احمد العسال: تفاوت میان نسخه‌ها

۸۶۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۷ مارس ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۸: خط ۴۸:
او درباره زمان حبس خود در زندان نظامی چنین می‌گوید: «ما را از قرآن محروم کردند، با این حال هر یک از ما هر آنچه که می دانستیم به دیگران آموزش می‌دادیم. بازداشت در زندان نظامی بسیار خشن بود، آنها ما را از همه چیز چه قرآن و چه کتاب منع می‌کردند. حتی ما را ممنوع الملاقات کردند. ولی ما داشته‌های علمی خود را به یکدیگر منتقل می‌کردیم تا جایی که برخی از ما زبان انگلیسی را بر روی پتو سیاه و صابون لوکس یاد گرفتیم. من به یاد دارم که اولین دیدار ملاقاتی من در زندان نظامی پس از هفت ماه بود."
او درباره زمان حبس خود در زندان نظامی چنین می‌گوید: «ما را از قرآن محروم کردند، با این حال هر یک از ما هر آنچه که می دانستیم به دیگران آموزش می‌دادیم. بازداشت در زندان نظامی بسیار خشن بود، آنها ما را از همه چیز چه قرآن و چه کتاب منع می‌کردند. حتی ما را ممنوع الملاقات کردند. ولی ما داشته‌های علمی خود را به یکدیگر منتقل می‌کردیم تا جایی که برخی از ما زبان انگلیسی را بر روی پتو سیاه و صابون لوکس یاد گرفتیم. من به یاد دارم که اولین دیدار ملاقاتی من در زندان نظامی پس از هفت ماه بود."


=دانشگاه بین المللی اسلامی پاکستان=
==فعالیت در اداره الازهر==
دکتر العسال در مورد چگونگی پیوستنش به دانشگاه اسلامی پاکستان می‌گوید: «شیخ الباقوری در دوران تحصیل مرا خوب می شناخت. وقتی یک بار مرا در وزارت اوقاف دید به من گفت: «الان کجایی احمد؟ گفتم: به خدا ما ممنوع از کار کردن هستیم. او به من گفت: "اندکی صبر و شکیبایی مشکلات زیادی را برطرف خواهد کرد". در وزارت اوقاف که برای مجوز امامت جماعتی شرکت کرده بودیم ما را رد کردند. اما شیخ باقوری دستور داد ما را به سمت اداری منصوب کنند. بنابراین من و شیخ قرضاوی در اداره اوقاف در بخش مجله منبر الاسلام مشغول به کار شدیم. سپس شیخ الباقوری ما را به دفتر شیخ شلتوت در اداره الازهر منتقل کرد.
العسال می‌گوید: «شیخ الباقوری در دوران تحصیل مرا خوب می شناخت. وقتی یک بار مرا در وزارت اوقاف دید به من گفت: «الان کجایی احمد؟ گفتم: به خدا ما ممنوع از کار کردن هستیم. او به من گفت: "اندکی صبر و شکیبایی مشکلات زیادی را برطرف خواهد کرد". در وزارت اوقاف که برای مجوز امامت جماعتی شرکت کرده بودیم ما را رد کردند. اما شیخ باقوری دستور داد ما را به سمت اداری منصوب کنند. بنابراین من و شیخ قرضاوی در اداره اوقاف در بخش مجله منبر الاسلام مشغول به کار شدیم. سپس شیخ الباقوری ما را به دفتر شیخ شلتوت در اداره الازهر منتقل کرد.


کار ما این بود که رادیو و روزنامه ها را دنبال کنیم و گزارش اداره الازهر را بسازیم تا آن را به رئیس جمهوری تسلیم کنیم، و سپس از شیخ شِلتوت خواستیم که از این محل خارج شود زیرا ما «خسته» بودیم، پس شیخ عبدالله الترکی مدیر علوم اسلامی قطر را آوردیم و او موافقت کرد که سفر کند، اما وقتی به دوحه سفر کردیم متوجه شدیم که جنبش ملی گرایانه ذهن دانشجویان را خسته کرده است و به آنها گفتند که اسلام تمام شده است، بنابراین ما به آنها گفتیم «نه». اسلام تمام نشده و عربیت تمام نشده است و عرب گرایی جهل است و اسلام قرآن است که سنت است که محمد (درود بر او) است و ما سخنرانی کردیم، سمینارها، کنفرانس ها و جلسات در طول سال مدرسه، و ما نقطه ها را بر روی نامه ها قرار داده پس از خواندن تمام فکر از قرآن، و ما پاسخ به این فکر، آنها می‌گفتند زبان، تاریخ، وحدت درد و امید، ما به آنها گفتیم که زبان بدون قرآن یک زبان عربی نیست، و تاریخ ما بدون تاریخ رسول خدا و همراهان او تاریخ نیست.
کار ما این بود که برنامه‌های رادیو و اخبار روزنامه‌ها را دنبال کنیم و گزارش فعالیت‌های اداره الازهر را تدوین و به رئیس جمهوری تسلیم کنیم.


وقتی تابستان امسال به مصر برگشتیم از آنجا مطلع شدند و من و شیخ یوسف دستگیر شدیم و دستگیری دردناکی بود و هیچ از ما چیزی نمی دانست و ما را به ساختمان اطلاعاتی برد و از ما پرسیدند، بنابراین به آنها گفتم ما ازهاری هستیم، پس غیر از انتشار دعوت چه کنیم و در مصر یک گفته مردمی داریم که «کسانی که زندگی یک مسیحی را می خورند با شمشیر او کتک می خورند»؟ شیخ یوسف پاسخ داد و گفت این حرف درست است، بعد رفتیم بیرون و دوباره به دوحه رفتیم، بنابراین از تمدید گذرنامه و وام خودداری کردند تا اینکه دوباره به مصر برمیگردیم تا اینکه دوباره دستگیر شدیم، بنابراین از بازگشت به مصر خودداری کردیم و برای تکمیل دکترایم به انگلستان رفتیم و من از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰ در آنجا ماندم.
=فعالیت تبلیغی خارج از مصر=
از شیخ شلتوت خواستیم که خارج از مصر نیز فعالیت تبلیغی را گسترش دهد و او پذیرفت. پس با شیخ عبدالله الترکی مدیر علوم اسلامی قطر هماهنگی لازم برای سفر به قطر صورت گرفت. هنگامی که به دوحه سفر کردیم متوجه شدیم که جنبش ملی‌گرایانه در ذهن دانشجویان نفوذ کرده است و پایان کارایی اسلام را اعلام کرده است. بنابراین فعالیت تبلیغی خود را با محوریت تبلیغ اصالت و کاربردی بودن اسلام متمرکز کردیم و در قالب سخنرانی، سمینارها، کنفرانس‌ها و جلسات در طول سال تحصیلی به تبلیغ مشغول بودیم.


دکتر یوسف در قطر ماند و در آنجا در انگلستان صدای اسلامی فشار شدیدی به خود گرفت و بعد خانه ای خریدیم که به خانه مراقبت اسلامی تبدیل شدیم و حالا 20 شعبه در انگلستان دارد، و بعد برادران از من خواستند که به لیبی بروم و کودتایی دادافی شد بنابراین من به سودان رفتم و کودتایی در گرفت، بنابراین برادران به من توصیه کردند که به سراغ آنها نرفتم و بعد دکتر عبدالعزیز الفهد به من زنگ زد تا در عربستان کار کنم، بنابراین به آنجا رفتم و در دانشکده آموزش و پرورش دانشگاه ریاض فرهنگ اسلامی خواندم و تا زمانی که از من خواست در آنجا ماندم. پروفسور عمر تلمنی استعفا دادم و بلافاصله به قاهره اومدم اما آنها در دوران بازداشت سادات سعی کردند مرا دستگیر کنند، مرا در خانه پیدا نکردند و بعد دوباره به دانشکده دعوا اسلامی در ریاض برگشتم و از دانشکده دعوا برادران از من در اسلام آباد پرسیدند، بنابراین من به عنوان معاون رئیس دانشگاه جهانی اسلامی و رئیس آن کار کردم و طرف افغان مسیر خود را طی کرد تا اینکه خدا افغانستان را از دست روس ها آزاد کرد، و تا سال ۲۰۰۳ در اسلام آباد ماند."
تابستان که به مصر برگشتیم، به دلیل گزارش‌هایی که بر علیه ما مبنی بر تبلیغ بر ضد اندیشه علمانی‌ها و ناسیونالیسم به دولت مصر داده بودند، من و شیخ یوسف دستگیر شدیم.
 
=فعالیت در انگلستان=
پس از رهایی موقت به دوحه برگشتیم، پس از اتمام مهلت اقامت در قطر دیگر گذرنامه‌ام را تمدید نکردند تا مجبور به بازگشت به مصر و دستگیر شوم. ازین‌رو از بازگشت به مصر خودداری کردم و برای تکمیل دوره دکترا به انگلستان رفتم و از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰ در آنجا ماندم.
 
در آن زمان موج اسلام‌گرایی شدت گرفته بود، پس خانه‌ای خریدیم که به خانه مراقبت‌های اسلامی تبدیل شدیم و حالا 20 شعبه در انگلستان دارد
 
=فعالیت در عربستان=
برخی برادران از من خواستند که به لیبی بروم ولی همزمان با کودتای قزافی شد بنابراین من به سودان رفتم ولی در آنجا نیز کودتای النمیری رخ داد. در همان وقت دکتر عبدالعزیز الفهد از من دعوت کرد تا در عربستان کار کنم، بنابراین به آنجا رفتم و در دانشکده تربیت دانشگاه ریاض درس فرهنگ اسلامی را تدریس می‌کردم و در آنجا ماندم تا زمانی که از  استاد عمر التلمسانی از من دعوت کرد که به مصر بازگردم. پس استعفا دادم و بلافاصله به قاهره رفتم، اما متوجه شدم که سعی دارند مرا دستگیر کنند. به همین دلیل دوباره به دانشکده دعوت اسلامی در ریاض بازگشتم.
 
=فعالیت در پاکستان=
برخی از فعالان فرهنگی پاکستان از طریق دانشکده دعوت اسلامی از من خواستند که برای ادامه فعالیت به آنجا بروم. بنابراین به پاکستان رفتم و به عنوان معاون رئیس دانشگاه جهانی اسلامی اسلام آباد و سپس رئیس آن دانشگاه مشغول به فعالیت شدم و تا سال ۲۰۰۳ در اسلام آباد ماندم."


=وفات=
=وفات=
وی صبح روز شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۹ در خانه اش در اسکندریه درگذشت و پس از نماز بعد از ظهر در مسجد الحوصری شهر ۱۵ مهر نماز می سپارد و در ۱۵ مهر در گورستان های انجمن شریعت به خاک سپرده شد.
وی صبح روز شنبه 10 ژانویه 2010 میلادی در خانه‌اش در اسکندریه مصر درگذشت و پس از نماز عصر در مسجد جامع الحُصری بر او نماز خواندند و در قطعه الجمعیة الشرعیة به خاک سپرده شد.


=مطالعه بیشتر=
=مطالعه بیشتر=