلام، ج 3 ، ص 154.</ref>
اسدالدین بعد از مدتی که وارد [[قاهره]] شده بود توانست به کمک فرماندهان و خواست عاضد خلیفه فاطمی وزیر خلیفه که "شاور" نام داشت و به نوعی تمام امور را ریاست می‌کرد به قتل برساند». <ref>الاعلام، ج 3 ، ص 154.</ref>


اسد الدین با مرگ شاور همه کاره [[قاهره]] شد و العاضد تنها نامی از [[خلافت]] را یدک می‌کشید. اما اسدالدین بعد از فتح [[قاهره]] عمر چندانی نکرد و دو ماه بعد فوت کرد. <ref> شمس الدین محمد بن احمد الذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: تدمرى، عمر عبدالسلام، ج 39، ص 196، بیروت، دار الکتاب العربى، 1413 ق.</ref> بعد از او فرماندهانش بر سر جانشینی او اختلاف کردند تا این که با خواست [[خلیفه]] فاطمی و همراهی بعضی از فرماندهان صلاح الدین یوسف بن ایوب جانشین عموی خود شده و این گونه حکومت صلاح الدین بر مصر آغاز شد.
اسدالدین با مرگ شاور همه کاره [[قاهره]] شد و العاضد تنها نامی از [[خلافت]] را یدک می‌کشید. اما اسدالدین بعد از فتح [[قاهره]] عمر چندانی نکرد و دو ماه بعد فوت کرد. <ref> شمس الدین محمد بن احمد الذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: تدمرى، عمر عبدالسلام، ج 39، ص 196، بیروت، دار الکتاب العربى، 1413 ق.</ref> بعد از او فرماندهانش بر سر جانشینی او اختلاف کردند تا این که با خواست [[خلیفه]] فاطمی و همراهی بعضی از فرماندهان صلاح الدین یوسف بن ایوب جانشین عموی خود شده و این گونه حکومت صلاح الدین بر مصر آغاز شد.


از عاضد نیز تنها نامی به عنوان [[خلیفه]] باقی مانده بود و در امور مملکتی هیچ نقشی نداشت تا این که در هنگام مریضیش از حکومت کنار گذاشته شد که تفصیل آن را در بخش حکومت فاطمی‌ها خواهیم آورد.
از عاضد نیز تنها نامی به عنوان [[خلیفه]] باقی مانده بود و در امور مملکتی هیچ نقشی نداشت تا این که در هنگام مریضیش از حکومت کنار گذاشته شد که تفصیل آن را در بخش حکومت فاطمی‌ها خواهیم آورد.
خط ۷۱: خط ۷۱:
2. سست شدن پایه‌های حکومت؛ بدین ترتیب که وزیران قدرت یافته، بر سر تصاحب قدرت به کشمکش و نزاع با هم پرداختند و این درگیری‌های داخلی قدرت حکومت را به شدت تضعیف کرد.
2. سست شدن پایه‌های حکومت؛ بدین ترتیب که وزیران قدرت یافته، بر سر تصاحب قدرت به کشمکش و نزاع با هم پرداختند و این درگیری‌های داخلی قدرت حکومت را به شدت تضعیف کرد.


العاضد آخرین حاکم فاطمیون بود که در حکمرانیش سن زیادی نداشت از این باب بیشتر امور دولتی به دست وزیران افتاد که یکی از مهم‌ترین و قدرتمندترین آنها شخصی به نام شاور بود که به دست اسد الدین شیرکوهی کشته شد. <ref>وضعیت شیعیان  
العاضد آخرین حاکم فاطمیون بود که در حکمرانیش سن زیادی نداشت از این باب بیشتر امور دولتی به دست وزیران افتاد که یکی از مهم‌ترین و قدرتمندترین آنها شخصی به نام شاور بود که به دست اسدالدین شیرکوهی کشته شد. <ref>وضعیت شیعیان  


پس از مرگ شاور، اسد الدین امور [[مصر]] را در دست گرفت. اسدالدین که یک سنی [[مذهب]] و هم پیمان [[خلیفه]] بغداد به حساب می‌آمد، وزارت حکومتی را در دست گرفت که از مروجان [[شیعه]] بوده و خود را در مقابل حکومت بغداد می‌دانست و این خود نشان از وضع اسف بار حکومت فاطمی‌ها می‌دهد. وزارت اسد الدین به همراه سستی حاکم، موجب زمینه سازی برای پایان حکومت فاطمی‌ها شد. بعد از اسد الدین «صلاح الدّین بر دولت تسلّط یافت، و به هر یک از خویشان خود که نزدش آمده بودند قطعه زمین‌هایی با ارزش بخشید، و دست اطرافیان عاضد را کوتاه کرد و خود شخصاً امور حکومت را در دست گرفت. پس از چندی عاضد بیمار شد، و بیماریش رو به فزونی نهاد، و در سال 567 درگذشت. در این وقت مردم درباره شخصی که باید نامش در بالای منابر به عنوان [[خلافت]] برده شود بی رغبتی نشان دادند، تا آن که روز جمعه فرا رسید و مردی بالای منبر رفته خطبه خواند، و نام المستضی ء (خلیفه عباسی) را به [[خلافت]] برد و کسی به گفته او اعتراضی ننمود. از آن پس همچنان در مصر خطبه به نام عباسیان خوانده شد، و دولت فاطمی‌ها یکباره از سرزمین [[مصر]] برافتاد، و صلاح الدّین یوسف بن ایوب با استقلال و بدون وجود رقیب و منازع به حکومت مصر پرداخت». <nowiki><ref>الفخری،  ص 257 – 258.</nowiki></ref>  <ref>البته قول دیگری نیز وجود دارد به این که در حین مریضی عاضد، اسم او از خطبه ها حذف شد و او بعد از خلع از خلافت مرد.
پس از مرگ شاور، اسدالدین امور [[مصر]] را در دست گرفت. اسدالدین که یک سنی [[مذهب]] و هم پیمان [[خلیفه]] بغداد به حساب می‌آمد، وزارت حکومتی را در دست گرفت که از مروجان [[شیعه]] بوده و خود را در مقابل حکومت بغداد می‌دانست و این خود نشان از وضع اسف بار حکومت فاطمی‌ها می‌دهد. وزارت اسدالدین به همراه سستی حاکم، موجب زمینه سازی برای پایان حکومت فاطمی‌ها شد. بعد از اسدالدین «صلاح الدّین بر دولت تسلّط یافت، و به هر یک از خویشان خود که نزدش آمده بودند قطعه زمین‌هایی با ارزش بخشید، و دست اطرافیان عاضد را کوتاه کرد و خود شخصاً امور حکومت را در دست گرفت. پس از چندی عاضد بیمار شد، و بیماریش رو به فزونی نهاد، و در سال 567 درگذشت. در این وقت مردم درباره شخصی که باید نامش در بالای منابر به عنوان [[خلافت]] برده شود بی رغبتی نشان دادند، تا آن که روز جمعه فرا رسید و مردی بالای منبر رفته خطبه خواند، و نام المستضی ء (خلیفه عباسی) را به [[خلافت]] برد و کسی به گفته او اعتراضی ننمود. از آن پس همچنان در مصر خطبه به نام عباسیان خوانده شد، و دولت فاطمی‌ها یکباره از سرزمین [[مصر]] برافتاد، و صلاح الدّین یوسف بن ایوب با استقلال و بدون وجود رقیب و منازع به حکومت مصر پرداخت». <nowiki><ref>الفخری،  ص 257 – 258.</nowiki></ref>  <ref>البته قول دیگری نیز وجود دارد به این که در حین مریضی عاضد، اسم او از خطبه ها حذف شد و او بعد از خلع از خلافت مرد.
برای مطالعات بیشتر رجوع کنید به تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 105.</ref> و این گونه حکومت فاطمیان پایان یافت و صلاح الدین ایوبی حاکم بلا منازع [[مصر]] شد.
برای مطالعات بیشتر رجوع کنید به تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 105.</ref> و این گونه حکومت فاطمیان پایان یافت و صلاح الدین ایوبی حاکم بلا منازع [[مصر]] شد.


Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۸۶

ویرایش